جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

حمله آمریكا به پاناما


حمله آمریكا به پاناما

بعدازظهر یكی از روزهای ۱۹۸۷ یك شریك سابق دیگرم در MAIN با من تماس گرفت و قرارداد مشاوره ای پرمنفعتی را با شركت مهندسی SWEC Stone S Webster پیشنهاد داد

بعدازظهر یكی از روزهای ۱۹۸۷ یك شریك سابق دیگرم در MAIN با من تماس گرفت و قرارداد مشاوره ای پرمنفعتی را با شركت مهندسی SWEC Stone S Webster پیشنهاد داد. در آن زمان SWEC یكی از برترین شركت های مهندسی و ساخت و ساز جهان و در حال تحكیم موقعیت خود در فضای درحال تغییر صنعت انرژی بود. رابط به من گفت كه من می بایستی به شركت زیر مجموعه جدیدشان، یك شاخه انرژی مستقل كه به دنبال كمپانی هایی همچون IPS خودم شكل گرفته بود، گزارش دهم. از این كه فكر می كردم این بار فعالیت در هیچ كدام از پروژه های EHM گونه بین المللی از من خواسته نشده است نفس راحتی كشیدم.

درواقع او به من گفت كه انتظار نداشته باشم كه كار زیادی انجام خواهم داد. من یكی از معدود افرادی بودم كه یك كمپانی موفق مستقل انرژی را تأسیس و مدیریت كرده بودم و شهرت بسیار خوبی در صنعت داشتم. هدف اصلی SWEC استفاده از رزومه من و قرار دادن من در فهرست مشاورانش بود كه امری قانونی و سازگار با استانداردهای صنعت به شمار می رفت. به خاطر این كه به دلیل پاره ای شرایط، تصمیم به فروش IPS داشتم این پیشنهاد برای من بسیار جذاب بود. ایده پیوستن به SWEC كه شركتی پایدار بود و دریافت یك مقرری غیرعادی توجه من را به خود جلب كرد.

روزی كه او من را به خدمت گرفت، مدیر اجرایی SWEC نیز من را به یك نهار خصوصی در بیرون دعوت كرد. سر نهار صحبت های غیررسمی رد و بدل شد و من در جریان بحث دریافتم كه در ناخودآگاه خودم مایل به بازگشت به عرصه مشاوره، برای رهایی از مسئولیت های داشتن یك كمپانی پیچیده انرژی، مسئولیت بیش از صد نفر كارمند به هنگام ساخت یك نیروگاه و سر و كار داشتن با تعهدات ناشی از ساخت و عملیات نیروگاه ها هستم. قبلا به اینكه چطور می خواهم این مقرری ای كه او به من پیشنهاد داده بود را خرج كنم، فكر كرده بودم. تصمیم داشتم، در كنار سایر كارها از این پول برای برپایی یك سازمان غیرانتفاعی استفاده كنم.

سر دسر میزبان موضوع كتابی كه قبلا منتشر كرده بودم، عادت فارغ از استرس، را پیش كشید. به من گفت كه چیزهای شگفت انگیزی را در مورد آن شنیده است. بعد، مستقیما در چشم هایم نگاه كرد و پرسید: «آیا در نظر داری كه كتاب های جدیدتری بنویسی؟»

یك لحظه جا خوردم. ناگهان فهمیدم كه همه این حرف ها درباره چه بود. درنگ نكردم. «نه، فعلا قصد انتشار هیچ كتابی را در حال حاضر ندارم.»

«خوشحالم كه این را می شنوم. ما به حیطه خصوصی خودمان، دقیقا مثل MAIN اهمیت می دهیم.»

«می فهمم».

لبخندزنان عقب نشست. به نظر می آمد كه آرام شده است. «البته، كتاب هایی مثل آخرین كتابت، در مورد نحوه كنار آمدن با استرس و مواردی از این قبیل كاملا پذیرفتنی هستند. گاهی اوقات آنها حتی می توانند به بهبود كار نیز بیانجامند. به عنوان مشاور SWEC، كاملا مجاز به انتشار چنین كتاب هایی هستی.» و در حالی كه انتظار جوابی از من داشت، به من خیره شد.

«خوب است كه این ها را اول كارم بدانم.»

«بله. كاملا قابل قبول است، هر چند نیازی به تذكر نیست كه شما نامی از این كمپانی در كتاب هایتان نخواهید برد و چیزی در مورد مسائلی كه با طبیعت این صنعت در این جا یا در هنگام كارتان در MAIN مرتبط است نخواهید نوشت و از مسائل سیاسی یا هر چیزی كه به بانك های بین المللی و پروژه های رشد ارتباط دارد سخنی به میان نخواهید آورد.» به من خیره شد. «فقط به عنوان موضوعی در ارتباط با محرمانگی.»

«البته نیازی به تذكر نیست». به او اطمینان دادم. برای لحظه ای قلبم از تپش ایستاد. احساسی قدیمی، شبیه آنچه به هنگام سفر به اندونزی همراه هووارد پاركر، به هنگام رانندگی در پاناما به همراه فیدل و به هنگام نشستن در كافی شاپ به همراه پائولا داشتم دوباره برگشته بود. دوباره داشتم خیانت می كردم. این یك رشوه در معنای حقوقی نبود. آشكارا استخدام من از جانب آن شركت برای قرار دادن نام من در فهرست كاركنانش و دعوت از من برای مشورت یا ظاهر شدن گاه به گاه در نشست ها موضوعی قانونی بود اما فهمیدم كه هدف اصلی پشت این كار چیست.

او به من مقرری ای را پیشنهاد داد كه برابر حقوق یك مدیر بود.

بعدازظهر كه در فرودگاه برای بازگشت به فلوریدا منتظر نشسته بودم احساس یك روسپی را داشتم. حتی بدتر از آن، حس می كردم كه به دخترم، به خانواده ام و به كشورم خیانت كرده ام. با این وجود گزینه های كمی برای انتخاب داشتم. می دانستم كه اگر این رشوه را نپذیرم تهدیدها به دنبال آن آغاز خواهد شد.

●فصل ۰۳ - حمله آمریكا به پاناما

پاناما همچنان جایگاه ویژه ای در قلب من داشت. زندگی در فلوریدای جنوبی منابع اطلاعاتی زیادی را در مورد رویدادهای آمریكای مركزی در اختیار من قرار می داد. جانشین توریجوس، مانوئل نوریگا بود. من هیچ گاه نوریگا را شخصا ملاقات نكردم. او در آغاز سعی در رفع مشكلات مردم فقیر و ستمدیده آمریكای لاتین داشت. یكی از مهمترین پروژه های او یافتن راهی برای ساخت كانال جدیدی با كمك مالی وتوسط ژاپنی ها بود. همانطور كه انتظار می رفت این كار او با مقاومت شدید واشینگتن و كمپانی های خصوصی آمریكا مواجه شد. همانطور كه خود نوریگا می نویسد:

وزیر كشور، جورج شولتز، یكی از مدیران سابق كمپانی چند ملیتی ساخت و ساز بچتل بود و وزیر دفاع ، كاسپر وینبرگر نیز قبلا معاون اول بچتل بوده است. بچتل برای كسب درآمدی معادل یك میلیارد دلار چیزی بهتر از كانال نمی توانست پیدا كند... دولت های ریگان و بوش از این ترس داشتند كه مبادا ژاپن نیز به پروژه ای مشابه پروژه ساخت كانال دست یابد. این موضوع نه تنها به توجه نامربوط به موضوعات امنیتی، كه به مسائل رقابت تجاری نیز مربوط می شد. شركت های ساخت و ساز آمریكایی در مقابل از دست دادن میلیارد ها دلار ایستادند.

اما نوریگا به مرور به شهرت بدی دربارهء فساد و قاچاق مواد مخدر دست یافت وحتی مظنون به طراحی قتل یكی از رقبای سیاسیش به نام هوگو اسپادافورا شد.

نوریگا به خاطر رهبری نیروهای دفاعی ۲-G پاناما، كه در واقع شاخهء ملی CIA به شمار می رفت، مشهور شد. در این باره او روابط خود با رئیس CIA ویلیام.جی.كیس را گسترش داد. CIA از این ارتباط برای پیشبرد برنامه های خود در سرتاسر دریای كارائیب و آمریكای جنوبی و مركزی استفاده كرد. به عنوان مثال هنگامی كه دولت ریگان می خواست از قبل در مورد حمله آمریكا به گرانادا به كاسترور هشدار بدهد، كیسی از نوریگا خواست كه به عنوان یك پیك عمل كند. كلنل به سیا در نفوذ در كارتل های مواد مخدر كلمبیا و دیگر كارتل ها كمك كرد.

در ۴۸۹۱ نوریگا به عنوان ژنرال و فرمانده كل نیروهای دفاعی پاناما منصوب شده بود. گزارش شده است آن سال هنگامی كه كیسی وارد فرودگاه پاناما شده و با فرمانده محلی سیا ملاقات كرد از اوپرسید « پسرم كجاست؟ نوریگا كجاست؟» و هنگامی كه نوریگا به واشنگتن رفت آن دو در خانه كیسی با هم به صورت خصوصی دیدار كردند. سالها بعد نوریگا پذیرفت كه ارتباط نزدیك او با كیسی به او احساس شكست ناپذیری داده بود. او باور داشت كه CIA، همانند۲-G، قویترین شاخه حكومت كشور است. او قانع شده بود كه با وجود موضعش در مورد پیمان كانال پاناما و پایگاه های نظامی ایالات متحده در حوزه ء كانال، كیسی از او حمایت می كند.

نوریگا به عنوان سمبل فساد و تباهی به حساب می آمد. رسوایی او زمانی كامل شد كه نیویورك تایمز در ۲۱ جون ۶۸۹۱، در مقاله ای در صفحهء اول خود تیتر زد « مرد قدرتمند پاناما در تجارت مواد مخدر و پول كثیف». این افشاگری كه توسط گزارش برنده جایزه پولیتزر نگاشته شده بود ادعا كرد ژنرال شریك غیر قانونی و مخفی چندین فعالیت تجاری آمریكای لاتین، جاسوس دو جانبهء كوبا و ایالات متحده، كسی كه فرمان قتل و سربریدن هوگو اسپادافورا را صادر و شخصا مهمترین شبكهء مواد مخدر پاناما را برعهده داشت بود. مقاله چهره ای منفور از ژنرال را تصویر می كرد كه روز بعد، در قسمت دومش، با جزئیات بیشتری همراه شد.

در كنار مشكلات دیگر، نوریگا در انقیاد رئیس جمهوری از ایالات متحده بود كه ازمشكل تصویر، آنچه كه روزنامه نگاران به عنوان«فاكتور ضعف» جورج. اچ. دبلیو. بوش می نامیدند رنج می برد. این موضوع هنگامی بیشتر اهمیت می یافت كه نوریگا با توسعه مدرسه آمریكایی به مناسبت پنجاه سالگی اش مخالفت كرد. خاطرات ژنرال، نكات جالبی دارد:

آنها با این استدلال كه آمادگی های جنگی در حال گسترش ایالات متحده در آمریكای مركزی وجود مدرسهء آمریكاییها را همچنان اقتضا می كند، خواستار توسعه یا مذاكرات دوباره در مورد احداث آن بودند. اما مدرسهء آمریكایی ها مایهء شرم ما بود. ما نمی خواستیم آموزشگاه جوخه های مرگ و نیروهای نظامی سركوبگر راست گرا در خاك ما قرار داشته باشد.

همانطوری كه جهان از قبل پیش بینی كرده بود، در ۰۲ دسامبر ۹۸۹۱ ایالات متحده با آنچه كه به عنوان بزرگترین حمله هوایی علیه یك شهر از زمان جنگ حهانی دوم گزارش شد به پاناما حمله كرد. حمله ای غیر منتظره به یك شهر غیر نظامی. پاناما و مردمش هیچ گونه خطری را برای ایالات متحده یا هیچ كشور دیگری ایجاد نمی كردند. سیاستمداران، دولت ها، و مطبوعات سراسر جهان این كار ایالات متحده را به عنوان نقض آشكار قوانین بین الملل محكوم كردند.

آیا این حمله بر علیه كشوری صورت گرفته بود كه كشتار جمعی یا سایر جرایم حقوق بشری - همانند آنچه پینوشهء شیلی، استروسنر پارا گو ئه، سوموسای نیكاراگوئه، دآئبویسون السالوادور یا صدام عراق مرتكب شده بودند - انجام داده بود. پاناما هیچ كدام از این كارها را نكرده بود، آن كشور تنها در مقابل خواسته های یك مشت سیاستمدار قدرتمند و مدیران

شركت های بزرگ ایستاده بود. پاناما بر پیمان كانال ایستادگی كرده بود، با اصلاح طلبان سوسیالیست گفتگوهایی برگزار كرده بود و امكان ساخت كانال جدید با تامین مالی كمپانی های ساخت و ساز ژاپنی را بررسی كرده بود و در نتیجه متحمل عواقب مخربی شد. همانگونه كه نوریگا می نویسد:

می خواهم این نكته را آشكار كنم كه جریان بی ثبات سازی كه از ۶۸۹۱ توسط آمریكا آغاز شد و با حمله به آمریكا در ۹۸۹۱ پایان گرفت، نتیجه رد هر سناریویی از جانب ایالات متحده بود كه آینده كنترل كانال پاناما را در دستان حكومت مستقل پاناما - با پشتیبانی ژاپن - ممكن می ساخت. شولتز و وینبرگر در پوشش منافع عمومی و به كمك ناآگاهی عمومی در مورد منافع اقتصادی شان، در حال به راه انداختن پروپاگاندایی برای سرنگونی من بود.

واشنگتن دلیل حمله را یك نفر اعلام كرد. تنها دلیل ایالات متحده برای فرستادن زنان و مردان جوان آمریكایی كه زندگی و جان خود را برای كشتن مردم بیگناه، شامل تعداد ناگفته ای از بچه ها، و به آتش كشیدن بخش اعظمی از پاناما سیتی، به خطر می افكندد نوریگا بود. او به عنوان چهره ای شیطانی، دشمن مردم وغول قاچاق مواد مخدر بهانه به دست دولت آمریكا داد كه به كشوری با دو میلیون سكنه - كه اتفاقا در ارزشمندترین قطعات زمین سكونت داشتند - حمله كند.

حمله، من را به افسردگی سالهای گذشته برگرداند. می دانستم نوریگا محافظانی داشت و نمی توانستم باور كنم كه آنها نمی توانستند او را همچون رولدوس بكشند. به نظرم بیشتر این محافظان توسط پرسنل نظامی ایالات متحده آموزش دیده بودند و با دریافت پول می توانستند یا نگاهشان را به جای دیگر برگردانند یا اینكه خود او را بكشند.

بیشتر در مورد حمله فكر و مطالعه كردم. قانع شدم كه این موضوع نشان دهنده بازگشت سیاست آمریكا به روش های قدیمی امپراتوری سازی بود. اینكه دولت بوش نسب به دولت ریگان در نشان دادن این نكته به جهان كه در كاربرد زور برای نیل به اهداف خود درنگ نخواهد كرد، مصمم تر بود. همچنین به نظر می رسید هدف از حمله به پاناما، علاوه بر ایجاد یك دولت دست نشانده طرفدار آمریكا، ترساندن كشورهایی همچون عراق برای تسلیم شدن بود.

جان پركینس/ مترجم: توحید احمدی



همچنین مشاهده کنید