چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

قهرمان مرد,از بس که جان نداشت


قهرمان مرد,از بس که جان نداشت

نقدی بر فیلم خیابان بیست و چهارم

"خیابان بیست و چهارم" را نباید در زمره آثار روایت محور معرفی کرد چرا که فیلمنامه، تمام تلاش خود را برای نشان دادن شخصیتی به کار گرفت که شرایط روایت، برای خلق این پرسوناژ بسیج شده بود;در اینجا روایت بعنوان عنصری در خدمت شخصیت شمرده می شود بنابراین طبیعی است که نباید روایتی ساختارمند و منسجم را مشاهده کرد. بارزترین مشکل فیلم هم همین است;اینکه فیلم نخواسته شخصیتها از دل روایت،به تعریف مستقل و مبسوطی برسند; در واقع فیلمنامه بر پایه شخصیت اول فیلم تعریف می شود و هیچ کارکرد دیگری را برای خود متصور نمی شود.

فیلم در شرایطی قصد عرض اندام دارد که دوران قهرمان پروری(لااقل بدین شکل)سالهاست که دیگر جواب نمی دهد چه برسد به اینکه روایت بخواهد به صورت عنصری ناسازگار با این شخصیت، عمل کند. این قهرمان پروری خوب از آب در نمیآید. باید توجه داشته باشیم که یکی از شروط ساخته شدن قهرمان در فیلمی، پارتنرها هستند. شخصیت هایی که بی توجه به سیاه یا سفید بودنشان، گام به سزایی را در جهت بال و پردادن به این قهرمان ایفا می کنند."خیابان بیست و چهارم" پر بود از شخصیتهایی که حضورشان به هیچ عنوان در فیلم احساس نمی شد و اصلا حضور برخی از آنها هیچ ضرورتی نداشت. این اشکال بزرگ از فیلمنامه ای آب می خورد که تمام حواس خود را معطوف شخصیت اول خود کرد و بدین ترتیب ما هیچ کاراکتر دیگری را(حتی شیرین و نازک) نمی توانیم در تعریف شخصیت دوم بگنجانیم.در نتیجه،این عدم بالانس میان شخصیتها نتوانست به بزرگ شدن قهرمان کمک کند.

سومین عامل اما به کارکردهای قهرمان مربوط می شود که در اینجا علاوه بر سناریو، آگاهی کارگردان در انتخاب بازیگر و همچنین قدرت ایفای نقش، به عنوان پارامتری مهم عمل می کند. فرشید "خیابان بیست و چهارم"نتوانست از این لحاظ، یک قهرمان باشد چون اولا فضاهایی که سناریست برای وی در نظر گرفته بود بسیار راکد و خاموش بود و نشان می داد که شخصیت قهرمان، یک بیمار روانی است که بناحق دست به کشتن خانواده ها می زند; حال آنکه نشان دادن ضوابط کشتن(حتی برای یک بیمار روانی)می توانست با توجه به هنر فیلمنامه نویس و کارگردان،در شمایل یک قهرمان شکل بگیرد.البته کارگردان به لحاظ عدم استفاده از یک بازیگر چهره،انتخاب خوبی انجام داد. چهره ای شناخته شده نمی توانست به این راحتی به القای یک دلهره طبیعی در مخاطب کمک کند حال آنکه انتخاب ماهانی برای این نقش از این لحاظ بسیار خوب صورت گرفته بود.

اما کارگردان به لحاظ فنی مهره خوبی را انتخاب نکرد.سکوتهای فرشید با شخصیت یک اسکیزوفرن منافات زیادی داشت ضمن اینکه شکل دیالوگ گویی وی نیز بسیار سطحی و آزاردهنده بود.به تمام اینها اضافه کنید که ما در چهره فرشید به هیچ عنوان رگه هایی از یک شخصیت مالیخولیایی را نمی بینیم.

این سه ضعف بزرگ سبب شده که ما نتوانیم "فرشید کلانی" را در قامت یک قهرمان مشاهده کنیم کما اینکه این نقش، بالقوه مستعد آن بود که حتی بعنوان چهره سینمایی سال نیز برگزیده شود اما متاسفانه فیلمنامه بسیار ضعیف کار مانع از وقوع چنین اتفاق بزرگی شد.داستان فیلم خطی بود و هیچ فراز و فرودی را به خود راه نداد. ضعف های عدیده همین روایت خطی به اندازه ای بود که نتوانست مخاطب خود را به دیدن حتی یک داستان ساده راضی کند.

حتی اگر سازندگان اثر نیز ادعا کنند که قصد قهرمان سازی را نداشته اند،باید به این اعتقاد آنها ایراد گرفت. داستان به صورت تمام و کمال در خدمت فرشید است و دیگر مهره ها،به صورت سطحی در خدمت نیل به اهداف فرشید گمارده شده اند که با توجه به بی کاربردی شخصیتهای دیگر،ضعف بسیار بزرگی بر فیلم وارد شد.نبود این تعریف خاص برای دیگر شخصیتها، منجر به رواج بی منطقی حادی در فیلم شده است که برای هر تماشاگر عامی نیز قابل تشخیص است. حوادث در فضایی رقم می خورند که خیلی کودکانه روایت می شود و اصلا رئال نیست.

بی شک این فیلم بدترین ساخته "سعید اسدی" بوده است چرا که علیرغم تمام کاستی های خود، ضعف های بسیار بزرگی را در کارگردانی به خود می بیند.نماهایی که بازیگران در آن قرار می گیرند، کات های به شدت بی موقع و سکانس هایی که آغاز و میان و پایان مناسبی ندارند،سبب شده که اگر ما در تیتراژ فیلم، اسم "سعید اسدی" را نمی دیدیم هیچگاه به این نتیجه نمی رسیدیم که این اثر ساخته اوست.

نویسنده : مجتبی اردشیری



همچنین مشاهده کنید