پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

بی کاراکتر می شویم


بی کاراکتر می شویم

نگاهی به مقایسه فنی, روانی جوجه تیغی و روباه

پروژه «تطهیر اسلاف» ادامه دارد. امیر قلعه نویی در هیئت سرمربی تیم ملی، برانکو را تطهیر می کند. صمد مرفاوی روی نیمکت استقلال، خاطره یی خوش از قلعه نویی می سازد و ناصر حجازی با حرکت به سمت دره، یاد «استقلال مرفاوی» و «استقلال قلعه نویی» را شیرین می کند و محبوبیت آنها را به اوج می رساند.بد از پی خوب می آید و بدتر از پی بد ظاهر می شود. این گونه است که برکناری ناصر حجازی ترسناک می شود، چه کسی قرار است جای او را بگیرد؟ اگر جانشین حجازی هم پروژه تطهیر را ادامه دهد، استقلال چه سرنوشتی در لیگ هفتم پیدا می کند؟پایان احتمالی کار حجازی، دردی فنی برای فوتبال ایران نیست چه «ناصر حجازی امروز» خروجی چشمگیری برای فوتبال ندارد اما نبودش یک «زخم رسانه یی» بزرگ است. البته نه آن زخم عمیقی که خودش ادعا می کند که روزنامه ها در فراقش سر از سبزی فروشی درآورند. خانه نشینی حجازی، فوتبال «بی کاراکتر» ایران را تهی تر می کند. صمد مرفاوی هیچ گاه یک کاراکتر جذاب نخواهد شد چنانکه فرشاد پیوس به رغم آن همه گل زده «کاراکتر» محسوب نمی شود. اما ناکامی و خانه نشینی خداداد عزیزی و ناصر حجازی که معدود شخصیت های رسانه یی - منفی یا مثبتش اهمیت چندانی ندارد - این فوتبال پف کرده اما «بی فلسفه» و خالی از دیدگاه هستند، زخم بی کاراکتر ماندن را عمق می دهد. فوتبالی که سرمربی موفق و کاربلد و بالای جدولش، برای انتخاب عددی میان شصت هزار و هشتادهزار، ذهن خود را روی هشتادهزار و دویست و خرده یی متمرکز می کند، برای نگه داشتن ناصر حجازی اما چه باید کرد. همو که تمام مشکلاتش را بیرون خودش جست وجو می کند و با لحن کنایی از خبرنگاران می خواهد به ادامه حضورش روی یکی از مهمترین نیمکت های فوتبال ایران کمک کنند. همو که خودش هیچ لطفی به خودش نکرده و بقایش را در خواسته ها و رفتار دیگران جست وجو می کند. بررسی فلسفه فوتبال حجازی و قلعه نویی و مقایسه فنی، روانی و رسانه یی کار آنها موضوعی است که در این پرونده انجام می شود. تلاش این مطلب قضاوت نکردن است اما از دل داده ها هر کس می تواند نقش قاضی را تقریباً به خوبی ایفا کند. فاصله میان «استقلال قلعه نویی» و «استقلال حجازی» را عبدالصمد مرفاوی پر کرد اما بررسی جزئیات کار این مربی کمک چندانی به مطلب نمی کند چه مرفاوی را می توان در آیتم های مختلف بررسی شده، به عنوان یک نیروی خنثی توصیف کرد. کسی که توقعش از خودش چندان زیاد نیست و حتی با آن عینک فلزی هم نمی تواند برای خودش فلسفه خاصی ایجاد بکند. مرفاوی یکی از شخصیت های خاص فوتبال ایران است نه به دلیل خاص بودن بلکه از آن جهت که به غایت «متوسط» است.

● جوجه تیغی کامل

امیر قلعه نویی تنها در رفتار و گفتار، علی پروین را تکرار نمی کند. تنوع طلبی تاکتیکی محدود امیر هم او را مثل پروین در گروه «جوجه تیغی»ها قرار می دهد. جوجه تیغی ها که در مربیگری و مدیریت و امور مختلف دیده می شوند، یک روش کاری را خوب یاد می گیرند و «ملکه» می کنند و خیلی سخت به «تازه ها» روی خوش نشان می دهند. این گونه بود که استقلال حدود ۶۰ بازی با قلعه نویی انجام داد و حدود ۶۰ بازی سیستم ۲-۵-۳ را اجرا کرد. آسان ترین روش با کمترین شرح وظایف فردی که کمترین زمان ممکن را برای ایجاد هماهنگی نیاز دارد. جوجه تیغی ها عملشان محدود است و در همان حیطه عمل می کنند و به همین دلیل خیلی کم پیش می آید مسبب فاجعه باشند. آنها زمانی فاجعه ساز می شوند که از دامنه محدود آگاهی خود خارج شوند. امیر قلعه نویی در تیم ملی دیگر نمی توانست فوتبال «ساده» بازی کند. نمی توانست با ۲-۵-۳ قدیمی کارش را پیش ببرد. ترجیع بند او پس از ناکامی در جام ملت ها این بود؛ «آنقدر نوشتند ۴ دفاع خطی، ۴ دفاع خطی که ما ۲-۵-۳ را گذاشتیم کنار...» این ادای استیصال مردی است که پستی بزرگ تر از توانایی و علم محدود خود گرفته بود و تحت تاثیر فشار رسانه ها مجبور شد از اصل خودش که تنها در لیگ جواب می داد، فاصله بگیرد.فوتبالی که تیم های قلعه نویی بازی می کنند، فلسفه خاصی ندارد. اما هماهنگی، آمادگی روانی و میانه روی در فاز دفاع و حمله از شاخصه های تیم های او است.اغلب خریدهای امیر در استقلال با گذشت زمان جواب دادند؛ رضا عنایتی که در اقدامی جالب جایگزین خطیبی شده بود، بهترین مهاجم لیگ شد. حسین کاظمی از یک هافبک متوسط به سمت یک هافبک دفاعی کلاسیک و بزرگ حرکت کرد. تکامل تدریجی سیاوش اکبرپور هم محصول حوصله قلعه نویی و اعتماد او به اعتقاد خودش بود. در مجموع این جوجه تیغی به همان اندازه که به دلیل محدودیت آگاهی، ادبیات ضعیف و رفتار نامطلوب رسانه یی نمی تواند نفر اول یک نیمکت ۷۰ میلیونی باشد، توانش در پروسه سی و چند هفته یی لیگ و کنترل حواشی و حفظ آمادگی روانی تیم انکارنشدنی است. موضوعی که او را کاملاً نقطه مقابل حجازی قرار می دهد. قلعه نویی که زندگی در سایه و شرح وظایف اپوزیسیون را خوب بلد است، بیشتر یک «تیمدار» می زند تا یک سرمربی تکنوکرات.

● بی ژانر

خیلی جالب است؛ امیر قلعه نویی که سرمربی تیم ملی ایران است را نمی توان در ژانر مربیگری خاصی قرار داد. فوتبال او نه کاملاً تاکتیکی است، نه در ژانر تکنیکی قرار می گیرد، نه بر پایه قدرت بدنی تعریف می شود و نه روانشناسانه پیش می رود، اما موفقیت نسبی قلعه نویی در لیگ ایران، معلول وجود رگه هایی از هر ۴ اصل فوتبال در تیمش است. قلعه نویی بالانس تاکتیکی، تکنیکی، قدرتی و روانی را طی سه فصل حضور در استقلال تقریباً خوب انجام داد. هرچند در برخی بازی ها عصبیت بچگانه را از نیمکت به بازیکنان داخل زمین منتقل می کرد، اما روحیه برتری جویی را پس از سال ها به استقلال تزریق کرد و حدود ۹۰ هفته تیمی را که به نوسان عادت کرده بود، در سه رده بالای جدول نگه داشت. تعادل؛ این راز ثبات استقلال با قلعه نویی بود. او در طول یک فصل سیستم را تغییر نمی داد و با حداقل تغییرات در ترکیب اصلی جلو می رفت. «بی ژانر» بازی کردن، ضعف قلعه نویی را در لیگ برتر آشکار نکرد، اما در جام ملت های آسیا که ایران تیمی خنثی و بدون شناسنامه و شاخصه فنی و روانی خاصی بود، معلوم شد سقف قلعه نویی هنوز فراتر از فوتبال باشگاهی ایران نیست و باید برای توفیق در عرصه ملی علم و لیاقت را هم به هوش و جسارت خود اضافه کند؛ علم از پس مطالعه و اندیشه متولد می شود و لیاقت از پس علم. تعادل اما در پروسه سی و چند هفته یی همیشه جواب می دهد. چنان که لیورپول در سه سال دو بار به فینال لیگ قهرمانان می رسد، اما به دلیل عدم حفظ تعادل در پروسه طولانی، شانس قهرمانی در لیگ برتر را ندارد و جام به منچستریونایتد یا چلسی می رسد. امیر قلعه نویی یک مربی «بی ژانر» و یک جوجه تیغی کلاسیک است که با استراتژی ثبات و تاکتیک «تغییرات محدود» مرد لیگ محسوب می شود.

● سپر

اصطکاک های اضافی قلعه نویی هم با بازیکنان کم نیست. برون گرایی، پرخاشگری و ادبیات خاص امیر، او را مقابل بازیکنان شبیه خودش قرار می دهد. به همین دلیل قبل از آغاز اولین فصل مربیگری اش در استقلال، چند مهره درشت را از لیست خارج کرد. با این حال قلعه نویی اغلب اوقات در مواجهه با رسانه های گروهی نقش «سپر» را برای بازیکنانش خوب ایفا کرده است؛ تاکتیک رسانه یی درستی که در سطح اول فوتبال اروپا از سوی مربیان اجرا می شود. مربی نباید مقابل میکروفن و دوربین، هنگام باخت برای مردانش «نیزه» باشد و فشار روانی را روی دوش کسانی بیندازد که عنصر اصلی تعیین سرنوشت تیم هستند. حتی اگر در رختکن کار به پاره شدن ابروی دیوید بکام یا وایت بورد کوبیدن بر سر ستاره دیگری کشیده شود... قلعه نویی به رغم برخورد رسانه یی ضعیف و ادبیات ناامیدکننده، تیمش را با همان تاکتیک «سپر» در تعادل روانی حفظ می کند.

● روباه ناقص

خودشیفتگی ناصر حجازی به خودی خود نه تنها یک پوئن منفی شخصیتی برای او نیست؛ که نشان از «متوسط نبودن» و تمایل ذاتی اش به انجام کارهای بزرگ دارد. اما نارسیسیسم حجازی تنها در رفتار بیرونی او روز به روز و سال به سال غلیظ تر شده و از داخل شکسته شده است. او اگر به معنای حقیقی خودشیفته بود- صفتی که ژوزه مورینیو به غایت دارد- به جای تخریب امیر قلعه نویی در سال های اخیر و دوران کنونی رو به عملگرایی می آورد. حجازی برخلاف قلعه نویی، یک «روباه» است؛ روباهی که نمی خواهد مثل جوجه تیغی در یک روش یا موضوع «محدود» شود. روباه ها علاقه مند به چیزهای متفاوت هستند و سعی می کنند از هر چیزی لذت ببرند و شانس خود را امتحان کنند. مشکل حجازی همین جا آغاز می شود. روباه خوب بودن، خیلی سخت تر از جوجه تیغی موفق بودن است، چه روباه برای اینکه نمی خواهد آگاهی اش را محدود به یک مساله بزرگ کند، باید روی مسائل مختلف ریز شود. حجازی اما به نگاهش عمق نمی دهد تا جایی که در دسته جوجه تیغی ها قرار نمی گیرد و میان مربیان روباه هم یکی از بدترین ها می شود؛ روباهی که تنها از بیرون روباه است. او در هر بازی دوست دارد سیستم و ترکیب تیمش را تغییر دهد و نیمکت نشین کردن ستاره بازی قبل را بخشی از اتوریته خود می داند، در طول تاریخ توفیق جوجه تیغی ها به دلیل تمرکز روی مسائل محدود، بیشتر و بزرگ تر بوده است. پس حجازی اگر یک روباه تمام معنا هم بود، شاید از قلعه نویی عقب می ماند چه برسد به رویکردی که او را میان روباه ها هم ته صف قرار می دهد. خودشیفتگی و کاریزمای حجازی که در فوتبال ایران کمیاب است، او را ذاتاً و غریزی به موفقیت نزدیک کرد اما حجازی هیچ گاه نخواست و نتوانست این غریزه را به فرم تبدیل کند. در حالی که غریزی ترین شاعران هم پس از مدتی، دغدغه شان از «شاعری» تبدیل به «شعر» می شود. مشکل اصلی حجازی در کوچینگ این است که می خواهد در همه پیروزی ها بیش از تیمش و تک تک ستاره هایش به چشم بیاید. این خصیصه اصلی خودشیفته ها است که همه راه ها را به ضمیر «من» ختم می کنند اما همیشه داستان نویسان موفق کسانی بوده اند که به احترام داستان خود سکوت کرده اند و به جای لفاظی، روایت کرده اند و مخاطب را در مقام قاضی نشانده اند. حجازی اما با تغییر پی درپی ترکیب، سیستم و کارهای ژورنالیستی می خواهد خودش را جلوتر از اثرش قرار دهد؛ چیزی که در فوتبال مدرن دیگر جواب نمی دهد. می توان تغییرات ۸۰ درصدی فهرست استقلال در فصل نقل و انتقالات را دلیل جانیفتادن استقلال و مشخص نشدن ترکیب این تیم دانست اما وقتی حجازی عملکرد بی سازمان و شلخته تیمش مقابل صباباتری را زیبا، جذاب و ایده آل توصیف می کند، باید سقف حجازی را «همین» بدانیم؛ سقفی که هرچند در بازیگری بلند و بی روزن بود اما در هیئت یک مربی، کوتاه و مقوایی شده است،

● ژانر

هومن افاضلی در یکی از یادداشت های خود به ژانربندی مربیان اشاره کرده است؛ اینکه مربیان فوتبال بر مبنای تاکید و تمایل به یکی از ۴ رکن اساسی فوتبال (تاکتیک، تکنیک، قدرت بدنی و روانشناسی) در ژانری خاص قرار می گیرند. بر این اساس تله سانتانای فقید در ژانر مربیان تکنیکی جا دارد و اسکولاری که از خریدن توپ جمع کن های کنار زمین و مشت زدن به بازیکن حریف هم صرف نظر نمی کند، یک مربی روانشناس محسوب می شود. تشخیص ژانر مربیگری ناصر حجازی اصلاً کار سختی نیست. کافی است جمله عجیب او پس از غلبه بر استقلال اهواز یادآوری شود؛ «دوست دارم همه بازیکنانم مهاجم باشند.» برای حجازی، تکنیک و فوتبال فانتزی چند برابر قدرت بدنی و مسائل روانی و تاکتیکی اهمیت دارد. او در ژانر مربیان تکنیکی قرار می گیرد؛ مربیانی که نه تنها روز به روز تعدادشان کم می شود، بلکه همان اندک باقی مانده های این گروه هم در دوره یی که اتورهاگل و مورینیو اهمیت «فیزیک» و برتری آن حتی بر «تاکتیک» و «ذهن» را نشان داده اند، توفیقی در جام های بزرگ ندارند. اگر قلعه نویی امروز سرمربی استقلال بود، احتمالاً امید روانخواه باید چند ماه دیگر برای حضور در ترکیب اصلی تلاش می کرد در حالی که حجازی می خواهد او را به برگ برنده خود در وسط زمین تبدیل کند. حجازی هم اگر ۴ سال قبل به جای قلعه نویی برگه قرارداد با استقلال را امضا می کرد، دنبال جذب حسین کاظمی نمی رفت و به جای سکونشین کردن مهدی شیری، از او به عنوان لیدر تهاجمی تیمش بازی می گرفت.

این دو مثال نه به جهت برتری دادن به افکار یکی از دو مربی که برای تصویری کردن تفاوت های اساسی افکار حجازی و قلعه نویی آورده شد. ناصر حجازی در سال ۱۳۷۶ با اتکا به همین ژانر قهرمان لیگ آزادگان شد و یک سال بعد به فینال باشگاه های آسیا رسید اما امروز در نیمه دوم جدول لیگ برتر قرار دارد. حجازی البته ضعیف تر نشده و عقب تر نرفته است. این فوتبال است که مثل تمام پدیده های اجتماعی، لحظه به لحظه رو به جلو تغییر می کند؛ چنان که تئوری های پیروز ۱۰ سال گذشته، بازندگان محض امروز هستند. فلسفه فوتبال حجازی به یوهان کرویف پهلو می زند اما کرویف امروز تماشاگر قدرت نمایی رهاگل ها است و هر چند با دیدن جام اروپا در دست یونانی ها حالت تهوع می گیرد و حس زیباشناسی اش اصلاً این حقیقت را نمی پذیرد اما باید با پیروزی تئوری های فیزیکی و دفاعی در فوتبال امروز کنار بیاید. حجازی از سال ۷۶ یا ۸۶ چقدر تغییر کرد؟

● نیزه

تیم ها و بازیکنان حجازی همیشه مشکل روانی دارند؛ ناامنی روانی. این ناامنی از دل بی ثباتی زاده می شود. بازیکنی که در بازی امروز هت تریک می کند، از فیکس بودن در بازی بعدی مطمئن نیست و برعکس احتمال نیمکت نشینی اش بیشتر است. این از همان خواسته داستان نویس نشأت می گیرد که به جای «سکوت» کردن و اجازه حرف زدن دادن به اثرش، خودش می خواهد از اثرش و ستاره هایش بزرگ تر شود. امروز در استقلال، تنها طالب لو، منیعی، قربانی، منتظری و برهانی خود را فیکس می دانند و ۵۰ درصد تیم در استرس شدید میان سکو، نیمکت و ترکیب اصلی در حرکت هستند. اگر ۲۰ بازیکن یک تیم هم در فصل نقل و انتقالات عوض شوند، اولین پروژه سرمربی، شناخت ستون فقرات تیمش است اما حجازی هنوز این ستون فقرات ۵ یا ۶ نفره را هم به طور کامل انتخاب نکرده است. او در تیم های مختلف، «خائن» کشف کرده و این نشان ویژه را به امیرحسین سلامی بخش، داوود مهابادی و پرویز برومند اهدا کرده اما هیچ وقت تاثیر وحشتناک ناامنی روانی در اردوی تیمش را درک نکرده است.

فرزاد حبیب اللهی



همچنین مشاهده کنید