پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

فقط زندانبانان مقصر نیستند


فقط زندانبانان مقصر نیستند

سفر ساخالین تاثیر عمیقی بر آثار چخوف به جای گذاشت افزون براینكه افق زندگی نویسنده را تا بیكران ها گسترانید احساس میهن دوستی اش را ژرف تر كرد در نوشته های پس از سفر, فریاد اعتراضش به اوج رسید و بیزاری او نسبت به نظام اجتماعی شكل تازه یی گرفت

در ژوئن‌ ۱۸۸۹ نیكلای‌ چخوف‌، هنرمند نقاش‌ (برادر آنتوان)، درگذشت‌. چخوف‌ با تاثر و اندوه‌ می‌نویسد: «نیكلای‌ بیچاره‌ از میان‌ ما رفت‌، من‌ دیگر عقل‌ و شعورم‌ را از دست‌ داده‌ام‌. ملول‌ و دلمرده‌ام‌، زندگی‌ دیگر پشیزی‌ ارزش‌ ندارد. هیچ‌ امید و آرزویی‌ ندارم‌.» مرگ‌ برادر عمیقا چخوف‌ را متاثر كرد و به‌ نظر می‌رسد كه‌ عمق‌ تاثر وی‌ بی‌ارتباط‌ با باورهای‌ سختگیرانه‌اش‌ نبوده‌ است‌. مرگ‌ برادر و یادآوری‌ زندگی‌ تاسف‌بارش‌، جریان‌ فكری‌ چخوف‌ را به‌ تاثر و اندوه‌ كشاند. با این‌ همه‌، وی‌ در میان‌ توفان‌ حوادث‌ و ناملایمات‌ و تجربیات‌ تلخ‌ و شیرین‌ زندگی‌ هرگز از هدف‌های‌ بزرگ‌ خود غافل‌ نماند. زندگی‌ بدون‌ تلاش‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ آرمانی‌ بزرگ‌، وحشتناك‌ است‌. چه‌ خوفناك‌ است‌، اگر انسان‌، متفكر، اوقات‌ گرانبهای‌ خود را بی‌هدف‌ بگذراند.

پس‌ از مرگ‌ برادر، آنتوان‌ چخوف‌ شتاب‌زده‌ تصمیمی‌ گرفت‌ كه‌ همه‌ دوستان‌ و بستگان‌ را متحیر كرد. او خود را برای‌ سفر به‌ ساخالین‌ آماده‌ می‌كرد. میخاییل‌ برادر چخوف‌ می‌نویسد: «تصمیم‌ آنتوان‌ برای‌ سفر به‌ شرق‌ دور آن‌ چنان‌ ناگهانی‌ و غیرمنتظره‌ بود كه‌ ابتدا فكر می‌كردیم‌ قصد دارد همه‌ را دست‌ بیندازد، او آگاه‌ بود كه‌ ساخالین‌ توسط‌ حكومت‌ تزار، به‌ تبعیدگاهی‌ با اعمال‌ شاقه‌ و محیطی‌ وحشت‌زا تبدیل‌ شده‌ است‌. او می‌دانست‌ كه‌ طبعش‌ با هیچگونه‌ فساد و تباهی‌ و درد و رنج‌ انسانها سازگاری‌ ندارد. شاید حساسیت‌ بیش‌ از حد او نسبت‌ به‌ درد و رنج‌ موجب‌ شده‌ بود، به‌ ساخالین‌ برود تا درد و شكنجه‌ را از نزدیك‌ لمس‌ كند.

ولی‌ باید كلید معمای‌ تصمیم‌ چخوف‌ برای‌ سفر به‌ ساخالین‌ را در یكی‌ از دو گفته‌اش‌ جست‌وجو كرد یكی‌ از آنها پاسخی‌ بود كه‌ به‌ سوورین‌ داده‌ است‌. سوورین‌ نوشته‌ بود از این‌ سفر چه‌ طرفی‌ خواهید بست‌؟ او نوشته‌ بود كه‌ رفتن‌ به‌ ساخالین‌ كاری‌ است‌ بیهوده‌. كسی‌ به‌ آنجا توجه‌ ندارد. چخوف‌ بی‌آنكه‌ نویسنده‌ نامه‌ را مواخذه‌ كند، در نامه‌یی‌ ساده‌ و بی‌تكلف‌ می‌نویسد: «سفرم‌ یك‌ مسافرت‌ عادی‌ است‌. ارزش‌ ادبی‌ یا علمی‌ ندارد. بی‌رودربایستی‌ باید بگویم‌ كه‌ نه‌ بضاعت‌ علمی‌یی‌ دارم‌ و نه‌ وقت‌ آن‌ را». در جایی‌ علت‌ سفرش‌ را بخاطر انگیزه‌یی‌ كه‌ چندان‌ بی‌اهمیت‌ نیست‌، توجیه‌ می‌كند: «مسافرتم‌ كه‌ توام‌ با كار جسمی‌ و فكری‌ است‌ شش‌ ماه‌ طول‌ خواهد كشید. این‌ كار برایم‌ بسیار ضروری‌ است‌، چون‌ تنبل‌ و بی‌حال‌ شده‌ام‌، آدم‌ باید همیشه‌ به‌ فكر خودسازی‌ باشد.»

در اینجا بود كه‌ به‌ نكته‌ و انگیزه‌ اصلی‌ اشاره‌ می‌كند. آنچه‌ را كه‌ از روی‌ خشم‌ و برای‌ منحرف‌ كردن‌ ذهن‌ سوورین‌ گفته‌ بود پس‌ گرفته‌ و انگیزه‌ واقعی‌ تصمیم‌ خود را ابراز كرده‌ است‌:

«... شما می‌گویید كسی‌ به‌ ساخالین‌ نیازی‌ ندارد و به‌ آن‌ علاقه‌ نشان‌ نمی‌دهد. آیا درست‌ است؟ بیست‌ و پنج‌ یا سی‌سال‌ پیش‌ عده‌یی‌ روسی‌ همین‌ مردم‌ وطن‌ خودمان‌ با سفر به‌ ساخالین‌ شاهكارهایی‌ به‌ وجود آورده‌اند كه‌ تحسین‌ همگان‌ را برانگیخته‌. آن‌ وقت‌ شما می‌گویید ما نیازی‌ به‌ ساخالین‌ نداریم‌. ما حتی‌ اسم‌ آن‌ آدم‌ها را كه‌ در آن‌ سالها به‌ ساخالین‌ رفته‌اند نمی‌دانیم‌. فقط‌ كنج‌ خانه‌ نشسته‌ایم‌ و نق‌ می‌زنیم‌ كه‌ خداوند خلق‌ و خوی‌ آدم‌ها را بد آفریده‌ است‌. ساخالین‌ سرزمینی‌ سخت‌ توان‌فرساست‌ كه‌ تلاش‌ هر انسانی‌ را چه‌ در آزادی‌ و چه‌ در اسارت‌ برمی‌انگیزاند. آنان‌ كه‌ در این‌ سرزمین‌ سخت‌ به‌ كار و تلاش‌ پرداختند توانستند مشكلات‌ زیادی‌ را حل‌ كنند.»

«از كتاب‌هایی‌ كه‌ سرگرم‌ خواندن‌ هستم‌ و از كتاب‌هایی‌ كه‌ تاكنون‌ خوانده‌ام‌ دریافته‌ام‌ كه‌ ده‌ها هزار انسان‌ بی‌دلیل‌ در زندان‌ها و تبعیدگاه‌های‌ ساخالین‌ با وضعی‌ وحشیانه‌ نیست‌ و نابود می‌شوند. انسان‌ها را پای‌ در زنجیر، در حالی‌ كه‌ به‌ بیماری‌ سفلیس‌ دچار شده‌اند، هزاران‌ كیلومتر در سوز سرما به‌ سوی‌ تبعیدگاه‌ می‌بریم‌ و مرتكب‌ جنایت‌ می‌شویم‌، اما همه‌ كاسه‌ كوزه‌ها را سر زندانبانان‌ می‌شكنیم‌ و فقط‌ آنها را مقصر می‌دانیم‌. تنها زندانبانان‌ نیستند كه‌ گناهكارند، همه‌ ما مقصریم‌... آن‌ وقت‌ می‌گویید كه‌ ساخالین‌ جاذبه‌یی‌ برای‌ دیدن‌ ندارد.»

اگر كسی‌ به‌ او می‌گفت‌ سفر او به‌ ساخالین‌ كاری‌ قهرمانانه‌ است‌، چخوف‌ می‌خندید و حرفی‌ نمی‌زد. تلاشش‌ این‌ بود كه‌ سفرش‌ را عادی‌ و بی‌اهمیت‌ جلوه‌ دهد. با این‌ همه‌، كار او سنت‌شكنی‌ و قهرمانانه‌ بوده‌ است‌. این‌ كار نه‌ تنها بخاطر رنجوری‌ چخوف‌، سختی‌ راه‌ و شش‌ ماه‌ كار و زحمت‌ پیوسته‌ اهمیت‌ داشت‌ بلكه‌ افزون‌ بر آن‌ تلاشی‌ بود برای‌ رویارویی‌ مستقیم‌ با واقعیت‌ و همه‌ ابعاد دلهره‌انگیز و بازتاب‌ جهانی‌ آن‌. شاید او با رفتن‌ به‌ ساخالین‌ می‌خواست‌ دین‌ خود را نه‌ با عالم‌ پزشكی‌ به‌ عنوان‌ یك‌ نویسنده‌ روسی‌ ادا كند.

«تجربیات‌ من‌ از ساخالین‌ آنچنان‌ وسیع‌ و پردامنه‌ است‌ كه‌ هرگاه‌ صحبت‌ از آن‌ به‌ میان‌ می‌آید نمی‌دانم‌ از كجا شروع‌ كنم‌ و اغلب‌ احساس‌ می‌كنم‌ آنچه‌ را كه‌ باید بگویم‌ نگفته‌ام‌.»

«اگر به‌ چنین‌ سفری‌ نمی‌رفتم‌، حالا چه‌ آدم‌ كج‌ خلق‌ و عنقی‌ بودم‌. پیش‌ از سفر «سونات‌ كرتزر» اثر تولستوی‌ به‌ نظر من‌ یك‌ حادؤه‌ مهم‌ بود، ولی‌ حالا چیزی‌ پوچ‌ و گذرا جلوه‌ می‌كند. خدا می‌داند آیا این‌ سفر موجب‌ تكامل‌ و بلوغ‌ فكری‌ام‌ شده‌ یا اینكه‌ مرا به‌ مرز جنون‌ كشانده‌ است‌!» چخوف‌ پیش‌ از آنكه‌ كار روی‌ «جزیره‌ ساخالین‌» را شروع‌ كند، برای‌ نخستین‌ بار به‌ خارج‌ از كشور سفر كرد. در مدت‌ شش‌ هفته‌ با شتاب‌ از وین‌، ونیز، بولونیا، فلورانس‌، رم‌، ناپل‌، ژنو، نیس‌ و پاریس‌ دیدن‌ كرد. بیش‌ از همه‌ مجذوب‌ ایتالیا شد، درست‌ مثل‌ گوگول‌، پس‌ از بازگشت‌ به‌ روسیه‌ همزمان‌ به‌ نوشتن‌ جزیره‌ ساخالین‌ و چند داستان‌ دیگر پرداخت‌.

نوشتن‌ درباره‌ «ساخالین‌» نیاز به‌ اطلاعات‌ تكمیلی‌ دیگر داشت‌ و گاه‌ برای‌ نوشتن‌ حتی‌ یك‌ جمله‌، باید كتاب‌های‌ متعددی‌ را مطالعه‌ می‌كرد. می‌خواست‌ تصویری‌ از ساخالین‌ عرضه‌ كند كه‌ هم‌ ارزش‌ هنری‌ داشته‌ باشد و هم‌ علمی‌. «دیروز تمام‌ وقتم‌ را صرف‌ مطالعه‌ آب‌ و هوای‌ ساخالین‌ كردم‌. كار دشواری‌ بود و بالاخره‌ انجام‌ شد. آنچنان‌ تصویری‌ از آب‌ و هوای‌ آنجا توصیف‌ كرده‌ام‌ كه‌ خواننده‌ از شدت‌ سرما بلرزد.»

«جزیره‌ ساخالین‌» در پاورقی‌ مجله‌ لیبرال‌ «اخبار مسكو» به‌ چاپ‌ رسید. این‌ اثر اصیل‌ كه‌ از علم‌ و هنری‌ عمیق‌ و اصولی‌ رهایی‌ بخش‌ پر بود، بسان‌ ضربه‌ پتكی‌ به‌ چهره‌ حكومت‌ خودكامه‌ و جامعه‌ بهره‌كش‌ آن‌ زمان‌ فرود آمد. چخوف‌ همانند گذشته‌ خود را در پس‌ نوشته‌هایش‌ پنهان‌ كرده‌ بود و چون‌ روایتگری‌ به‌ ظاهر بی‌تفاوت‌ دیده‌ می‌شد و هرچه‌ آرام‌تر و خونسردتر به‌ كار نوشتن‌ می‌پرداخت‌، تاثیرش‌ در ژرفای‌ ذهنی‌ خواننده‌ بیشتر می‌شد. او همیشه‌ در رویای‌ آمیختن‌ علم‌ با هنر بود. در یكی‌ از نامه‌هایش‌ نكته‌ زیبایی‌ در مورد خویشاوندی‌ اندیشه‌های‌ علمی‌ و هنری‌ بیان‌ داشت‌ و نوید می‌داد كه‌ از در آمیختن‌ این‌ دو در آینده‌ «نیروی‌ عظیمی‌» به‌ وجود خواهد آمد.

در جزیره‌ ساخالین‌ ما شاهد تلاش‌ چخوف‌ برای‌ آفریدن‌ چنین‌ آمیزه‌یی‌ هستیم‌. كتاب‌، هم‌ در محافل‌ علمی‌ و هم‌ در میان‌ خوانندگان‌ عادی‌ تاثیری‌ عمیق‌ به‌ جای‌ گذاشت‌. نشر این‌ كتاب‌ چنان‌ سر و صدایی‌ به‌ راه‌ انداخت‌ كه‌ حكومت‌ تزار به‌ اجبار هیاتی‌ را برای‌ بررسی‌ و «بهبود» وضعیت‌، راهی‌ ساخالین‌ كردأ نیاز به‌ گفتن‌ نیست‌ كه‌ از آنان‌ كار مهمی‌ ساخته‌ نبود.

گفتنی‌ است‌ كه‌ چخوف‌ هرگز از آثارش‌ رضایت‌ كامل‌ نداشت‌، تنها رضایتش‌ این‌ بود كه‌:

«این‌ آش‌ شله‌ قلمكار باید جایی‌ در بازار ادبیات‌ داشته‌ باشد.»

او نمی‌خواست‌ به‌ كار خود جنبه‌یی‌ افسانه‌یی‌ بدهد. ولی‌ این‌ اثر بی‌چون‌ و چرا توجه‌ خیلی‌ها را به‌ زخم‌های‌ جامعه‌ جلب‌ كرد و خواب‌ خوش‌ «نجبا و اصیل‌ زادگان‌» را آشفته‌ كرد. در نگاه‌ چخوف‌ این‌ اثر «كاری‌» راستین‌ و بی‌پیرایه‌ بود.

سفر ساخالین‌ تاثیر عمیقی‌ بر آثار چخوف‌ به‌ جای‌ گذاشت‌. افزون‌ براینكه‌ افق‌ زندگی‌ نویسنده‌ را تا بیكران‌ها گسترانید؛ احساس‌ میهن‌ دوستی‌اش‌ را ژرف‌تر كرد. در نوشته‌های‌ پس‌ از سفر، فریاد اعتراضش‌ به‌ اوج‌ رسید و بیزاری‌ او نسبت‌ به‌ نظام‌ اجتماعی‌ شكل‌ تازه‌یی‌ گرفت‌. از آن‌ پس‌ آنچه‌ در روسیه‌ می‌گذشت‌ به‌ نظرش‌ مانند زندگی‌ در زندان‌ بود. با زندانبانان‌ مخوف‌ و میله‌های‌ آهنی‌ به‌ دور از فعالیت‌های‌ اجتماعی‌. كتاب‌ معروف‌ «بخش‌ ۶» در چنین‌ شرایطی‌ به‌ رشته‌ تحریر در آمد. «بخش‌ ۶» یكی‌ از سهمگین‌ترین‌ و خشمگینانه‌ترین‌ آثار ادبی‌ روسیه‌ و جهان‌ به‌ شمار می‌رود كه‌ ضد ظلم‌ و زور و ستمگری‌ نگاشته‌ شده‌ است‌.

بیهوده‌ نبود كه‌ اولیانف‌ درباره‌ این‌ كتاب‌ به‌ خواهرش‌ گفت‌: «دیروز وقتی‌ كه‌ این‌ كتاب‌ را خواندم‌ مضطرب‌ و بیمناك‌ شدم‌ و نتوانستم‌ در اتاق‌ بمانم‌، به‌ اجبار برخاستم‌ و بیرون‌ رفتم‌، عمیقاً احساس‌ كردم‌ كه‌ در «بخش‌ ۶» زندانی‌ هستم‌.»

اهمیت‌ اجتماعی‌ داستان‌ در این‌ است‌ كه‌ نویسنده‌ با دیدی‌ روانشناسانه‌ اعتراض‌ و بیزاری‌ از حكومت‌ جبار را تشدید كرده‌ است‌. «بخش‌ ۶» نشان‌ بارز و برجسته‌یی‌ از بالندگی‌ اجتماعی‌ است‌ و زمینه‌ تعالی‌ دوران‌ دهه‌ ۱۸۹۰ را فراهم‌ آورده‌ است‌. با این‌ داستان‌ نمادین‌ تمام‌ مردم‌ روسیه‌، در شرایط‌ آن‌ نظام‌ خودكامه‌، خود را مانند یك‌ زندانی‌، اسیر زندانبانان‌ بی‌رحمی‌ چون‌ نیكیتا می‌دیدند. اولیانف‌ جوان‌ نشان‌ داد: «چخوف‌ با قریحه‌ هنرمندانه‌ با تصویری‌ ساده‌، صاف‌ و روشن‌، صاعقه‌وار مردم‌ را به‌ تكاپو واداشته‌. «بخش‌ ۶» تصویری‌ است‌ از كوشش‌های‌ نیكیتاهایی‌ كه‌ تعدادشان‌ كم‌ نیست‌.»

نكته‌یی‌ كه‌ در «بخش‌ ۶» اهمیت‌ بسزایی‌ دارد، این‌ است‌ كه‌ نیكیتا تبلور اوج‌ خشونت‌ به‌ پریشیبیف‌ شبیه‌ است‌ و مانند او مشت‌های‌ سنگینی‌ دارد. جالب‌تر اینكه‌ او از آن‌ دسته‌ آدم‌هاست‌ كه‌ ساده‌ اندیشند و قابل‌ اعتماد و برخوردار از شعوری‌ متوسط‌ برای‌ نظم‌ و انضباط‌ اهمیت‌ زیادی‌ قایلند و اعتقاد دارند هیچ‌ چیز در دنیا بالاتر از نظم‌ نیست‌. «نیكیتا حتی‌ در كتك‌ زدن‌ و ضربه‌ وار دكردن‌ به‌ افراد بخش‌ ۶ نظم‌ و ترتیب‌ را رعایت‌ می‌كند، چون‌ معتقد است‌ برای‌ حفظ‌ نظم‌ راه‌ دیگری‌ وجود ندارد.»



همچنین مشاهده کنید