سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

اخلاق فردی به مثابه کنش اجتماعی


اخلاق فردی به مثابه کنش اجتماعی

پرسش اصلی یادداشت پیش رو این است که «چه کنیم تا اخلاقی شویم » طرح چنین پرسشی به معنای آن است که سوال کننده ضرورت و اهمیت اخلاقی شدن یا اخلاقی کردن فرد و جامعه را به عنوان پیش فرض و مفروض پذیرفته است

پرسش اصلی یادداشت پیش‌رو این است که: «چه کنیم تا اخلاقی شویم؟» طرح چنین پرسشی به معنای آن است که سوال‌کننده ضرورت و اهمیت اخلاقی‌شدن یا اخلاقی‌کردن فرد و جامعه را به عنوان پیش‌فرض و مفروض پذیرفته ‌است. از این‌رو ما نیز پذیرش این پیش‌فرض‌ را مبدا و سرآغاز حرکت در جهت پاسخ به پرسش مهم و سرنوشت‌ساز بالا قرار می‌دهیم از این رو بدون سخن در باب اهمیت اخلاقی‌شدن یا اخلاقی‌کردن فرد و جامعه مستقیما به اصل بحث می‌پردازیم و از درون پرسش فوق این پرسش را استخراج می‌کنیم که «در باب اخلاقی‌شدن یا اخلاقی‌کردن فرد و جامعه ذیل چند محور می‌توان بحث‌کرد؟» البته پیش از هر چیز لازم است این نکته را خاطرنشان ‌کنیم که تربیت افراد اخلاقی به جامعه اخلاقی منجر می‌شود و اخلاقی‌کردن جامعه به پرورش افراد اخلاقی منجر می‌شود بنابراین در تمام نوشتاری که در پی می‌آید هر جا از اخلاقی‌شدن سخن می‌گوییم مراد هم فرد و هم جامعه است.

پیش‌تر خواندیم که :گروه دومی از فیلسوفان قدیم اعتقاد داشتند که به جز افعال جوارحی، افعالی که انسان‌ها در درون خودشان انجام می‌دهند نیز مشمول احکام اخلاقی‌اند. به این مفهوم که اگر فردی در درون خود کاری که حتی ظهور و جلوه بیرونی ندارد، انجام دهد، خوب یا بد آن را می‌توان از لحاظ اخلاقی تشخیص داد. بر اساس این دیدگاه در اخلاقی‌کردن فرد و جامعه باید در پی تغییر افعال جوارحی و جوانحی بود. به تعبیر دیگر باید در پی تغییر و اصلاح درون و بیرون باشیم.

۳) تعیین منشاء احکام اخلاقی

اقدام تئوریک دیگری که باید در جهت اخلاقی‌کردن فرد و اجتماع انجام داد این است که مشخص کنیم که از منظر ما «منشاء احکام اخلاق چیست؟» یعنی برای خود مشخص کنیم که چه چیزی را منشاء احکام اخلاقی می‌دانیم؟ به عبارت دیگر چه چیزی موجب می‌شود که امری را اخلاقی و امر دیگری را غیراخلاقی بدانیم؟ در این‌باره دیدگاه‌ها مختلف است برخی از مهم‌ترین این دیدگاه‌ها عبارت‌اند از:

۱- خـدا؛ برخی منشاء قواعد اخلاقی‌ را خدا می‌دانند نه افکار عمومی. پس در این دیدگاه اخلاقی‌کردن فرد یعنی خدایی‌کردن او.

۲- افکار عمومی و جامعه؛ برخی اینکه چه باید بکنیم و چه نباید بکنیم و به تعبیر بهتر منشاء قواعد اخلاقی را افکار عمومی و شهروندان جامعه می‌دانند. بر اساس این دیدگاه انسان به میزان تبعیت از افکار عمومی اخلاقی‌ به شمار می‌رود. در این دیدگاه اخلاقی‌کردن یعنی تابع اجتماع‌کردن افراد.

۳- وجدان اخلاقی؛ برخی عاملی درونی‌ای به نام وجدان اخلاقی خود را منشأ می‌دانند و معتقدند که با رجوع به آن قواعد اخلاقی را در می‌یابیم. اینان کاری به افکار عمومی و خدا ندارند.

۴- استدلال عقلی؛ برخی هم استدلال عقلی را منشاء قواعد اخلاقی می‌دانند. از این منظر اخلاقی‌کردن فرد یعنی عقلانی‌کردن او.

۵- روانشناسی عمقی (روانشناسی ژرفا)؛ برخی معتقدند روانشناسی عمقی یا ژرفا می‌تواند منشاء قواعد اخلاقی باشد. بر اساس این دیدگاه روانشناسی ژرفا، عمیق‌ترین نیازهای آدمی را تشخیص می‌دهد. آنگاه معلوم می‌شود قواعدی باید بر رفتار آدمی حاکم باشد که نیازهای عمیق او را برآورده کند و قواعدی که با این نیازهای عمیق سازگاری ندارند نباید بر رفتار آدمی حاکم شوند. در این دیدگاه اخلاقی‌کردن فرد یعنی انطباق رفتار او با نیازهای درونی و روانی‌اش. شاید بتوان این نیازهای درونی و روانی انسان را همان چیز دانست که در تعابیر دینی از آن به فطرت و سرشت آدمی یاد می‌شود. ما در فرآیند اخلاقی‌شدن باید مشخص کنیم که وقتی از اخلاقی‌بودن امری و غیراخلاقی‌بودن امر دیگری سخن می‌گوییم منشاء و ملاک تعیین اخلاقی‌بودن را چه می‌دانیم؟ لازمه تقسیمات بالا این است که متناسب با اینکه ملاک و منشاء اخلاقی‌بودن را چه بدانیم، تصویر مصداق انسان اخلاقی متفاوت خواهد بود. به این معنا که آن انسان اخلاقی‌ که قواعد خود را از افکار عمومی اخذ می‌کند ممکن است نژادپرست هم بشود ولی انسانی که منشاء قواعد اخلاقی را خدا می‌داند از اساس با نژادپرستی مخالف باشد و حتی با آن مبارزه کند.

رضا عارف

پی‌نوشت:

۱. شاخه‌ای از روانشناسی که به عمیق‌ترین ساحت روان انسان و نیازها و خواسته‌های آن ساحت می‌پردازد.



همچنین مشاهده کنید