پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

کارگردان پرزیدنت


کارگردان پرزیدنت

نگاهی به «دابلیو» اولیور استون و سینمای سیاسی این سال ها

▪ سینمای سیاسی همواره مورد بیشترین طعن و اعتراض قرار داشته است، در بین عامه تماشاگران به خسته‌کنندگی و ملال‌آوری متهم است و در بین منتقدان به محافظه‌کاری و در نقش سوپاپ اطمینان قدرت حاکمه بودن. از سیدنی لومت و سیدنی پولاک تا کوستا گاوراس و کن لوچ علی‌رغم توانایی‌ها، نوآوری‌ها و نقطه قوت‌های فراوانی که داشته اند، فقط به «جرم» سیاسی‌ساز بودن آن طور که شایسته بوده‌اند تحویل گرفته نشده‌اند. این باور عمومی در بین همگان شکل گرفته است که یک سر فیلم سیاسی ساختن چپ‌نویسی و چپ‌گویی و چپ نمایی است که محصولش می‌شود کوستاگاوراس و لوچ و سر دیگرش شلوغ بازی و هوچی‌گری و پوپولیسم که نتیجه‌اش می‌شود مایکل مور. حالا اینکه مثلا همین کن لوچ کارگردانی است که می‌تواند آن اپیزود خیره‌کننده (از نظر فرم و نه فقط محتوا) در مجموعه «یازده سپتامبر» را بسازد از یاد همه می‌رود. همان‌طور که مثلا هیچکس آن همه شور و شوق و انگیزه‌ای که مور نسبت به سینما و تصویر دارد را نمی‌بیند.

▪ اولیور استون یکی از همین سیاسی‌سازان است. اولین کار استون در مقام کارگردانی فیلم کوتاهی بود با نام « سال گذشته در ویتنام» که شباهت‌هایی هم با فیلم خوب «سال گذشته در مارین باد» آلن رنه داشت. (حتی در اسمش) «سالوادور» (۱۹۸۶) شروع درست و حسابی کار او بود و «جوخه» در همان سال استون را در مقام یک کارگردان تامل برانگیز تثبیت کرد. از آن سال به بعد اولیور استون دو فیلم دیگر در زمینه جنگ ویتنام ساخت(«متولد چهارم جولای» و «بهشت و زمین»)، راجع به گروه doors و جیم موریسن کبیر فیلم ساخت(دورز- ۱۹۹۱) و به سوژه‌های جذاب و حساسی چون قتل جان اف کندی (جی‌اف‌کی- ۱۹۹۲)، رسوایی واتر‌گیت (نیکسون- ۱۹۹۵)، بورس وال‌استریت (وال‌استریت- ۱۹۸۷)، رابطه خشونت و رسانه‌ها (قاتلین بالفطره-۱۹۹۴)، فلسطین و روند صلح خاورمیانه (راز آمریکا-۲۰۰۳)، فیدل کاسترو عقده حل نشدنی کوبا (فرمانده- ۲۰۰۳ و در جستجوی فیدل- ۲۰۰۴)، انفجار برج‌های دوقلو (مرکز تجارت جهانی- ۲۰۰۶) و حتی اسکندر مقدونی (اسکندر- ۲۰۰۴) نیز پرداخت.

این فیلم‌ها هر کدام در موضوع و زمان ساختشان پر از نوآوری و ایده‌های جذاب و جدید بوده‌اند که دقیقا به دلیل همان جو منفی‌ای که در‌باور عمومی نسبت به فیلم‌ها و فیلمسازان سیاسی وجود دارد معمولا دیده نشدند. استون امسال هم یک فیلم سیاسی ساخته درباره یکی از جنجالی‌ترین و پرحاشیه‌ترین رئیس‌جمهورهای تاریخ ایالات متحده (جرج بوش پسر) با عنوان «دابلیو» که متاسفانه اصلا فیلم خوبی نیست. «دابلیو» نه عمق و بداعت‌های فرمی و روایی شاهکار «جی‌اف‌کی» را دارد و نه حتی وسعت داده‌ها و اطلاعات زندگینامه‌ای فیلم متوسطی چون «نیکسون» را. آش درهم جوشی است پر از سویه‌های متناقض و بی‌ارتباط با هم که با هیچ ملاطی به هم نمی‌چسبند، درست شبیه خود شخصیتی که فیلم درباره‌اش ساخته شده است. «دابلیو» بهترین فرصت برای مخالفان فیلم‌های سیاسی است که دوباره با تاختن به این سینما جولان بدهند، هر چند که فیلم خوب امسال ران‌هاوارد یعنی «فراست / نیکسون» شاید بتواند یک تنه در مقابل این گروه ایستادگی کند.

▪ فیلم سیاسی چیست؟ اصلا آیا ژانر مستقلی تحت عنوان سینمای سیاسی وجود دارد یا خیر؟ آیا اصلا فیلمی در تاریخ سینما وجود دارد که به نوعی یک جایی از آن به سیاست گیر نکند؟ آیا می‌توان فیلمی چون «شوالیه تاریکی» نولان را غیرسیاسی‌تر از مثلا «بابی» استه وز یا «ملکه» فریزر دانست؟ اصلا مگر ممکن است زندگی را از سیاست تفکیک کرد تا مرز بین سینمای سیاسی و غیر‌سیاسی معلوم شود؟ اگر جواب این سوال منفی است. پس باید قبول کرد همه فیلم‌ها به نوعی سیاسی هستند و فقط این می‌ماند که درباره خوب یا بد بودن یک فیلم اظهار‌نظر کنیم. مثل بقیه تقسیم‌بندی‌های بی‌ربط و بی‌حاصلی که همه جای دنیا درباره سینما شده است، این یکی هم فقط به درد پر کردن کتاب‌ها و بولتن‌ها و ویژه‌نامه‌ها می‌خورد.

به این ترتیب اولیور استون را باید در مقام یک کارگردان بررسی کرد. کارگردانی که مثل همه کارگردانان بزرگ دنیا هم شاهکار دارد، هم فیلم متوسط و هم فیلم بد. در این مسیر به نظرم یک فیلم نمونه‌ای وجود دارد که برای تعیین ارزش استون در مقام کارگردان خیلی به درد می‌خورد: «جی‌اف‌کی» محصول سال۱۹۹۲.

▪ «جی اف کی» درباره یکی از مرموز‌ترین و در عین حال هولناک‌ترین وقایع تاریخ معاصر آمریکاست: ترور جان اف کندی، رئیس‌جمهور دموکرات ایالات متحده در سومین سال زمامداری‌اش. این فیلمی است که از روی حادثه‌ای واقعی و مشخصا از روی کتابی که جیم گریسون، دادستان وقت لوئیزیانا درباره ترور کندی نوشته ساخته شده است. فیلمی که بیش از سه ساعت زمان دارد و ریتمش آن قدر تند است که حتی یک دقیقه‌اش را نمی‌توان از دست داد. فیلمی که نه برای افشاگرانه بودن و یا تم سیاسی حساسی که دارد، بلکه به خاطر سینمایی بودنش مهم است. فیلمی که کارگردان پلان به پلانش را در مشت دارد و آن قدر سوار کار است که به تماشاگر مهلت نفس کشیدن هم نمی‌دهد.

تیتراژ «جی اف کی» روی تصاویر مستند سخنرانی آیزنهاور در سال ۱۹۶۱ آغاز می‌شود و حدود ده دقیقه به طول می‌انجامد. به سبک تیتراژهای آثار سام پکین پای بزرگ نام کارگردان در حساس‌ترین لحظه روی تصویر نقش می‌بندد، لحظه شلیک گلوله‌ای که ظاهرا کندی را به قتل رسانده از انبار کتاب. این فیلم بر خلاف فیلمی چون «روز شغال»(زینه مان) که به ترور ختم می‌شود از ترور آغاز می‌شود و به مسیر تحقیقات گریسون روی ماجرای ترور و نتایج کمیسیون وارن می‌پردازد. سبک کارگردانی استون در این فیلم در حد یک کلاس درس است، دکوپاژ کارگردان و فیلمبرداری رابرت ریچاردسون(فیلمبردار ثابت کارهای استون) مثال‌زدنی است(مثلا در صحنه‌هایی که سیاه و سفید گرفته و یا تشخصی که با نورپردازی به بعضی اجزای صحنه مثل فندک، پاکت سیگار و آرم روی لباس پلیس‌ها می‌بخشد) و تلفیق تصاویر مستند و فیلمبرداری‌شده از کیفیت بالایی برخوردار است.

انتخاب بازیگران مثل بقیه کارهای استون از امتیازات بزرگ فیلم است. (جانی دپ «جوخه»، تام کروز «متولد چهارم جولای» و جنیفر لوپز «U Turn» را به یاد بیاورید) گری اولدمن و کوین بیکن جوان در کنار اساتیدی چون جک لمون و والتر ماتائو قرار گرفته‌اند و هریک در نقش‌های به ظاهر کوتاهشان بهترین بازی ممکن را ارائه می‌دهند. دانالد ساترلند در تک سکانس البته نسبتا طولانی‌اش، تامی لی جونز در نقش کلی شاو و جو پشی در نقش سخت دیوید فری عالی‌اند و کوین کاستنر فیلم به خصوص در آن تک‌گویی طولانی سکانس دادگاه بهترین بازی عمرش را ارائه می‌دهد (قطعا بهتر از فیلم بیهوده تحسین‌شده «با گرگ‌ها می‌رقصند» / ضمن اینکه باید یادی از دوبله این فیلم و به خصوص نقش‌گویی استادانه خسروشاهی در نقش گریسون هم در پرانتز اشاره کرد).

سبک خاص کارگردانی استون در فیلم نمونه‌ای «جی اف کی» می‌تواند مقام او را به عنوان یکی از بهترین کارگردانان حال حاضر سینمای جهان تثبیت کند و این قضیه هیچ ربطی به اتهامات دوجانبه‌ای که از سوی منتقدان مخالفی چون جی هوبرمن(که درباره استون می‌گوید: «او همیشه دوست دارد مخالف باشد.») و نیز صاحبنظران سیاسی که او را سوپاپ اطمینان دولت آمریکا می‌دانند ندارد.

▪ «دابلیو» اصلا فیلم خوبی نیست، درست شبیه کار قبلی استاد یعنی «مرکز تجارت جهانی». (البته فیلم سال ۲۰۰۴ «اسکندر» کلی ایده و اجرای خوب و بدیع داشت که مطابق اصلی که پیشتر گفتم و البته مسائل فرامتنی‌ای که به خصوص در ایران رواج داشت دیده نشد. همین قدر بدانید که کنت توران و ریچارد کورلیس به فیلم امتیاز ۷۰ از ۱۰۰ داده‌اند) اما این یادداشت که به بهانه «دابلیو» نوشته شده ادای دینی است به یکی از کارگردانان محبوبم که همواره کمتر از استحقاقش قدر دیده و بر صدر نشسته است، یادداشتی درباره اینکه فیلم سیاسی ساختن اتفاقا سخت‌ترین کار دنیاست و اولیور استون کسی است که توانسته این کار سخت را به بهترین شکل انجام دهد.

امیرحسین جلالی



همچنین مشاهده کنید