پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

ظهور بنیادگرائی بودائی در عرصه ژئوپلتیک


ظهور بنیادگرائی بودائی در عرصه ژئوپلتیک

زمانی که نیروهای نظامی و شبه نظامی طالبان به همراه متحد خود سازمان تروریستی القاعده در مسند قدرت, توپ ها و گلوله های خود را نثار مجسمه بزرگ بودا در استان بامیان افغانستان نمودند هرگز به این موضوع فکر نمی کردند که مشغول تخریب کاریکاتور خویش در آینده نزدیک می باشند

زمانی که نیروهای نظامی و شبه نظامی طالبان به همراه متحد خود سازمان تروریستی القاعده در مسند قدرت، توپ ها و گلوله های خود را نثار مجسمه بزرگ بودا در استان بامیان افغانستان نمودند هرگز به این موضوع فکر نمی کردند که مشغول تخریب کاریکاتور خویش در آینده نزدیک می باشند. تخریب مجسمه بودا در آن روز توسط کسانی انجام می شد که قبل از آن به عنوان نمایندگان یک دین و ایدئولوژی سیاسی به صحنه ژئوپلتیک بین المللی آورده شده بودند، هر چند که بتوان ادعا کرد که بعدها افسارشان از دست سازندگان و اربابانشان خارج شده بود.

مصایب سال های دهه ۸۰ میلادی برای افغانستان توسط ساختار لیبرال غرب با به میدان آوردن به اصطلاح مجاهدین و در واقع سناریوسازی سیاسی در قالب سواستفاده از دین و تئوریزه کردن بنیادگرائی اسلامی برای به اصطلاح نجات ملت مسلمان افغان از شر شیاطین کمونیست کلید خورد. اینکه امروزه هواداران چپ بین المللی نجابت به خرج می دهند و این جنایت بزرگ غرب را چون پتک همواره به سر آنان نمی کوبند، چیزی که سنت همیشگی خود غرب تلقی می شود، جای خود دارد ولی اینکه جهان کنونی مرتب مجبور به تصحیح سیاهکاری آنان مشغول باشد شاید بیش از حد مضحک تلقی شود. مطمئنا القاعده و طالبان یک شبه متولد نشده بودند و بستر هویت وجودی آنان از قبل مهیا شده بود و این آبستنی در تولد " بن لادن " و " ملا عمر " می بایست به سرانجام می رسید، چرا که این زایش نتیجه اجتناب ناپذیر یک قانون علمی تکوین جنین به موجود، یا در بعد علوم اجتماعی سیر طبیعی تحولات تاریخی بوده است. سیطره طالبان بر افغانستان هر چند که برای مردم این کشور و ساختار منطقه ای – بین المللی یک فاجعه دردناک بود ولی حامل یک درس بزرگ و تجربه گران بها نیز تلقی می شد. شولا پوشان افغانی و متحدین القاعده ای آنان به بهترین صورتی توانستند این حقیقت گویا را در نگاه جهانیان به تصویر بکشند که استفاده ابزاری از دین بنا به هر دلیلی ریشه در تفکرات ارتجاعی و غیر دمکراتیکی دارد که بشریت بعد از تاریخ نوزائی و مدرنیته، آن را به عنوان یک اصل خدشه ناپذیر قابل استناد دانسته است. از انقلاب زعفرانی و ناکام راهبان بودائی در برمه تا شورش های اخیر راهبان بودائی در لهاسا مرکز استان تبت در چین و همچنین اهمیت یافتن اعتراضات تبتیان و هواداران آنان در جریان حمل مشعل المپیک پکن توسط رسانه های غربی تا تهدیدات محافل سیاسی غرب برای تحریم این المپیک یا حداقل مراسم افتتاحیه آن، به روشنی می توان رد پای تکرار تجربه تاریخی بنیادگرائی اسلامی را این بار در خصوص بنیادگرائی بودائی مشاهده کرد.

مبارزه سیاسی یا تلاش برای اعاده حقوق بشر یک موضوع کاملا مدرن و عرفی است که هیچ سنخیت و ارتباطی با پویش های مذهبی، که در جای خود و حریم شخصی پیروان آن محترم می باشد، نداشته و هرگونه همپوشانی و انطباق ساختاری این دو موضوع متفاوت، انحراف از اصول اولیه دمکراسی و آموزه های سکولار به حساب می آید. تصاویر متعدد استقبال رهبران اروپائی و آمریکائی از " دالابی لاما " و سفرهای دوره ای وی تحلیلگران و کارشناسان امور بین الملل را به یاد استقبال رهبران کاخ سفید در دهه هشتاد میلادی از شولا پوشان افغانی می اندازد که به آنان از سوی " رونالد ریگان " رئیس جمهور وقت ایالات متحده لقب همطرازان " پدران معنوی آمریکا " اهداء شد. بحث اعتراض به نقض حقوق بشر در تبت یا عدم توازن در رشد ساختاری در خصوص مناطق مختلف کشور چین یک موضوع همیشگی در خصوص ساختار درونی این کشور می باشد که در جای خود می تواند قابل طرح و توجه باشد. اینکه امروز به بهانه حمل مشعل المپیک یک باره جهان از دریچه دوربین یا خبر بنگاه های خبری غرب رنگ تبتی و تصویر راهبان زعفرانی پوش و سرتراشیده بودائی به خود می گیرد به هیچ وجه یک موقعیت طبیعی و هنجارمند در عرصه حقوق بشر و تصویرسازی بی طرفانه نبوده است. مسائل تبت و هیاهوی کنونی در مورد حمل مشعل المپیک را می بایست در وهله اول از منظر ژئوپلتیک بررسی کرد چرا که تمامی دلایل نشان می دهد این یک بازی از جنس رقابت های ژئوپلتیکی است بیش از آنچه دغدغه نقض حقوق بشر را پوشش دهد. واقعیت دقیقا در هین جا است و می بایست از همین منظر به موضوع نگریست و ضمن دفاع از حقوق مدنی مردم تبت به مسائل بنیادین حول اعتراضات تبتی ها و حامیان بیرونی آنان در آستانه برگزاری المپیک پکن توجه کرد.

بنا به گفته رهبران جهان و از جمله رهبران غرب دوران جنگ سرد پایان یافته است و دیگر نمی توان و نمی بایست از کانون های مدنی و جایگاه های عمومی که هویت بخش جامعه بشری تلقی می شود به عنوان ابزارهای رقابت استفاده کرد. المپیک یکی از مهمترین رویدادهای ورزشی – اجتماعی جامعه جهانی است که قبلا در طی برگزاری آن در مسکو و لوس آنجلس مورد تحریم بلوک های متعارض غرب و شرق قرار گرفت و به همین بهانه آسیب های فراوانی به وحدت جامعه انسانی و شانس رقابت ورزشکاران بزرگ برای تصاحب مدال در یک میدان منصفانه و دمکراتیک زد. در شرایطی که در بنیاد منشور المپیک بر این نکته تاکید شده است که این رویداد را می بایست از امور سیاسی و دخالت سیاستمداران دور نگاهداشت حال جای این سوال وجود دارد که به یک باره بر سر اصول پذیرفته شده در این مورد چه آمده است که غرب چنین تبت فراموش شده را محک سنجش المپیک پکن معرفی می کند. در طی هفته ها و روزهای اخیر از محافل بسیاری از جمله پارلمان اروپائی سخن تحریم المپیک پکن یا حداقل مراسم افتتاحیه آن به گوش می رسد که نشاندهنده نقض ادعاهای قبلی این قبیل مجامع یا افراد در مورد جدائی رویداد المپیک از جهان سیاست است.

هر چند که می توان گفت اعتراضات در موقع حمل مشعل المپیک به وجهه حقوق بشری و پرستیژ چین آسیب می زند ولی از طرف دیگر این ضربه به بنیاد یک کانون وحدت بخش در جامعه بین المللی هم خواهد بود که در آینده بر علیه مسببین آن هم به کار گرفته خواهد شد. اتفاقا اصرار مقامات چینی برای ادامه حمل مشعل المپیک برخلاف آنچه رقبای غربی پکن می پندارند نشان می دهد که این موضوع برای آنان از منظر ثبات ملی جالب و تثبیت کننده بوده است. از جمعیت ۳/۱ میلیارد نفری چین بیش از ۹۵ درصد آن به طور یک دست از نژاد خالص چینی می باشند که بنا به دلایل ملی که در مورد همه ملت ها صادق است رویداد بزرگی مثل المپیک را نه تبلور وجود دولت که یک جشن بزرگ ملی می پندارند. برای مثال می توان در شرایط کنونی به تغییر نام خلیج فارس به خلیج عربی در موتور جستجوگر گوگل اشاره کرد که افکار عمومی ایرانیان را با هر ایده و مرام به شدت آزرده کرده و موجب عکس العمل اعتراضی آنان شده است، همین مسئله نشان می دهد که هنجارها و کانون هائی وجود دارند که بسیار فراتر از برخوردها و رقابت های سیاسی می باشند.

اینکه ساختار سیاسی غرب و ابزارهای رسانه ای آنان پشت سر معترضان تبتی سنگر گرفته و سعی در بی اعتباری المپیک پکن دارند در نهایت جدا از تبعات منفی بین المللی آن برای هر دو طرف، در درون جامعه چین موجب تقویت مواضع دولت پکن خواهد شد و تا حدودی شکاف های موجود بین دولت و ملت را برای مدتی کاهش خواهد داد. با توجه به قلت اقلیت های قومی در چین این حربه یقینا به ضد خود تبدیل شده و اکثریت مطلق مردم این کشور را نسبت به غرب و ادعاهای مبتنی بر دفاع از حقوق بشر به تردید خواهد انداخت و دلیل قاطع در این خصوص نیز عدم تحرک اپوزیسیون چین در همراهی با رویدادهای اعتراضی کنونی است. مواضع کشورهای غربی و در راس آنان ایالات متحده در دامن زدن به اعتراضات بر علیه المپیک پکن به طور کلی ناشی از دو عامل اساسی می باشد که اولی ارتباط با ماهیت ساختاری آن دارد و دومی مربوط به نوسانات و گیچوارگی آنان در سال های اخیر است. در اولی ذات امپریالیستی نظام سرمایه داری نولیبرال به دنبال اخلالگری در موقعیت رو به رشد جایگاه چین نهفته است که اژدهای زرد را به تهدیدی برای ساختارهای در حال رکود نولیبرال تبدیل کرده است.

در دومی جهالت و حماقت غرب که حتی به اصول اولیه سیستم دمکراسی لیبرال، مبنی بر عدم استفاده از اعتقادات مذهبی برای دستیابی به اهداف سیاسی را به راهنمای عقل سیاسی خویش بهائی نداده و با تکرار تجربه تلخ تاریخ در درون یک سیکل معیوب در جهت تصادم با خردورزی حرکت می کنند. اینکه دیروز با سواستفاده از احساسات مسلمانان از دین اسلام، توسط غرب، برای به زانو در آوردن شوروی در افغانستان استفاده شد و امروز تبعات آن را با ظهور تروریسم بنیادگرای اسلامی می پردازند، به یقین فردا نیز از حربه کنونی استفاده از دین بودا برای مبارزه و به چالش کشیدن چین، معجونی به غیر از بنیادگرائی بودائی متولد نخواهد شد. بسیاری از مسائل دیگر را نیز می توان در مورد این مسئله و استفاده غرب از اعتراضات تبتی ها ردیف کرد ولی در یک نکته نباید شک کرد و آن اینکه المپیک پکن در موعد مقرر و با شکوهی بیشتر از المپیک های قبلی برگزار می شود و برای یک ماه، تمام نگاه ها به سمت آن خواهد بود و آنگاه عرصه بازی برای چین و تقویت جایگاه آن رقم خواهد خورد.

اردشیر زارعی قنواتی



همچنین مشاهده کنید