چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

نمایش برای صلح


نمایش برای صلح

ارزیابی نتایج کنفرانس آناپولیس

چند روزی از کنفرانس آناپولیس می گذرد؛ کنفرانسی که احساسی دوگانه از برگزاری آن بر جای ماند. گرچه بوش و محمود عباس و ایهود اولمرت در این نشست سخنرانی های غرایی ایراد کردند اما در مجموع چندان رایحه یکدلی و یک صدایی از این سخنان به مشام نرسید. فصل مشترک همه این سخن پراکنی ها این بود که آنها می خواهند تا پایان سال ۲۰۰۸ به توافق رسیده و پیمان صلحی برای اسرائیل و فلسطین تدارک ببینند. اما پرسش اینجاست که چطور می توان در عرض دوازده ماه به هدفی رسید که طی هفت سال پس از کمپ دیوید دوم و چهارده سال پس از کنفرانس اسلو و شانزده سال پس از نشست صلح مادرید، امکان رسیدن به آن وجود نداشته است؟

اسرائیل و فلسطین تا به امروز نتوانسته اند به سند مشترکی دست یابند که سنگ بنای به اصطلاح تعیین تکلیف نهایی مساله فلسطین باشد. آنچه رئیس جمهور ایالات متحده امریکا در سخنرانی خود بر آن پافشاری می کرد یعنی «ارائه یک سند مشترک» به گفته یکی از عرب های حاضر در این نشست «حکم نان مقدسی را داشت که با شعار هر کس ایمان دارد رستگار می شود به طرف های درگیر داده شد.» بدین ترتیب هر کس که از تلخی و مرارت های مسائل خاورمیانه ضعیف و ناتوان شده باشد، نمی تواند مزه این نان را بچشد. پرسش این است که چرا بوش به روشنی و صراحت در مورد مسائل مهم صحبت نکرد، مسائلی چون تعیین تکلیف مرزها و یا وضعیت آینده بیت المقدس که هر دو طرف از آن به عنوان پایتخت خود یاد می کنند.

بوش در سخنرانی خود چندان اشاره واضحی به مساله آوارگان فلسطینی نکرد و تنها عباراتی مبهم و حداقلی در این مورد عنوان کرد و به عبارت دیگر سخنان وی تشریح خواسته های اولمرت بود. بر پایه منشور ملل متحد اسرائیل باید دولت یهودیان باشد و بنابراین می توان نتیجه گرفت که دولت فلسطینی هم باید دولت فلسطینیان باشد. بر اساس ایده های اسرائیلی قرن نوزدهم، عرب های اسرائیلی حق کسب تابعیت از این کشور را ندارند و در حقیقت افرادی بی وطن شناخته می شوند. بوش با تجاهل نسبت به موضوع حق بازگشت آوارگان که از نظر محمود عباس هنوز هم یکی از مهمترین شروط مذاکرات است، در واقع رهبر تشکیلات خودگردان را در وضعیت بغرنجی قرار داد.

بوش البته آزاد بود که هر چه می خواهد بگوید اما هر دو بازیگر اصلی خاورمیانه یی چاره یی نداشتند جز آنکه در سخنان خود به برخی ملاحظه کاری ها رو بیاورند؛ ملاحظه کاری هایی که در واقع به وضعیت داخلی فلسطین و اسرائیل ارتباط دارد. اولمرت مجبور بود رعایت حال وزیر کلیدی اش یعنی «لیبرمان» و موافقان شهرک سازی های یهودی نشین و همین طور رعایت حال مردان امنیتی اش را بکند، مردانی که به نخست وزیر اسرائیل اعتماد ندارند زیرا به عقیده آنان اولمرت خوب عمل نکرده است. در خیابان های غزه و رام الله هم اسلامگرایان علیه نشست آناپولیس دست به تظاهراتی گسترده زدند و از محمود عباس به عنوان «خائن به آرمان مردم فلسطین» یاد کردند. به عقیده برخی صاحب نظران کنفرانس آناپولیس در بهترین حالت نتایجی اندک در بر داشت و البته برخی هم هیچ نتیجه یی را از این کنفرانس برداشت نمی کنند. از نظر آنان آنچه در آخرین سال ریاست جمهوری بوش روی داد ارتباط چندانی با خاورمیانه و پیروزی گروه های به گفته آنها تروریست فلسطینی و پایان اشغالگری های اسرائیل ندارد. بوش به دلیل ناکامی های پی در پی چاره یی نداشت جز آنکه بخشی از رهبران جهان را به تحرک و جنبش وادارد و بهترین وسیله برای رسیدن به این هدف برگزاری کنفرانسی مثل آناپولیس بود.

ظاهراً این مناقشه دیرینه خاورمیانه در میان دیگر مشکلات این منطقه در اولویت اول رسیدگی قرار داشته و دارد. از آنجایی که هم در فلسطین و هم در اسرائیل طرفداران دموکراسی و صلح از نظر عددی کم نیستند، رهبران این دو کشور تصور می کنند که با پشتیبانی این عده می توان به موفقیت دست یافت. رهبران فعلی اسرائیل و فلسطین ادعا دارند که به زبان دموکراسی حرف می زنند و بر خلاف رهبران سابق این دو دولت شیفته ایدئولوژی نیستند و تصور می کنند که با این روش می توان به نتایج مثبت رسید.

برگزاری کنفرانس آناپولیس در واقع پس از آخرین جنگ لبنان امکان پذیر شد. نفوذ شیعیان لبنان در نیروهای مسلح این کشور نشانه یی از یک رویداد بزرگ را در خود داشت. قدرت ایران و تقویت نیروهای مسلح این کشور هم برای اسرائیل تهدید به شمار می آید و اسرائیل می داند که دیگر قادر به کنترل مناقشات منطقه یی و سوءاستفاده از آن نیست. اولمرت باید در مقابل یک کمیسیون حقیقت یاب از اقدامات دولت خود دفاع کند زیرا ارتش تحت امر وی بدون آمادگی لازم مرتکب اشتباهی تاکتیکی و استراتژیک شد که همان حمله به خاک لبنان بود.

دولت های حاکم بر ریاض و قاهره و دوحه و رام الله هم در آن جنگ در عمل طرفدار پیروزی اسرائیل بودند زیرا خطر اصلی را نه از جانب تل آویو بلکه از سوی حزب الله می دیدند. حال وقت آن رسیده بود که دولت های عربی به نوعی آن اشتباه را جبران کنند و شاید به همین خاطر بود که وزیر خارجه سعودی به قول خودش «برای مرهم گذاشتن بر زخم های حاد فلسطین» به سوی واشنگتن تعجیل نشان داد تا «به برادران فلسطینی» کمک کند. علاوه بر وی نمایندگان دوازده کشور عرب دیگر و در کمال شگفتی نماینده سوریه نیز به سوی آناپولیس پرواز کردند تا به اتحاد اسرائیلی ها و امریکایی ها علیه فلسطین بپیوندند. اولمرت و بوش در جریان کنفرانس آناپولیس به همان اندازه که از فلسطین گفتند، در مورد ایران هم صحبت کردند. از قرار معلوم دولت امریکا چنان احساس ضعف می کند که به یاری - به گفته خودش - اعراب میانه رو نیازمند است. حتی سوریه هم هم پیمانی با ایران را فراموش کرد و به اردوگاه اعراب و غرب پیوست. بدین ترتیب صلح خاورمیانه وسیله یی است برای به نمایش گذاشتن اتحاد میان اعراب و امریکا. این گفت وگوها از ۱۲ دسامبر ۲۰۰۷ در بیت المقدس آغاز و در پایان سال ۲۰۰۸ به پایان خواهد رسید. حال بار دیگر این پرسش پیش می آید؛ آیا می توان آنچه را که از کنفرانس اسلو تا به امروز دست نیافتنی مانده است، در دوازده ماه آینده به دست آورد؟ زمانی «اسحاق رابین» نخست وزیر سابق اسرائیل گفته بود تا زمانی که مناقشه اسرائیل و فلسطین تبدیل به نانی برای اسلامگرایان نشده است، باید برای رسیدن به صلح شتاب کرد و حال همه می دانند که اگر اقدامات اسرائیل به ویژه در مورد ساختن شهرک های یهودی نشین همچنان ادامه یابد، نه تنها تشکیل دو دولت امکان پذیر نخواهد بود بلکه آن به اصطلاح «دولت یهود» هم به پایان کار خود نزدیک می شود.

در پایان کنفرانس آناپولیس، دو طرف اسرائیلی و فلسطینی بیانیه مشترکی انتشار دادند که چارچوب اصلی آن فقط بر تعهد دو طرف نسبت به ادامه مذاکرات با هدف انعقاد پیمان صلح و تشکیل دو دولت فلسطینی و اسرائیلی تا پایان سال آینده تاکید داشت.

● تعهداتی سنگین

روسای دولت های فلسطینی و اسرائیل به هر حال با این بیانیه مشترک تعهدات زیادی را پذیرفته اند. اما تلاش اصلی آنها از امروز معطوف به توجیه این تعهدات و همراه کردن شهروندان با خود است و همین مساله یعنی به اصطلاح سوار کردن شهروندان به کشتی صلح می تواند چالشی بس بزرگ در مقابل آنان باشد. بر اساس این بیانیه مشترک مذاکرات صلح به صورت غیررسمی در ۱۲ سپتامبر آغاز می شود و شاید این توافق بزرگ ترین دستاورد آناپولیس باشد. عباس و اولمرت تعهد کرده اند که هر دو هفته یک بار ملاقات داشته و در این ملاقات ها برای دستیابی به یک قرارداد تا پایان سال آینده تلاش کنند. قراردادی که از این ملاقات ها حاصل می شود باید همه مسائل موجود را حل کند، یعنی تضمین های امنیتی برای اسرائیل، تشکیل دولتی مستقل برای فلسطینیان، بازگشت یا جبران خسارات آوارگان و آینده بیت المقدس.چنین برنامه یی بی تردید به مراتب بلندپروازانه تر از طرح موسوم به «نقشه راه» است و بر اساس فلسفه یی بنا شده که هر دو طرف باید قبل از حل مسائل بزرگ، گام هایی عملی برداشته و اراده را خود برای رسیدن به مصالحه نشان دهند. اقدامات دو طرف هم باید به موازات هم پیش برود؛ در همان حال که مذاکرات برای تشکیل دو دولت در جریان است، طرف فلسطینی برای اصلاح نهادهای خود و خلع سلاح شبه نظامیان اقدام کند و همزمان اسرائیل به آزاد کردن زندانیان و برچیدن ایستگاه های بازرسی در کرانه غربی و توقف کامل ساخت شهرک های یهودی نشین بپردازد.

اما از همین حالا می توان حدس زد که در ماه های آینده چه موانعی بر سر راه اقدامات رهبران فلسطین و اسرائیل وجود خواهد داشت. همان طور که در جریان کنفرانس اخیر هم شاهد این تلاش های مخالفان بودیم. واکنش های شدید حماس در نوار غزه و مخالفت های برخی مقامات با نفوذ خاورمیانه با نشست آناپولیس در واقع طلیعه آن چیزی است که در آینده نزدیک شاهد آن خواهیم بود. شرکت همه کشورهای عضو اتحادیه عرب در کنفرانس آناپولیس ضربه بزرگی به حماس بود؛ ضربه یی در مقایسه با همه تلاش هایی که برای انزوای بین المللی این سازمان صورت گرفته است. ناگفته نماند که ایران بر خلاف حماس از اینکه احتمالاً متحد دیرینه خود یعنی سوریه را از دست بدهد، هراسی به خود راه نمی دهد زیرا رژیم بعث سوریه برای اسلامگرایان کاربردی جز یک بازوی نه چندان مطمئن ندارد و موقعیت معنوی و استراتژیک ایران همچنان نقش این کشور را در تحولات پررنگ تر می کند. اما به هر حال از نظر برخی کارشناسان امور خاورمیانه تصمیم دقیقه نود دمشق برای اعزام نماینده به آناپولیس ممکن است روابط دیرینه میان ایران و سوریه را متحول کند. هر چند سوری ها می گویند اینکه در جریان جزئیات کنفرانس قرار بگیرند برای آنها اهمیت بسزایی داشته است.

مساله بلندی های جولان هم که به عنوان شرط سوریه برای شرکت در کنفرانس عنوان شد، مساله یی است که به عقیده صاحب نظران می تواند راه حل هایی آماده داشته باشد. در این مورد خاص ظاهراً قرار است نمایندگان جامعه مدنی دو کشور وارد قضیه شده و بدون حضور نمایندگان رسمی و با توجه به منافع مشترک به دنبال راه حلی عملی بگردند. بنا بر برخی شنیده ها ظاهراً طرحی هم برای آینده جولان در نظر گرفته شده است که مبنای آن تغییر کاربری این منطقه به یک پارک ملی است که مالکیت آن با سوریه بوده و البته اسرائیل هم در آن اختیاراتی خواهد داشت. در مورد مناطق خودگردان هم قرار است بر پایه طرح صلح موسوم به «ابتکار ژنو» که در سال ۲۰۰۳ مطرح شد تصمیم گیری شود.

اما رسیدن به هر مرحله یی از این اقدامات بستگی به میزان خواست و اراده و خطرپذیری رهبران فلسطین و اسرائیل دارد. اولمرت و محمود عباس به زودی به مرحله یی خواهند رسید که در آن مرحله چاره یی جز به کارگیری قدرت دولتی خود نخواهند داشت. در اینجا این پرسش مطرح می شود که چرا رهبران دو کشور به جای همه این تلاش ها اقدام به برگزاری یک رفراندوم نمی کنند؟ اگر این دو نفر واقعاً آن طور که ادعا می کنند از پشتیبانی اکثریت مردم خود برخوردار باشند، پس با برگزاری یک رفراندوم به مراتب بیشتر و بهتر می توان به هدف مورد نظر رسید. اما واقعیت این است که هم اولمرت و هم محمود عباس نه تنها از حمایت اکثریتی که ادعا می کنند، برخوردار نیستند بلکه از همین امروز باید تلاش های خود را در وهله اول به همراه کردن همان رای دهندگان با برنامه های جدیدشان معطوف کنند. اینکه این تلاش ها در نهایت به سرانجامی خواهد رسید یا نه، حداکثر تا پایان سال ۲۰۰۸ روشن خواهد شد.

ترجمه و تالیف؛ محمدعلی فیروزآبادی

منابع؛ فرانکفورتر آلگماینه ، خبرگزاری آ اف پ، مرکور



همچنین مشاهده کنید