پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

یه حبه قند; بازتولید روزمرگی پوک


یه حبه قند; بازتولید روزمرگی پوک

آنها که فیلم خیلی دور خیلی نزدیک اثر آقای رضا میرکریمی را دیده اند, حق دارند با انتظاراتی حداکثری به تماشای فیلم یه حبه قند ایشان بنشینند و توقع داشته باشند که یک اثر هنری عمیق با پیامی شنیدنی و دیالوگ هایی قابل تامل و تصاویری دیدنی و لحظاتی روح افزا را تجربه کنند

آنها که فیلم "خیلی دور خیلی نزدیک" اثر آقای رضا میرکریمی را دیده اند، حق دارند با انتظاراتی حداکثری به تماشای فیلم "یه حبه قند" ایشان بنشینند و توقع داشته باشند که یک اثر هنری عمیق با پیامی شنیدنی و دیالوگ هایی قابل تامل و تصاویری دیدنی و لحظاتی روح افزا را تجربه کنند. اما فیلم "یه حبه قند" ماجرای ورود پرقیل و قال بستگان دختری به نام پسند برای برگزاری مراسم عروسی اش را به نمایش می گذارد که در صبح روز پس از برگزاری کاملن عادی و سنتی آن مراسم، یک حبه قند به گونه ای عجیب و ساده انگارانه حلقوم دایی بزرگ پسند را در هم می پیچد و وی را به کام مرگ فرو می کشد. ماجرا با حسرت های مسکوت قاسم در ازدواج پسند به پایان می رسد که از بستگان پسند و دایی اش می باشد و دوران سربازی اش را می گذراند.

فیلم در این میانه سوژه هایی بس پیش و پا افتاده و موضوعاتی بسیار فرسوده را با رویکردی غیرمحتوایی بازسازی می کند ازجمله ترس کودکان از جن، چانه زنی لغو آقایان بر سر فوتبال جام جهانی یا کشف گنج، بیهوده گویی های زنانه هنگام تازه شدن دیدارهایشان یا شور و هیجان نوجوانان نسبت به جنس مخالف. نویسنده فیلم همه این روزمرگی های سطحی و بی رمق را چنان پوک بازتولید می کند که مخاطب معناگرا آن را دعوت به بازخوانی واقعیات خالی از ارزش و زیستنی نازل بدور از درگیر بودن با روح متعالی زندگی معنا می کند. صحنه های فیلم، اگرچه با کادر فیلمبرداری مجرب و گردش سریع و طبیعی، اما درفضایی شلوغ با قیل و قالی آزاردهنده ساخته شده اند تا آنجا که مخاطب درون گرا بیش از هر چیز به ارزش سکوت پی می برد و از آن همه سروصدا به پس زدن روانی فیلم اقدام می کند.

فیلم از آن دسته فیلم هایست که مخاطب هدفمند پس از تماشای آن به این جمع بندی می رسد که این فیلم نه تنها هیچ چیز به سرمایه اجتماعی اش نیافزوده، بلکه تماشای آن را به مثابه هدر دادن وقت خود معنی می کند و از وقتی که برای دیدن آن صرف نموده، احساس پشیمانی می کند. گویا فیلم برآنست تا درهم آمیختگی شادی و غم ونیز همسایگی زندگی و مرگ را نشان دهد، اما برای این منظور راهی هرز و بیانی لغو را برمی گزیند، تا آنجا که مخاطب معناگرا در پایان چنین جمع بندی می کند که "یه حبه قند" فیلمیست برای ندیدن! با دیدن چنین فیلم هایی، این پرسش ها در ذهن مخاطبان معنویت جو بی پاسخ می ماند که به راستی برخی از فیلمسازان برجسته این مرز و بوم چرا هرچه باتجربه تر می شوند، فیلم های پوچ تر و پوک تری می سازند؟ از چه روی شخصیت هنری آنها به زودی تمام می شود و اثرشان به ورطه روزمرگی فرو می غلطد؟ چرا می باید از گفتمان بیهودگی فیلم ساخت و سوژه های سطحی زندگی عاری از محتوا را در سینما بازتولید کرد؟ چرا ما سینما را به آینه ای برای بازتاب زندگی خالی از معنای روزمره خود مبدل می سازیم؟ از چه روی ذوق و نیازهای جامعه هنری را تا این حد دست کم می گیریم که آنها را به خوانش سخن لغو و تماشای پوکی دعوت می کنیم؟ای بسا چنین تصور شود که مخاطب عام کشش خود را بسوی فیلمهای پرمعنا و دارای پیامهای متعالی انسانگرایانه از دست داده است.

شاید شوربختانه بر این باوریم که دنباله روی از روزمرگی، محبوبیت میآورد و به همین خاطر، کار بر روی سوژه های عوام پسندانه خالی از محتوا و فاقد جاذبه معنوی را در دستور کار نهاده ایم. این رویکرد پوپولیستی در عرصه فیلم سبب شده تا سینمای ایران در آغاز دهه ۹۰ در موجی از بیهودگی فرو افتد و در راهی پوک طی طریق کند. دنباله روی از آنچه که در جامعه به گونه ای نامیمون عمومیت یافته و زندگی را به کالایی بی ارزش فروکاسته است، از یک سوی تخدیر اجتماعی و مسمومیت فرهنگی را جنبه ای هنری می بخشد و از سویی دیگرپیشگامی هنرمند را در پردازش الگوهای شایسته به احتضار می برد و او را از بیان هنری زیبایی های زیستن یا دوری از زشتیهای زندگی فارغ می سازد. اما با این همه در این جامعه هستند هنوزکسانی که که در فضای پوکی و پلیدی، زیر درختی پاک سایه ای از معنا را می جویند تا در آرامشش زندگی را هدیه ای موقت تعریف کنند و در چگونه صرف کردن لحظاتش خود را مسئول بدانند. همان ها که برای پرکردن اوقات فراغت خود قانونمندی هایی والا و چارچوبی هدفمند و زیبا دارند و پاسخ به نیازهای مفرح روح خود را با نابودی وقت و عمر خود اشتباه نمی گیرند.

نویسنده : دکتر بهروز مرادی



همچنین مشاهده کنید