چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

از وسترن وحشی تا تمدن سازی برای گاوچران ها


از وسترن وحشی تا تمدن سازی برای گاوچران ها

هالیوود و هویت بخشی به آمریکا و صهیونیسم

بی هویتی یک بیماری روانی است که فرد در اثر آن دچار سرخوردگی می شود و به دنبال این می گردد تا از هر راهی که می شود خود را به دیگران نشان دهد. در این حالت، در صورتی که فرد نتواند راهی برای نشان دادن خود از راه درست به دیگران بیاید یا در این راه اشتباه کند، آن وقت دچار خودنمایی می شود. یعنی سعی می کند از هر راهی هرچند اشتباه و پر از دروغ و غلط دیگران را به خود جلب کند تا عقده گشایی نماید و گره ای از بیماری خود باز کند، هرچند که در صورت طی این مسیر بیشتر در این اشتباه خودگیر افتاده و روزبه روز بدتر می شود!

با کمی موشکافی و دقت درمی یابیم که دنیای غرب و به ویژه سیاستمداران آمریکا و صهیونیسم به همین بیماری دچار شده اند. چون حرفی برای زدن ندارند و نمی توانند از راه درست و با معیارهای اخلاقی، ملت ها را به سمت خود جلب کنند، سعی دارند از راه های دیگری این کار را انجام دهند.

یکی از این راه ها تهاجم و دروغ پراکنی در رسانه ها است؛ به ویژه رسانه های تصویری که اکثر مخاطبان آنها جوانان و نوجوانانند. در این میان هالیوود به عنوان بزرگترین بنگاه دروغ پراکنی سینمایی در جهان نقش بسیار پررنگی دارد. به طوری که هزینه هایی که آنها در این بخش می نموده اند شاید در سال به میلیاردها دلار برسد. فیلم های سینمایی و مستندات دروغین وسایلی هستند تا آمریکاییان و صهیونیست ها حقارت خود را در زمینه های تاریخ و فرهنگ و تمدن جبران کنند. علاوه بر آن، هالیوود ابزاری جهت مشروعیت خریدن برای آمریکاییان و صهیونیست ها به عنوان انسان های متمدن و با فرهنگ اصیل انسانی است. یکی از هدف های آن ها این است که به همه جهانیان این موضوع را القا کنند که صهیونیسم از آغاز تاکنون قوم برگزیده بوده و صهیونیست ها همیشه بهترین انسانها بوده اند و برای همین همواره در جهان صاحب حق هستند.

افرادی چون لویی مایر و ساموئل گلدوین و برادران وانر واروینک برلین از نخستین یهودیانی بودند که قدم در این راه نهادند تا بتوانند از این طریق برای قوم صهیونیست سنگ تمام بگذارند و هویت نداشته آنها را در دنیای سینما به تصویر کشانده و مردم دنیا را که روز به روز نفرت بیشتری از آنها پیدا می کنند را کمی به خود خوشبین تر کنند. علاوه بر این آن ها از این طریق به آمریکا نیز خوش خدمتی هایی کردند. از جمله می توان به اروینک برلین اشاره کرد که توانست در ابتدای کار خود با ساختن سرودهای ملی و میهنی آمریکایی، از آیزن هاور جایزه دریافت کند و خود را در دل سیاستمداران آمریکا جا کند. این فعالیت ها ادامه داشت تا این که موضوعاتی مانند هلوکاست و سرزمین موعود به صورتی جدی مطرح و حتی درمورد خود هویت آمریکا هم فیلم های تاریخی ساخته شد. در این فیلم ها بیشتر به دنبال تصویرسازی از آمریکا به عنوان کشوری با فرهنگ و تمدنی طولانی بودند؛ درحالی که همه می دانند تا همین چند سال پیش سینمای آمریکا در دوران وسترن و به قول خودشان غرب وحشی به سر می برد که در آن ها به سریع اسلحه کشیدن و کشتن زیاد انسانها افتخار می کردند و بسیار خنده ادر و مضحک است که سینمای آمریکا که تا دیروز به مسائلی مانند تبعیض نژادی و برتری سفیدپوستان از سیاه پوستان و کشتن سرخ پوستان دم می زد، امروز بخواهد برای این کشور از فرهنگی قدیمی و تمدنی بزرگ صحبت کند.

بعد از این که این گونه فعالیت آنها در سینما به جایی نرسید استراتژی شان تغییر کرد و سعی کردند در ابتدا ملت های دیگر را تخریب و به تاریخ و فرهنگ آنها دستبرد زده و خود را در گذشته و حال متمدن نشان دهند. برای همین نسل جدیدی از فیلم ها ساخته شد که می توان یکی از آنها را «پادشاه بهشت» (قطعه ای از بهشت) دانست که درباره جنگ های صلیبی بین مسلمانان و مسیحیان است. در این فیلم مسلمانان به قدری متوحش نشان داده می شوند که تماشاگر از این همه خشونت می ترسد. صحنه های فوق العاده اکشن میدان نبرد، علاوه بر ایجاد جذابیت، بیننده را از مسلمانان که با بی رحمی تمام مسیحیان- که در اینجا نماد دنیای غرب هستند- را می کشند، متنفر می کند. درحالی که هیچ گاه از دلاوری و ترحم سردمداران بزرگی چون صلاح الدین ایوبی، پس از بازپس گرفتن سرزمین های اشغالی نسبت به مسیحیان سخن به میان نمی رود.

در این فیلم علاوه بر این که مسلمانان را تخریب و برای غربی ها تحبیب می شوند، در قالب فیلم نظریه اندیشمندان غربی چون هانتینگتون که از جنگ تمدن ها سخن به میان می آورند تأیید می شود، تا از این طریق علاوه بر متمدن نشان دادن غرب، جنایات خود علیه مسلمانان توجیه می شود.

البته جای شکرش باقی است که آنها تمدنی با قدمت و عظمت ایران ندارند و الا گوش دنیا را کر می کردند؛ چرا که از تمدن سراسر وحشی گری وسترن و آنگولاساکسون که نهایت عمر آن به ۲۰۰سال می رسد این گونه اصالت و هویت استخراج می کنند، چه برسد به این که تمدن و فرهنگی مانند ما می داشتند!البته ناگفته نماند که آنها حسادت خود را درباره تمدن ما به خوبی نشان دادند و با ساختن فیلمی مانند ۳۰۰ سعی کردند علاوه بر تخریب ایرانیان که البته هیچ گاه موفق به چنین کاری نمی شوند، تمدن غرب که در این فیلم نماد آن یونان است را پر از دلاوری و انسان دوستی نشان دهند که این فریب بزرگ آنها در دنیا به هیچ جایی نرسید و تنها لکه ننگی شد بر دامن سینمای آمریکا و غرب که در ادامه راه با تمام وقاحت اینکار را در انیمیشن پرسپولیس تکرار کردند که آن هم به جایی نرسید. و ما می دانیم که آنها بازهم از این همه تحریف و دروغ دست نخواهند کشید، چرا که باید به نوعی مشروعیت فرهنگ و تمدن نداشته خود را از هر راهی که شده حتی با وهن دیگر ملل متمدن جهان خریداری کنند.اما این سفره دروغ و تحریف در هالیوود تنها محدود به آمریکاییان نشد، بلکه صهیونیست ها هم به دنبال خریدن مشروعیت و تمدن از این راه بوده اند. چرا که در دنیای واقعی نتوانستند برتری خود را به دنیا بقبولانند.

برای همین با هزینه زیاد در سینما اندیشیدند تا شاید بتوانند لااقل دراین بخش این کار را انجام دهند. به خصوص در موضوعاتی مانند سرزمین موعود، نگاه منجی گرایانه یهود، هلوکاست و مظلومیت قوم یهود تلاش های بسیاری شد که از جمله آنها می توان به فیلم «فهرست شیندلر» ساخته اسپیلبرگ اشاره کرد. در این فیلم، شیندلر فردی پرقدرت و خوش گذران و عضو حزب ناسونالیسم آلمان است.او کسی است که در مورد آزار و شکنجه یهودیان تصمیم گیری می کند که البته در کنار او کسانی هستند که برای این یهودیان دلسوزی می کنند و فیلم با بازگشت شیندلر و کمک او به یهودیان در حفظ جان خود پایان می پذیرد. این فیلم با نشان دادن صحنه های خشونت علیه یهودیان به واقع یکی از اهدافش این است که قم یهود را مظلوم و مورد ستم نشان دهد تا به نوعی برای رفتارهای جنایتکارانه صهیونیست ها اعتبار خریداری کند. موضوع جالب توجه این است که اسپیلبرگ به خاطر این فیلم ۴ اسکار دریافت کرد و علاوه بر آن موررد حمایت شدید کمپانی های صهیونیستی قرار گرفت.

بعداز آن هم بانک صهیونیستی چیس مانهاتان با کمک ۳ میلیاردی به شرکت اسپیلبرگ او را در فهرست ثروتمندترین کارگردانان جهان قرارداد تا اسپیلبرگ مزد این خوش خدمتی خود را به خوبی دریافت کند و همین طور دیگران هم به این دروغ پراکنی تصویری تشویق شوند.

آنها تنها به این گونه فیلم ها اکتفا نکردند و سعی نمودند در ژانر دیگری مانند فیلم های تخیلی نقش صهیونیست ها و آمریکا را به عنوان ناجیان جهان معرفی کنند. به عنوان مثال مجموعه فیلم های «ماتریکس» که در آن صحبت از زایون که در واقع لاتین صهیون است با عنوان پناهگاه انسان در برابر حمله ماشین ها و دنیای ماتریکس می شود.

این فیلم، در واقع به دنبال آن است که با نشان دادن این نوع از دشمن ها در عصر جدید، دنیای صهیونیسم و غرب را به عنوان پناهگاهی برای انسانها معرفی کند. در این فیلم بسیاری از نشانه های صهیونیستی هم به کار برده شده است؛ مانند شورای سنهدرین که یکی از نشانه های باستانی یهود است و به واقع نئو قهرمان فیلم نماینده ای از صهیون و برگزیده است تا دنیا و انسانها را از شر بدی ها نجات دهد. جالب اینجاست که لفظ برگزیده در مورد او بارها تکرار می شود تا به نوعی به ذهن بیننده القا شود که نئو همان برگزیده یعنی قوم صهیونیست که به واقع با قدرت فردی و بدون حمایت از سوی خدا به جنگ با بدی ها می رود.

به طور کلی این گونه فیلم ها دارای چند شاخصه مهم هستند:

۱) نشان دادن قدرت زیاد آمریکا و صهیونیسم برای مبارزه با بدی ها و این که آنها تنها راه مبارزه و دفاع از انسانیت و منجیان جهان هستند.

۲) مظلوم نمایی قوم یهود به ویژه در فیلم های تاریخی و در مسائلی مانند هلوکاست و این که در تاریخ به آنها ظلم رواداشته شده است. به خصوص که بسیار سعی دارند با نشان دادن تصاویر کشته ها و اسارت و شکنجه یهودیان، احساسات مردم جهان را برای حمایت از آنها خریداری کنند. چرا که بدون این حمایت نمی توانند به جنایات خود ادامه دهند.

۳) تحریف های بسیار شدید در تاریخ به خصوص در مورد سرزمین موعود و دروغ پردازی هایی که سعی می کنند که بیت المقدس را متعلق به یهودیان معرفی کنند.

رضا فرخی



همچنین مشاهده کنید