جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

فراداستان


فراداستان

در اواخر سال ۱۹۶۰ بر اساس نقطه نظرات و یلیام گیس William H Gass فرا داستان Meta Fiction به داستانی اطلاق شد كه درباره خود داستان بود

در اواخر سال ۱۹۶۰ بر اساس نقطه نظرات و یلیام گیس (William H.Gass) فرا داستان (Meta Fiction) به داستانی اطلاق شد كه درباره خود داستان بود.

در آن دوران به دلایل مختلف داستانی پا به عرصه وجود نهاد كه به وضوح در ارتباط با اعتبار خود داستان صحبت می كرد. در همان دهه بلافاصله بسیاری از رمانها و داستانهای مدرن كه به تفسیر مصایب نویسندگی و خود اثر می پرداختند در گونه فراداستان قرار گرفتند. در سال ۱۹۷۰ صاحب نظران ادبیات تعریف دیگری از فراداستان ارایه دادند.

بر این اساس فراداستان به داستانی گفته شد كه در آن خودآگاه فردی به همراه خویشتن شناسی و اشراف به سطح دانش و آگاهی خود وجود داشت.

در واقع اصطلاح فراداستان به رمانها و داستانهایی گفته می شود كه از خودآگاهی پرمفهومی كه درباره خود داستان هم هست صحبت به میان می آورد. بر همین اساس بود كه بسیاری این نوع از داستان را مغایر با داستانهای پست مدرن دانستند. باید به این مسئله توجه داشت كه فراداستان طبق نموداری كه منتقدین رسم كرده اند درست میان منطقه داستانی و نقد قرار می گیرد.

به عبارت ساده تر قالب و ساختار فراداستان ما بیشتر شبیه داستان است و تفسیر و تحلیلی كه در بطن این قبیل آثار صورت می پذیرد تا آنجا كه داستان به نقد خود می پردازد این آثار را به نقد شبیه می سازد. در واقع هیچ ضرورتی وجود ندارد كه فراداستان بداند یك داستان است و هویت داستانی خود را تمام و كمال حفظ كند.

فراداستان باید بداند كه یك فراداستان است و در خود قادر است خود را نقد و بررسی كند. قرار گرفتن فراداستان در روی مرز داستان و نقد نوعی همگرایی ایجاد می كند كه باعث می گردد داستان و نقد علی رغم ساختار و بافت مجزای خود بتوانند در هم رنگ ببازند و تلفیق گردند. بدین ترتیب است كه ضمیر خودآگاه مستحكمی در این گونه آثار پدید می آید هر چند مقوله ضمیر خودآگاه بحث تازه ای نیست و به تنهایی هم نمی توان در این ارتباط سخن راند.

اگر به این قبیل آثار از منظر طرح مباحث نقد و تحلیل بنگریم درمی یابیم كه در فراداستانها غالب نقدهای صورت گرفته درونی بوده عملا سطح آگاهی و بینش مخاطبان خود را افزایش داده است. در عین حال كه در نقدهای ارایه شده در اثرها به جنبه های ادبی همان اثر توجه گردیده و نثر و زبان به كار گرفته شده در فراداستانها درشت نمایی شده است. در واقع نویسنده به عمد بر آن بوده تا زبان و نثر به كار گرفته در اثر خود را معرفی كند و به تمجید آن بپردازد. این در حالی است كه قالب و ساختار فراداستانها شباهت زیادی به داستان دارد و انواع شیوه های روایتی مرسوم در انواع داستانها در این گونه آثار هم خودنمایی می كنند. بنابراین می توان گفت كه در چنین متونی چهره ای معقول و منطقی از راوی داستان و منتقدی كه در بطن آثار حضوری چشمگیر دارد ارایه می گردد.

همین امر باعث می گردد تا داستان به طور كلی مورد حمایت همه جانبه قرار گیرد. برخی از صاحب نظران عرصه ادبیات بر این باورند كه ساختار فراداستان كمی به ساختار درام شباهت دارد. آنها قرار گرفتن فراداستان روی مرز میان داستان و نقد را عامل اصلی پدید آمدن چنین ژانری می دانند.

از سویی دیگر عده ای هم تشابه نه چندان مستحكمی بین قرار گرفتن فراداستان روی مرز داستان و نقد و قرار گرفتن آن روی مرز هنر و زندگی قائل هستند. این گروه بر این باورند كه فراداستان به دلیل ساختار منعطف و چند وجهی اش می تواند روی مرز هنر و زندگی قرار گیرد: از سویی یك هنر به حساب آید و غالب ویژگیهای هنری را در خود ببیند و از سویی دیگر به امر تحلیل و نقد زندگی و رویدادهای آن بپردازد.

چرا كه زندگی بخش لاینفك داستان است و همواره این داستان بوده است كه زندگی را با تمامی ابعاد پیچیده و بی كرانش به تصویر درآورده است. در شیوه تاریخ نگاری بر پایه ضمیر خودآگاه راوی به آشكارسازی مباحث فلسفی سیاسی و تاریخی بیشتر تمایل دارد. با تمامی این تفاصیل عده ای هم چون جویس لیو یافت می شوند كه فراداستان را یك گونه (ژانر) مستقل ادبی به حساب نمی آورند و بر این باورند كه فراداستان دارای ویژگیهای اصلی ای است كه در تمام رمانها وجود دارد.

در هر حال این قبیل داستانها قادرند به شرح و توصیف شرایطی بپردازند كه عامل اصلی خلق خود داستان بوده همچنین شرح وقایع تاریخی بازسازی تاریخ و تفسیر و تحلیل اظهارات راوی داستان. گرایش شدید خالقان فراداستان به شرح رویدادهای تاریخی و بازآفرینی آن باعث شده تا اصطلاح دیگری تحت عنوان فراداستان تاریخی مطرح گردد.

برای پیروان و طرفداران این قالب ادبی طرح فلسفه نوین و بیان تاریخ به روایت نو آن هم به شكل كاملا روایتی از همان جنسی كه در سایر داستانها مطرح است هدف غایی به حساب می آید. در این میان زبان شناسان و پسا ساختارگرایان نیز به فراداستان توجه دارند. چرا كه زبان و نقشی كه زبان در این قبیل آثار ایفا می كند مهم و تایید كننده بسیاری از نقطه نظرات زبان شناسان است.

در این ارتباط برخی از منتقدین در پی اثبات دیدگاههای بارت و سوسور در لابه لای رمانهای فراداستانی هستند. این در حالی است كه برخی منتقدین تنها به بررسی جنبه های داستانی آن مشغولند و نقش آفرینی شخصیتهای داستان، درونمایه ها، نمادها، لحن راوی، فضاسازی و حالت تعلیق پدید آمده را مورد ارزیابی قرار می دهند.

جان فاولز (John Fowles) معتقد است داستان باید خود شرایط مناسب برای تفسیر و تاویل را فراهم سازد. تام وولفی (Wolfe Tom) مدعی است رمان چونان انرژی قدرتمندی است كه در سطح جامعه رئالیستی در جریان است و قادر است تمام جهان را در خود نشان دهد.

و بدین ترتیب است كه فراداستان حتی می تواند نسبت به جایگاه نویسنده قدرتمند كه گاه در نقش خدا در آثار ظاهر می گردد واكنش نشان دهد و در همان بخش تحلیلی كه در داستان وجود دارد آن را مطرح سازد.

نكته قابل اعتنا وجود انواع بازیهای كلامی و طرحهای معماگونه در این قبیل آثار است كه باعث شده تا همه اطلاعات به راحتی در اختیار خواننده قرار نگیرد.

وجود عناصر یاد شده درك بخشهایی از فراداستان را دچار اشكال می كند كه دقیقا همین بخشها از سوی پیروان رئالیسم سنتی محكوم می شود. برخی آثار بورخس بارت لم شیر(Share Lem) ایتالو كالوینو ( Italo Calvino) و لارنس استرن در این گروه قرار می گیرند. با مطالعه آثار نویسندگان یاد شده به راحتی می توان دریافت كه فراداستان یك اصطلاح انتزاعی است كه می تواند برخی قالبهای داستانی را دربرگیرد. علی رغم بهره بری نویسنده از غالب عناصر داستانی بیشتر دو عنصر موضوع و درونمایه در این آثار درشت نمایی شده است.

در عین حال كه این داستانها دارای یك نقطه مشترك به نام خیال و و هم هستند. در این نقطه نویسنده سعی دارد برای مدت كوتاهی از حقایق زندگی دوری جوید و به تعبیری به این مسئله اشاره داشته باشد كه جهان از یك سیستم رقابتی رمزگونه تشكیل شده است كه طرح مسائل یاد شده هم باعث جذابیت در داستان شده و هم به نوعی خواننده را به دنیای خیال وارد می سازد.

این در حالی است كه برخی آشنایان با مسائل متافیزیك طرح چنین مسائلی را فراواقعی نمی دانند و معتقدند دنیای ناشناخته ها برای عوام خیال و وهم به نظر می رسد و در این جهان فراحسی و فراواقعی هیچ پدیده و رویدادی وجود ندارد و همه رویدادهای ناشناخته قابل تفسیر هستند. آن چنان كه در گذشته بسیاری از اكتشافات فعلی غیر قابل درك و پذیرش عموم بودند.

با بررسی عمیق داستانها و رمانهای مربوط به طیف فراداستان علایم و عناصر مشتركی مطرح می گردد:

حقیقت همیشه و همواره قابل درك نیست ( ارایه طرحهای پیچیده و ایجاد معما در داستانها برای نشان دادن چند وجهی بودن حقایق تاریخی و نشان دادن پر رمز و راز بودن جهان هستی). تاریخ خود داستان و قابل تفسیر و تاویل است. زبان یك سیستم قراردادی است.

نویسنده در خلق داستان هم دارای قدرت و توانمندی است و هم هیچ قدرتی ندارد. (نوعی پارادوكس در شیوه برخورد و عملكرد نویسنده وجود دارد. ) توجه بیش از حد به عناصر موجود در داستانها در تقابل با دنیای واقعی و شرح رویدادهای حقیقی مطلق. نقد خود داستان و توضیح درباره ساختار و مضامین به كار گرفته شده در اثر در خودش. تحلیل زبان نثر و فنون و صناعات مورد استفاده در داستان (زبان یك سیستم مستقل است).

ایجاد وهم و خیال در داستان به همراه طرح مسائل رمزگونه و چند وجهی كردن ساختار اثر. استفاده بیش از حد از صنعت نقیضه (Parody)

لازم به ذكر است: نقیضه در لغت به معنای هر آنچه متضاد و مخالف چیز دیگری است می باشد و در وادی ادبیات اصطلاحا به تقلیدی تمسخرآمیز اطلاق می گردد كه در آن نویسنده به عمد واژگان لحن، بینش، رفتار، سبك، دیدگاه و عقاید مختلف افراد مشهور و صاحب نام را تقلید و به شیوه تمسخرآمیز و طنزگونه ای طرح كند. معمولا خالقان نقیضه به گونه ای جملات و سبك نویسنده و یا شاعر دیگر را تقلید می كنند كه خواننده پی به فرد و سبك كار او ببرد و دریابد درباره چه كسی صحبت می شود و نقیضه به كدام فرد و سبك و اعتقادش بازمی گردد. معمولا نقیضه برای طرح یك انتقاد از اثر اصلی خلق می شود. گاهی هم نقیضه به اثر اصلی و نویسنده آن مربوط نمی گردد و صرفا برای انتقاد از مسائل مختلف دیگر ساخته می شود.



همچنین مشاهده کنید