شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

جایگاه دموكراسی خواهان در اختلاف میان دولت و مراجع كجاست


جایگاه دموكراسی خواهان در اختلاف میان دولت و مراجع كجاست

در یك تحلیل كلان رخدادهای عمده سیاسی هر جامعه را می توان حول شكاف هایی به تحلیل و تفسیر نشست مثلاً در حوادث اخیر فرانسه كه با اعتصاب گسترده دانشجویان و كارگران علیه قانون جدید كار همراه بود و در نهایت به عقب نشینی دولت از موضع خود انجامید, می توان ماجرا را حول شكاف «چپ راست» ارزیابی كرد

با گذشت یك هفته از اعتراضات مراجع و روحانیون به دستور احمدی نژاد درباره ورود زنان به ورزشگاه ها فرجام كار نامشخص مانده است. گرچه نشانه هایی وجود دارد كه این دستور در باطن به اجرا درنمی آید و در ظاهر هم پس گرفته نمی شود، اما این نشانه ها چنان روشن نیست كه چشم انداز ماجرا را روشن سازد. این ابهام در عین حال امكانی به دست می دهد تا زوایای متفاوت تحلیلی ماجرا گشوده شود و بحث هایی درباره شرایط خاص جامعه ایران درگیرد. یكی از این زوایا موقعیت نیروهای خواستار دموكراسی در میانه این اختلاف است. البته برخی تحلیلگران اعتقاد دارند در مواردی كه درون اردوگاه محافظه كاران و در میان دو طیف سنت گرا و رادیكال آن و یا در بین طیف های اجتماعی و سیاسی آن اختلافاتی حادث می شود، صواب آن است كه هواداران دموكراسی سكوت پیشه كنند و نشسته در بیرون گود، به چالش درونی رقیب بنگرند. این استدلال طبیعتاً به عنوان یك توصیه كلی مقبول و محل تامل است. چه، تنها این كودكان دبستانی هستند كه وقتی میان دو همكلاسی در حیاط مدرسه مشاجره درمی گیرد، جمعی دیگر هم به آنان می پیوندند و در این مشاجره سهیم می شوند. اما آیا این توصیه عقلی در همه موارد صائب است. و این اصل كلی همه اجزا را دربرمی گیرد؟ به نظر می رسد در چنین مواردی نیروی طرفدار دموكراسی غیر از نظاره جدال شایسته است كه تاثیر آن بر خواست خویش را نیز بسنجد. این خواست همان است كه «پروسه دموكراتیزاسیون» نامیده می شود. پروسه (روند)ای بس پیچیده، سنگین و زمان بر كه تحت تاثیر تحولات سیاسی، دچار فراز و نشیب و افت و خیز می شود. این امر به ویژه در شرایط كنونی اهمیت می یابد. چرا كه در حال حاضر فضای سیاسی به گونه ای است كه پروسه دموكراتیزاسیون در حالت تعلیق و ركود و حتی پسرفت قرار دارد و از این رو است كه باز نگاه داشتن اندك پایگاه های دموكراسی و منافذ رویش و خیزش دوباره از اهمیتی ویژه برخوردار می شود، اما پیش از بحث درباره جزئیات این امر و نسبت آن با اختلاف شكل گرفته میان مرجعیت و دولت شایسته است ابعاد این ماجرا گشوده شود تا نتیجه ای كه در نهایت گرفته می شود، یكسره به چوب منتقدان رانده نشود.

•••

اما ابعاد این ماجرا چیست؟ در یك تحلیل كلان رخدادهای عمده سیاسی هر جامعه را می توان حول شكاف هایی به تحلیل و تفسیر نشست. مثلاً در حوادث اخیر فرانسه كه با اعتصاب گسترده دانشجویان و كارگران علیه قانون جدید كار همراه بود و در نهایت به عقب نشینی دولت از موضع خود انجامید، می توان ماجرا را حول شكاف «چپ/ راست» ارزیابی كرد. چپ (شامل اتحادیه های كارگری و دانشجویی) علیه خواست راست (مختار ساختن كارفرمایان در اخراج كارگران) به پا خاست و در این میان دولت كه همسو با جریان راست عمل كرده بود، ناچار به پذیرش دست كم بخشی از مطالبات چپ شد. در این مورد شكاف بر مبنای مسئله «برابری» شكل گرفت و چون قانونی مغایر با اصل برابری (به عنوان یكی از شعارهای سه گانه انقلاب فرانسه) در شرف تصویب بود، واكنش گسترده اجتماعی را برانگیخت و نیروهایی كه به این مسئله اصلی حساس بودند، در دو سوی یك شكاف بنیادین در برابر هم قرار گرفتند.

اما در همه موارد شكاف ها چنین آشكار و شفاف نیستند. گاهی در یك جامعه و در یك موضوع خاص چند شكاف اجتماعی ظهور و بروز می یابد (و یا دست كم پتانسیل ظهور و بروز دارد). این مسئله در جوامع در حال گذار رایج تر است. چرا كه در این جوامع، هنوز شكاف های اصلی و زمان بری چون «دموكراسی/ اقتدارگرایی» و یا «سنت/ مدرنیته» به سرانجام نرسیده اند و در این میان، شكاف های خردتری هم حادث می شوند و عرصه اجتماعی (و به تبع آن، عرصه سیاست) را پیچیده و پرچالش می سازند. در این میان، كار جوامعی چون ایران كه در كنار مسئله گذار، سابقه تاریخی گسترده و حوادث پردامنه را نیز پشت سر دارند، باز هم دشوارتر و كلافشان سردرگم تر است. در چنین جامعه ای است كه ناگهان حادثه ای رخ می دهد كه در بطن خود می تواند یك شكاف كلان و یك یا چند شكاف خرد را فعال سازد (مثلاً در انتخابات ریاست جمهوری اخیر در كنار شكاف اصلی «دموكراسی/ آمریت»، شكاف های خرد قومیتی و طبقاتی هم فعال شد) اما عجیب تر آن است كه در چنین جامعه ای گاه حادثه ای رخ می دهد كه هر دو شكاف عمده «دموكراسی/ آمریت» و «سنت/ مدرنیته» فعال می شود و جالب آنكه صف آرایی ها به شكلی نامتقارن شكل می گیرد.* یعنی نیروهای دموكرات در كنار طیف سنتی و نیروهای اقتدارگرا در كنار طیف مدرن قرار می گیرند. ماجرای ورود زنان به ورزشگاه ها از این دسته حوادث بدیع است.

۱- شكاف سنت/ مدرنیته: ورود زنان به ورزشگاه ها در اولین نگاه، ماجرایی است كه در آن نیروهای مدرن جامعه سعی دارند تابویی سنتی را بشكنند و به خواستی كه آن را حق خویش می دانند، دست یابند. شعار «حق من، نیمی از آزادی» نماد این خواست است (و البته در اینجا منظور از «آزادی»، استادیوم صدهزار نفری آزادی است كه مسابقات اصلی فوتبال در آن انجام می شود). این خواست البته در سال های پیش هم وجود داشته است. دختران جوانی كه اینك به نمادی از رشد، تحصیلات، آگاهی و تنوع طلبی جامعه ایران تبدیل شده اند، و در كنار همه خواست های چالش برانگیز خود، چند سالی است ورود به ورزشگاه ها و تشویق تیم های مورد علاقه خویش (و به ویژه تیم ملی فوتبال كشور) را نیز می خواهند. این خواست اما با مقاومت بخش سنتی جامعه همراه است. بخشی از این مقاومت، ناشی از فضای ورزشگاه ها است. ناسزاهای خرد و كلانی كه به تیراژ چندهزارتایی منتشر می شوند، نقل و نبات این محافل است و اگر نباشد صدای مهیب ترقه ها و نارنجك ها، كمتر دقیقه و لحظه ای از بازی را می توان تصور كرد كه چنین صدایی در ورزشگاه ها شنیده نشود. اما آنچه در جریان اعتراضات اخیر دیده شد، به این ناهنجاری اجتماعی بازنمی گشت. متن فتاوا و سخنان مراجع تقلید حكایت از آن دارد كه آنان از دیدگاه فقه سنتی، به این امر اعتراض دارند و آن را با مناسبات شرعی میان زن و مرد در تعارض می بینند. از این رو است كه موضوع اختلاف نه مسئله ای اجتماعی (ناهنجاری در فضای ورزشگاه ها) كه مسئله ای شرعی است. چرا كه اگر موضوع اختلاف، صرفاً ناهنجاری های درون ورزشگاه ها بود، می شد استدلال آورد كه حضور زنان و دختران در این اماكن، احتمالاً نوعی تلطیف فضا و كاستن از حجم ناسزاها را به همراه دارد، چنانكه اغلب لطیفه های آنچنانی مردانه در نزد زنان گفته نمی شود و یا دست كم، در نزد هر زنی گفته نمی شود! اما در این مورد كه مسئله شرعی مطرح شده، بحث پیچیده تر است و از سطح یك «مسئله» اجتماعی به یك «شكاف» اجتماعی ارتقا یافته است. مسئله آنگاه حادتر و پیچیده تر شد كه احمدی نژاد به عنوان رئیس«دولت اسلامی»، فرمانی داد كه از نظر مراجع غیراسلامی بود و به جای ارزش های دینی، مصلحت های سیاسی را در اولویت قرار داده بود.

۲- شكاف دموكراسی / آمریت: اما آنچه در ظاهر مسئله چندان هویدا نیست، فعال بودن شكاف عمده دیگر در این ماجراست كه می تواند حول مسئله دموكراسی شكل گیرد. در مورد میزان فعال بودن این شكاف البته ابهام وجود دارد. فرجامی كه این ماجرا می یابد و پاسخی كه به اعتراضات مراجع داده خواهد شد، این ابهام را می كاهد. با این حال، آنچه در این بخش می توان به عنوان یك اصل كلی گفت آن است كه نهاد مرجعیت با وجود آنكه جزء نهادهای محافظه كار جامعه شناخته می شود و عموم كاركردهای آن، دفاع از سنت (به عنوان یكی از پایگاه های وضع موجود است)، اما در صف آرایی نیروهای هوادار و مخالف دموكراسی، فی نفسه جزء هیچ كدام از آنها نیست. در این زمینه، تقسیم بندی غالب تصویری سه گانه از نهاد روحانیت و مرجعیت ارائه می دهد: روحانیون نواندیش (كه عموماً هوادار دموكراسی هستند)، روحانیون بنیادگرا (كه مخالف دموكراسی هستند) و روحانیت سنتی (كه در برابر شكاف دموكراسی و آمریت، لااقتضاست و دفاع از كلیت شریعت را هدف و وظیفه خویش می داند). دو دسته نخست، در مجادلات سیاسی سده اخیر فعال بوده اند و دسته سوم، تا توانسته خویش را از سیاست كنار نگاه داشته و جز به زبان فقه و از جایگاه حوزه سخن نگفته است. با این حال، نهاد روحانیت و به ویژه مرجعیت، در جامعه ایران نقش و كاركردی ویژه دارد كه حتی روحانیت سنتی را از تحولات حوزه قدرت مبرا نگاه نمی دارد. در این كاركرد، نهاد مرجعیت ملجأ و پناه ستمدیدگان و مظلومان است. آنجا كه وقتی فرد عام از قدرت آسیب می بیند، به آن پناه می برد و از آن كمك می خواهد. البته با قرار گرفتن جامعه ایرانی در معرض مدرنیته و نیز بر اثر تحولات تاریخی و سیاسی، این جایگاه نسبت به دوران سنت تغییر كرده است. اكنون نهادهای مختلف مدنی از NGOها، مطبوعات، سندیكاها و احزاب داخلی گرفته تا نهادهای بین المللی (چون سازمان جهانی كار ILO) وجود دارند كه هر شهروند می تواند شكایت خود را به آن ببرد. اما وضعیت در حال گذار جامعه ایران چنان است كه گرچه نهاد مرجعیت آن پناهگاه یگانه پیشین نیست، اما نهادهای تازه به میدان آمده هم چنان قدرت و اعتباری نیافته اند تا اعتماد و به ویژه تاثیر لازم را به جای گذارند. در این شرایط تضعیف نهاد مرجعیت به عنوان یك نهاد و پایگاه اجتماعی به هر دلیلی كه صورت گیرد و هر عاملی كه در آن موثر باشد، رخدادی است به ضرر پروسه دموكراتیزاسیون. این وضعیت است كه نگرانی درباره تضعیف نهاد مرجعیت را می تواند به عنوان دغدغه ای برای نیروهای هوادار دموكراسی مطرح سازد و آنان را در چالش شكل گرفته، لااقتضا و بی طرف قرار ندهد.

•••

اما در این میان چه باید كرد؟ پاسخ به این پرسش، با توجه به ابهامات فراوان ماجرا و نیز شكل گیری جغرافیایی عجیب در عرصه سیاسی- اجتماعی ایران دشوار است. اما در این میان به نظر می رسد نیروهای هوادار دموكراسی وظیفه ای مهم برعهده دارند. این نیروها اگر خواستار آن باشند كه دو گذار اصلی جامعه ایران یعنی «سنت به مدرنیته» و «آمریت به دموكراسی» با كمترین هزینه و آسیب اجتماعی همراه باشد، ناچار از گفت وگو با بخش های سنتی جامعه هستند. دموكراسی خواهان ضرورت دارد با لحاظ داشتن حق شهروندی زنان ایرانی (به عنوان یك خواست مدرن) از دغدغه های روحانیت و مرجعیت (به عنوان نماینده سنت) هم مطلع شوند و آن را محترم دارند. این رویكرد دوجانبه، نیازمند اقدامی مبتنی بر «گفت وگو» است. گفت وگویی كه به عنوان یكی از ابزارهای اصلی دموكراسی خواهان شناخته می شود و حتی مبنای پاره ای الگوهای دموكراسی خواهی است. در واقع در اینجا «گفت وگو با سنت» برای تغییر مناسبات كهنه به عنوان استراتژی بدیل «رویكرد های آمرانه» مطرح می شود؛ رویكردهایی كه می خواهند با دستور و بخشنامه خواست خود را به مرحله اجرا گذارند و در این زمینه میان زنان و روحانیان فرقی قائل نیستند.

محمدجواد روح

پی نوشت:

* البته شكاف «سنت/ مدرنیته» كلان تر از شكاف «دموكراسی/ آمریت» است. اما با توجه به اهمیت نهاد دولت در جامعه ایران و ممزوج شدن آن با مسائلی چون نفت و دین و نیز جنبش های سیاسی- اجتماعی متعدد در صدساله اخیر كه در همه آنها مقید و محدود ساختن قدرت به عنوان یك خواست مطرح بوده، از این شكاف اندكی پایین تر از شكاف «سنت/ مدرنیته» به عنوان دیگر شكاف عمده جامعه ایران نام برده می شود.



همچنین مشاهده کنید