پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

روزی, شاید, این قرن «دلوزی» باشد


روزی, شاید, این قرن «دلوزی» باشد

نقد و بررسی كتاب «جستاری در اندیشه های نیچه» اثر ژیل دلوز

در حیات فكری فرانسه، دهه ،۱۹۷۰ سال های دلوزی نام گرفته است. ژیل دلوز Gilles Deleuze(۱۹۹۲-۱۹۹۵)، فیلسوف و نظریه پرداز پست مدرن فرانسوی، با خوانشی كه از آرا و اندیشه های نیچه ارائه داد، تفكر پساساختگرایی و فضای فكری پست مدرن را از آن خود كرد.

در چنین فضایی ژان فرانسوا لیوتار، پدر پست مدرنیسم، رولان بارت و بیش از همه فوكو متأثر از دلوز و افكار خلاقانه و راهگشای او شدند. رد پای این تأثیرپذیری را می توان در كتاب «نیچه، تبارشناسی، تاریخ» (۱۹۷۱) فوكو و كتاب «لذت متن» بارت سراغ گرفت و بازتاب پارامترهای دلوزی را در آثار آنان جست. فوكو با تأثیری كه از دلوز پذیرفته بود در كتاب «تئاتر فلسفی» خود می نویسد: «روزی، شاید این قرن دلوزی باشد.» الهام گرفتن از آرای ماركس و فروید و تلاش برای به دست دادن آمیزه ای نیچه ای از آنها، یكی از وجوه اصلی آثار دلوز است. به این اعتبار، می توان ژیل دلوز را محرك نوزایی نیچه ای در اواخر قرن بیستم دانست.

دلوز در حیات فكری خود به تنهایی و با همراهی همكار خود فیلیكس گاتاری، روانكاو و نظریه پرداز سیاسی، بالغ بر ۲۰ كتاب و مقاله نوشت. از جمله آثارش می توان به رساله هایی در باب برگسون، دیوید هیوم، لایب نیتس، كانت، رواقیون و... اشاره كرد. كتاب «ضد ادیپ»، «سرمایه سالاری و شیزوفرنی» و «هزار فلات» هم از جمله آثاری است كه با همكاری گاتاری نوشت.

دلوز با وجود این كه كاملاً تحت الشعاع فلسفه نیچه قرار داشت و در پارادایم نیچه ای گام بر می داشت، به اسپینوزا و فلسفه او دلبستگی عمیقی داشت. تا آنجا كه اسپینوزا را شهریار فلسفه و مسیح فلاسفه لقب داده بود و با چنین تعلق خاطری از رساله دكترای خود با موضوع «اسپینوزا و فلسفه بیان» دفاع كرد.

حوزه مطالعه و گستره آثار دلوز بسیار پر دامنه است؛ از مباحث جامعه شناسی تا فلسفه و هنر، سینما و نقد ادبی و روانكاوی را در بر می گیرد. اگر بخواهیم شیرازه ای را بین گستره وسیع پژوهش های دلوز بجوییم شاید بتوان در مفاهیمی چون قلمروزدایی، باز قلمروسازی، چندگانگی، ناهمسانی، میل و تمنا، هگل ستیزی و طرد عقلگرایی خلاصه كرد كه كلید واژه های اندیشه و آثار دلوز محسوب می شوند.

دلوز مطالعاتش را با «تاریخ فلسفه» آغاز كرد و به تدریج به منتقد پروپا قرص آن بدل شد كه در برابر آن از ایده «جغرافیای فلسفی» دفاع می كرد. او در كتاب «فلسفه چیست؟» در حالی كه ایراداتی اساسی به «تاریخ فلسفه» وارد كرد، ایده «جغرافیایی فلسفی» خود را بسط داد. به عقیده او «تاریخ فلسفه» تنها، شارحانی را تربیت می كند كه به مطالعه آرای فلاسفه می پردازند و از هرگونه تفكر عمیق و خلاقانه و آفرینندگی به دور هستند. تاریخ فلسفه با كوچك كردن مخاطب و بزرگ كردن فلاسفه، مانع از تفكر اصیل در مخاطب می شود. دلوز با نوشتن رسالات خود در باب كانت، نیچه و ... در واقع می خواست به جای این كه شارح فلسفه باشد فلسفه ورزی خود را باز نمایاند و به قول پدر فكری اش، نیچه، به جای آن كه كارگر فلسفه باشد، فیلسوف بودن خود را به رخ بكشد.

چنان كه آورده شد، با وجود تأثیری كه دلوز بر فضای تفكر پست مدرن و نفوذی كه در نظام اندیشه ای پساساخت گرایی داشت، اما بازتاب تفكر و ترجمه آثار اصلی او در ایران كمرنگ بوده است، وقتی كارنامه ترجمه آثار دلوز را با ترجمه آثاری درباره نیچه و فوكو مقایسه می كنیم كم برگ تر هم به نظر می رسد. آشنایی خواننده فارسی زبان با دلوز محدود به چند مقاله از او می شود كه در قالب مجموعه مقالاتی از اندیشمندان پست مدرن به صورت كتاب چاپ شده است و نیز كتاب های «دلوز و امر سیاسی» و «بازگشت به آینده» كه پیرامون نوع تفكر دلوز چاپ شده است. اما اخیراً- در سال ۸۶- ۲ كتاب اصلی دلوز جامه پارسی به تن كردند. یكی كتاب «فلسفه نقادی كانت» و دیگری كتاب «جستاری در اندیشه های نیچه»، كه این دومی موضوع نقد و بررسی مكتوب حاضر قرار گرفته است.

دلوز در رساله نیچه خود سعی كرده است به دور از تفسیرهای مغرضانه ای كه از آثار و اندیشه نیچه وجود دارد، خوانشی عمیق و واقع بینانه از پارامترهای تفكر نیچه و مبانی اصلی اندیشه او به دست دهد. نویسنده برای هرچه نزدیك تر شدن به بن مایه اندیشه های نیچه از خودنوشت ها و قطعات آثار نیچه در جای جای كتابش به عنوان شاهد مثال، بهره گرفته است. در واقع دلوز می خواسته بی واسطه مخاطب كتابش را با عناصر و شاخص های تفكر نیچه آشنا كند و از زبان خود نیچه، به روایت نیچه بنشیند.

دلوز در سرآغاز كتابش به زندگی نیچه می پردازد و بدین منظور از «خود نوشت ها»ی نیچه بهره می گیرد؛ «رنج دائمی، آمیخته با احساس دریازدگی كه بعضی ساعات روز به سراغم می آید، حالت نیمه افلیجی كه سخن گفتن را برایم دشوار گردانیده، خوشی ام را گرفته و توانایی حملات آتشین را از من سلب نموده است. ( به تازگی چنان بیماری در وجودم رخنه كرده كه ۳ روز و ۳ شب پیاپی، تهوع بی وقفه داشته ام به طوری كه در آن لحظات تشنه مرگ بودم...) واقعاً نمی دانم این الم شكنجه گر كه وجودم را فرا گرفته، چگونه برایتان توصیف كنم.» (صفحه ۱۲) و یا در جایی دیگر دلوز از زبان خود نیچه، آینده تفكر نیچه ای را پیش بینی می كند: «روزی را می بینم كه شكوه و عظمت با نام من پیوند خورده است»، «نظام سیاسی مقتدری مبتنی بر عقاید من شكل خواهد گرفت.» (صفحه ۱۸)

دلوز در فصل بعدی به «فلسفه نیچه» می پردازد و در واقع در این فصل مقدماتی را می چیند كه قرار است محتوای فصول بعدی بر پایه آنها استوار شوند.

دلوز قالب فلسفه ورزی نیچه را چنین توصیف می كند: «نیچه برای بحث در باب فلسفه به ۲ شیوه متوسل شد، گزین گویه و شعر.» دلوز بر این باور است كه نیچه با برگزیدن چنین قالبی برای فلسفه ورزی خود، برداشت و تصویری نو از اندیشه و اندیشمند ارائه داده است و تأكید می كند كه نیچه برای دستیابی به شناخت و در جست وجوی حقیقت، مفاهیم «تأویل» و «ارزشیابی» را مد نظر قرار داد؛ «گزین گویه در آن واحد هم فن تأویل نمودن است و هم موردی تأویلی؛ شعر نیز در عین حال كه فن ارزیابی كردن است، موضوعی برای ارزیابی نیز به شمار می آید.» (صفحه ۲۲)

هدف دلوز از تحلیل فلسفه نیچه در این فصل این است كه مخاطب را از اشتباه و كژ فهمی در فهم اندیشه و آثار نیچه دور كند. او این مقصود خود را بسیار صریح بیان می كند و به مخاطب آثار نیچه چنین متذكر می شود كه ۱- در آثار نیچه نباید پنداشت كه «خواست قدرت» یعنی «میل به استیلا» یا خواستن «قدرت». ۲- اعتقاد به این كه در یك رژیم اجتماعی «زورمند» ترین ها همان «قوی » ها هستند، نادرست است.

۳- اشتباه است كه بپنداریم «بازگشت جاودانه»، استعاره ای است از یك چرخه، بازگشت از همان یا بازگشت به همان ۴- و آخرین نكته ای كه دلوز در این فصل متذكر می شود و خواننده را از آن حذر می دارد در مورد آخرین آثار نیچه است كه تأكید می كند نباید آخرین آثار نیچه را افراطی یا از روی جنون و فاقد اعتبار و مخدوش دانست.

دلوز در فصل سوم رسانه اش به «معرفی شخصیت های اصلی آثار نیچه» می پردازد. شخصیت هایی مثل عقاب، عنكبوت، آرین، دلقك، مسیح، دیونیزوس، انسان های برتر و ... و با رمزگشایی از این شخصیت ها قصد دارد به عمق آثار و بن تفكر نیچه راه برد.

مثلاً از شخصیت عنكبوت آثار نیچه چنین پرده برمی دارد: «عنكبوت یا تارتن همان روحیه انتقام و كینه جویی است. كینه و بدخواهی اش را می تواند شیوع دهد. سم اش، قدرت شیوع اش محسوب می شود. خواست او، خواست تنبیه و قضاوت است. تار، تار اخلاق، سلاح اش به شمار می آید. همه را به برابری توصیه می كند ( منظورش از برابری این است كه همه مانند او شوند!)». (صفحه ۵۶)

و اما در مورد «انسان های برتر» نیچه، می آورد كه از سنخ های مختلفی هستند، ولی همگی یك چیز را نشان می دهند: «پس از مرگ خدا، قرار دادن ارزش های انسانی به جای ارزش های خدایی بنابراین آنها آینده فرهنگ یا تلاش برای گذاردن انسان به جای خدا را ترسیم می كنند.» دلوز معتقد است كه انسان های برتر نیچه كاملاً به نیهیلیسم تعلق دارند.

در بخش دیگر كتاب، دلوز با آوردن گزیده هایی از آثار و گزین گویه های نیچه، كلید واژه های آثار او را بیرون می كشد و از زبان خود نیچه به توصیف و روایت آنها می پردازد. به عنوان مثال در مورد «فیلسوف كیست؟» از میان آثار نیچه ۶ دسته فیلسوف بیرون می كشد:

۱) فیلسوف نقاب دار،

۲) فیلسوف منتقد،

۳) فیلسوف نابهنگام،

۴) فیلسوف فیزیولوژیست و پزشك،

۵) فیلسوف مبدع ممكن های زندگی و

۶) فیلسوف قانونگذار.

برای نمونه دلوز «فیلسوف قانونگذار» را از زبان نیچه و از میان كتاب «فراسوی نیك و بد» نیچه چنین به تصویر می كشد: فلاسفه حقیقی، آنهایی هستند كه فرمان می رانند و قانون وضع می كنند. همین ها، جهت و علت تحول بشری را تعیین می كنند و برای محقق ساختن اش، از تلاش های مقدماتی همه «كارگران فلسفه» سود می جویند. برای آنها «شناخت» آفرینش است، هنرشان در قانونگذاری است و خواست حقیقت شان، خواست قدرت محسوب می شود.

آیا امروز، فلاسفه ای این چنینی سراغ دارید؟ آیا هرگز چنین فلاسفه ای را داشته ایم؟ آیا نباید روزی ، چنین فلاسفه ای داشته باشیم؟» (صفحه۸۰)

دلوز با گواهی از كتاب «فراسوی نیك و بد» نیچه بیان می كند كه نیچه دو دسته را از هم متمایز می كند یكی «كارگران فلسفه» كه به عنوان برجسته ترینشان از كانت و هگل نام می برد و گروه دیگر فلاسفه ای كه فیلسوفانی حقیقی اند كه باید منتقد، شك اندیش، جزم اندیش، تاریخدان و علاوه بر همه اینها شاعر و گردآور، سیاحتگر و رمزگشای معما، اخلاق گرا و پیشگو و «آزاده روح» باشند.

این چنین دلوز نت های اصلی سمفونی فكری نیچه را برای مخاطب كتابش به اجرا در می آورد و مبانی اصلی و اصول تفكر نیچه را در ۳۲ مفهوم به تعریف می كشد و آنها را با استفاده از گزیده های آثار خود نیچه رمزگشایی می كند.دلوز رساله كوچك ۱۴۰ صفحه ای خود را با «پس گفتاری در باب جنون» به پایان می برد و در این بخش با استفاده از ۲ كتاب «تبارشناسی اخلاق» و «سپیده دم» نیچه، همنوا با او به ستایش جنون می پردازد. «با نگاهی به تاریخ می توان گفت كه تقریباً همه جا، دیوانگی راه اندیشه نو را هموار ساخته و خط قرمز سنت ها و موهومات مقدس را زیر پا گذاشته است... هر جا دیوانگی هست بذر نبوغ و خرد نیز یافت می شود.»

این سبك نوشتاری كه دلوز در این رساله خود برگزیده است علاوه بر این كه تحلیل و بررسی از فلسفه نیچه بدست می دهد باعث می شود تا آثار نیچه یكبار دیگر ورق بخورد.منتقدان آثار دلوز همگی بر پیچیده گویی ها و مغلق نویسی های دلوز متفق القول اند. اما در این اثر نمی توان از چنین سبك نوشتار و چنین مشی فكری ای سراغ گرفت. دلوز رساله نیچه را با بیان شیوا و صریح می نویسد، اما مترجم هم در روان كردن اثر سهمی بسزا داشته است. حامد مهرپور، مترجم اثر سعی كرده تا علاوه بر امانتداری در ترجمه، لحن اثر را نیز حفظ كند و ترجمه ای سلیس و پاكیزه ارائه دهد. او برای ترجمه مفاهیم كلیدی تفكر نیچه از سنت ترجمه آثار نیچه بهره گرفته است.

این كتاب به تازگی از سوی نشر جامی منتشر شده است و با توجه به كم برگ بودن كارنامه ترجمه آثار اصلی ژیل دلوز، ترجمه این اثر كاری قابل ارزش است.

لیدا فخری



همچنین مشاهده کنید