سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

تحلیل دوره ی اول برنامه ریزی شهری, آسیب شناسی طرح های جامع ـ بخش چهارم


تحلیل دوره ی اول برنامه ریزی شهری, آسیب شناسی طرح های جامع ـ بخش چهارم

مفاهیم مطالعات شهری

● ویژگی‌های برنامه‌ریزی شهری

برنامه‌ریزی فعالیتی عام انسانی است، ولی برنامه‌ریزی شهری دارای ویژگی‌هایی است که امکانات و محدودیت‌های آن را تعیین می‌کند و نحوه‌ی استفاده درست از آن را نشان می‌دهد. به نظر برخی از نظریه‌پردازان، اهم این ویژگی‌ها عبارتند از:

۱) برنامه‌ریزی شهری در درجه اول با موضوعات عمومی سروکار دارد که به منافع مختلف گروه‌های اجتماعی مربوط می‌شود.

۲) فعالیتی سنجیده و آگاهانه است که به اشخاص کارآزموده به عنوان برنامه‌ریز احتیاج دارد.

۳) اهداف کلان و خرد و همان طور وسایل دستیابی به آنها، معمولاً در برنامه‌ریزی شهری بسیار نامعین و غیرقطعی است.

۴) برنامه‌ریزان به ندرت تصمیم می‌گیرند، آنان گزینه‌های مهم و توصیه‌ها را برای اخذ تصمیم مسوولان فراهم می‌سازند.

۵) برنامه‌ریزان شهری از روش‌ها و ابزارهای تخصصی گوناگون در تحلیل و استنتاج استفاده می‌کنند.

۶) نتایج اغلب فعالیتهای برنامه‌ریزی شهری پس از ۵ تا ۲۰ سال بعد مشخص می‌شود، بنابراین بازنگری و اصلاح در فعالیت‌ها دشوار است.

یکی از خصلت‌های مهم برنامه‌ریزی شهری و منطقه، آمیختگی آن با دو مقوله‌ی فضایی و غیرفضایی است. از یک طرف، برنامه‌ریزی شهری، با نیاز خواست‌ها و ارزش‌ها و سلیقه‌های مردم سر و کار دارد و از طرف دیگر، باید این خواست‌ها را به صورت فضایی تعیین کند و راههای تامین آنها را در فضا نشان می‌دهد. با توجه به پیچیدگی‌ مفهوم و تقسیم آن به انواع فضاهای کالبدی، ادراکی، اجتماعی و نمادین، می‌توان دریافت که برنامه‌ریزی شهری بسیار دشوار‌تر و پیچیده‌تر از سایر عرصه‌های برنامه‌ریزی است.

● متغیرهای اجتماعی در برنامه‌ریزی شهری

میان نظریه‌های برنامه‌ریزی و سایر نظریه‌های علمی یک تفاوت دیگر، نیز وجود دارد. رشته‌های علمی، معمولاً میان متغیرهای مستقل و متغیرهای وابسته، قائل به تمایز هستند. اما این گونه رابطه‌ی علت و معلولی در سیستم‌های اجتماعی پیچیده (مثل شهر) و روابط متقابل آنها به صورت "وابستگی متقابل" (Mutually dependent) بروز می‌کند. بنابراین از نظر اهداف برنامه‌ریزی و نوع دخالت در موضوع آن، بهتر است که متغیرهای برنامه‌ریزی را به دو نوع تقسیم کرد:

الف) متغیرهای قابل دخالت ( Manipulable variable): این‌ها عوامل موثری هستند که از طریق بخش عمومی یا خصوصی می‌توان در آنها دخالت کرد یا تحت نظارت درآورد. مثل مالیات‌ها و عوارض، مقررات کاربری زمین، ضوابط ساختمانی و غیره.

ب) متغیرهای غیرقابل دخالت ( Non Manipulable variable): این دسته از متغیرها عوامل هستند که به آسانی قابل کنترل و قابل تغییر نیستند، مثل نیروهای طبیعی، ارزش‌ها و اعتقادات اجتماعی، شرایط بازار، حوادث ملی و بین‌المللی.

متغیرهای غیر قابل دخالت، اگر چه در وضع شهر موثر هستند و می‌باید در روند توسعه‌ی آتی شهر در نظر گرفته شوند، ولی به طور مستقیم از طرف مسوولان و برنامه‌ریزان قابل تعریف و تغییر نیستند و به همین دلیل در عمل کمتر به آن‌ها توجه نشان داده می‌شود.

با توجه به این ویژگی‌ها، می‌توان دریافت که "برنامه‌ریزی شهری" یک رشته علمی در معنای متعارف "علم" (sience) نیست، بلکه یک دانش میان رشته‌ای (Interdisiciplinary knowledge ) است که به جای قوانین قطعی و ثابت با گرایش‌ها و متغیرهای اجتماعی و احتمال‌پذیر سر و کار دارد. توجه به این حقیقت مهم نشان می‌دهد که نحوه‌ی کاربرد برنامه‌ریزی شهری با نحوه‌ی کاربرد علوم مهندسی یا علوم طبیعی تفاوت اساسی دارد، چرا که در این رشته از دانش، از انواع نظریه‌های علمی مربوط به علوم طبیعی، علوم اجتماعی و علوم مهندسی استفاده می‌شود و از این جهت نظریه‌پردازی در برنامه‌ریزی شهری و استفاده از نظریه‌های مربوط به آن با محدودیت‌ها و ویژگی‌هایی رو به رو است که عدم توجه به ماهیت و نقش آنها به ناکامی برنامه‌ریزی می‌انجامد.

این وضعیت نشان می‌دهد که استفاده درست از دانش برنامه‌ریزی شهری، در عمل بسیار پیچیده و دشوار است و به نوعی جامع‌نگری، نسبیت‌گرایی و نگرش میان‌رشته‌ای (به عنوان یک تخصص ویژه و فرا رشته‌ای) نیاز دارد. از طرف دیگر، برنامه‌ریزی شهری، به دلیل دخالت مستقیم در منافع و مصالح گروه‌های مختلف اجتماعی و اقتصادی، به شدت با نیروهای اقتصادی و سیاسی درگیر است و از این نظر تحت تاثیر گرایش‌های سیاسی و اقتصادی و نهادهای وابسته به آنها قرار دارد و در عمل نمی‌تواند نقش بی‌طرف و صرفا علمی ایفا کند.

● تئوری‌های برنامه‌ریزی شهری

هر نوع نظام برنامه‌ریزی شهری مبتنی بر برخی اصول نظری، روش‌های تهیه طرح و روش‌های اجرایی است. ریشه‌های فکری شهرسازی قدیم به دانش معماری و مهندسی بر می‌گردد و بیشتر به حل مسائل فنی و عملی معطوف بوده و کمتر به "نظریه" در معنای وسیع توجه داشته است، اما در قرن بیستم و به خصوص در چند دهه‌ی اخیر، نظریه‌های مربوط به برنامه‌ریزی شهری اهمیت زیادی پیدا کرده است. (م.م فرنهاد، ۱۳۷۶)

به طور کلی با توجه به تجارب و تحولات شهرسازی، می‌توان تاریخ برنامه‌ریزی شهری و الگوهای اساسی آن را به سه دوره متمایز تقسیم نمود :

۱) دوره اول، برنامه‌ریزی بلوپرینتی (طرح‌های جامع)

۲) دوره دوم،‌ برنامه‌ریزی سیستمی

۳) دوره سوم،‌ تکثرگرایی تئوریکی

در دوره‌ی برنامه‌ریزی بلوپرینتی سازو کار تهیه‌ی طرح در قالب سه مرحله‌ی زیر تعریف می‌شد:

۱) جمع‌آوری اطلاعات

در این مرحله اطلاعات شهر جمع‌آوری می‌شود؛ به گونه‌ای که سرانه‌ی کاربری‌های مختلف و برخی دیگر از شاخص‌های اقتصادی، اجتماعی و.... در شهر محاسبه می‌شود

۲) تحلیل

اطلاعات جمع‌آوری شده بر اساس جداول استانداردهای سرانه‌های شهری که از پیش‌تعیین شده است، تحلیل می‌شود. در مقایسه‌ی اطلاعات جمع‌آوری شده با جداول استانداردهای سرانه‌های شهری، کمبود‌های کاربری‌های مسکونی - خدماتی - تجاری - اداری - فرهنگی - مذهبی شهر تعیین می‌شود. جداول استاندار‌دهای سرانه‌های شهری در واقع نوعی تحلیل از پیش‌ تعیین شده را به طرح تحمیل می‌کنند که امکان نادیده‌گرفته شدن بسیاری از مسائل و موقعیت‌های بومی در آن وجود دارد.

۳) طرح

در این مرحله‌ کمبود‌های سرانه‌های شهری که در مرحله‌ی پیشین تشخیص داده شده بود، از طریق لکه گذاری (با رنگ‌های مختلف که هر یک نشان‌دهنده‌ی کاربری مشخصی هستند) بر روی نقشه‌ی شهر، تعیین می‌شوند. طرح تفصیلی به عنوان طرح زیردست طرح جامع، مسوولیت تعیین دقیق این کاربری‌ها را بر عهده دارد.

از مهمترین نقصان‌ طرح جامع چنان‌که گفته شد فرآیند ناقص طرح مسئله بود. چرا که بسیاری از مسئله‌های شهر در چارچوب جداول استاندارد سرانه‌ها قابل تشخیص نیست، از این رو متدولوژی طرح بلوپرینتی با محدودیتی گسترده مواجه بود. با پیچیده‌ترشدن مسائل شهری، افزایش فزاینده جمعیت، تنوع و کثرت نیازها و احتیاجات، طرح‌های جامع با نوع رویکردشان به مسائل شهری دیگر پاسخگوی شهرها نبودند و به همین جهت دوره دوم یعنی برنامه‌ریزی سیستمی با رویکردی جدید به وجود آمد.

در دوره برنامه‌ریزی سیستمی ساز و کار پیش گفته به سه مرحله‌ی زیر تغییر می‌کند:

▪ تحلیل، طرح، سیاست

در مرحله تحلیل متخصصان شهرسازی به تحلیل مسئله‌های شهر با ابزارهای مختلف از جمله جداول SWOT می‌پردازند. این جداول نقاط قوت و ضعف را در درون بخش و تهدیدات و فرصت‌ها را در محیط پیرامونی بررسی می‌کنند. به همین دلیل تحلیل‌های انجام گرفته بسیار فراتر از چارچوب از پیش تعیین شده‌ی جداول استاندارد‌های سرانه‌های شهری و مسائل قابل تشخیص بر این مبنا ارائه می‌شود. درک صورت گرفته از مسئله‌های واقعی شهر در این شیوه بسیار صحیح‌تر و کلی تر از درک به دست آمده در شیوه‌ی طرح‌های جامع خواهد بود. در چارچوب این طرح، گزینه‌های مختلف با توجه به مسائل بومی شهر استخراج می‌گردد. پس از آن با توجه به مقتضیات زمانی این گزینه‌ها امتیازبندی ‌شده و بهترین گزینه انتخاب می‌شود.

طرح سیستمی بر خلاف طرح‌های بلوپرینتی و طرح‌های جامع، پیشنهاد‌های مشخصی برای اجرای طرح داشت. در طرح‌های جامع، تهیه و اجرای طرح، دو حوزه منفک از یکدیگر تشخیص داده می‌شدند. در واقع طرح جامع در درون خود پیشنهادی برای اجرای این طرح‌ نداشت و تنها در صورتی که مدیران و متولیان توسعه‌ی شهر به آن مراجعه می‌کردند، این طرح به اجرا در می‌آمد.

این در حالی است که طرح‌های سیستمی دربردارنده‌ی پیش‌بینی‌های مختلف و پیشنهادهای اجرایی مشخصی هستند که زمینه‌های بهتری برای اجرای این طرح ها فراهم می‌کنند.

در یک جمع‌بندی کلی درباره‌ی ناکارآمدی طرح‌های بلوپرینتی می‌توان گفت اگر چه در فرآیند جمع‌آوری اطلاعات داده‌های اجتماعی، اقتصادی و غیره نیز برداشت می‌شد، اما تأکید اصلی و اساسی این طرح‌ها بر ابعاد کالبدی شهر بود و تنها اطلاعات دیگر به منظور درج در مستندات طرح ارائه می‌گردید.

بنابراین اگر الگوی طرح‌های بلوپرینتی، مبتنی بر رویکرد ارگانیستی گدس، تلاش می‌کند برنامه‌ریزی شهری را به معنای ایجاد ارتباط میان ابعاد مختلف فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و ... دنبال کند، اما در عمل موفقیت زیادی در دست‌یابی به این هدف ندارد و نتیجه‌ی این نوع طرح‌ها با ماهیتی کالبدی ارائه می‌شد. تهیه‌کنندگان این طر‌ح‌ها نیز عموماً معمارانی بودند که در سطح شهری عمل می‌کردند و در واقع رشته‌های برنامه‌ریزی شهری، به معنای امروزین چندان شکل نگرفته بودند.

اگر چه الگوی طرح‌های جامع شهری با انگیزه‌ی تلقی شهر به مثابه یک «ارگانیسم زنده» پیشنهاد شد، اما در عمل رویکردی خشک، غیرمیان رشته‌ای، مهندسی محض را دنبال می‌کرد.

ـ دوره اول، برنامه‌ریزی بلوپرینتی (طرح‌های جامع)

در برنامه‌ریزی سنتی، برداشتی ساده و اولیه[صرفاً مبتنی بر کالبد] از مفهوم برنامه‌ریزی، اهداف و راه‌های اجرای آن صورت می‌گرفت؛ بر همین اساس، برنامه‌ریزان [در رویکرد بلوپرینتی] با توسل به اقدامات فیزیکی و تغییر و تحول در کالبد، [علاوه بر مشکلات کالبدی] سعی در حل مشکلات اقتصادی و اجتماعی نموده و قصد ایجاد محیطی مناسب برای زندگی داشته‌اند. (م.م. فرنهاد، ۱۳۷۶)

در این رویکرد برنامه‌ریزان شهری به دنبال ارائه‌ی یک الگوی کاربری اراضی ایده‌آل برای آینده بودند. علت آن‌که این طرح‌ها به Blueprint مشهور شدند، این است که نقشه‌های آن ها به صورت تک‌رنگ آبی منتشر می‌شد.

برنامه‌ریزی بلوپرینتی تا حدود زیادی متأثر از دیدگاه برنامه‌ریزی ارگانیک است. "برنامه‌ریزی ارگانیک" نظریه‌ای است که توسط گدس(۱۹۱۹) با بهره‌گیری از سنن قدیم و تجارب جدید مطرح شده است. به عقیده گدس، برنامه‌ریزی شهری به معنای ایجاد ارتباط ارگانیک بین فرهنگ محلی، مکان و کار است که به "تثلیث گدسی" یعنی "ارگانیسم"، "عملکرد" و "محیط" معروف می‌باشد. (م.م. فرنهاد، ۱۳۷۶) چنانکه گفته شد، ارتباط میان ابعاد کالبدی و ابعاد اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در طرح‌های بلوپرینتی از طریق اقدامات فیزیکی و کالبدی دنبال می‌شد، در حالی که در دوره‌های دوم و سوم(دوره برنامه ریزی سیستمی و دوره تکثرگرایی)، اقدامات غیرکالبدی نیز در کنار اقدامات کالبدی برای برقراری این ارتباط ، پیش‌بینی می‌شد.

بعد از طرح نظریه گدس در سال ۱۹۳۲ در مجمعی که بر روی یک کشتی در کنار شهر آتن یونان، تشکیل شد، معماران جهان منشوری را منتشر کردند که در آن شهر به ۴ بخش با کارکرد‌های سکونت، کار، تفریح و حمل و نقل تقسیم می‌شد. در واقع نظریه گدس با نظریه "کارکردگرایی" در منشور آتن درهم آمیخت و به صورت راهنمای طرح‌های جامع درآمد. بر پایه همین اندیشه، الگوی طرح‌های جامع به عنوان متدلوژی شهرسازی به مدت شصت سال تدوام یافت. (م.م فرنهاد، ۱۳۷۶)

به این ترتیب برنامه‌ریزی "بلوپرینتی" به اولین برداشت علمی از برنامه‌ریزی اطلاق می‌شود که در انگلستان بعد از جنگ جهانی دوم عمومیت یافت. خصیصه اصلی این نوع برنامه‌ریزی در تلاش برای تهیه یک الگوی کاربری اراضی از وضعیت مطلوب آینده همراه با جزییات خلاصه می‌شد که از فرآیند ساده علمی شامل جمع‌آوری اطلاعات، تحلیل و طرح پیروی می‌کرد. (هال، ۱۳۸۱ و سعیدنیا، ۱۳۷۸)

● نظری به مشکلات طرح‌های جامع شهری

مشکلات نظری طرح‌های جامع این است که الگوی طرح‌های جامع بر مبنای نظریه ارگانیستی و کارکردگرایی استوار شده است. این نظریه با توجه به ماهیت پیچیده اجتماعات شهری، دارای محدودیت‌هایی است که نمی‌تواند شناخت جامعی از شهر که پایه برنامه‌ریزی است، ارائه دهد. نمود عینی این محدودیت‌ها، عدم توجه کافی به ماهیت پیچیده و پویای شهر، سردرگمی دانش شهرسازی میان رشته‌های مختلف علوم اجتماعی، اقتصادی و ...، نزول برنامه‌ریزی جامع بشری به برنامه‌ریزی کالبدی و عدم توجه کافی به اهداف کیفی و اجتماعی است. (همان)

در رابطه با مشکلات روش‌شناسی در طرح‌های جامع نیز می‌توان به مواردی همچون انجام مطالعات تفصیلی پراکنده، غیرمستقیم و بی‌هدف، تأکید بیش از حد بر روش‌های کمی تجریدی و ایستا، عدم پیوستگی میان مراحل برنامه‌ریزی، طراحی، اجراء و مدیریت، تأکید غیرضروری بر معیارهای کمی، یکسان‌سازی الگوها و تحدید توسعه آتی شهر در چارچوب خشک و انعطاف‌ناپذیر نقشه کاربری زمین اشاره نمود.

در زمینه اجرایی و مدیریتی نیز انتقاداتی همچون عدم مشارکت فعال مردم در روند تهیه و اجراء طرح بر طرح‌های جامع وارد شده است. همچنین تبدیل برنامه توسعه شهری به مجموعه‌ای از ضوابط خشک اداری و صوری موجب شده است که در اغلب موارد میان روال برنامه‌ریزی و اجرای طرح‌های شهری با روند واقعی تحول و توسعه شهر اختلاف‌ها و تعارض‌های فاحشی به وجود آید. (همان)

در مجموع این نقایص باعث گردیدند که الگوی طرح‌های جامع کنار گذاشته شده و نظریه‌ها و روش‌های جدیدی مطرح گردند. بدین ترتیب انتظار معجزه از مطالعات برنامه‌ریزی برای کنترل دقیق و درست تحولات شهر کنار گذاشته شد و شهرسازی و برنامه‌ریزی شهری عملاً روی به واقعیت آورد.

طرح‌های جامع شهری که بر اساس الگوی برنامه‌ریزی جامع ـ عقلی استوار بوده، در عمل با عوارض منفی بسیار روبه‌رو شده که از جهات مختلف مورد تحلیل و چاره‌جویی قرار گرفته است. در اینجا به برخی محدودیت‌های اصلی طرح‌های جامع شهری، که زمینه‌ساز پیدایش طرح‌های ساختاری ـ راهبردی بوده است، اشاره می‌شود. از دهه ۱۹۶۰ به بعد در آمریکا و اروپا، انتقادات وسیعی نسبت به الگوی برنامه‌ریزی جامع و طرح‌های جامع مطرح شد، به طوری که عملاً عنوان طرح‌های جامع سنتی منسوخ اعلام گردید و الگوی جدید به جای آن به کارگرفته شد.

انتقادات وارده به الگوی طرح‌های جامع به چندین گروه تقسیم می‌شود:

الف) انتقادات نظری و روش شناختی

ب) انتقادات اجتماعی و فرهنگی

ج) انتقادات سیاسی و اقتصادی

د) انتقادات طراحی و معماری

پیتر هال در بررسی و ارزیابی تجارب پیشروان اولیه‌ی برنامه‌ریزی شهری (گدس، ابرکرامبی، لوکوربوزیه و گارینه و ...) به چند نتیجه‌ی کلی اشاره می‌کند:

اول) اغلب این متفکران به تولید نقشه‌های تفصیلی و کامل و ارائه اسناد قطعی در مورد آینده علاقه‌مند بودند و کمتر به عوامل اقتصادی و نقش نیروهای بخش خصوصی در اجرا و تحقق طرح‌ها توجه داشتند.

دوم) پیشروان برنامه‌ریزی شهری، به ندرت به ارائه‌ی الگوی مختلف اقدام کرده‌اند. از نظر آنان تنها یک نگرش می‌تواند نسبت به آ‌ینده وجود داشته باشد.

سوم) نکته‌ی بارز این است که خیلی زیاد به برنامه‌ریزی کالبدی تاکید داشتند و آنان حتی به مسائل اجتماعی و اقتصادی نیز از دید کالبدی می‌نگریستند و راه حل کالبدی برای آنها جست و جو می‌کردند.

این گونه برنامه‌ریزی بسیار جامد و ایستا است در حالی که طبیعت پویا و متحول شهر به نوعی برنامه‌ریزی انطابق‌پذیر (adaptive planning) نیاز دارد.

در گزارش مفصل "مرکز سازمان ملل متحد برای سکونت‌گاه‌های انسانی (Habitat)" در سال ۱۹۹۵، که در آن به تجارب برنامه‌ریزی شهری در سطح جهان مورد بررسی و ارزیابی قرار گرفته، این نظر اعلام شده که طرح‌های جامع سنتی اغلب ناموفق بوده است. به نظر کارشناسان سازمان ملل متحد علل عمده ناکامی طرح‌های جامع توسعه شهری عبارتند از:

- عدم هماهنگی و همیاری میان بخش‌های عمودی و افقی برنامه‌ریزی

- ناهماهنگی میان فرآیند تهیه طرح‌ها و سیاست‌های اقتصادی واجتماعی

- مقررات نامناسب کاربری زمین در مورد منطقه بندی وتفکیک اراضی

تنگناهای سازمانی وعدم همکاری میان نهادهای مسوول مختلف با توجه به این مشکلات و به منظور اصلاح نظام برنامه‌ریزی شهری، سازمان ملل متحد ایجاد تغییرات زیر را لازم دانسته است:‌

الف) در نظر گرفتن امکانات و ابزارهای اجرایی

ب) در نظر گرفتن سلسله مراتب انواع طرح های شهری و منطقه‌ای

ج) تاکید بر برنامه‌ریزی محلی و عملی

د) تاکید بر ابعاد راهبردی و مدیریت طرح‌های شهری

ه) تغییر طرح شهری از صورت آماده به صورت یک فرآیند

به طور کلی، می‌توان مجموعه نقایص و مشکلات طرح‌های جامع شهری را به سه عرصه‌ی نظری، روش‌شناسی و اجرایی تقسیم کرد:

الف) مشکلات نظری در طرح‌های جامع

الگوی طرح‌های جامع ـ تفصیلی اصولاً بر مبنای نظری خردگرایی، اثبات‌گرایی و کارکردگرایی استوار است و بنابراین ذاتاً دارای محدودیت‌هایی است که نمی‌تواند شناختی درست و واقع‌بینانه از شهر و راههای مداخله و نظارت بر آن را نشان دهد. اهم این مشکلات نظری و شناختی به قرار زیر است:

- عدم توجه کافی به ماهیت پیچیده و پویای شهر و مشکلات آ‌ینده نگری برای آن. (بدین گونه که در طرح جامع، برنامه ها به صورت ایستا ارائه می شد و با گذشت زمان آن‌ها اصلاح نمی شدند.)

- سردرگمی دانش شهرسازی میان رشته‌های مختلف علوم مهندسی، طبیعی و اجتماعی. ( شهرسازی علمی میان رشته ای است و می توان گفت که از تمام علوم کمک می گیرد، اما در دوره‌های جدید ابعاد غیر مهندسی آن بر ابعاد مهندسی‌اش غلبه یافته این در حالی است که در طرح‌های جامع همچنان دیدگاه مهندسی غالب است، اگر چه نوعی سردرگمی ناشی از اهمیت یافتن ابعاد غیر مهندسی برای برنامه‌ریزان این نوع طرحها ایجاد شده است، چرا که ابزار‌ها ومتدولوژی آن‌ها خصلت مهندسی دارد)

- تقلیل برنامه‌ریزی شهری به برنامه‌ریزی کالبدی و عدم توجه به طراحی شهری. (طرح های جامع به شهر به صورت کالبدی می نگریستند و به ابعاد دیگر آن کمتر اهمیت می دادند)

- عدم توجه به روندهای تصمیم‌سازی و تعیین اهداف و سیاست‌ها.

- عدم توجه کافی به اهداف کیفی، عدالت اجتماعی و ارزش‌های بومی و محلی.

ب) مشکلات روش‌ها و رویه‌ها در تهیه طرح‌های جامع

روش‌ها و رویه‌های تهیه و تصویب طرح‌های جامع و تفصیلی، در عمل، بسیار کشدار، آمرانه و از بالا به پایین است، به نحوی که فاقد پویایی و انعطاف‌پذیری است و از روندهای واقعی به دور است.

اهم این مشکلات به شرح زیر است:

- انجام مطالعات تفصیلی، پراکنده، غیرمستقیم و بی‌هدف.

- تاکید بیش از حد بر روش‌های تجریدی و ایستا.

- ناپیوستگی میان مراحل برنامه‌ریزی، تهیه طرح، اجرا و مدیریت.

- تاکید بیش از حد بر معیارهای کمی، تقسیمات مصنوعی و یکسان‌سازی الگوها .

- محصورکردن توسعه‌ی آتی شهر در چارچوب خشک و بی‌انعطاف نقشه کاربری زمین .

- عدم توجه کافی به ویژگی‌های اجتماعات محلی ونیازهای آنها.

ج) مشکلات اجرایی و مدیریتی در طرح‌های جامع

طرح‌های جامع و تفصیلی، معمولاً بر اساس تصمیمات مدیران سیاسی ونظرات آرمانی کارشناسی و بدون توجه به امکانات واقعی و ابزارهای اجرایی تهیه می‌شود و بنابراین از قابلیت تحقق‌پذیری وانطباق پذیری بی‌بهره است.

- عدم مشارکت شهروندان و گروه‌های ذی‌نفع در روند تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری (ارائه طرح و اجرای آن توسط دولت و مشاوران آن صورت می گرفت و مردم هیچگونه نقشی در آن نداشتند)

- تبدیل فرآیند توسعه و عمران شهری به مجموعه‌ای از رویه‌های اداری (بدین گونه که این طرح در شهرداریها ارائه می شد و به صورت کاملاً اداری اجرا می شد)

- مقررات خشک و رسمی

- عدم توجه کافی به امکانات اجرایی(مالی، فنی و سازمانی)

- عدم پیش‌بینی اهرم‌های نظارت، پیگیری و اصلاح (به جز شهرداری هیچ ارگانی بر اجرای این طرح نظارت و کنترل نداشت)

- عدم استفاده از امکانات مردمی و محلی در اجرا و مدیریت.

تدوین و گردآوری:

مهندس سعید محمودی ـ کارشناس ارشد برنامه‌ریزی شهری و منطقه‌ای دانشکده هنر دانشگاه اصفهان

مهندس عادل محمودی ـ دانشجوی کارشناسی ارشد برنامه ریزی شهری و منطقه‌ای دانشگاه تربیت مدرس تهران ـ خبرنگار طراحی و برنامه‌ریزی شهری سرویس مسائل راهبردی خبرگزاری دانشجویان ایران



همچنین مشاهده کنید