جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

نقدی بر رمان باده کهن


نقدی بر رمان باده کهن

دکتر کیومرث آدمیت متخصص قلب, است نسبتا سرشناس که مدرک دوره تخصصی اش را از امریکا گرفته در روز ۴ بهمن سال ۷۰ به آبادان وارد می شود تا در بیمارستان شرکت نفت این شهر مشغول بکار شود انگیزه و علت آمدنش بستن قرار دادی با مبلغ نجومی و تجدید خاطراتی از گذشته و در کنار اینها خدمتی به بیمارستان شهر جنگزده است

▪ نوشته: اسماعیل فصیح

▪ تعداد صفحات: ۲۱۵ صفحه

▪ انتشارات: البرز چاپ دوم

● خلاصه داستان:

دکتر کیومرث آدمیت متخصص قلب، است نسبتا سرشناس که مدرک دوره تخصصی‏اش را از امریکا گرفته در روز ۴ بهمن سال ۷۰ به آبادان وارد می‏شود تا در بیمارستان شرکت نفت این شهر مشغول بکار شود. انگیزه و علت آمدنش بستن قرار دادی با مبلغ نجومی و تجدید خاطراتی از گذشته و در کنار اینها خدمتی به بیمارستان شهر جنگزده است. مردی است پنجاه و پنج ساله دارای دو فرزند که در امریکا و انگلستان تحصیل می‏کردند و همسری که وی را ترک کرده و در انگلستان زندگی می‏کرد. دکتر آدمیت در بدو ورود شهر را ویرانه و به خود رها شده می‏یابد.

راننده‏اش زائر حامل صرافان. مردی است بدبین که در خدمت اوست دکتر پس از ورود و آشنا شدن با محل کار خود شروع به راه‏اندازی بخشهای مختلف بیمارستان می‏کند در طی چند روز ابتدای ورودش زندگیش مثل سابق خالی و ساکت است تا روز هفتم که زنی به نام پری کمال در دفتر کارش با وی ملاقات می‏کند. پری کمال زنی است سی چهل ساله، نسبتا زیبا که همسرش را در جنگ از دست داده است. در این ملاقات پری کمال ضمن اظهار آمادگی برای ازدواج موقت با دکتر سعی در ارشاد و راهنمایی دکتر برای اعتقاد یافتن به خدا و انجام تکالیف دینی‏اش می‏کند. پس از این ملاقات چند روز دکتر به انتظار تماس مجدد وی می‏ماند. در این مدت نماز خواندن را که چهل سال است ترک کرده از سر می‏گیرد پس از چند روز پری کمال دوباره وی را ملاقات می‏کند که منجر به ازدواج آن دو می‏گردد. در طی هفت روز که دکتر با پری کمال زندگی می‏کند پری سعی می‏کند با اشاره به آیات قرآن کریم و اشعار خواجه عبداللّه‏ انصاری و حافظ و عطار و... بینش دکتر را تغییر دهد.

در طی این مدت یکی از همکاران دکتر به نام دکتر طریقتی که کم و بیش هم فکر و سلیقه پری کمال نیز هست در این تأثیرگذاری شرکت دارد. دکتر عادات و اعتقادات سابق را از دست می‏دهد و فردی کاملاً عرفانی و مذهبی می‏شود. در پایان این هفت روز پری کمال وی را ترک کرد و ناپدید می‏شود بی‏آنکه اثر و نشانی از خود باقی بگذارد دکتر چند روزی به دنبال او می‏گردد و از اشخاص مختلف سراغ او را می‏گیرد که در اثر این تحقیقات در می‏یابد پری کمال در خانه خودش و چهل روز پس از مرگ شوهرش در همان اوایل جنگ کشته شده است. تحقیقات بیشتر مسئله را تأیید می‏کند. بالاخره دکتر این واقعیت را می‏پذیرد و در آخر داستان زن دیگری به نام سهیلا کرامتی با گردنبندی که دکتر به پری کمال هدیه کرده بود وارد می‏شود.

● طرح داستان

الف) اساس اعتقادی داستان:

داستان بطور ساده بیانگر تحول روحی انسانی است کاملاً مادّی غرق در دنیای علم و غرق در فساد. کسی که به همه اعتقادات معنوی و مذهبی پشت‏پا زده گذشته‏اش پوچ و آینده‏اش را هم پوچ‏تر می‏بیند. حال این سئوال مطرح می‏شود که نویسنده این انسان را از این مرحله پست اخلاقی به چه مرحله‏ای می‏خواهد برساند؟ آنچه کتاب روایت می‏کند رساندن این انسان به درجه والایی از تقوا و ایمان است در چه جهت؟ ظاهرا در جهت اسلام؛ البته به ادعای ظاهری نویسنده. با چه وسیله‏ای؟ یک زن، و یک کتاب به نام ترجمه و تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید نوشته خواجه عبداللّه‏ انصاری.

در توضیح سئوال اول این مسئله به ذهن می‏آید که این عمل با توجه به کوتاهی مدت حوادث رخ داده شده که حدود دو هفته یا کمی بیشتر (و بدون در نظر گرفتن هفته اول قبل از آشنایی با پری کمال) است چگونه امکان وقوع می‏یابد تجربه‏های زندگی نشان داده که تحول روحی انسانها معمولاً به گذشت زمان نسبتا طولانی نیاز دارد حداقل اگر در مورد همه اشخاص این مسئله صادق نباشد در مورد پزشکی که در این درجه از بی‏اعتقادی زندگی کرده و نویسنده بالاخره او را به آن درجه از خلوص ایمان و عمل می‏رساند حداقل سالها وقت لازم دارد تا به آن مقام برسد. آن هم مقدماتی دارد.

از نظر روانشناسی هم اگر بخواهیم به موضوع نگاه کنیم در می‏یابیم که مثلاً ابتدا وضع زندگی کنونی شخص در نظرش کم بها جلوه می‏کند خودش را تهی حس می‏کند و اندک اندک برای پر کردن خلاء روحی خود به دنبال راه بهتری برای زیستن می‏گردد تا خودش را از وضع نابسامان روحی‏اش خلاص کند.

حضرت علی علیه‏السلام برای چنین تحولی توبه را لازم می‏شمارد و مراحلی برای توبه ذکر کرده است. مثلاً اینکه شخص به کلی از اعمال گذشته نادم‏شود وبا استغاثه و عبادت به درگاه پروردگار شرایط لازم را برای تحول خویش ایجاد کند تا بتواند رضایت باری تعالی را جلب کرده و مورد عفو و رحمت وی‏قرارگیرد. ولی‏در این کتاب خبری از این حرفها نیست یک روز که دکتر آدمیت در اتاق کارش نشسته زنی از راه می‏رسد و با ظاهر نه چندان اسلامی‏وباحرکات ورفتاری‏جلف وسبک‏سعی‏دردلربایی از دکتر دارد و در ضمن او را به خواندن نماز و توجه به قرآن تشویق می‏کند. درتاریخ بارهاشاهدبوده‏ایم که زنانی ظهور کرده‏اند که با ایمان و عمل خود منشأ حوادث و تحولات بزرگی شده‏اند و مسیر تاریخ را تغییر داده‏اند. اما نه چنین زنی که آقای فصیح در داستانش خلق کرده است.

چرا ایشان سعی کرده‏اند از طریق یک هوس سطحی این تعالی را آغاز کرده و سامان ببخشد. آیا برای چنین تحولی غمزه‏های چشم و ابروی زنی که آمده تا خود را عرضه کند کافی است؟ سعی شده تا نام عشق بر این هوس بی‏قواره گذاشته شود که البته چندان موفق نشده و تمام گفتگوی نخستین این دو در عرض هفت هشت دقیقه به نتیجه می‏رسد و زن اعلام می‏کند که شرط وصال وی اعتقاد پیدا کردن و نماز خواندن دکتر است. دکتر هم با حالتی نه چندان جدی حتی با کمی تمسخر وضو می‏گیرد و پس از چهل سال نماز می‏خواند و از این کار تنها چیزی که درک می‏کند این است که این تجربه‏ای است شگرفت و در عین حال عتیقه!

آن طرز دعوت کردن به اسلام لابد این شروع را هم طلب می‏کند.

پوسته ظاهری داستان به ما نشان می‏دهد که نویسنده می‏خواهد بازگشت یک آدم بی‏اعتقاد را به اسلام نشان دهد آن هم با چنان وسیله سبک و آلوده‏ای. آیا وسیله دیگری به ذهن نویسنده خطور نمی‏کند؟ راههایی به مراتب زیباتر و معنوی‏تر احادیث فراوانی از پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نقل است که ایشان خانواده خود را چراغ هدایت همه انسانها معرفی می‏کند. زندگی هر یک از ائمه اطهار علیهم‏السلام الگویی دقیق و گویا است که می‏تواند هادی و نجات‏بخش باشد. در سر تا سر این کتاب فقط در یکی دو جا از پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نامی برده شده و هیچ نام و نشانی از هیچ یک از خاندان وی برده نشده. چرا؟

شاید به خاطر ضعف آگاهی نویسنده از زندگی ائمه اطهار علیهم‏السلام است و یا شاید عمد و هدفی در کار بوده که به عنوان رهبر و راهنما از زنی با آن طرز بدور از اسلام استفاده می‏کند آن هم با یک دنیا ادعا، در مورد شوهر سابقش در جایی دیگر می‏گوید: او می‏تونست زنده بمونه، گوشه و کنارهای جبهه احتیاط بازی کنه و الان... رئیس کل فلان جا باشد. (صفحه ۱۱۰)

مگر زنده بودن انسانها به دست خودشان است؟

در جایی دیگر در پاسخ دکتر می‏گوید؟ اما ا... خداوندگار هم اکنون آمده (ظاهرا خودش را می‏گوید) و همین الان در سینه شماست فقط شما او را نمی‏بینید. (صفحه ۲۷)

بسیاری از بحث‏های اعتقادی و راهنمایی پری کمال در حالی است که لباس خواب بر تن دارد و نیمه عریان در رختخواب صحبت از عشق به خدا و عرفان می‏کند.

وقتی دکتر آدمیت نوار حمیرا این خواننده معلوم الحال را می‏گذارد خانم مؤمنه با تأیید ضمنی دست از راهنمایی می‏شوید و همراه او گوش به ناله‏های درویش مسلکانه خواننده می‏سپرد. (صفحه ۹۹)

این معتقدان به اسلام و عرفان چندین شب را در کنار هم سپری می‏کنند بدون اهمیت دادن به غسل دکتر که مثلاً تازه مسلمان و پری کمال هم که یک مؤمنه است، نمی‏داند غسل کردن از واجبات دین اسلام است و با بدن آلوده نمی‏توان نماز خواند و به قرآن دست زد. تا بالاخره شبی که به خانه دکتر رفتند، پری از دکتر خواست رخوت و چرکی پنج شب خانه درویشان را از تنشان بزدایند. (صفحه ۱۲۶)

نتیجه صوفیگری لابد اهمیت ندادن به بهداشت و غسل می‏باشد.

این دینی که نویسنده سعی می‏کند به عنوان راه هدایت ذکر کند هر چیز می‏تواند باشد غیر از اسلام.

ب) استفاده از آیات قرآن کریم

آقای فصیح در این کتاب نه تنها ثابت کرده که از اسلام و قرآن اطلاعی ندارد بلکه حتی سعی هم نکرده که مطالعه‏ای هر چند سطحی روی این مسئله مهم که محور اصلی کتابش می‏باشد بنماید چه‏اصراری است از مطالب قرآن در کتاب استفاده شود در حالی که تقریبا همه آیات را یا ناقص و یا اشتباه ترجمه و تفسیر می‏کند و این خطا را چگونه می‏توان بخشید یا از آن چشم پوشی کرد؟

در صفحه ۳۰ پری کمال با اشاره به وضع کنونی دکتر به وی می‏گوید: خداوند در سوره مبارکه قیامت فرموده بلکه انسان خود بر نیک و بدخویش آگاهست هر چند عذر بیاورد.

گذشته از اینکه این آیه به بحث بین آنها چندان ربطی ندارد معنی این آیه چنین است که در این سوره خداوند وضع انسان را در روز قیامت ذکر می‏کند که آن زمان پرده‏ها می‏افتد و آنچه را که انسان از پیش فرستاده می‏بیند و بر نیک و بد اعمال خویش آگاهی می‏یابد.

در صفحه ۸۰ پری کمال به دکتر آدمیت می‏گوید: یادتم باشد گفتم که خودشناسی الفبای خداشناسی‏یه و در پاسخ سئوال دکتر جواب می‏دهد این در قرآن مجید است سوره قیامت آیات ۱۴ و ۱۵ ... انسان خود را می‏شناسد و بر نیک و بد خود آگاه است هر چند هم عذر بر خود بیفکند.بل‏الانسان‏علی‏نفسه‏بصیره‏ولوالقی‏معاذیره.

معنی این آیه با استفاده از ترجمه الهی قمشه‏ای این است که از آیه ۱۳ تا ۱۵ ذکر می‏کند که در روز قیامت به انسان خبر داده می‏شود که چه اعمالی از پیش فرستاده در آن روز انسان بر نفس خویش آگاهی می‏یابد و برای خطاهایش عذر می‏آورد.

حالا این آیه با این معنی چه ربطی به خودشناسی دارد باید از خود آقای فصیح پرسید.

در صفحه ۸۹ دکتر طریقتی در تفسیر آیاتی از سوره بقره می‏گوید زندگان سه نوعند زنده به جان، زنده به علم، زنده به حق اول آنکه چرا شماره آیه مذکور آورده نشده و این ساده‏ترین راه دروغ بستن به کتاب آسمانی است سوره بقره هیچ آیه‏ای به این مضمون معنی ندارد و نویسنده عمدا بدون نشانی دقیق سوره‏های بزرگ قرآن را ذکر کرده به این امید که کسی به دنبال یافتن آیات و معنی آنها نخواهد رفت این عمل نشاندهنده آن است که نویسنده هدفی خاص را دنبال می‏کند که آن می‏تواند علم کردن هجویاتی باشد به نام اسلام در ذهن خواننده وگرنه چگونه می‏توان باور کرد کسی با سابقه ۲۶ سال قلم زدن در مرز ۶۰ سالگی اینگونه بنویسد. در صفحه ۱۳۹ آیه دیگری آورده شده با املایی غلط.

صحبت بر سر عشق و فناست. پری کمال می‏گوید: مگه مرگ ترس داره، دکتر جواب می‏دهد: تو دنیای پزشکی که من بوده‏ام خیلی. اون دنیای نفسانی آدمیزاده دنیای‏عرفانی‏آدمیزادرو خواجه عبدا... دریکی از آیه‏های سوره‏بقره‏خوب‏تفسیرکرده وتَحَسُّبَن تقولوا لِمَن تُقتَل فی سبیل‏ا... اموات. مگویید کسانی که در راه رسیدن به حق کشته شده‏اند مردگانند. اول آنکه این آیه با این معنی باید آیه ۱۶۸ سوره آل عمران باشد که می‏فرماید:

و لاتَحْسَبنَّ الذین قتِلوا فی سبیل اللّه‏ امواتا بل احیاءٌ عِندَ رَبّهم یرزقون.

ترجمه: البته نپندارید که آنان که در راه خدا کشته شدند (شهیدان راه خدا) مردند بلکه زنده به حیات ابدی شدند و در نزد خدا متنعم خواهند شد دوم آنکه اگر کلمه اول را که به جای و لاتَحْسَبَّنَ به غلط تَحَسُّبَن آمده کنار بگذاریم بقیه‏اش تقریبا شبیه آیه ۱۵۳ سوره مبارکه بقره با این مضمون: و لاتقولوا لِمَن یُقتَل فی سبیل‏ا... اموات بل احیاءٌ و لکن لاتشعُرُون.

ترجمه: و آن کسی را که در راه خدا کشته شده مرده نپندارید بلکه او زنده ابدی است ولیکن همه شما این حقیقت را در نخواهید یافت.

که ظاهرا نویسنده این دو آیه را مخلوط کرده و حاصلش همان جمله بی سر و تهی است که در کتاب آورده است.

در صفحه ۱۴۱ آمده: دکتر گفت تفسیری از نخستین آیه سوره ممتحنه داره که مطمئنم در خور خصایل شماست... سوره‏ای که سعادت و رستگاری آدمیزاد در آن است و روشنگر او اول اشتغال زبان به ذکر حق دوم استغراق دل به مهر حق و سوم امید پذیرفتن حق از سرّ قلب و روح او.

ترجمه نخستین آیه سوره ممتحنه: ای کسانیکه به خدا ایمان آورده‏اید هرگز نباید کافران را که دشمن من و شمایند یاران خود برگیرید، و طرح دوستی با آنها افکنید در صورتی که آنان به کتابی که بر شما آمد یعنی قرآن حق سخت کافر شدند و رسول خدا و شما مؤمنان را به جُرم ایمان به خدا از وطن خود آواره کردند پس نباید اگر شما برای جهاد در راه من و طلب رضا و خشنودی من بیرون آمده‏اید پنهانی با آنها دوستی کنید و من به اسرار نهان و اعمال آشکار شما داناترم و هر که از شما چنین کند سخت به راه ضلالت شتافته است.

در صفحه ۱۵۹ پری می‏گوید: میدونم گفتی من شما را بیقرار کردم. ولی شما نمی‏دونی با من چه کردی.

یارب دل و جان بر سر کارت کردم هر چیز که داشتم نثارت کردم

و این «اصل» سوره مبارکه‏جمعه‏است‏آنچه(وآن که) در آسمان و زمین است به پاکی خدای را می‏ستاید (و با «او»ست‏چون‏مالک‏پاک‏ستوده‏بی‏همتاراست‏دانش‏است.)

اول اینکه این اصل سوره جمعه نیست بلکه تقریبا ترجمه اولین آیه سوره جمعه است که چنین می‏باشد.

هر چه در زمین و آسمانهاست‏همه‏به‏تسبیح و ستایش خدا که پادشاهی منزه و پاک مقتدر داناست مشغولند.

همانگونه که ابتدای سوره تغابن و آیات اول سوره‏های مبارکه صف و حدید نیز تقریبا با همین مضمون و با تسبیح پروردگار شروع می‏شود.

دوم آنکه در جایی که صراحتا گفتگو بر سر دل بردن و بیقرار کردن است شعر یارب ... که برای پروردگار و آیه‏ای که در تسبیح خداوند آورده شده به چه منظور در این مورد استفاده می‏شود آیا جز این نیست که نعوذ باللّه‏ در این عشق بی‏قواره یار را به جای ذات اقدس الهی گذاشته و می‏ستاید؟

در صفحات ۱۷۲ و ۱۷۳ چنین آمده، به دو بیت از تفسیر آیه ۱۶۳ که از یگانه بودن خداوندگار عالم... سخن می‏گفت به دقت گوش کرد و اِلهُکُم اِلهٌ واحد ...

او در کاردانی یگانه بود، در بردباری و نیکوکاری یگانه بود در بی‏همتایی یگانه بود در ذات یگانه بود در وفا و پیمان یگانه بود در لطف و مهر و نوازش یگانه بود. او پیداتر از هر چیز جهان بود گر چه غایب بود.

معنی آیه: و خدای شما خدای یکتاست نیست خدایی مگر او که بخشاینده و مهربان است.

ولی آنچه در داستان از این آیه استنباط و تفسیر می‏شود این است که این آیه در وصف یکتایی و صفات خدایی پری کمال آورده شده است بدون هیچ کنایه و پرده‏پوشی دقیقا پری کمال را بجای پروردگار و موضوع این صفات می‏داند و شعری که دقیقا در وصف پروردگار عالم ‏سروده ‏شده ‏در همین ‏صفحه ‏به ‏پری ‏کمال ‏نسبت می‏دهد.

در صفحه ۱۸۰ اینطور آمده: (دکتر) تصمیم گرفت با کتاب بزرگ شب برای فال و سرگرمی مشورتی برای آینده‏شان بکند بلکه خیری بخواهد و دست بر قضا سوره مبارکه قیامت آمد.

ظاهرا قرآن کریم وسیله تفریح و سرگرمی نیز شده! آیا هیچیک از پیروان ادیان آسمانی دیگر به قصد سرگرمی و وقت کشی با کتاب آسمانی خود اینگونه عمل می‏کنند که این نویسنده مثلاً مسلمان کرد.

در صفحه ۱۸۸ آیه دوم سوره مبارکه حدید آمده با این ظاهر نادرست: هو الاول وهوالاخر وهو الظاهر وهو الباطن.

که صحیح آن چنین است: هو الاول و الاخر و لظاهِرُ و الباطِنُ و هو بکل شی‏ء علیم.

ترجمه: اول و آخر هستی و پیدا و پنهان وجود همه اوست و او به همه امور عالم دانا است که این البته هیچ ربطی به ترجمه و تفسیری که در متن کتاب از این آیه آمده ندارد که می‏گوید.

خواجه عبداله انصاری در این تفسیر (تفسیر همین آیه) هم از گمشدگان مات دنیا و مافیها بودو هم نبود و مثل خود دکتر شناگر تشنه و تنهای شب.

و باز در صفحه ۱۹۴ این‏ظاهرغلط تکرار شده است.

در صفحه ۱۹۴ آمده: ساعتی را با ترجمه و تفسیر سوره بقره که پری کمال یا هر که بود گذراند آیه‏ای که در اولین روز دیدارشان به آن اشاره کرده و با آن دکتر را از خواب پنجاه و پنج ساله بیدار کرده و برانگیخته بود تفسیری از آیه ۸۹ این سوره.

ظاهرا نویسنده فراموش کرده که آیات اول و دوم سوره مبارکه بقره در اولین گفتگو مطرح شد نه آیه ۸۹.

ج) القای اندیشه نویسنده

با این بی‏دقتی که این کتاب نوشته شده گمان نمی‏رود که نویسنده بتواند این اندیشه مسموم را منتقل کند، زیرا عقل سلیم حکم می‏کند که انسان برای اثبات احمقانه‏ترین ادعاها نیز باید دلایل محکم و زیبا بیاورد. در این کتاب سعی شده مرزهای اسلام اصیل و شرک و بی‏بندوباری به گونه‏ای که خواننده دفعتا متوجه نشود مخدوش گردد هر جا محل اثبات عشق به خداست با یک شهوت آلوده جابجا شده رختخواب محل بحث‏های مذهبی و فلسفی عرفانی و خداشناسی است آن هم در خانه‏هایی که از هر نظر همه چیز مهیاست و سورچرانی و شکم پروری هم که در تمام بحث‏ها مرتب و پا برجاست و تازه آخر کتاب ناگهان مشخص می‏شود پری کمال در واقع یک روح بوده روح و این همه شکم باره‏گی؟!

● نقاط اوج و حضیض داستان

ابتدای داستان که با ورود دکتر کیومرث آدمیت شروع می‏شود نقطه آغاز داستان است. در صفحات اول که هیچ اتفاقی که بتواند جلب علاقه خواننده را بکند وجود ندارد. کارهای روزمره دکتر بدون آنکه توضیح و توصیفی در نوع خدمت به مردم محرومی که آن خدمات را دریافت می‏کنند و یا احساس دکتر از این گونه کمک دهی‏ها بیان شود و فقط گزارشی به رفت و آمد دکتر به بیمارستان و انجام کارهای روزمره می‏گذرد تا آشنایی دکتر آدمیت با پری کمال که داستان می‏رود تا اوج بگیرد و اولین اوج داستان لحظه ازدواج موقت و ... است پس از آن با یک سری بحث‏های کسالت‏آور داستان ادامه پیدا می‏کند بدون هیچ حادثه یا حس قابل توجهی. قبل از آشنایی دکتر با پری کمال داستان پر از الفاظ و عبارات و اصطلاحات انگلیسی است و پس از آشنایی نیز داستان پر است از جملات عرفانی خواجه عبداله انصاری و آیات غلط و تفسیرهای نادرست.

ناپدید شدن پری کمال که شروع اوج دیگری است تا لحظه‏ای که دکتر در می‏یابد پری کمال اوایل جنگ کشته شده است و آن موجودی که مدتها با وی به سر برده در واقع یک روح بوده است.

چون این دو نقطه اوج به قدر کافی قدرت ندارند تا خواننده را به ادامه خواندن داستان علاقمند کند نویسنده ناچار با کمک استفاده از کلمات دو پهلو به توصیف و تشریح مسایل جنسی پرداخته تا آن شوقی را که داستان عاجز از ایجاد آن است در خواننده به وجود آورد.

● معرفی شخصیت‏های داستان

شخصیت‏های اصلی داستان عبارتند از: ۱ ـ دکتر کیومرث آدمیت ۲ ـ پری کمال ۳ ـ دکتر طریقتی ۴ ـ زائر حامل صرافان نویسنده هیچیک از شخصیت‏ها را نتوانسته به گونه‏ای بپروراند که حداقل از این جهت بار علاقه مثبت در خواننده ایجاد شود چنانکه مرگ یا بودن و نبودن هیچکدام از شخصیت‏ها در خواننده تولید کوچکترین تأثیری نمی‏کند.

وقتی خواننده با طرز فکر و احساسات و گذشته خوب یابد و نظرات و ایده‏آل‏های یک شخصیت آشنا شده با برخی از صفحات و عقایدش ممکن است خود را مشترک ببیند یا احساس همدردی کند و یا به هر حال به نحوی خو بگیرد.

در این کتاب ۲۱۵ صفحه‏ای که قهرمان کتاب دکتر کیومرث آدمیت است تا آخر معلوم نشد چرا از زن و فرزندش بریده اصولاً چه اختلافی با همسر خود دارد؟ در زندگی با همسر سابقش چگونه بوده و چرا در این سن خلأ بی‏همسر بودنش را سعی می‏کند با زنهای دیگر آن هم اغلب به طریقه نادرست پر کند.

پری کمال کیست؟ غیر از یک مشت حرف و الفاظ گاه بی‏ربط چیز دیگری از شناخت وی نصیب خواننده نمی‏شود هم چنین است دکتر طریقتی که یک دفعه در اواسط داستان سر در می‏آورد یا زائر حامل صرافان که در سر تا سر کتاب وی را مردی گوشت تلخ و بد عُنق و دل مرده تعریف می‏کند در حالیکه اتفاق یا نمودی از این صفات مشهود نیست. (شاید بتوان فقط وی را آدمی بدبین دانست) و خواننده مجبور است به زور زیربار ادعای نویسنده در مورد زائر حامل برود؛ یا زندگی پر اختلاف زائر هیچ تأثیری در روند جریان داستان ندارد چیزی است که اگر از داستان حذف هم بشود هیچ جای داستان آسیب نمی‏بیند.

● زاویه دید داستان

داستان با زاویه دید دانای کل محدود نگاشته شده که با این زاویه دید می‏بایست روح بودن پری کمال از همان ابتدا بر خواننده آشکار شود ولی نویسنده با استفاده از این زاویه دید عمدا روح بودن پری کمال را برای پر کشش کردن داستان تا آخر مخفی نگاه میدارد. در حالی که اگر زاویه دید اول شخص مفرد انتخاب می‏شد. شاید به واسطه نزدیک بودن این زاویه دید شخصیت قهرمان داستان و نیز بی‏خبری وی از آینده داستان جذاب‏تر می‏شد. به هر حال استفاده از این زاویه دید با حوادثی که در داستان رخ میدهد نقض اصول فنی است و می‏توان استفاده از آن را به عنوان یک حُقّه برای سرگرم کردن خواننده تلقی کرد.

● شیوه نگارش و نثر داستان

داستان پرازغلط‏هایی‏است که‏ذهن رابه جای نزدیک کردن به مطلب از ظاهر نگارشی آن منزجر می‏کند.

مثلاً چه نیازی به آوردن آن همه لغات و کلمات انگلیسی است در حالی که معادل آن کلمات را به فارسی سلیس و روان داریم و اگر از فارسی آن استفاده می‏کرد حداقل نثر داستان شاید موجبات گیرایی آن را فراهم می‏نمود.

از ابتدا تا انتهای داستان پر از کلمه «شما» است در بعضی از صفحات در نصف صفحه هشت نه بار کلمه شما آورده شده همه اینها نشان دهنده این است که این داستان با نثر زبان انگلیسی نگاشته شده و این مطلب چنان واضح است که نیاز به اثبات ندارد.

ترجمه لفظ به لفظ جمله «باید مثبت فکر کنیم» یا «مثبت فکر می‏کنم» بجای اینکه بگوید باید خوشبین باشیم یا من به این موضوع خوشبین هستم.

در صفحه ۹۸ کتاب می‏گوید یک بشقاب سرد غذای دریایی ... داریم. به جای یک بشقاب غذایِ سرد ... یعنی نویسنده زبان مادری‏اش را فراموش کرده چرا که هنوز نمی‏داند کلمه سرد صفت غذاست نه بشقاب حالا جای شکرش باقی است که مثلاً نمی‏گوید یک سرد غذای دریایی بشقاب ...!

در صفحه ۱۰۴ می‏گوید: «یه ضرب المثل هست که میگن اگه می‏خواهی مطمئن بشی که خواب نیستی بذار یه نفر وشگونت بگیره» این ضرب المثل هم لابد اخیرا به ضرب المثل ایرانی اضافه شده است.

در صفحه ۱۱۲ دکتر می‏گوید: ولی گارانتی فکر نکرد که استدلال‏هایش عقلانی باشد به جای کلمه گارانتی خیلی راحت می‏توانست از کلمه «تضمین نکرد» استفاده کند.

در صفحه ۱۴۴ می‏نویسد: پری بلند شد و رفت لوستر سقف را هم روشن کرد. تصورش جالب خواهد بود بلکه زنی بلند شود و برود روی سقف و لوستر را روشن کند که می‏توانست بگوید پری‏لوستر راروشن کرد.

یا در صفحه ۱۵۰ او چراغ‏سقف راروشن‏کرد به جای اینکه بگوید او چراغ را روشن کرد در جایی می‏گوید شهیدان و مرده‏ها را شبها چال می‏کردند عمل چال کردن را در مورد جنازه انسان بکار نمی‏برند یا حداقل بکار بردن آن در مورد شهیدان نادرست و بیجاست.

در صفحه ۱۹۱ دکتر می‏گوید: نزدیک سه هفته پیش یک روز جمعه که بنده کمی ناجور و مثل گذشته غربزده در دفترم بودم که این وصف حال و احساس آدم نیست شاید وصف وضعیت زندگی آدم باشد ولی نشاندهنده حالت لحظه‏ای یک آدم در یک مکان نمی‏تواند باشد.

درصفحه ۲۰۷می‏گوید: خورشیدطلایی به کل صحرا و نخلستان دور منظره‏ای خاطره‏انگیز وپری‏کمال می‏داد.

چگونه می‏شود منظره‏ای پری کمال مانند را تصویر کرد؟ شاید باید به این شکل می‏بود خورشید طلایی ... منظره‏ای خاطره‏انگیز و خدایی می‏داد. که این همان اندیشه‏ای است که نویسنده می‏خواهد القا کند.

اشتباهات و تناقضات هم در داستان کم نیست مثلاً در صفحه ۲۱ در تشریح وضع ظاهری پری کمال می‏گوید موهای ظاهرا بلندش ... زیر روسری سیاه ... و در صفحه ۳۱ درست به فاصله ۱۰ صفحه نویسنده یادش می‏رود روسری چه رنگی بوده و می‏نویسد: با روپوش شیک را اِپل‏وار و روسری سیلک آبی.

یا دکتر در صفحه ۱۹۲ به این نتیجه می‏رسد که پری کمال را در این مدت هیچ کس جز خودش ندیده. در حالی که در صفحه ۱۹ یک کارمند خانم وی را دیده و با توصیف وضعیتش ورودش را اعلام می‏کند یا شبی که آن دو برای شام به رستوران کیوان رفتند از تعدادی مردم اسم برده شده به غیر از پیشخدمت که‏سفارش غذاگرفته است.

این سهل انگاری در نثر داستان می‏تواند بیان کننده این واقعیت باشد که این نویسنده اثر خودش را حتی یکبار هم نخوانده یا دقت نکرده تا حداقل غلط‏های ظاهریش را درست کند و وقتی نویسنده‏ای این مقدار ارزش برای نوشته خودش قایل نباشد چه انتظار و توقعی می‏تواند از جانب خوانندگان داستانش داشته باشد؟

سهیلا عبدالحسینی



همچنین مشاهده کنید