جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

از برخورد ادیان تا جنگ تمدنها


از برخورد ادیان تا جنگ تمدنها

یكی از مباحث مهم در جامعه شناسی دین در عصر جدید, بررسی رابطه ادیان مختلف با یکدیگر است که در پارادایم های مختلف از گفتگو میان ادیان تا جنگ بین ادیان بررسی می شود

یكی از مباحث مهم در جامعه شناسی دین در عصر جدید، بررسی رابطه ادیان مختلف با یکدیگر است که در پارادایم های مختلف از گفتگو میان ادیان تا جنگ بین ادیان بررسی می شود. با وجود آن که در سالهای اخیر موسسات، نهادها، نظریات و شعارهای گوناگونی برای تقریب ادیان و مذاهب صورت پذیرفته، اما واقعیت آن است که روز به روز درگیری و تضاد میان ادیان خصوصا اسلام با مسیحیت و یهودیت بیشتر شده است.

بررسی این مهم در نمونه های تاریخی ۳۰ سال گذشته به روشنی قابل تبیین است: انقلاب اسلامی ایران، موج های اسلام گرایی و بنیادگرایی اسلامی، مسئله سلمان رشدی، تضاد میان طرفداران مسیحیت و یهودیت، واقعه ۱۱ سپتامبر، حمله آمریکا به افغانستان و عراق و در روزها و ماه های اخیر کاریکاتورهای پیامبر اسلام، جنگ لبنان و اسرائیل و سخنان پاپ جنبه های مختلفی از این تضاد را به نمایش گذاشته اند.

در این میان بررسی جامعه شناسی ادیان و رابطه دین و جامعه چه در جزء و چه در کل بدون توجه به نظریات موثر در زمینه برخورد ادیان ناقص به نظر می رسد. از همین رو در این مقال سعی می شود نگاهی به فرضیه اندیشمند آمریکایی، ساموئل هانتینگتون درباره جنگ تمدنها انداخته و از منظر جامعه شناختی ابعاد آن را واکاوی کنیم، واقعیت آن است تسامحا تمدنها نزد وی مساوی با ادیان است و منظور اصلی از جنگ تمدنها، همان برخورد میان ادیان است که از ابتدای وجود ادیان وجود داشته است.

از آن هنگام که مسیحیت ظهور کرد، یهودیان آن را و پیامبرش را تحمل نکردند، آن زمان که اسلام ظهور کرد درگیری ها میان اسلام و این دو دین بزرگ شعله ور شد، جنگهای صلیبی درگرفت و هماره در طول تاریخ، رکنی از جوامع و ملل دین و برخورد میان ادیان بوده است که غفلت جامعه شناسی از این حقیقت اشتباهی فاحش است.

اما فرضیه برخورد تمدنها كه امروز تبدیل به استراتژی و دكترین شده، ابتدا از سوی لیستر پرسوندر سال ۱۹۵۶ مطرح شد و تعارضات بین تمدنی مورد توجه قرار گرفت و سپس ساموئل هانتینگتون، نظریه پرداز و استراتژیست آمریكایی، ابتدا در سال ۱۹۹۳ در مجله فارین افیزر و سپس در كتابی تحت عنوان The Clash Of Civilization«برخورد تمدنها» تبیین شده و امروزه به عنوان یك استراتژی و نظریه حیاتی در سیاست جهانی آمریكا مورد توجه است. موضوع اساسی در این فرضیه تقسیم بندی

جهان به ۷ یا ۸ تمدن اصلی است و تمركز بر این نكته كه جهان امروز، جهان قدرتمندی تمدنها است و هویت بخشی هر فرد بر اساس تمدن اوست. هانتینگتون با تكیه بر این امر و مسئله بازگشت خدا، معتقد است رشد روزافزون جمعیتی، سیاسی و اقتصادی برخی تمدنها و ظهور گروه های بنیادگرا باعث می شود، قرن پیش روی ما، قرن تضاد و برخورد بین تمدنها باشد. او اكیداً تصریح می كند كه مدافع مطلوبیت این درگیری نیست، بلكه وی طراح و تبیین كننده این فرضیه است كه درآینده اتفاق خواهد افتاد.

به هر حال هانتینگتون با توجه به اصل سیاست به جای اقتصاد، آینده جهان را اینگونه می بیند و البته با تعصب های خاص نژادی و هویتی، خواستار حفظ اصالت هویت آمریكایی و غربی است كه در این راستا در كنار دیدگاه محافظه كارانه، نظریاتی رادیكال در رد مهاجرت، جهانی شدن، پلورالیسم و لزوم اتحاد و دشمنی مشترك می دهد. در مجموع با توجه به انتقادات از وی و نیز آینده جهان، بعید است آن چه او فرض می كند اتفاق افتد، مگر آمریكا جهان را چنین بخواهد.

تبیین جامعه شناختی این نظریه نیاز به بررسی مفهوم تمدن، بررسی تمدنهای مورد نظر هانتینگتون و خصوصاً بررسی جامعه شناختی رابطه غرب و اسلام است که سعی می شود به نکاتی در این زمینه اشاره شود و در آخر نیز نقد جامعه شناسانه بر این نظریات كه در این مقاله سعی شده به این هدف برسیم.

● مفهوم و اهمیت تمدن

تمدن، مفهومی وسیع و چند جانبه است كه تعاریف متفاوتی از آن شده است. از دیدگاه سیاسی، فرهنگی و اجتماعی می توان به تمدن نگاه كرد و تعاریف متفاوتی از آن را ارائه نمود. با وجود آنكه تمدن Civilization با مفهوم فرهنگ Culture قرابت نزدیكی دارد، اما باید آن را فراتر از یك ملت یا فرهنگ خاص دانست. در یك تعریف، تمدن نوعی گروه بندی میان مردم است كه گسترده ترین سطح هویت بخشی فرهنگی كه هر فرد به طور ناخودآگاه عضو آن می شود را به وجود می آورد. این گروه بندی یا تقسیم بندی می تواند شامل یك دولت ملت (مثل ژاپن) یا چند دولت ملت (مثل كشورهای اسلامی یا غربی) باشد.

در تعاریف دیگر از تمدن، آن را نظمی اجتماعی می دانند كه در نتیجه وجود آن، خلاقیت فرهنگی امكان پذیر شده و جریان می یابد. یا خود هانتینگتون بالاترین گروه بندی فرهنگی و گسترده ترین سطح هویت فرهنگی را تمدن نامیده است. دیگرانی چون هنری لوكاس معتقدند كه تمدن، پدیده ای به هم تنیده شده است كه همه حیطه های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و حتی هنر و ادبیات را دربرمی گیرد.

در تحلیل مفهوم تمدن، اولا شرایطی قائل شده اند و ثانیاً عناصری برای آن انتزاع كرده اند. از شرایط لازم برای ایجاد یك تمدن در هر زمانی، پایان ناامنی و هرج و مرج است. دیگر آن كه سیستم و سازمانهایی كه چهار ركن اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به طور عینیو عملی شكل گیرند و در یك كلام به قول ابن خلدون، پیشرفت انسان در هیأت اجتماع محقق گردد.

اما به طور كلی ۴ عنصر اساسی و لازم برای هر تمدن نیز برشمرده شده است:

۱) پیش بینی در امور اقتصادی

۲) سازماندهی سیاسی

۳) سنن اخلاقی

۴) كوشش در راه بسط معرفت و هنر

اما اهمیت تمدن در اینجاست كه هویت بخش به جامعه و تك تك افراد عضو جامعه است. هر فرد در پاسخ به این سؤال كه من كیستم؟ بدون شك به تمدن خویش رجوع می كند و دین، زبان، قومیت، نژاد، اخلاق، رنگ پوست، هنر، تاریخ و... پاسخ به سؤال هویتی فرد است كه همگی اینها سازنده یك تمدن هستند. و افرادی كه در پاسخ به این سؤالات جواب مشابهی داشته باشند، تشكیل دهنده یك تمدن خاص خواهند بود. غیر از این موضوع مهم، در جهان امروز كه به قول هانتینگتون چند تمدن بزرگ در جهان حاكم هستند، هر تمدن ارائه دهنده خط مشی به افراد و ملل تابع آن است و می تواند

در آینده جهان نیز تأثیر گذار باشد كه فرضیه برخورد تمدنها نیز می تواند تبیین كننده یكی از وجوه اهمیت تمدنها در آینده جهان بشری باشد.

● جهان چند تمدنی

به عقیده هانتینگتون در جهان پس از جنگ سرد، اولین بار در تاریخ، سیاست جهانی، چند قطبی و چند تمدنی شده است. این در حالی است كه در طول حیات بشر، تمدنها تماسی با همدیگر نداشته و اصولا مراوده ای در میان نبوده است. و در طول قرن ۲۰ نیز، سیاست جهانی شكل دو قطبی گرفته و جهان به سه بخش تقسیم شد. و سه فاز مجزا در طرفداران آمریكا و اروپا، كمونیسم و طرفداران آن و نیز غیر متعهدها تشكیل شد. اما به عقیده هانتیگتون، در اواخر دهه ۸۰ كه جهان كمونیست فروپاشید و نظام بین المللی جنگ سرد به تاریخ پیوست، جهان با نوعی گوناگونی فرهنگی مواجه است.

ملتهاو انسانها با نوعی پرسش بنیادی مواجه اند: «ما كیستیم؟» پاسخ به این پرسش بر حسب نیاكان، دین، زبان، تاریخ، ارزش ها، عادات و نهادهای خود، كه نوعی پاسخ سنتی نیز می باشد، موجب می شود كه هرفرد با گروه های فرهنگی چون قبیله ها و گروه های قومی، پیروان یك دین، ملت ها و در سطحی گسترده تر با تمدن ها همذات پنداری كند. این موضوع است كه جهان امروز با را یك جهان چند تمدنی مواجه كرده است و هر فرد در این دنیای بزرگ احساس می كند كه به یك تمدن تعلق دارد.

نكاتی كه هانتینگتون در این جهان چندتمدنی به آن توجه دارد در حوزه سیاسی و فرهنگی قابل اعتناست. او معتقد است در این هویت شناسی چند فرهنگی آن چه برای تعیین هویت فرهنگی استفاده می كنیم، این است كه ما بفهمیم چه كسی «نیستیم»؟ و بیشتر برای دانستن كیستی خود باید درك كنیم كه با چه كسی «دشمن» هستیم! یعنی دغدغه امروز بشر، اولا شناخت هویت و تعلق تمدنی است و ثانیاً نیل به این مقصود با دشمن شناسی امكان پذیر است.

در این دنیای جدید، سیاست های منطقه ای ماهیت قومی دارد و سیاست جهانی، سیاست تمدن هاست. رقابت میان ابرقدرت ها نیز جای خود را به برخورد میان تمدن ها داده است و سخت ترین و خطرناك ترین برخوردها نیز نه رویارویی فقر و غنا یا چپ و راست، بلكه رویارویی و تضاد میان گروه هایی است كه به واحدهای فرهنگی متفاوت تعلق دارند.

● الگوهای تقسیم بندی تمدنی

هانتینگتون برای تقسیم بندی تمدن ها با استفاده از عقاید آرنولد توین بی، از تعلقات دینی استفاده می كند.

او معتقد است برای تقسیم بندی جهان و درك امروز آن، نیاز به الگوهایی آشكار یا پنهان داریم تا به این ۵ هدف برسیم:

۱) واقعیت را سامان داده و درباره به تعمیم بپردازیم.

۲) روابط علی و معلولی موجود میان پدیده ها را درك كنیم.

۳) حوادث بعدی را پیش بینی و یا پیش گویی كنیم.

۴) آن چه را اهمیت دارد از وقایع بی اهمیت بازشناسی كنیم.

۵) برای دسترسی به اهدافمان چه مسیری را انتخاب كنیم.

و هانتینگتون با ذكر این مقدمات به چهار الگوی تقسیم بندی جهان امروز، می پردازد:

▪ «الگوی جهان واحد»;

كه پس از سقوط كمونیسم شكل گرفته و نظریه «پایان تاریخ»، فوكویاما پشتوانه آن است و به طور كلی جهانی شدن و حاكم شدن غرب به ویژه آمریكا بر جهان را پیگیری می كند.

▪ «الگوی جهان دوپاره»;

كه این نظریه، تقسیم بندی جهان به دو گروه، ما و آن ها، خودی و غیر خودی، تمدن ما و بربریت آنها، شرق و غرب، شمال و جنوب، مركز و پیرامون، اسلام و كفر و... را مور توجه قرار می دهد. كه بیشتر از لحاظ اقتصادی به مسائل توجه دارد و به یك دیدگاه واحد نمی رسد.

▪ «الگوی هرج و مرج»;

این الگو، برداشتی رئالیستی از جهان می دهد كه به نوعی هرج و مرج در رابطه جهانی اشاره دارد و از همین رو كشورها هماره تلاش می كنند تا برای تضمین بقا و امنیت خویش قدرت خود را افزایش دهند.

▪ «الگوی دولت - مدار»،

كه توجه به روابط و خصومت های میان دول و نه ملل می پردازد.

اما هانتینگتون به صراحت معتقد است كه هر یك از چهار الگو علیرغم آن كه «آمیزه ای از واقع گرایی و ایجاز را به درجات مختلف در اختیار ما می گذارد، در عین حال همه این الگوها كاستی ها و محدودیت های خاص خود را دارند. و روشن است كه می توان برای مقابله با این كاستی ها از تركیب این الگوها استفاده كرد و مثلا چنین فرض كرد كه جهان به طور همزمان درگیر فرآیند همگرایی و واگرایی است. (اما به طور كلی این چهار الگو)... با یكدیگر سازگار نیستند و نمی توان گفت كه جهان، واحدی یگانه است و در عین حال مدعی شد كه این جهان به شكلی بنیادین به شرق و غرب با شمال و جنوب تقسیم پذیر است». اینجاست كه این اندیشمند سیاسی با صبغه دینی جهان را از منظر هفت یا هشت تمدن می نگرد.

● هشت تمدن اصلی و نكات مهم درباره آن ها

بر همین مبنا، هانتینگتون در راستای نظریه اش درباره برخورد تمدنها به تقسیم بندی جهان به تمدنهای مسیحی، اسلامی، كنفوسیوسی، ارتدوكس، اسلاو، هندی، آمریكای لاتین و آفریقایی اقدام می كند.

وی در این تقسیم بندی به نكات خاصی توجه دارد:

۱) این تمدنها، تمدن های اصلی و تأثیر گذار در روابط بین الملل خواهند بود.

۲) وزن و قدرت هر تمدن با دیگر تمدنها متفاوت است.

۳) در این تقسیم بندی از افكار توین بی و ماكس وبر استفاده شده; چرا كه اهمیت بیشتر به مسئله دین و دینداری فرهنگ و تمدن توجه شده است.

۴) اختلافات بین این تمدنها اساسی و بنیادی است.

۵) ویژگی ها و خصوصیات فرهنگی هر تمدن تغییرناپذیر است.

۶) خطوط گسل میان تمدن ها، امروز جایگزین مرزهای سیاسی عصر جنگ سرد شده است.

[ سید علی ناظم زاده ]

منابع و مآخذ

۱ ـ بیومی، علاء، «هانتینگتون و هویت آمریكایی»، ترجمه روح الله رحیمی، روزنامه جام جم، ۲۵ شهریور ۱۳۸۳.

۲ ـ جغتایی، مهدی، «برخورد تمدنها»، .www.Bionbvan.com

۳ ـ سروش، عبدالكریم، «منحنی تمدن اسلامی»، .www.paymanemeli.com

۴ ـ ظهیری، سید مجید، «تحلیل تطبیقی از فرضیه برخورد و ایده گفتگوی تمدنها»، نشریه اندیشه حوزه،آبان ۸۳.

۵ ـ عابدی، محمد جابر، «گفتگوی تمدنها یا موازنه منافع»، ترجمه یوسف عزیزی بنی طرف، روزنامه همشهری، ۲۷ مرداد ۱۳۷۷.

۶ ـ فوئنتس، كارلوس «هانتینگتون، نقاب نژادپرستی»، ترجمه علی محمدطباطبایی،.www.IranEmrooz.com

۷ ـ كانون اندیشه جوان، «پیشینه جهانی شدن»، .www.Canoon.org

۸ ـ كانون اندیشه جوان، «تعریف غرب از منظر تمدن».www.Canoon.org

۹ ـ محمد زاده، شكوه، «ملاحظاتی درباره نظریه رویاروی تمدنها»، نشریه راه آزادی، شماره ۸، خرداد ۱۳۸۱.

۱۰ ـ هانتینگتون، ساموئل، «برخورد تمدنها و بازسازی نظم جهانی»، ترجمه محمد علی حمید رفیعی، نشر دفتر

پژوهشهای فرهنگی، چاپ اول ۱۳۷۸.

۱۱ ـ هانتینگتون، ساموئل، «عصر جنگ های مسلمانان»، ترجمه امیرموسوی، www.Bashgah.net.

۱۲ ـ هانتینگتون، ساموئل، «آمریكا در جهان معاصر»، ترجمه مجتبی امیری، ماهنامه اطلاعات

سیاسی اقتصادی، تیر ماه ۱۳۸۲.

۱۳ ـ هانتینگتون، ساموئل، «دوغرب; گفتگوی هانتینگتون و گیدنز»، ترجمه مجتبی امیری، ماهنامه

اطلاعات سیاسی اقتصادی، شماره ۲۰۰.

۱۴ ـ هانتینگتون، ساموئل، «مرزهای خونین اسلام»، ترجمه مهران قاسمی، .www.mellimazhabi.org

۱۵ ـ همایون، داریوش، «ضرب شست فرهنگی روبه زوال»، www.ayandeh.info


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید