سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024
مجله ویستا

برهان فطرت عشق


برهان فطرت عشق

به مناسبت روز جهانی فلسفه, پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در همایشی دو روزه ۲۳ آبان ماه در تالار علامه امینی دانشگاه تهران و ۲۴ آبان ماه در مدرسه دارالشفای قم بزرگداشتی برای آیت الله شاه آبادی برگزار می کند

● تأملی بر آرا و اندیشه های آیت الله شاه آبادی؛ «فیلسوف فطرت»

به مناسبت روز جهانی فلسفه، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در همایشی دو روزه (۲۳ آبان ماه در تالار علامه امینی دانشگاه تهران و ۲۴ آبان ماه در مدرسه دارالشفای قم) بزرگداشتی برای آیت الله شاه آبادی برگزار می کند. مسئولان برگزاری این همایش و روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی مقالاتی را در خصوص آرا و فلسفه این دانشمند فقید و برجسته در اختیار «اندیشه ایران» قرار دادند که از ایشان سپاسگزاریم. مقاله حاضر از آن جمله است که با اندکی تلخیص و ویرایش تقدیم می شود. مجموعه مقالات این کنگره در قالب کتابی با عنوان «حدیث عشق و فطرت» ازسوی انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی منتشر خواهد شد.

«نظریه فطرت» شاه آبادی تمام فلسفه او را تشکیل می دهد و این نظریه به عنوان روشی برای اثبات منطقی مبدأ واجب الوجود «تحت عنوان برهان فطرت عشق» نخستین بار توسط وی مطرح شده است و توسط شاگردان وی بویژه امام خمینی(ره) وارد ادبیات ما شده است. برهان فطرت عشق را می توان پایه بسیاری از معارف اسلامی بویژه خداشناسی منطقی قرارداد و انتقادات به آن را پاسخ داد.این نظریه در پاسخ به مسأله خاستگاه دین بی بدیل است و بی اعتباری دیدگاه های پوزیتیویستی نوین درباره این مسأله را به وضوح اثبات می کند.

دو عامل اساسی ما را به طرح اندیشه های شاه آبادی(ره) فرا می خواند: تأثیر او بر اندیشه و شخصیت معمار انقلاب اسلامی که به ما سبک جدیدی از اندیشه و زندگی بخشید و نقش نظریه فطرت وی در دین شناسی معاصر.

شاه آبادی نظریه فطرت را با رویکردی هرمنوتیکی از آیه فطرت استنباط کرده است.این نظریه تمام فلسفه و زیر ساخت ساختمان اندیشه دینی شاه آبادی است.یکی از مسائل مهم کلامی در عصر جدید مسأله خاستگاه دین است، که مبتنی بر فرضیاتی چون فقدان پایه منطقی برای دین، نفی ریشه در ذات و سرشت آدمی برای دین و بطور کلی نفی سرشت برای آدمی است.

نظریه فطرت شاه آبادی پاسخی اسلامی به این مسأله و در عین حال خط بطلانی بر پیش فرض های طراحان مسأله و پاسخ های جامعه شناختی و روان شناختی آنها است.نظریه فطرت که به عنوان «برهان فطرت» در دین شناسی شاه آبادی مطرح شده است، نخستین بار از سوی وی و سپس از طریق شاگردان مکتب وی وارد عرصه ادبیات دینی معاصر شده است.

تفاوت دیدگاه شاه آبادی با دیگر معتقدان به این نظریه این است که وی آن را به عنوان روشی منطقی برای اثبات مبدأ واجب الوجود به کار گرفته است و با استفاده از مبادی و مقدمات انسان شناختی، وجودشناختی و معرفت شناختی به براهین فطری متعددی بر اثبات واجب الوجود می رسد که یکی از آنها برهان فطرت عشق است.این برهان با دو تقریر بیان شده است که صغرای قیاس «عشق فطری انسان به کمال مطلق» در هر دو یکی است ولی کبرای قیاس گاهی مبتنی بر قاعده تضایف است و گاهی نظریه عصمت فطرت و احکام آن است.

مسأله خاستگاه دین و منشأ دینداری از جمله مسائل مهم علم کلام در عصر جدید است.سیطره پوزیتیویسم بر اندیشه های عصر و تعمیم روش های تحقیق روی ماده خام به ساحت موجودات زنده، بویژه انسان و پیدایش علوم رفتاری جدید، سبب خروج دین و علوم مربوط به آن از حوزه اندیشه و حیات انسان غربی شد، به گونه ای که پس از دوران جدایی و فرار از دین، اصل را بر بی دینی گذاشته و سعی کردند رفتارها و باورهای دینی را تحلیل روانشناختی و جامعه شناختی نمایند، گویی که دین هیچ مبنای منطقی و ذاتی در وجود انسان ندارد.

نظریه فطرت که پاسخی قرآنی ـ اسلامی به مسأله خاستگاه دین و نظریه ای رقیب در برابر دیدگاه های روان شناختی و جامعه شناختی در پاسخ به مسأله مذکور است، تحت عنوان برهان فطرت یا دین فطری در اندیشه های شاه آبادی مطرح شده است و به راستی او در میان دانشمندان معاصر اسلامی در طرح این نظریه به منزله یک روش پیشتاز است.

علامه طباطبایی و شاگرد برجسته اش شهید مطهری در توسعه این مفهوم در ادبیات ما نقش ویژه ای دارند، ولی حق تقدم در طرح این نظریه در قرن حاضر با شاه آبادی است.برهان فطرت تمام اندیشه شاه آبادی را در معارف اسلامی تشکیل می دهد و می توان گفت این نظریه از طریق ایشان وارد حوزه علمیه قم شد.بعد از شاه آبادی استادان علوم معقول تأثیرگذار بر حوزه علمیه، امام خمینی (ره) و علامه طباطبایی بودند که این نظریه در اندیشه هر دو جایگاه ممتازی دارد.

قرن بیستم میلادی شاهد انسانی دوران ساز در صحنه اجتماعیات بود که بیشتر توفیقاتش در این قلمرو را مرهون ساحت فردی و شخصیتی اش بود: انسانی اندیشمند، عارف، فیلسوف، فقیه، سیاستمدار و به طور کلی مرد اندیشه و عمل که به کلی از عالمان همعصر و اسلاف خویش متمایز بود: او معمار انقلاب اسلامی بود.

مطالعه در شخصیت عظیم آن فرزانه، این پرسش را ایجاد می کند که به راستی در کدام مکتب پرورش یافته بود و زیر تأثیر و نفوذ شخصیت کدامین استاد بوده است.بدون تردید در پاسخ این پرسش و در رأس کسانی که بر شخصیت امام خمینی(ره) تأثیرگذار بوده اند و از روی این تأثیر و نفوذ در کلمات و سکنات امام (ره) می توان رد پای آنها را یافت، حضرت آیت الله میرزا محمد علی شاه آبادی(قدس سره) است؛ و این خود مناسبت منطقی دیگری برای پرداخت به شاه آبادی است، امام خمینی(ره) تمام معارف حقه اسلامی را فطری می داند و تصریح می کند که در این مسأله از محضر شیخ عارف کامل شاه آبادی- که منفرد است در این میدان- استفاده کرده است.

استاد شهید مرتضی مطهری نیز که مسأله فطرت را ام المسائل معارف اسلامی می داند سال ها شاگرد امام خمینی(ره) در فلسفه بوده است.بدین سان نقش و تأثیرگذاری مرحوم آیت الله شاه آبادی در نظریه فطرت در عصر حاضر آشکار می شود؛ پس می توان گفت نظریه فطرت و دین فطری و خداشناسی فطری نه تنها در فرهنگ اسلامی بلکه در فرهنگ دینی نخستین بار در قرآن کریم بیان شده است، اما به عنوان روشی برای اندیشیدن درباره معارف توحیدی در سده اخیر، نخستین بار توسط آیت الله شاه آبادی مطرح شده است.

تلاش آیت الله شاه آبادی بر این عقیده بوده است که با استفاده از مواد فلسفی، عرفانی و قرآنی و روایی در قالبی منطقی موانع حرکت و سیر و سلوک را از سر راه ذهن شاگردانش بردارد و آنها را به سوی عمل هدفمند رهنمون سازد که در نهایت حاصل تلاش او انسانی صالح و وارسته خواهد بود.کار و هدف پیامبرانه شاه آبادی انسان سازی است؛ به همین دلیل در وادی اندیشه و میدان حکمت نظری توقف نمی کند و با نظارت بر حکمت علمی می اندیشد.این ویژگی نظام آموزش و پرورش نزد وی است: از اندیشه آغاز می کند و غایتش نیل به محصولی به نام انسان است که الگویش انسان های کامل اند؛ بنابراین مواد برهان نزد شاه آبادی منحصر به فطریات فلسفی نیست.

از نظر شاه آبادی، آنچه در قرآن کریم و سنت نبوی آمده است، از حکمت برخاسته است «حق تعالی اصل حکمت و علم و معرفت است»؛ بنابراین نه تنها مخالف برهان و حکمت نیست، بلکه می توان با ادله برهانی آنها را برای عقول ضعیف آشکار کرد، هرچند برای عقول قوی بدیهی است.از نظر شاه آبادی امور فطری از ابده بدیهیات هستند؛ زیرا کسی در آنها اختلاف ندارد و معارف الهی به طور کامل فطری هستند.

حاصل کشف و شهود انسان های واصل به سرچشمه حکمت نیز به همین گونه است؛ بنابراین مواد یقینی مورد استفاده در برهان نزد شاه آبادی اعم از بدیهیات منطقی است و شامل بدیهیات قرآنی و روایی و ذوقی نیز هست؛ بنابراین شاه آبادی برای رسیدن به مقصود، از حکمت برهان و ایمانی و عرفانی همزمان استفاده می کند نه به این معنا که معجونی ناهمگن بسازد، بلکه مواد برگرفته از حکمت های مختلف را در یک قالب استدلال قیاسی برهانی می ریزد.اگر بخواهیم حکمت شاه آبادی را در دسته بندی های حکمی و فلسفی طبقه بندی کنیم می توانیم او را در مکتب حکمت متعالیه قرار دهیم و در عرفان اسلامی او را یک محیی الدین شیعی بنامیم که در تفسیر عرفانی فلسفی سخنان اهل بیت رسول خدا (ص) استادی ممتاز و فحول است.

نکته دیگری که در روش شناسی شاه آبادی در مسأله فطرت اهمیت دارد این است که علی رغم این که بسیاری از روانشناسانی که دینداری و عشق پرستش را فطری می دانند برای اثبات آن به تحقیقات تجربی روی می آورند، ولی شاه آبادی تجارب عرفانی خود و مواد برگرفته از قرآن و سنت را جایگزین تحقیقات تجربی ظنی می کند و یا از استدلال های فلسفی استفاده می کند؛ البته این امری بی سابقه در فرهنگ اسلامی نیست، چنان که مرحوم مطهری اشاره می کند قدما از راه های استدلالی و اشراقی وجود چنین عشقی را در سراسر موجودات از جمله انسان اثبات می کردند.

تفاوت مهمی که شاه آبادی با دیگر اندیشمندان معتقد به نظریه فطرت دارد این است که او روش فطرت را برای اثبات منطقی واجب الوجود به کار می گیرد و آن را برهان فطرت می نامد.در حالی که بسیاری روش خداشناسی فطری را یک روش غیربرهانی و شهودی می دانند و بعضی آن را معرفتی ناآگاهانه می دانند و از سنخ میل می شمرند.

برهان فطرت شاه آبادی همان نقشی را دارد که سایر براهین فلسفی دارند، براهین فلسفی از مقدماتی بدیهی تشکیل شده است، اما مقتضای فطرت از نظر شاه آبادی نیز بدیهی است.به علاوه از نظر شاه آبادی بسیاری از گزاره های پایه فلسفی نیز فطری است؛ گزاره هایی چون «اجتماع نقیضین محال است»، «هر ممکن الوجودی یا حادثی محتاج به علتی است»، «ترجیح یا ترجیح بلامرجح محال است»، «تحصیل حاصل محال است»، همه گزاره هایی مقتضای فطرت هستند؛ بنابراین برهان فطرت به معنای برهانی است که صورت قیاسی دارد ولی مواد آن فطری است و فطری از نظر شاه آبادی اعم از دینی و عقلی است، چون دین از نظر شاه آبادی خود مقتضای فطرت است و آنچه انبیا آورده اند نه تنها پاسخی به ندای فطرت بلکه شرحی است برآنچه فطرت به اجمال عرضه می دارد. به علاوه استفاده از گزاره های فطری دینی و عقلی به این دلیل است که مقتضای فطرت از نظر شاه آبادی همواره درست است.

● مفهوم فطرت

از نظر شاه آبادی فطرت به معنای کیفیت خاصی از هستی است که هویت آدمی و صفات ذاتی وجود او را تشکیل می دهد.اما این که این کیفیت وجودی چیست که صفات ذاتی آدمی را تشکیل می دهد، از نظر شاه آبادی آن ویژگی وجودی خاص است که به وسیله خداوند با جعل بسیط ایجاد شده است؛ یعنی از نظر وی نه تنها معرفت الهی در ذات انسان به جعل بسیط نهاده شده است، بلکه کل معارف اسلامی در نهاد آدمی سرشته شده است، به این معنا که رابطه دینداری و علم دین (علم به مبدأ و معاد و ما بین آن دو، عبودیت، عدالت) با انسان رابطه صفت و موصوف یا عارض و معروض نیست که موصوف بدون آن صفت امکان وجود داشته باشد، بلکه از نظر شاه آبادی هویت و کمال آدمی به معرفت دین است.بنابراین اگر انسان از مقتضای فطرتش فاصله بگیرد از انسانیت فاصله گرفته است.

این نکته ای است که استاد جوادی آملی تحت تأثیر شاه آبادی در مقاله فطرت روی آن تأکید زیادی کرده است و از نظر شاه آبادی، البته چنین چیزی محال است؛ زیرا امر ذاتی از ذات قابل انفکاک نیست.این معنا را شاه آبادی از تفسیر آیه شریفه «التی فطر الناس علیها...» استنباط نموه است.دقت در این که «فَطَرَ» با «علی» آمده است نه با «مع» از نظر وی حکایت از این معنا دارد که فطرت الهی ذاتی انسان است نه عرضی که همراه انسان و از او قابل انفکاک باشد.بنابراین بحث های جامعه شناختی و روان شناختی درباره خاستگاه دین که مبتنی بر عارضی بودن دین برای انسان است و بنابراین بر اساس نفی فطرت الهی است، از اساس مردود است زیرا بر پایه نادرستی بنا شده است.

● برهان فطرت عشق

اکنون به تقریر برهان فطرت عشق بر ذات باری تعالی از نظر شاه آبادی می پردازیم.برهان فطرت، اصطلاحی نامنسجم نیست و شاه آبادی به این دلیل نظریه خویش را برهان فطرت عشق نامیده است که اولاً در اثبات وجود کمال مطلق از قیاسی استفاده می کند که مقدمات آنچه به لحاظ فلسفی از فطریات (بدیهیات اولیه و قضایا قیاسات ها معها) شمرده می شوند و چه از این حیث که او میراث انبیا را شرح و بیان دین فطری ذاتی انسان می شمرد و ثانیاً آن را فطرت عشق نامیده است، چون یکی از مقدمات برهان او همواره این گزاره است که «انسان فطرتاً عاشق کمال مطلق است». و ثالثاً تعبیر «برهان فطرت عشق» با ظرافت خاصی، گرایش و انجذاب و شوق ذاتی بشر به خدا و خداشناسی فطری را یک جا جمع کرده است. برهان فطرت عشق را به دو صورت می توان تقریر کرد:

۱) تقریر اول

▪ مقدمه اول:

شاه آبادی پس از اثبات امکان خداشناسی با استفاده از تجرد نفس و امکان معرفت النفس به علم حضوری، به این قضیه رسید که انسان به اقتضای فطرت، عاشق خویش و کمالات خویش است و چون عشق به کمالات، حد یقف ندارد، نتیجه گرفت که انسان فطرتاً عاشق کمال مطلق است و با استفاده از فلسفه ملاصدرا، کمال و وجود را مساوق یکدیگر قرار داد.بنابراین کمال مطلق از نظر شاه آبادی همان وجود مطلق و به عبارت دینی، «الله» است.

لازم به یادآوری است که روش شاه آبادی برای اثبات این گزاره تجربی و حسی نیست، بلکه اشراقی است؛ به همین دلیل تقریر برهان با استفاده از این مقدمه را ذیل فصلی با عنوان اشراقات عشقیه انجام می دهد.

▪ مقدمه دوم:

گاه مقدمه دوم شاه آبادی در برهان فطرت عشق این است که «فطرت معصوم است»؛ بنابراین در احکام خود خطاناپذیر است؛ درنتیجه متعلق عشق فطری نمی تواند خیالی و موهوم باشد؛ بنابراین کمال مطلق که همان وجود مطلق یا الله است در دارالتحقق موجود است وگرنه لازمه اش این است که فطرت معصوم نباشد و «هذا خلف»

لازم به یادآوری است شاه آبادی در بسیاری از براهین فطرت از این مقدمه استفاده کرده است: مثل برهان فطرت ارتقا، برهان فطرت خوف بر اثبات مبدأ واجب الوجود و برهان فطرت عشق بقا بر معاد، برهان فطرت عشق حریت و راحت بر معاد.

۲) تقریر دوم

در تقریر دوم نیز مقدمه اول برهان، همان است که در تقریر اول آمده است و آن «این است که انسان عاشق کمال مطلق است».شاه آبادی گاهی با عشق به مصادیق کمال استدلال های گوناگونی بوجود آورده است و در عین حال که وجود مطلق را اثبات می کند، عینیت کمال مطلق با ذات واجب الوجود و به عبارت دیگر توحید صفاتی را نیز اثبات می کند:

▪ بنابراین مقدمه اول برهان فطرت عشق را می توان به صورت زیر تحلیل کرد:

ـ انسان بالفطره عاشق علم مطلق است.

ـ انسان بالفطره عاشق قدرت مطلق است.

ـ انسان بالفطره عاشق غنای مطلق است.

ـ انسان بالفطره عاشق حیات صرف است.

ـ انسان بالفطره عاشق اظهار کمالات است.

▪ مقدمه دوم : عاشق بالفعل بدون معشوق بالفعل محال است.

این مقدمه مبتنی بر قاعده تضایف است.عشق از نظر شاه آبادی از اوصاف اضافی و نسبی است و نیازمند دو طرف عاشق و معشوق است و بدون طرفین امکان تصور و تحقق ندارد.با توجه به این قاعده اگر عاشق بالفعل وجود داشته باشد، به دلیل تلازم وجودی آن با معشوق بالفعل، معشوق بالفعل نیز در خارج است و بنا به مقدمه اول عاشق بالفعل موجود است، پس می توان گفت معشوق بالفعل یعنی کمال مطلق، علم مطلق، قدرت مطلق، بی نیاز مطلق و حیات صرف در خارج بالفعل موجود است.

دانشمند فرزانه جناب آقای جوادی آملی در مقام انتقاد از این تقریر می گوید:

تضایف بین عاشق و معشوق بالذات است نه بالعرض و معشوق بالذات همان معلوم بالذات است نه بالعرض، زیرا بین عالم و صورت علمیه یا معلوم بالذات نیزتضایف برقرار است.بنابراین اگر علم حق و صدق بود و از واقع حکایت راستین داشت، قبل از آن که از تضایف بین عاشق و معشوق استفاده شود، از تحقق صورت علمی که عین حکایت خارج است می توان استمداد نمود و وجود کمال محض را اثبات کرد و اگر آن صورت علمی محصول بافندگی نیروی خیال بود و هیچ گونه واقعیتی نداشت، نه تنها خود دلیل وجود واقع نمی باشد بلکه تضایف مفهومی عاشق و معشوق را نیز از دلیل بودن ساقط می کند، زیرا معشوق بالذات همان معلوم بالذات است که یک صورت علمی دروغین است و یک سراب خیالی بیش نخواهد بود.

به نظر می رسد غفلت از تعریف متضایفین سبب مغالطه آشکاری در سخنان استاد شده است، متضایفین دو امر وجودی هستند که تعقل یکی منوط به دیگری است، بنابراین نمی توان فرض کرد که «تضایف بین عاشق و معشوق بالذات است نه بالعرض»، زیرا با توجه به تعریف متضایفین، معشوق بالذات با معشوق بالعرض یکی اند اما عشق بالذات به معشوق بیرونی تعلق می گیرد و بالعرض به تصور آن، در حالی که علم اولاً و بالذات به معلوم بالذات یعنی صورت علمیه تعلق می گیرد و ثانیاً و بالعرض به معلوم خارجی و معلوم بالعرض، یعنی آنچه معلوم بالذات است.در واقع معشوق بالعرض است؛ زیرا معشوق واقعی آن است که معلوم بالعرض است و در خارج وجود دارد.بنابراین دوخطا در اینجا صورت گرفته است: یکی این که تلازم وجودی متضایفین لحاظ نشده است با آن که هنگام تقریر برهان مدنظر استاد بوده است، دیگری این که معلوم بالذات و معشوق بالذات را یکی شمرده است.

شاه آبادی معتقد است که انسان در واقع و بالفطره عاشق کمال مطلق واقعی خارجی است که همان وجود مطلق است که در خارج و بلکه عین خارج است نه کمال ذهنی تصوری که ممکن است واقعیت نداشته باشد، اصلاً فرض ما این است.همین خطا موجب شده است که استاد جوادی آملی ذات اضافه بودن مفهوم عشق را از قاعده تضایف جدا کند و با استفاده از آن به روش سومی برهان فطرت عشق شاه آبادی را تقریر نماید در حالی که قاعده تضایف تنها در مورد اوصاف ذات اضافه و نسبی صادق است مگر این که بتوان خلاف آن را اثبات کرد.

بنابر این نمی توان اضافی بودن مفهوم عشق را به عنوان مقدمه ای خارج از قاعده تضایف مطرح کرد؛ زیرا اگر بخواهیم اوصاف ذات اضافه یا اضافی و نسبی را تعریف کنیم نیز خواهیم گفت اوصافی که بدون طرف دیگر امکان تصور و وجود ندارد و تعریف متضایفین نیز همین است و استاد آملی دلیلی بر این که این دو متفاوتند عرضه نکرده است. انتقاد دیگر استاد جوادی آملی به شاه آبادی این است که برهان فطرت عشق شخصی است و اگر رقیب فطری بودن عشق به کمال مطلق را نپذیرد این برهان از اعتبار خواهد افتاد.

از نظر جوادی آملی چون نمی توان وجود عشق به کمال مطلق را در همگان اثبات کرد و هر کس تنها نسبت به خودش می تواند ادعا کند که عاشق کمال مطلق است، این برهان مانند سایر براهین ارزش همگانی ندارد.اما می توان گفت برهان فطرت عشق شبیه برهان نظم است، برهان نظم با آن که یکی از مقدماتش استقرایی و تجربی است اما به دلیل کبرای قیاس که موجبه کلیه و عقلی است، آن را برهان عقلی همگانی می نامیم و شاه آبادی نیز با برهان نامیدن برهان فطرت عشق می خواهد به همگانی بودن آن اشاره کند و این ادعا قابل دفاع است، همان طور که اثبات نظم در بخشی از پدیده های جهان هستی حکایت از یک ناظم عاقل کل در ورای آنها می کند، وجود عشق به کمال مطلق در میان بعضی از انسان ها ما را به متعلق آن راهنمایی می کند.

اما به نحو استقرایی می توان وجود عشق به کمال مطلق را در میان بعضی از افراد انسانی اثبات کرد؛ دست کم این ادعا از بسیاری افراد شنیده شده است و تلاش و تکاپوی سیری ناپذیر بعضی انسان ها برای علم و قدرت و ثروت بی نهایت و حیات ابدی به دلیل آثار واقعی اش غیرقابل انکار است و همین کافی است که بگوییم با توجه به قاعده تضایف اگر علم و قدرت و ثروت بی نهایت نبود چگونه عشق به آن در میان تعداد زیادی از انسان ها پیدا می شد.

محمد جواد پیرمرادی



همچنین مشاهده کنید