چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

اثری متفاوت در سینمای جنگ


اثری متفاوت در سینمای جنگ

نگاهی به فیلم «به کبودی یاس» ساخته جواد اردکانی

● یک: بهینه سازی سینمای دفاع مقدس

از «دیار عاشقان» تا به این سال‌ها، سینمای جنگ ایران، که متأثر از حال و هوا و تفکر مستتر در کنش‌ها و واکنش‌های خود، نام «دفاع مقدس» را برای خود برگزیده دچار تحولات ساختاری عمیقی شده؛ با این همه، تمامی این تحولات نه در جهت عوض کردن آدم‌ها و انگیزه‌هاشان و نه در جهت تغییر نظرگاه سازندگان نسبت به «وضعیت» که در امتداد بهینه‌سازی جلوه همان آدم‌ها و انگیزه‌ها و وضعیت‌ بوده است. این «بهینه‌سازی جلوه» در چند رویکرد به نمایش گذاشته شده و پرده‌ نقره‌ای را به تسخیر خود درآورده:

۱) مدرن‌سازی شیوه روایت چه در متن چه در دکوپاژ چه در تدوین

۲) شعارزدایی از نماها و سکانس‌هایی که متکی به بنیان‌های کشف و شهودی خود، این توانایی را، بالقوه دارند که آدم‌ها، انگیزه‌ها و وضعیت را به مستندترین شکل ممکن باورپذیر سازند بنابراین نیازی به اضافات کلامی و تصویری غیرشهودی احساس نمی‌شود که می‌توانند باورپذیری صحنه‌های عمیقاً تأثیرگذار را در «گزاره‌هایی حداقلی» محبوس سازند.

۳) بهینه‌سازی تکنولوژی سینما [در چنین آثاری] که پیش از آنکه منوط به رؤیای سازندگان برای موفقیت تجاری باشد، برمی‌گردد به دلمشغولی‌های فرهنگی‌شان که مخاطبان، جنگ را آن سان که به واقع آزموده شده بر پرده نقره‌ای بیازمایند.

۴) نهادینه کردن «ایدئولوژی» در نماها و سکانس‌هایی که یادآور سال‌های «جنگی ایدئولوژیک»‌اند این شیوه، نه با افزایش بسامد شخصیت‌های «معتقد» در فیلم، که در بیشتر مواقع، در جهت عکس و با ورود شخصیت‌های «غیرمعتقد» صورت می‌گیرد [که در قاب «باورپذیری» به نتایجی تأثیرگذارتر بر مخاطبان می‌انجامد] و سازندگان به این هم قناعت نمی‌کنند و این نهادینه‌سازی «ایدئولوژی» را تا تعریف مجدد جایگاه دوربین، نوع صدابرداری، بازتعریفی نشانه‌های تصویری و حضور اشیا حاضر در صحنه، ادامه می‌دهند.

۵) هیچگاه در چنین سینمایی، نسبت به انگیزه‌ها و وضعیت، انتقادی صورت نمی‌گیرد و اگر هم انتقادی هست، به کم آوردن آدم‌ها در «مواجهه‌ای چنین سخت» است یعنی سینمای دفاع مقدس، عکس سینمای جنگی که در غرب یا حتی کشورهای بلوک شرق سابق سراغ داریم، وجهی اگزیستانسیالیستی نمی‌یابد و از این جهت، وجه ایدئولوژیک خود را مستحکم‌تر می‌کند.

«به کبودی یاس» ساخته جواد اردکانی، یکی از آخرین آثاری است که در این حوزه تولید شده و رویکردهای فوق در آن، وجوهی ساختاری یافته. این فیلم، البته اثری برای تماشاگر عام نیست. رسیدن به این نکته، محتاج انتظار برای اکران و گیشه‌پسند نشدن آن نبوده و نیست. «به کبودی یاس» اثری خاص پسند است [چه «خاص» را حاضران در «خط یک» بدانیم و چه «خاص» را منتقدان یا مخاطبان خاص سینما فرض کنیم] که برای «نظرگاه» و نقش آن در روایت، [چه به شکل تجربی و چه به شکل علمی ـ هنری‌اش] اهمیتی ویژه قائل‌اند. به هر حال مردم کوچه و بازار، مخاطبان اصلی چنین اثری نیستند چون فیلم فاقد جذابیت‌های یک اثر عامه‌پسند است و حتی صحنه‌های جنگش به رغم واقعی‌گرایی و باورپذیری مستدام‌اش، واجد «تفنن»، «تهییج» و «اکشن فیلم‌های جنگی» نیست. لازم هم نیست هر اثری که در این حوزه ساخته می‌شود تبدیل به پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران شود اما ...

«به کبودی یاس» فیلم خوبی است، فیلم تأثیرگذاری است فیلم پیشنهاد‌دهنده‌ای است در این سینما. چرا؟ به این دلیل که ... [عرض می‌کنم خدمت‌تان]

● دو: اهمیت «نظرگاه» در ساختار

من تا به حال سراغ ندارم فیلمی را در حوزه سینمای دفاع مقدس [بگذارید سر راست‌تر بگویم در حوزه سینمای ایران] که تا این حد، به «نظرگاه» اهمیت داده باشد و از آن به منظور باورپذیری صحنه‌هایی استفاده ببرد که در آثار پیشین، همیشه به صحنه‌هایی شعارزده بدل می‌شدند. [ممکن هم هست که چنین آثاری ساخته شده باشند و من ندیده باشم‌شان. همیشه، این احتمال هست!] «نظرگاه» تا پیش از ورود به سکانس نبرد پایانی، «شکل روایی» فیلم و عامل پیش برنده آن است.

از همان آغاز، ما هر سکانس را از دو نگاه شاهدیم. نگاه اول، اغلب چند دقیقه‌ای از نگاه دوم جلوتر است. گاهی اوقات این دو نگاه با مرزی عینی مثل «در» یک خانه، از هم جدا می‌شوند و گاهی هم با مرزی ذهنی مثل عوض کردن جای دوربین و فیلمبرداری مجدد همان صحنه؛ [مثل سکانس آغازین که بچه‌های بنیاد شهید، با وانت، ماشین رختشویی می‌آورند و مواجه می‌شوند با جمع کردن عکس‌های «شهید» از دیوار که بار دوم با نمای بلند و با چشم‌اندازی خنثی شاهد همین روایت هستیم تا این خنثی بودن با نزدیک شدن دوربین به مادر شهید، وجهی عاطفی ـ حسی می‌یابد و باقی ماجرا ...] با این همه حضور این نگاه دوم است که هم انگیزه‌ها را باورپذیر می‌کند و هم فیلم را از شعارزدگی به دور می‌دارد. اگر این نگاه دوم نبود، سکانسی که بشقاب «سیب آغشته به سم» از دست پدر شهید می‌افتد و پدر، شهید را می‌بیند که با دست بشقاب را پرت کرده، نه وجهی عاطفی و تأثیرگذار که جلوه‌ای «باورزدایانه» می‌یافت. در صحنه‌های عروسی هم، [سکانسی که تقاضای عروس، از داماد پاسدار، «به جبهه نرفتنش» است و فرمانده می‌آید و می‌گوید که باشد، قبول! اما یک نفر هم پیدا بشود که اگر آن دنیا حضرت زهرا (س) از داماد سؤال کرد چرا نرفتی، جوابگو باشد و شرایط عوض می‌شود] اگر به گذشته و به فیلم‌های دهه شصت رجوع کنیم، می‌توانیم به آثاری برسیم که پر از صحنه‌های مشابه‌اند اما این صحنه‌ها نه به خورد «متن» رفته‌اند و نه جذب «شکل روایی» فیلم شده‌اند و لاجرم، باورناپذیر در قاب فیلم‌های خود، از یادها رفته‌اند.

شاید یکی از راه‌های دستیابی به ارزش‌های «به کبودی یاس» [محتملاً بهترین راهش] همین مقایسه باشد. با تمام این تعاریف، فیلم، یک بار در سکانسی که پدر با باز کردن کارتون ماشین رختشویی و دیدن نام شهید می‌فهمد که اسحاق به سفر نرفته بلکه ... آسیب می‌بیند [بازی بازیگر نقش پدر در این سکانس ـ خلاف بازی‌اش در صحنه‌های دیگر ـ چندان باورپذیر نیست. شاید اگر پس از دیدن نام «اسحاق» روی کارتون، فقط صدایش را می‌شنیدیم و شاهد تصویر زن مستأصل‌اش در نمای داخلی خانه بودیم و آن نمای گریه مرد که از بالا گرفته شده، در تدوین حذف می‌شد، این سکانس خوب درمی‌آمد] و بار دوم در پیوند سکانس پایانی با باقی فیلم.

سکانس پایانی، سکانس جذاب و تأثیرگذاری است اما در پیوند با بدنه فیلم دچار تزلزل ساختاری است چرا که نقش «نظرگاه» در آن تقریباً محو می‌شود و آدم‌های فیلم، از لحاظ روایی، ناپیدا می‌شوند. یادمان باشد که این فیلم در دل خود یک «تریلر» را هم جاسازی کرده که باید به پایانی «تریلروار» بینجامد اما این اتفاق نمی‌افتد و سکانس پایانی نه از لحاظ روایی، که از لحاظ حسی، تأثیرگذار می‌شود این نقص، برای اثری مثل «به کبودی یاس» که اثری به یاد ماندنی در حوزه آثار دفاع مقدس است، البته نقص کمی نیست.



همچنین مشاهده کنید