جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

دموکراسی و ناخشنودی هایش


دموکراسی و ناخشنودی هایش

دانشمندان و محققان سابقه دموکراسی را در تاریخ کهن سومر, در نیمه هزاره چهارم قبل از میلاد, باز یافته اند

دانشمندان و محققان سابقه دموکراسی را در تاریخ کهن سومر، در نیمه هزاره چهارم قبل از میلاد، باز یافته‌اند.

«یاکوبسن» در کتاب خود به نام «پیش از عصر فلسفه» می‌نویسد: «در دموکراسی بدوی سومر قدرت نهایی سیاسی در دست مجمع عمومی شهر قرار داشت که از تمام مردم بالغ آزاد تشکیل می‌گشت. به‌طور‌متعارف، امور روزمره جامعه را شورای معمرین شهر اداره می‌کرد و تمام کارهای بزرگ و تمام تصمیم‌های مهم ازمجمع عمومی همه اتباع سرچشمه می‌گرفت.»محقق دیگری به نام «اسپنسر» می‌نویسد: «مقام مجمع شهر سومری که اهمیت تاریخی اش اخیرا شناخته شده بر پایه مشورت استوار بود وآن دلالت داشت برمحدود کردن قدرت سیاسی. فرض این بود که هیچ امر مهم اجتماعی به اجرا در نیاید مگراین‌که پیش‌تر به تصویب مجمع برسد.سومریان این تدبیر را درنگهبانی استقلال شهر برضد حکمرانی فردی به کار گرفتند.»

گذارحدود ۳۰ کشوردر فاصله سال‌های۱۹۹۰-۱۹۷۴از نظام سیاسی غیردموکراتیک به نظام سیاسی دموکراتیک، دلیلی بر گسترش واقبال همگانی به مردم سالاری است. شاید به علت چنین دلایلی باشد که «آمارتیا سن» مدعی جهان شمول بودن دموکراسی است. همان طور که گفته شد مفهوم دموکراسی به معنی شکل حکومت، سابقه‌اش به یونان باستان می‌رسد؛ اما معنی جدید آن مربوط می‌شود به قیام‌های انقلابی جامعه‌غربی اواخر سده هجدهم.دراواسط سده بیستم، در بحث‌های مربوط به معنای دموکراسی، سه برداشت مهم مطرح شده است.

دموکراسی به معنی شکل حکومت برحسب منابع قدرت برای حکومت بر پایه مقاصدی که حکومت در پیش می‌گیرد و بر مبنای شیوه و روال‌کاری که در تشکیل حکومت به‌کار گرفته می‌شود، تعریف شده است. در تعریف دموکراسی دشواری‌های جدی وابهام وقتی پا به میان می‌گذارند که بخواهیم از منابع قدرت حکومت و یا مقاصدی که حکومت در پیش‌دارد بهره بگیریم. دراین بررسی دموکراسی بربنیاد شیوه و روال کارحکومت مورد نظر است. در دیگر نظام‌های حکومتی افراد بر مبنای تولد، بخت و اقبال، ثروت، زور و تجاوز، گزینش بین خود، دانایی، انتساب و یا گذارندن امتحان، به قدرت و رهبری می‌رسند. در دموکراسی بر مبنای روال کار، اصل انتخاب رهبران به وسیله مردم از طریق انتخابات آزاد رقابتی است.

ما نباید دموکراسی را با حاکمیت اکثریت یکی بدانیم. دموکراسی الزامات پیچیده‌ای دارد که مطمئنا شامل رأی‌گیری و احترام به نتایج انتخابات می‌شود؛ اما مستلزم حفاظت از حقوق وامتیازات شهروندی و آزادی‌ها، احترام به حقوق قانونی، تضمین گفت‌و‌گوی آزاد و توزیع بدون سانسور و اخبار و تفسیر بی‌طرفانه نیز هست. دموکراسی یک نظام مکانیکی نیست و تنها از یک قاعده نظیر حاکمیت اکثریت تشکیل نمی‌شود، دموکراسی نظامی است که الزامات زیادی دارد. در تعریف دموکراسی برحسب انتخابات آزاد، به حداقل قناعت شده است. در نظر بعضی دیگر تعریف دموکراسی بسیاری از نکات و دقایق ضمنی ایده‌آلی و جامع را شامل می‌شود و یا باید چنان باشد. در نظراین‌ها دموکراسی واقعی عبارت‌است از: آزادی، مساوات و برادری. در تئوری کلاسیک دموکراسی، دموکراسی بر حسب اراده مردم و نفع مردم تعریف شده است.

دموکراسی علاوه بر دارا‌بودن ارزشی‌ذاتی برای شهروندان واهمیت ابزاری درتصمیمات سیاسی، دارای اهمیت ساختاری نیزاست. ادعای دموکراسی به مثابه یک ارزش باید این تنوع ملاحظات را مورد توجه قرار دهد.ادعای دموکراسی مبنی بر ارزشمند بودن، تنها بر یک شایستگی خاص متکی نیست. کثیری از ارزش‌ها در اینجا نمایان می‌شوند که از‌جمله آن‌ها عبارتند از: نخست اهمیت گوهری مشارکت سیاسی و آزادی در زندگی انسان. دوم اهمیت مؤثرمحرک‌های سیاسی در حفظ و تداوم پاسخ ‌گویی و مسئولیت پذیری حکومت‌ها، سوم نقش ساختاری دموکراسی درصورت‌بندی ارزش‌ها و فهم نیازها، حقوق و تکالیف.قدرت حاکمیت از سوی مردم وبرای مردم، قدرتی است که حقوق اساسی شهروندان را به برکت استقلال قوه قضائی رعایت کند، مراقب تندروی‌های قدرت، به‌ویژه به وسیله یک سازمان‌عالی (شورای قانون اساسی یا دیوان‌عالی) باشد و با ایجاد احزاب سیاسی گوناگون به گفت‌و‌شنود سیاسی میدان دهد.

● ناقدان دموکراسی

با این وجود دموکراسی از دیدگاه‌ها و نقطه نظرات مختلفی مورد انتقاد قرار گرفته است.

کورنلیوس کاستوریادیس: در اندیشه کاستوریادیس، فیلسوف آمریکایی معاصر، تنها در جایی دموکراسی وجود دارد که در آنجا تقاضای خودمختاری وجود داشته باشد و مقصودش از جامعه خودمختار، جامعه‌ای است که سازمان‌دهی صریح جامعه به دست خود جامعه باشد؛ بدین معنی که سازمان‌دهی چنین جامعه‌ای حاصل کار اعضای آن‌جامعه باشد. به بیان دیگر جامعه خودمختار، جامعه‌ای است که به دست خود ایجاد می‌شود و به دست خود تغییر می‌کند.

به این ترتیب کاستوریادیس نحوه ارائه و کاربرد کنونی کلمه دموکراسی را نمی‌پذیرد. بنابراین تعریف وی ازدموکراسی مستقیما برخاسته از نقدی است که از اشکال مختلف اعمال قدرت به عمل می‌آورد؛ هر یک از این شیوه‌‌های اعمال قدرت، در نظر وی، نفی عملی نهاد دموکراسی هستند.کاستوریادیس مسلما ابا دارد از این که اصطلاح دموکراسی را در گفت‌و‌گو از جوامع غربی به کار برد؛ اما در عوض آن‌ها را «الیگارشی‌های لیبرال» می‌داند. وی می‌گوید: دموکراسی به معنای قدرت مردم است و حال آن‌که رژیم‌ها در کشورهای غربی زیر سلطه قشرهای خاصی قرار دارند.

جورج گسینگ: وی در برابر هجوم دموکراسی و نیروهای عصر جدید به دفاع از اشرافیت فکری و به مبارزه با دموکراسی، سوسیالیسم و جامعه مدرن برخاست.او معتقد بود که دموکراسی انسان‌ها را به شکل توده در می‌آورد و انسان‌ توده‌ای موجودی تباه و شرور خواهد بود و یگانه راه گریز از ناروایی‌های تمدن مدرن پناه بردن به سنت‌هاست.وی می‌گفت: سازمان سیاسی و اجتماعی هر جامعه‌ای به تدریج در طی نسل‌های متوالی و متناسب با ذهنیت و خلقیات مردم پدید می‌آید و بنابراین نمی‌توان بدون آسیب رساندن به خلقیات و ذهنیات مردم آن سازمان را دگرگون کرد. سنت مبتنی بر عقل سلیم است و ربطی به آرمان‌های انتزاعی و خیالی دموکراسی ندارد بنابراین راه‌حل مسائل جامعه مدرن را به هیچ روی نمی‌توان در دموکراسی یافت. باید مدرنیته عنان‌گسیخته و سرگردان را با سنت و حکومت اشرافی مهار کرد.

دبلیو. اچ. مالاک: وی معتقد بود دموکراسی، در رد و انکار نقش رهبران خطایی فاحش مرتکب شده و تصوری نادرست از رهبران رایج ساخته است. به این معنا که نقش آنان صرفا بیان خواست‌های اکثریت شده است؛ حال آن‌که مردم ذهنیت مستقلی از خود ندارند. با این همه بنا به استدلال مالاک، ضرورت رهبر بودن گروهی کوچک به معنای انقیاد اکثریت نیست، حال آن‌که سوسیالیسم می‌خواهد با توسل به زور به اهداف خود دست یابد. وی می‌گوید: در دولت متمدن، دموکراسی فقط در پرتو همکاری با نخبه‌سالاری تعین می‌یابد. مالاک معتقد است در عصر مدرن، بی‌دینی عامل اصلی هرج و مرج اجتماعی است و پوزیتیویست‌ها و دانشمندان جدید با حذف خداوند و تسلیم به علم، طبیعت انسان را در سرگردانی و بیچارگی عمیقی گرفتار کرده‌اند. دموکراسی جدید نیز با تکیه بر این آموزه‌ها بر اصول عقل محض تأکید می‌کند و به تمدن اخلاقی انسان نگاهی تحقیر‌آمیز دارد.

اروینگ بابیت: وی در مهم‌ترین اثر سیاسی خود یعنی در کتاب «دموکراسی و رهبری» استدلال می‌کند که رهبری حقیقی در جامعه نفی ناشدنی است و دموکراسی، که این حقیقت را نادیده می‌گیرد، تهدیدی است برای تمدن. وی می‌گوید: در زندگی مدرن همه چیز کمی شده و دموکراسی عددی و کمی جای رهبری طبیعی و راستین را گرفته است.

پل المر مور: به نظر مور، جهان مدرن دچار طبیعت‌گرایی و عمل‌گرایی و اراده معطوف به قدرت و... شده است و در چنین اوضاعی، تنها راه بازگشت به راهنمایی اشرافیت طبیعی است یعنی باید دموکراسی را قانع کرد تا بار دیگر اشرافیت طبیعی را بپذیرد. درمان دموکراسی نه در دموکراسی بیشتر و بهتر، بلکه در حکومت اشرافی جدید است. منظور مورازاشرافیت جدید، انتخاب بهترین افراد و واگذاری قدرت به آن‌ها است. حکومت اشرافی به این معنا، بهترین شکل دموکراسی است.

جورج سانتیانا: وی به دموکراسی اکثریتی و توده‌ای سخت حمله می‌کرد و از شور واحساسات عوام و تأثیر آن بر سیاست وحشت داشت و می‌گفت: توده، ذهنی مانند کرم و چنگالی مانند اژدها دارد و قهرمان واقعی کسی است که چنین هیولایی را بکشد و از بین ببرد. راه گریز از دموکراسی جاهلان، حکومت اشرافی است، خواه سلطنتی باشد، خواه تیموکراسی.به زعم وی، در تیموکراسی برعکس دموکراسی، فردیت محفوظ می‌ماند و هر کس برای بهره‌مندی از توانایی‌های خود فرصتی برابر با دیگران خواهد داشت و فقط برگزیدگان و اشراف واقعی به قدرت می‌‌رسند، لیکن تنوع طبیعی جامعه از بین نمی‌رود و گرایش به همگنی و یک‌دست‌سازی‌ که ویژگی دموکراسی‌هاست، تضعیف می‌شود.به زعم سانتیانا، حتی دیکتاتوری، به شرط آن‌که دموکراسی کارشناس و کاردان باشد بهتر از دموکراسی عددی و توده‌ای است.

امانوئل مونیه: به نظر او دموکراسی به علت سلطه پول و سرمایه عملا خفه شده و مرده است. فردگرایی بورژوازی چنان ذهن عامه را فاسد کرده که روابط اجتماعی سالم ناممکن شده است. این گونه، دموکراسی در دام بورژوازی افتاده است و در نتیجه، سخن گفتن از حاکمیت مردم و آرمان برابری بیهوده و بی‌معناست. همچنین، در دموکراسی‌ها، احزاب گرایش توتالیتر پیدا کرده و درصدد تحمیل نظر خود به کل جامعه برآمده‌اند.

مونیه همچنین با مفهوم دموکراسی مشارکتی مخالفت می‌ورزید. به نظر وی دموکراسی را نباید به این معنا گرفت که هر کس در امر حکومت صلاحیت دارد. حکومت حرفه‌ای است که مناسب عده‌ای معدود از افراد با استعداد است.

وی معتقد است دموکراسی اکنون به مذهبی بدل شده که در آن همه می‌خواهند هم روحانی و هم پیرو باشند؛ اما نقش واقعی فرد در جامعه نه در حکومت کردن، بلکه در اطاعت از اصول نهفته است. دموکراسی به معنای درست فقط باید به مفهوم تعادل نیروها در جامعه پذیرفته شود.

سید حسین امامی



همچنین مشاهده کنید