سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024
مجله ویستا

بابک بیات, امروز شصت و یک ساله می شود


بابک بیات, امروز شصت و یک ساله می شود

بست و سه خرداد سال ۱۳۲۵ امروز بابک بیات ۶۱ ساله می شود بزرگ ترین آهنگساز پاپ ایران به زعم بسیاری از اهل فن و یکی از ماندگارترین و بهترین آهنگسازان سینما و تلویزیون کشور

بست و سه خرداد سال ۱۳۲۵. امروز بابک بیات ۶۱ ساله می‌شود. بزرگ‌ترین آهنگساز پاپ ایران به زعم بسیاری از اهل فن و یکی از ماندگارترین و بهترین آهنگسازان سینما و تلویزیون کشور. هنر او در جزء جزء زندگی ایرانیان در تمام سطوح جامعه حضور دارد؛ با آهنگ‌های جاودان و موسیقی فیلم‌ها و سریال‌های ماندگاری که تا دنیا، دنیاست نام او را در صحنه هنر ایران زمین، به یادگار حفظ می‌کنند.

۳۷ سال قبل بود. رفته بودم رادیو،سال ۴۹.آنجا برای اولین بار بابك بیات را دیدم. با ایرج جنتی آمده بود برای تست صدا و معرفی شده بود به انوشیروان روحانی كه خواننده رادیو شود. یكی از ترانه‌های عارف را خواند.صدای خیلی خوب و پرحجمی داشت. ترانه را با صدای عارف خوانده بود و گویا انوشیروان روحانی گفته بود كه خود عارف كه هست. شما شبیه عارف هستید.

آمده بود بیرون و آنجا توی كریدور رادیو دیده بودمش. ناراحت بود. گفتم چی شد؟ گفت: «ما هم خدایی داریم. می‌گویند صدایت شبیه عارف است.» آن موقع هنور به عنوان آهنگساز مطرح نشده بود. در آهنگ پرویز مقصودی را اجرا كرده بود با شعرهایی از ایرج جنتی كه صفحه شده بود اما گل نكرده بود. سال‌های حدود ۵۱ بود كه كارهایی را با صدای ناصر كه نام فامیلش یادم نیست، اما می‌دانم كه پسرعمه ایرج جنتی بود منتشر كرد كه گل كرد.

معروف‌ترین ترانه‌اش با این شعر بود: «مثل شعرهای كتاب مدرسه/ همه حرف‌هاتو از بر می‌دونم» شعرش طبق معمول مال ایرج بود. بعد از این آهنگ ساخت و بعد هم یك آهنگ برای عارف. همین آهنگ معروف:«ای خدا، ای خدا، از توی آسمونا، گوش بده به درد من/ كه می‌خوام حرف بزنم/ واسه یك بار هم كه شده/ سكوتم را بشكنم.»

این ترانه البته مال یك فیلم بود كه اسمش یادم نیست. فقط یادم هست كه بهروز وثوقی در آن بازی می‌كرد. آشنایی ما از همان سال‌ها شروع شد. در استودیو بل گاهی همدیگر را می‌دیدیم. گاهی من ضبط داشتم و گاهی هم ایشان. این دوستی‌ها و دیدارها جسته‌وگریخته ادامه داشت تا اینكه در گیرودار انقلاب ارتباط‌مان قطع شد تا اینكه یك روز سال ۶۵ ساعت ۱۰ صبح در میدان ونك دیدمش؛ اتفاقی. با خانمش بود.

درست در بحبوبه موشك‌باران تهران. خیلی روحیه پریشانی داشت. یك حالت تیك در نگاهش بود. احوال‌پرسی كردیم. گفت:‌كجاها هستی؟ گفت: همین گوشه‌كنارا. گفتم: شما كجایید؟ گفت:‌من شهرك غرب می‌نشینم. تلفن منزل را داد و با تماسی كه داشتم دیدارهایمان شروع شد و این بار بیشتر كاری و حرفه‌ای. حدودا یك سال رابطه داشتیم. چندترانه داده بودم به ایشان اما خواننده‌ای نبود.

ترانه و ترانه‌سرایی نبود. اصلا هنوز موسیقی پاپ شروع نشده بود و همه‌اش افسوس می‌خورد كه نمی‌شود آن كارها را اجرا كرد. درهای موسیقی بسته بود تا اینكه آهنگی به من داد كه من روی آن شعر بگذارم. حاصل این همكاری شعری شد به نام بغض. ترانه را پاییز سال ۷۰ گفته بودم و سال ۷۴ كاستش درآمد.

این وسط موسیقی پاپ داخلی هم شروع شده بود و ما با هم این بین با خشایار اعتمادی ارتباط برقرار كردیم كه محصول آن كاست دلشوره بود. در حقیقت بعد از انقلاب من توسط ایشان كشف شدم. دوباره زنده‌ام كرد. بعد از آن در فیلم ولایت عشق با هم همكاری داشتیم. همان شعر «مرگ آفتاب» با صدای محمد اصفهانی. تا «مرگ آفتاب» ایشان به من آهنگ می‌داد و من روی آهنگ‌های ایشان شعر می‌گذاشتم. این آهنگ هم اینطور بود.

زنگ زد. یك مقدار از ملودی و شعر را خواند و من روی آن شعر گذاشتم. بابك عادت داشت هرجا كه شاه‌بیت می‌شد و كار را زیبا می‌دید آن یك بیت راتبدیل به رومانس می‌كرد. نمونه‌اش همین بیت شعر امام رضا(ع) است: «عاشق عشق به هوای تو شد/ كشته رضا به رضای تو شد) این بیت مربوط به آخرهای شعر بود، اما كردش شاه‌بیت. بعد از آن «آسیمه‌سر» را كار كردیم.

شعر را گفته بودم و دادم به بابك. خیلی لطف داشت به من. دو آهنگ ساخت كه آن تپش آهنگ نهایی آسیمه‌سر را نداشت. من درخواست كردم كه عوض كند و با فروتنی پذیرفت. ترانه را عوض كرد و این آهنگ شد كه واقعا یكی از كارهای ماندگار ایشان است. من از سال ۶۵ تا ۸۵ حدودا ۳۰ ترانه با ایشان كار كردم. حدود ۱۷، ۱۸ ترانه عرضه شد. خیلی از كارها بعد از فوت ایشان همینطور مانده. آهنگ‌هایی كه فقط من ازبر هستم و حتی فرزندان ایشان هم نمی‌دانند.

به عنوان امانت مانده است پیش من تا خواننده‌ای را پیدا كنیم. ترانه‌ها مال من است و آهنگ‌ها مال ایشان. برای من خوانده بود و من از حفظ شده بودم. همیشه همینطور بود. با بزرگواری از من نظر می‌خواست و من هم مثل یك دوست صمیمی نظر می‌دادم. احتیاجی نبود كه من كارهایش را تایید كنم. بزرگواری می‌كرد و از من نظر می‌خواست. از اینكه می‌دید اشك در چشم من جمع شده خیلی خوشحال می‌شد.

بابك یك آهنگساز توانا بود، بسیار توانا بود و باهوش. فطرتا آهنگساز بود. خداوند به ایشان عنایت داشت. ما به غیر از ترانه،‌شعر و آهنگ رابطه دوستی هم داشتیم. گاهی اوقات اگر ما از هم دلخوری داشتیم بدون اینكه زنگ بزند می‌آمد خانه ما. این پهلوانی‌ها را داشت. آن موقع كه من به منزلش رفتم بچه‌هایش كوچك بودند و از سروكول ما بالا می‌رفتند. ۳۶ سال كم نیست. از ۴۹ آشنا شدیم تا سال ۸۵ كه رفت.

اكبر آزاد



همچنین مشاهده کنید