پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

انسان شناسی فلسفی


انسان شناسی فلسفی

انسان شناسی فلسفی رشته یی فلسفی است که در آن کنه طبیعت بشر و موقعیت او پژوهش می شود. انسان شناسان فلسفی از طریق این پژوهش می کوشند رهیافت های انسانگرایانه و روش های علمی مختلف …

انسان شناسی فلسفی رشته یی فلسفی است که در آن کنه طبیعت بشر و موقعیت او پژوهش می شود. انسان شناسان فلسفی از طریق این پژوهش می کوشند رهیافت های انسانگرایانه و روش های علمی مختلف را از حیث فلسفی نقد کنند یا وحدت بخشند و از این طریق به پرسش ماهیت بشر پاسخ گویند. اگرچه اکثر اندیشمندان در سراسر تاریخ فلسفه، انسان شناسی خاصی (یا استنباطی خاص از طبیعت بشر) داشته اند، اما «انسان شناسی فلسفی» تنها به تازگی و در بستر دوره مدرن اخیر به رشته یی خاص تبدیل شده است. این حوزه عمدتاً به عنوان پیامدی از تحول روش ها و رهیافت های جدید در فلسفه شکل گرفت که با رشد همزمان علوم انسانی و طبیعی در ارتباط بود. دو نمونه از تحولات معاصر که در انسان شناسی فلسفی بیشتر تاثیرگذار بوده اند، در مکاتب پدیدارشناسی و وجود گرایی رخ نموده اند.

پیشینه تاریخی

اگر بخواهیم نقطه عطفی را دریابیم که در آن انسان شناسی فلسفی رهیافت های روش شناختی گوناگونی به دست می دهد تا ماهیت انسان را بشناسد، باید به دو پرسش ذیل توجه کنیم؛ «انسان چیست؟» و «من کیستم؟» نخستین سوال در فلسفه سنتی طرح شده بود. این پرسش پاسخ های مختلفی یافت اما همچنان مشهورترین تعریف فلسفی آن است که ارسطو بیان کرد؛ ماهیت انسان «حیوان ناطق» است. اما تحول علوم طبیعی در سراسر دوران مدرن موجب شد روش شناسی های علمی مشابهی در علوم انسانی به کار روند. نتیجتاً در قرن نوزدهم برداشت های جدیدی از ماهیت بشر وجود داشت و این پرسش درون رشته های متمایز و متفاوت طرح شد. برای مثال، با پیدایش نظریه تکاملی داروین، ماهیت بشر منحصراً بر حسب نیروهای زیستی تبیین می شود. در فلسفه کارل مارکس«ذات بشریت» در وهله اول به واسطه نیروهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی قابل تبیین است، حال آنکه زیگموند فروید در نظریات خویش طبیعت انسان را اساساً با توجه به نیروهای روانی توضیح می دهد. در سایر علوم انسانی، همچون تاریخ و جامعه شناسی نیز - حتی اگر تبیین«ماهیت» انسان ها در نظر نباشد- شرایطی محیطی و فرهنگی تبیین می شوند که افراد را در قالب نوعی خاص شکل می دهند و می سازند. برخی از این نظریات خود را با تبیینی محدود می کنند که تنها در دوره یا بافت فرهنگی خاصی از تاریخ بشر قابل اعمال است. در هر صورت چگونگی پیوند یا انطباق رشته های گوناگون و روش های علمی متفاوت با یکدیگر در بینشی فلسفی و واحد نسبت به ماهیت بشر به مشکلی بزرگ تبدیل شد.

رهیافت های معاصر؛ وجودگرایی و پدیدارشناسی

در قرن بیستم پدیدارشناسی و وجودگرایی معاصر به واسطه تجربه انضمامی و مستقیم به مساله ماهیت انسان نزدیک شدند و از این طریق به مساله مذکور دامن زدند. در پدیدارشناسی، فیلسوفان شرحی توصیفی و انضمامی از انواع گوناگون تجربه انسانی عرضه می کنند تا به ویژگی های اساسی آن تجربه و بدین سان خصایص یا امکان های بنیادین بشر دست یابند. پدیدارشناسی وجودی این مساله را از راه پژوهش در ماهیت بشر و به واسطه دیدگاه انضمامی تر«من کیستم؟» بیشتر طرح می کند، در اینجا ابعاد عمیق تر بشر به واسطه بررسی این مساله از موضع ذهنیت بروز می یابد. به عبارت دیگر، در عوض آنکه انسان را از دیدگاه علمی «عینیت» محض، بررسی کنند- یعنی شخص را «موضوع» تفکر عقلانی بینگارند- از دیدگاهی ذهنی یا از درون تجارب خاص به وی می پردازند. از این رو حالات ممکن بشر بر حسب زندگی درونی آشکار می شود یعنی چیزی که علم مدرن به واسطه رهیافت صرفاً عینی اش قادر به درک آن نیست.پل ریکور یکی دیگر از فیلسوفان معاصر بود که انسان شناسی فلسفی را بسط داد. او این کار را از طریق هرمنوتیک دیالکتیکی صورت داد. ریکور از طریق هرمنوتیک دیالکتیکی به ترکیب رهیافت پدیدارشناسانه با روش های تجربی یا علمی متفاوت پرداخت. ریکور نسبت به این نکته تردید داشت که بتوان فلسفه، علم یا روشی را به عنوان چتری برای تمام ویژگی ها یا شرایط متفاوت شخص به کار گرفت. رشته های متفاوت ممکن است موجب گفت وگو شوند برای اینکه اجازه دهند ابعاد تازه و کشف نشده یی پدیدار شود و بنابراین به واسطه یک روش شناسی برتر وضوح مفهومی بیشتری فراهم آورد.(این روش شناسی از نظر ریکور معمولاً همان پدیدارشناسی بود.)اما نمی توان این روش ها را به یک روش کلی یا «فرا-روش» تقلیل داد که نسبت به سایرین بالاتر باشد. به این دلیل، اگرچه او عقیده دارد فهم ما از انسان پیش رونده است، این فهم همیشه محدود و متناهی باقی خواهد ماند. به علاوه ریکور همچون برخی دیگر از فلاسفه عقیده داشت آثار ادبی و هنری دریافت های معنی داری نسبت به انسان و توانایی های او به دست می دهند. به خصوص، روایت، در فهم انسان به عنوان موجودی اساساً تاریخی جایگاه مهمی به خود اختصاص می دهد.

منبع؛ New World Encyclopedia

ترجمه؛ علیرضا غفاری



همچنین مشاهده کنید