پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

درباره دوران طفولیت Greenday


درباره دوران طفولیت Greenday

ما نیروانا نیستیم

همه شما گروه معروف گرین‌دی را می‌شناسید. اما آیا می‌دانید که این گروه به ظاهر جوان در سال ۱۹۸۷ شکل گرفت. در سال ۱۹۸۷ بیلی‌جو آرمسترانگ ۱۴‌ساله به اتفاق مایک دایرنت گروه دونفره‌ای تشکیل دادن که اسمشو گذاشتن sweet children

در اکتبر سال ۱۹۸۷ گروه بچه‌های شیرین اولین شو خودش رو توی شهر کالیفرنیا به نمایش گذاشت.

در سال ۱۹۸۹ با پیوستن جان کیف مایو به گروه، بیلی جو اسم گروهش رو عوض کرد و Greenday گذاشت. در همان سال بعد از آن‌که گروه کنسرتی در سن‌پابلو برپا کرد، لاری لیورمور که صاحب یک رکورد کمپانی مستقل بود، این گروه را با جوانی‌های بیتلز مقایسه کرد و مصمم شد که با آنها قرارداد ببندد. او در همان سال این قرارداد را نوشت و اولین آلبوم گرین‌دی با عنوان هزار ساعت به بازار آمد. بلافاصله پس از این آلبوم، آلبوم smooth in early نیز رکورد شد و به بازار آمد.

اولین تور جهانی گروه در سال ۱۹۹۰ به راه افتاد، ولی در سال ۱۹۹۲ و ۱۹۹۳ بود که گرین‌دی موفق شد مخاطب جهانی بیابد.

این گفت‌وگو در نوامبر سال ۱۹۹۳ تهیه شده و اولین بار در مجله blunt به چاپ رسیده است.

گرین‌دی بندی است که نفس طرفدارانش را بند می‌آورد. معلوم نیست چرا همه در ماشین‌های خود گرین‌دی را با صدای بلند گوش نمی‌کنند. این گروه قطعاً گروه بعدی است که تبدیل به پرطرفدارترین گروه پاپ-راک جهان می‌شود. ترکیب ملودی‌های مختلف و تزریق انرژی به آهنگ‌های به‌ظاهر ساده توانسته گرین‌دی را از دیگر گروه‌های مشابه جدا کند.

● مصاحبه با بیلی جو

▪ خب. الان تولد ۳۰ سالگی توست. در ده سال گذشته زندگی عجیبی پشت سر گذاشتی. موفقیت‌های بسیاری داشتی و اشتباه‌هایت هم کم نبود. حالا در سی سالگی باید به فکر زندگی‌ات باشی و برای آینده‌ات برنامه ریزی کنی. آیا گذشت دهه‌های زندگی‌ات را احساس می‌کنی؟

ـ کاملا. یادم می‌آید وقتی ۲۰ سالم شد به خودم گفتم وای، خدایا، من دیگر جوان نیستم. واقعا ترسیده بودم. همان وقت بود که فکر کردم باید در زندگی و کارم تغییری اساسی ایجاد کنم. الان هم همین احساس را می‌کنم. هر روز صبح که بیدار می‌شوم قاطعانه تصمیم می‌گیرم زندگی‌ام را تغییر دهم.

▪ منظورت دوراهی‌های رایجی است که در ۲۰ ساله‌ها به وجود می‌آید مثل اینکه "دیگر نمی‌خواهم با پدر و مارم زندگی کنم" یا واقعا دغدغه‌ات هنر بود و اینکه "حالا چه سرنوشتی در انتظار موسیقی من است"؟

ـ بیشتر دغدغه دوم را داشتم. به مرگ فکر می‌کردم و نمی‌خواستم کارهایم به فراموشی سپرده شوند. روی صحنه کنسرت همه چیز خوب است اما در خلوت مدام به خودت می‌گویی آینده موسیقی‌هایی که من تولید کرده‌ام چه خواهد شد.

▪ قبلا گفته بودی در زندگی‌ات هیچ چیز جز موسیقی وجودت نداشته

ـ بله. واقعا تظاهر نمی‌کردیم. همه زندگی ما موسیقی‌مان بود. ما فقط ادای پانک‌ها را در نمی‌آوردیم. ما موسیقی را هم خوب می‌شناختیم.

▪ با موسیقی قدیمی‌ها رابطه‌ات چطور بود؟

ـ من از ستایشگران فرانک سیناترا بودم و از سبک او خیلی تاثیر گرفتم. هر چه بزرگتر می‌شوم موسیقی‌ام به سیناترا نزدیک‌تر می‌شود.

▪ مفهوم مبارزه و سیاست از کجا وارد موسیقی تو شد؟

ـ پدر من یک فعال کارگری بود و من از کودکی در جلسات اتحادیه کارگران حضور داشتم و با معنای مبارزه برای عدالت آشنا بودم. از سوی دیگر مادرم نیز زنی کارگر بود که در رستوران‌های شبانه‌روزی کار می‌کرد و ما خیلی وقت‌ها او را نمی‌دیدیم. زندگی فقیرانه‌ای نداشتیم اما با مفهوم فقر آشنا بودیم. من ادعا نمی‌کنم ترانه‌هایم سیاسی هستند اما مفهوم مبارزه در آنها نقش مهمی دارد.

▪ در آن شرایط تفریح کودکی‌ات چی بود؟

ـ اسکیت. هنوز هم انرژی این کار را دوست دارم. اسکیت‌بازی صبحونه و ناهار و شاممه!

▪ بیشتر بچه‌هایی که اسکیت سواری می‌کنند دزدی هم می‌کنند؟

آره همه‌شان این کار را می‌کنند. آنها لباس‌های گل و گشاد می‌پوشند و از وسط فروشگاه‌های بزرگ با سرعت رد می‌شوند. گاهی هم یک چیزهایی مثل سی‌دی و شکلات و کتاب می‌افتد توی جیب لباساشان.

▪ شما هم از این کارها می‌کردید؟

ـ خب به لباس ماها چیزی گیر نمی‌کرد.

▪ یه زمانی متالیکا گوش می‌کردی، حالا چی؟

ـ ما مال یه شهریم، حالا کمتر گوش می‌کنم.

▪ تا آنجا که من خبر دارم از منتقدین سرسخت متال و رپ هستی.

ـ نه. اصلا به این سبک‌ها اهمیتی نمی‌دهم. موسیقی رپ در نگاه من بیشتر شبیه مسابقات کشتی یا بوکس حرفه‌ای است.

▪ فکر نمی‌کنی خیلی حرف‌هایت شبیه آدم بزرگ‌ها شده؟

ـ نه. وقتی بچه بودم هم از رپ خوشم نمی‌آمد.

▪ نظرت درباره امی‌نم چیه؟

ـ از شعرهایش خوشم نمی‌آید. می‌گویند امی‌نم هنرمند است چون روح آزاد هنرمندان را دارد. اما سوال من این است: آیا همه انسان‌ها از روح آزاد و هنرمندانه بهره‌مند نیستند؟ البته او آزادی دارد که هر چه می‌خواهد بخواند اما ما هم آزادی داریم نظرمان را درباره او بگوییم.

▪ شما فکر می‌کنین که نیروانای بعدی هستین؟

ـ نه، دلمون نمی‌خواد پا جای پای اونا بذاریم. همه منتظرن که نیروانای بعدی به وجود بیاد. ولی من به سبک گرانج اعتقاد ندارم.

▪ هیچ وقت به دام اعتیاد نیفتادی؟ تو مشهور بودی، پول خوبی در می‌آوردی و وقتت حسابی آزاد بود.

من حتی از قهوه هم بدم می‌آید. قهوه یک ساعتی آدم را سر حال می‌آورد اما بعد پایین می‌آیی و افسرده می‌شوی. من سراغ مواد مخدر نرفتم چون از افسردگی بعد از آن می‌ترسیدم. علاوه بر این خیلی از دوست‌هایم در اثر اعتیاد مردند و من فهمیدم این مساله اصلا شوخی ندارد.

▪ یه سؤال فرعی؛ تو گیاهخواری؟

ـ بله.

نویسنده : علیرضا میراسداله



همچنین مشاهده کنید