جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

دردهایی که کسی نمی خواهد درمانش کند


دردهایی که کسی نمی خواهد درمانش کند

«هیس, دخترها فریاد نمی زنند» یک ملودرام اجتماعی است از نوع مستند گونه اش ملودرامی که تنها مخاطب در سالن سینما با آن اشک نمی ریزد و پس از بیرون آمدن همه چیز را فراموش کند ملودرامی تلخ است که مخاطب آن را با گوشت و پوست خود احساس می کند و پس از خروج از سالن سینما هم روزها و هفته ها و حتی ماه ها به آن اندیشیده و با آن زندگی می کند

«هیس، دخترها فریاد نمی‌زنند» یک ملودرام اجتماعی است از نوع مستند گونه‌اش. ملودرامی که تنها مخاطب در سالن سینما با آن اشک نمی‌ریزد و پس از بیرون آمدن همه چیز را فراموش کند. ملودرامی تلخ است که مخاطب آن را با گوشت و پوست خود احساس می‌کند و پس از خروج از سالن سینما هم روزها و هفته‌ها و حتی ماه‌ها به آن اندیشیده و با آن زندگی می‌کند.

«هیس، دخترها فریاد نمی‌زنند» بعد از فیلم‌های خاطره‌انگیزی چون «رابطه»، «پرنده کوچک خوشبختی»، «عبور از غبار» و فیلم‌های جدیدتری مثل «بچه‌های ابدی» در کارنامه این فیلمساز زن ثبت شده است. آثاری که مولفه مشترک آن‌ها این است که بر اساس دغدغه‌مندی او برای آسیب‌شناسی ناتوانی‌ها، معضلات و مشکلات اجتماعی شکل گرفته و مسیر خاص خود را تا تولید و ساخت طی کرده‌اند. اما این فیلم برخلاف دیگر فیلم‌های درخشنده وحتی دیگر فیلم‌های سینمای ایران، بر روی موضوعی دست می‌گذارد که بسیار مهم و حساس است ونه تنها تاکنون به آن پرداخته نشده است بلکه از اساس نیز تابویی سنگین در کشور ما محسوب شده و در برابر آن تنها با یک کلمه « هیس» روبرو شده ایم. به همین دلیل است که فیلمنامه در این فیلم حرف نخست را می‌زند. فیلمنامه داستان از نیمه انتهایی داستان یعنی ورود عروسی با لباس سر تا پا خونین بر پرده نقره ای ظاهر می‌شود ماجرا را روایت می‌کند و سپس ذره ذره اطلاعات را به مخاطب ارائه می‌دهد و یک نفس پیش می‌رود تا مخاطب را با خود همراه سازد و داستان تعرضی را بیان کند که در کودکی رخ داده است. تعرض رخ داده و همه اعم از خانواده و مدرسه، شیرین داستان را وادار به سکوت کرده اند، تا آن جا که این سکوت در یک لحظه و آن هم لحظه ازدواجش منجربه انفجار می‌شود. فیلم از حرف‌های ناگفته‌ای سخن به میان می‌آورد که اگر در زمان خود بین آدم‌ها، فرزندان و پدر و مادران، شاگردان و معلمان و... در جامعه جاری شود و به زبان بیاید، در آینده تبدیل به بغض‌های فروخورده، روزه‌های سکوت، زنان و دختران آسیب‌دیده و بیمار،... و آن فریاد دردناک قهرمان زن فیلم در فینال نمی‌شود. فیلمنامه در این اثر بسیار خوب و محکم ظاهر شده و داستان را به گونه‌ای روایت می‌کند که مخاطب لحظه‌ای نتواند از آن چشم بردارد. رومن یاکوبسن تئوریسین بزرگ معاصر می‌گوید :«هر ارتباطی شش جزء دارد : فرستنده، گیرنده، پیامی که بین آنها بدل می‌شود، رمز مشترکی که آن پیام را قابل فهم می‌کند، نوعی تماس یا فضای مادی ارتباط و بافتی که پیام درآن منتقل می‌شود.»

در این اثر نیز شاهدیم که عروسی را با لباس خونین به تصویر می‌کشد و ازدواجی را که بی هیچ حرف و توضیحی به هم می‌خورد. همین کافی است تا بیننده از همان ابتدا، میخکوب شود و به دنبال جواب برای سؤال‌هایی باشد که یکی پس از دیگری در ذهنش شکل می‌گیرند. سوال درباره چرایی جامعه ای که یک مشکل بزرگ از سوی اطرافیان و جامعه سرکوب و به سکوت واداشته تا بالاخره سرباز ‌کند. و حال سوال اینجاست که در چنین شرایطی آیا باید جرم صورت گرفته را تنها ناشی از مجرم ظاهری دانست یا تمامی افرادی که از گذشته تا به حال در این واداشتن به سکوت نقش داشته‌اند، مقصر و مجرم هستند؟ فیلم می‌خواهد با فیلمنامه و ریتم خوبش این واقعیت تلخ را محکم به صورت مخاطبش کوبیده و او را از خواب بیدار کند اما در بیست دقیقه نهایی، ناگهان وارد فضاهایی می‌شود که ابدا با فیلم همخوانی ندارد و با دوپاره شدن فیلم، مخاطب را از فضای فیلم جدا کرده و پیام اصلی داستان را فراموش می‌کند.

در این صحنه‌ها که پس از صحنه‌های تاثیرگذار دادگاه و سخنرانی خوب و مانیفیست‌های تاثیرگذار وکیل مدافع رخ داده است ناگهان فیلم، به بهانه پیدا شدن برادر مقتول در یکی از شهرهای شمال ایران وارد فضای تعقیب و گریزبه روش سریال‌های تلویزیونی و نمایش صحنه‌های خنده‌دار مصرف بی‌رویه ( اُوردوز کردن) برادر مقتول می‌شود که مشخص نیست ارتباط صحیح و واقعی‌اش به موضوعی چنین سنگین و مهم و فیلمنامه‌ای تا این حد منسجم (تا پیش از این صحنه‌ها) چیست و چه می‌تواند باشد و اساسا چرا در این فیلم گنجانده شده است؟ این اتفاقات در حالی رخ می‌دهد که درخشنده در مقام کارگردانی هوشمند که دغدغه مسائل اجتماعی دارد می‌توانست با پایان باز پیش از این صحنه‌ها فیلم را تمام کند و یا صحنه دادگاه را به صحنه نهایی پیوند زند.

صحنه‌ای که در آن بازی طباطبایی در نقش شیرین به اوج خود می‌رسد و همانگونه که فیلم نفس‌ها را در سینه حبس می‌کند، بازی او نیز مخاطب را دردرون خود نیم‌خیز کرد و آماده فریادی می‌کند که شاید سال‌هاست حتی در درون خود نیز فروخورده است و این همان صدای گریه‌های آرام مخاطبان است که طباطبایی با بازی خوب خود، مخاطب را به آن واداشته است. اگرچه دراین میان از بازی به یادماندنی وبی نهایت تاثیرگذار بابک حمیدیان با گریم جدید و شکل و شمایلی متفاوت نیز نمی‌توان گذشت. نکته مهم در بازی حمیدیان، استار یا ستاره نبودن اوست . او اگرچه بازیگر بسیار خلاق و شناخته شده‌ای در عرصه سینما و تلویزیون است اما هرگز به خاطر ویژگی‌های ظاهری‌اش ستاره محبوب قلب‌ها نبوده است و این چیزی است که سبب می‌شود در نخستین گام بیش از ستاره‌هایی با حاشیه‌های قبلی که در ذهن مخاطبان با یک شمایل جای گرفته‌اند موفق باشد. بابک حمیدیان در این نقش تلاش کرده تا با بازی‌های ظریف میمیک و استفاده از ذره ذره بدن (البته نه به معنی درشت تئاتری‌اش) شخصیت خلق کند که کاملا شخصیت است و با تیپ سازی‌های رایج کاملا متفاوت است.

او که به خوبی با بازی‌های هیچکاکی بازیگران نقش قاتلان زنجیره‌ای آشناست در ایفای این نقش آنچنان به فرعیات نقش نیز نزدیک شده که با هر بار هیس گفتنش لرزه بر اندام مخاطبان می‌اندازد و این یعنی واقعی جلوه دادن نقش برای مخاطبان. اگر به آثار بر جای مانده از سینمای دهه هفتاد و شاگردان استدلا آدلر نگاه کنیم بی‌تردید در می‌یابیم که چگونه یک بازیگر توانا می‌تواند امضای خود را از تحلیل فلسفی یک نقش سادیستی و ویرانگر آن چنان نشان دهد که همگان او را با نقشش اشتباه گرفته و از او به جای نقشش بترسند.

این چیزی است که حمیدیان آن را به درستی ایفا کرده و نقش را آن چنان قابل قبول ارائه کرده که بی‌تردید سالیان متمادی بازیگران نقش‌های قاتل و روانی از او تاثیر می‌گیرند اگرچه که بازی خوب بازیگران (طباطبایی و حمیدیان) در جشنواره توسط هیات داوران دیده نشد اما در نهایت این مخاطبان هستند که داوران اصلی و راز ماندگاری یک اثر هنری هستند و می‌توانند فریاد فروخورده بسیاری از زنان و کودکان این جامعه را به گوش مخاطبان برسانند، فریادی که همه در برابر آن هیس گفته‌اند و هرگز برای شنیدنش گوشی شنوا نداشته‌اند. به ویژه که در این میان موسیقی خوب کارن همایونفر نیز با اوج و فرودها و حتی قطع و وصل شدن‌های به موقعش این فریاد را برای مخاطبان پر رنگ‌تر می‌کند. فریاد و گریه‌هایی که قرار است آسمان نیز با او هم آوا شده و برای درد تمامی زنانی بگرید که هرگز نتوانستند سکوتشان را شکسته و از دردهایشان سخن بگویند. دردهایی از نوع زخم. زخم‌هایی که مثل خوره روح آدم را می‌خورد و نمی‌خواهند هیچ درمانی نیز برایش ارائه دهند.

نویسنده : صبارادمان



همچنین مشاهده کنید