جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

سناریوهایی برای عراق پس از صدام


سناریوهایی برای عراق پس از صدام

گزارش هایی كه از كاخ سفید به بیرون درز كرده, حاكی از برنامه هایی است كه برای كشور عراق پس از سقوط رژیم بعثی در نظر گرفته شده است در این میان, سه سناریوی اصلی, اجازه توسعه دمكراسی را در عراق نمی دهند

‌همه‌ چیز طراحی‌ می‌شود تا در «دوره‌ اشغال» به‌ مورد اجرا درآید؛ اما آیا عراق‌ پس‌ از صدام‌ مدل‌های‌ تاریخی‌ مشابهی‌ دارد یا یك‌ مورد منحصر به‌ فرد است؟ آیا همچنان‌ كه‌ مك‌ آرتور، مفاهیم‌ اساسی‌ جدید را بعد از اشغال‌ ژاپن، به‌ ساختار جامعه‌ نوین‌ ژاپن‌ دیكته‌ می‌كرد، یك‌ فرماندار نظامی‌ امریكایی‌ این‌ مفاهیم‌ را برای‌ عراق‌ هم‌ دیكته‌ خواهد كرد؟ به‌ نظر می‌رسد امریكایی‌ها در طراحی‌ سناریو برای‌ عراق‌ بعد از صدام‌ دچار ابهامات‌ و تردیدهای‌ مهمتری‌ باشند. البته‌ دوران‌ قیمومیت‌ انگلستان‌ بر عراق‌ طی‌ سال‌های‌ ۱۹۱۴ تا ۱۹۳۲ می‌تواند الهام‌بخش(!) تلقی‌ شود اما كار عراق‌ با توجه‌ به‌ شرایط‌ داخلی‌ و خارجی‌ امروز آن، به‌ این‌ سادگی‌ یكسره‌ نخواهد شد و هاله‌ای‌ از احتیاط‌های‌ بزرگ‌ ذهن‌ رهبران‌ كاخ‌ سفید را فراگرفته‌ است. به‌ تحلیلی‌ در این‌ باره‌ توجه‌ كنید.

گزارش‌هایی‌ كه‌ از كاخ‌ سفید به‌ بیرون‌ درز كرده، حاكی‌ از برنامه‌هایی‌ است‌ كه‌ برای‌ كشور عراق‌ پس‌ از سقوط‌ رژیم‌ بعثی‌ در نظر گرفته‌ شده‌ است. در این‌ میان، سه‌ سناریوی‌ اصلی، اجازه‌ توسعه‌ دمكراسی‌ را در عراق‌ نمی‌دهند. هر یك‌ از این‌ سناریوها براساس‌ این‌ فرض‌ نژادگرایانه‌ بنا نهاده‌ شده‌اند كه‌ عراقی‌ها به‌ یك‌ دیكتاتور نظامی‌ یا پادشاه‌ نیاز دارند كه‌ در هر حال‌ هیچ‌ نوعی‌ از دمكراسی‌ متصور نخواهد بود.دست‌ كم‌ پنج‌ سناریو مطرح‌ است‌ كه‌ یكی‌ از آنها مورد نظر امپراتوری‌ امریكا نیست.

۱. عراق‌ تحت‌ حاكمیت‌ نظامی‌

هر از چند گاه، كاخ‌ سفید نسبت‌ به‌ سرنگونی‌ باند نظامی‌ حزب‌ بعث‌ حاكم‌ بر عراق‌ به‌ رهبری‌ صدام‌ حسین، جار و جنجال، به‌ پا می‌كند. در مورد افسران‌ سابق‌ نظامی‌ عراق‌ كه‌ در حال‌ حاضر در تبعید به‌ سر می‌برند، اطلاعات‌ متفاوتی‌ وجود دارد. در ماه‌ ژوئیه‌ ۲۰۰۲، به‌ ابتكار كنگره‌ ملی‌ عراق‌ كه‌ مدعی‌ ارتباط‌ با شماری‌ از رهبران‌ مهم‌ نظامی‌ در داخل‌ عراق‌ است، هفتاد تن‌ از این‌ افسران‌ در جلسه‌ای‌ در شمال‌ غربی‌ لندن‌ با یكدیگر ملاقات‌ كردند. در این‌ جلسه، سرتیپ‌ نجیب‌ الصالحی، یكی‌ از فرماندهان‌ سابق‌ گارد ریاست‌ جمهوری‌ عراق‌ كه‌ فرماندهی‌ جنبش‌ افسران‌ آزاد عراق‌ --- مستقر در امریكا --- را بر عهده‌ دارد، حضور داشت. این‌ سازمان‌ كه‌ در سال‌ ۲۰۰۱ به‌ وجود آمده، میهمان‌ وزارت‌ امور خارجه‌ امریكا و كنگره‌ ملی‌ عراق‌ مستقر در لندن‌ بود كه‌ از سوی‌ امریكا حمایت‌ می‌شود.

ریچارد بوچر --- سخنگوی‌ وزارتخانه‌ امریكا --- از اجلاس‌ ۲۰۰۲ به‌ عنوان‌ «ابزاری‌ مناسب» یاد كرد. این‌ نظامیان‌ تبعیدی‌ طی‌ دهه‌ ۱۹۹۰ مكررا فرا خوانده‌ شده‌اند كه‌ آخرین‌ آنها تلاشی‌ نافرجام‌ برای‌ كودتا در سال‌ ۱۹۹۶ بود. به‌ نظر نمی‌رسد آنها نفوذ چندانی‌ بر افسران‌ ارشد عراقی‌ و یا حتی‌ ارتباطاتی‌ با افسران‌ رده‌ پایین‌ داشته‌ باشند. قابل‌ اعتماد و معتبربودن‌ از جمله‌ دیگر مشكلات‌ در میان‌ این‌ جمع‌ است.

ژنرال‌ نظار الخزرجی‌ رئیس‌ سابق‌ ستاد ارتش‌ است‌ كه‌ در حال‌ حاضر در دانمارك‌ زندگی‌ می‌كند. الخزرجی‌ كه‌ یكی‌ از فرماندهان‌ جنگ‌ ایران‌ و عراق‌ بود، در سال‌ ۱۹۹۵ از این‌ كشور گریخت‌ و در حال‌ حاضر در محل‌ اقامت‌ جدیدش‌ به‌ خاطر جنایاتی‌ كه‌ در سال‌ ۱۹۸۸ علیه‌ كردها مرتكب‌ شد، تحت‌ بازجویی‌ قرار دارد. حتی‌ با وجود این‌كه‌ او مشتاق‌ است‌ به‌ جنبش‌ نظامیان‌ در تبعید ملحق‌ شود، آنها نسبت‌ به‌ ورود او به‌ جمعشان‌ محتاطند؛ چرا كه‌ خود آنها در معرض‌ افشای‌ نقششان‌ در حملات‌ شیمیایی‌ به‌ ایران‌ و مردم‌ قرار دارند.

عراق‌ در برابر حكومت‌ نظامیان، ازسنت‌ ضعیفی‌ برخوردار است. در سال‌ ۱۹۵۸، تیمسار عبدالكریم‌ قاسم‌ و سرهنگ‌ عبدالسلام‌ عارف، پادشاه‌ دست‌ نشانده‌ انگلیس‌ را سرنگون‌ كرده‌ و اعلام‌ جمهوری‌ كردند و به‌ تبعیت‌ از كودتای‌ افسران‌ آزاد به‌ رهبری‌ جمال‌ عبدالناصر در سال‌ ۱۹۵۲، دست‌ به‌ تلاش‌ برای‌ تشكیل‌ دولت‌ زدند. حزب‌ كمونیست‌ عراق‌ به‌ خیال‌ آنكه‌ این‌ اقدامات‌ می‌تواند دریچه‌ای‌ برای‌ پایان‌ بخشیدن‌ به‌ حاكمیت‌ نخبگان‌ سركوبگر باشد، دست‌ به‌ تشكیل‌ مراكز مقاومت‌ مردمی‌ (المقاومهٔ‌ الشعبیهٔ) زد اما قاسم‌ از آنها به‌ عنوان‌ شركای‌ نظام‌ دیكتاتوری‌اش‌ بهره‌ گرفت‌ و اتحادیه‌های‌ كارگری‌ و دهقانی‌ را در هم‌ كوبید. صدام‌ حسین‌ كه‌ در آن‌ هنگام‌ یك‌ عضو بیست‌ و دوساله‌ حزب‌ بعث‌ بود، در اكتبر ۱۹۵۹ در تروری‌ نافرجام‌ علیه‌ قاسم‌ شركت‌ كرد.

هنگامی‌ كه‌ قاسم‌ با نیروهای‌ سازمان‌ یافته‌ جامعه‌ احساس‌ بیگانگی‌ كرد، در سال‌ ۱۹۶۳ شاخه‌ای‌ از ارتش‌ (تحت‌ فرماندهی‌ عبدالسلام‌ عارف‌ و حزب‌ بعث) حكومت‌ او را سرنگون‌ كرد و اولین‌ دولت‌ بعثی‌ را تشكیل‌ داد. (این‌ حكومت‌ به‌ نام‌ عارف‌ تشكیل‌ شد و پس‌ از مرگش‌ در سانحه‌ هلی‌كوپتر در سال‌ ۱۹۶۶، برادرش‌ به‌ حكومت‌ رسید.) دیكتاتوری‌ نظامی‌ در شكل‌ سنتی‌اش‌ تنها از سال‌ ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۳ دوام‌ آورد. در ادامه‌ آنچه‌ رخ‌ داد حكومت‌ حزب‌ بعث‌ از طریق‌ شاخه‌ غیرنظامی‌ و دفتر نظامی‌ این‌ حزب‌ بود كه‌ در سال‌ ۱۹۶۲ تاسیس‌ شده‌ بود.

سال‌ ۱۹۶۳ شاهد تغییر موضع‌ یك‌ جناح‌ از اعضای‌ نظامی‌ حزب، بر ضد یكی‌ از افراد خود بود و این‌ زمانی‌ بود كه‌ حزب‌ شبه‌فاشیست‌ بعث‌ --- كه‌ نطفه‌اش‌ در سوریه‌ بسته‌ شده‌ بود --- عملا دولت‌ را تصاحب‌ كرد. در سال‌ ۱۹۶۸، حزب‌ بعث‌ كه‌ از سال‌ ۱۹۵۹ تا به‌ این‌ لحظه‌ در پشت‌ صحنه‌ حكومت‌ را در دست‌ داشت، قدرت‌ را به‌ دست‌ گرفت‌ و احمد حسن‌ البكر (یك‌ افسر نظامی‌ اما نفر اول‌ و سرشناس‌ترین‌ فرد حزب‌ بعث) به‌ عنوان‌ اولین‌ رئیس‌ جمهور عراق‌ معرفی‌ شد.

در ژولای‌ سال‌ ۱۹۷۹ صدام‌ حسین‌ (پس‌ از آن‌كه‌ دشمنان‌ معروفش‌ را در یكی‌ از كنگره‌های‌ حزب‌ بعث‌ اعدام‌ كرد) با اقتدار كامل‌ قدرت‌ را از دست‌ او خارج‌ كرد.گر چه‌ صدام‌ سازمان‌ نیرومند و عظیمی‌ را برای‌ آسیب‌رساندن‌ به‌ دگراندیشان، به‌ قتل‌ رساندن‌ مخالفان‌ و به‌ راه‌ انداختن‌ جنگ‌ دارد، اما یك‌ دیكتاتور نظامی‌ به‌ حساب‌ نمی‌آید.

اكنون‌ اضطراب‌ و پریشانی‌ بر رابطه‌ نظامیان‌ عراقی‌ و قدرت‌ دولتی‌ حاكم‌ است. چه‌ انگیزه‌ای‌ ممكن‌ است‌ افسران‌ رده‌ دوم‌ را ترغیب‌ به‌ كودتای‌ نظامی‌ بر ضد حزب‌ بعث‌ كند. بسیاری‌ از آنها كاملا به‌ یاد دارند كه‌ چطور واحد بیست‌ و چهارم‌ پیاده‌ نظام‌ امریكا، در مارس‌ ۱۹۹۱ ارتش‌ در حال‌ عقب‌نشینی‌ عراق‌ را قتل‌عام‌ كرد.

روزنامه‌نگار سیمور هرش‌(Seymour Hersh) كه‌ برای‌ نگارش‌ مقاله‌اش‌ با دویست‌ نفر از پرسنل‌ نظامی‌ امریكا صحبت‌ كرده‌ است، متذكر می‌شود كه‌ «تهاجم‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ پاتكی‌ نبود و پاسخی‌ بود به‌ آتش‌ حمله‌ دشمن‌ و برای‌ نابود كردن‌ سیستماتیك‌ نیروهای‌ عراقی‌ كه‌ عموما واجد شرایط‌ عقب‌نشینی‌ بودند.» با این‌ فرض، چرا نظامیان‌ عراقی‌ با انجام‌ كودتایی‌ كه‌ ممكن‌ است‌ به‌ هر حال‌ پای‌ امریكا را به‌ معركه‌ باز كند، خود را به‌ خطر بیندازند؟ برای‌ اعتمادكردن‌ به‌ دولت‌ امریكا، چه‌ مستندات‌ تاریخی‌ وجود دارد؟

۲. عراق‌ تحت‌ اشغال‌ امریكا

پس‌ از این‌كه‌ مطبوعات‌ در اوایل‌ اكتبر ۲۰۰۲ داستانی‌ را شایع‌ كردند مبنی‌ بر این‌ موضوع‌ كه‌ كاخ‌ سفید در فكر اشغال‌ عراق‌ توسط‌ نیروهای‌ امریكایی‌ و ایجاد یك‌ رژیم‌ اشغالگر همچون‌ ژاپن‌ در دوره‌ پس‌ از سال‌ ۱۹۴۵ است‌ ،به‌ سرعت‌ تكذیبیه‌هایی‌ در رد این‌ اخبار ارسال‌ شد. داستان‌ از این‌ قرار است‌ كه‌ نزدیك‌ به‌ یكصد هزار نیروی‌ نظامی‌ امریكا وارد عراق‌ خواهند شد و ژنرال‌ تامی‌ فرانكس‌ عهده‌دار مقام‌ فرماندهی‌ عالی‌ سرزمین‌های‌ اشغالی‌ خواهد شد. رژیم‌ جدید، جنایتكاران‌ جنگی‌ را دستگیر و محاكمه‌ خواهد كرد و كشور عراق‌ را از وجود حزب‌ بعث‌ پاكسازی‌ خواهد كرد. زلمی‌ خلیل‌ زاد، فرستاده‌ ویژه‌ امریكا به‌ افغانستان‌ و كارشناس‌ شورای‌ امنیت‌ ملی‌ در امور غرب‌ آسیا و فرد منصوب‌ برای‌ سناریوهای‌ بعدی، اذعان‌ كرد: «هزینه‌های‌ جنگ‌ هنگفت‌ خواهد بود. (دست‌ كم‌ شش‌ میلیارد دلار در سال)، اما باید دانست‌ كه‌ امریكا هزینه‌ منابع‌ لازم‌ را خواهد پذیرفت‌ و ما برای‌ به‌ پایان‌ رساندن‌ این‌ مهم‌ تا زمانی‌ كه‌ لازم‌ باشد در آنجا خواهیم‌ ماند.»

كالین‌ پاول‌ ---- وزیر امور خارجه‌ ---- در پاسخ‌ به‌ برنامه‌های‌ احتمالی‌ برای‌ دوره‌ اشغال‌ عراق‌ گفت: «این‌ مهم‌ اتفاق‌ خواهد افتاد، گر چه‌ رئیس‌ جمهور امیدوار است‌ این‌ گونه‌ نشود، اما اگر این‌طور شد، ناگزیریم‌ كه‌ رژیم‌ مناسب‌تری‌ را در این‌ كشور روی‌ كار بیاوریم. و ارتش، مسوولیت‌ چنین‌ كاری‌ را به‌ عهده‌ خواهد گرفت. ما به‌ طور مشخص‌ برنامه‌های‌ غیرمترقبه‌ را در نظر خواهیم‌ داشت، الگوهای‌ متفاوت‌ بسیاری‌ در طول‌ تاریخ‌ وجود دارند كه‌ می‌توان‌ آنها را مورد توجه‌ قرار داد مثل‌ ژاپن‌ و آلمان.»

ژاپن‌ الگویی‌ است‌ كه‌ اغلب‌ مورد توجه‌ آگاهان‌ به‌ امور محرمانه‌ قرار دارد. در ژاپن، رژیم‌ اشغالگر تحت‌ حاكمیت‌ مك‌ آرتور نه‌ تنها بخش‌هایی‌ از مقامات‌ فاشیست‌ اداری‌ را بر كنار كرد، بلكه‌ با تغییر فضا برای‌ سوسیالیست‌ها، اجازه‌ بازسازی‌ پایگاه‌های‌ سیاسی‌ را هم‌ برایشان‌ فراهم‌ كرد. هنگامی‌ كه‌ مك‌ آرتور به‌ زایباتسو مصونیت‌ و امتیازات‌ ویژه‌ اعطا كرد، اتحادیه‌های‌ تجاری‌ تحت‌ كنترل‌ نظامی‌ درآمدند و باندهای‌ صنعتی‌ حاكمیت‌ خود را بر جامعه‌ ژاپن‌ ادامه‌ دادند. در سال‌ ۱۹۵۱، مك‌ آرتور اصول‌ نظریه‌ نژادپرستانه‌اش‌ را در مورد این‌ كشور اشغالی‌ این‌گونه‌ بیان‌ كرد: «مطابق‌ با استانداردهای‌ تمدن‌ نوین، [ژاپنی‌ها] در مقیاس‌ با توسعه‌ ۴۵ ساله‌ ما، همچون‌ یك‌ پسربچه‌ دوازده‌ ساله‌ هستند.» استدلال‌ مك‌ آرتور این‌ بود كه‌ به‌ خاطر توسعه‌ كند ژاپنی‌ها، ارتش‌ امریكا می‌توانست‌ «دست‌ به‌ جایگزینی‌ و ترویج‌ مفاهیم‌ اساسی‌ جدید در این‌ كشور بزند» مفاهیمی‌ همچون‌ احترام‌ به‌ اقتدار و قدرت‌ سازمانی.۱ (برای‌ آشنایی‌ با مبانی‌ پایه‌ در مورد مبحث‌ اشغالگری‌ رجوع‌ كنید به‌ فصل‌های‌ اولیه‌ كتاب‌ پذیرش‌ شكست: ژاپن‌ پس‌ از جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ اثر جان‌ داور، ۱۹۹۹)

شاید مقایسه‌ موارد مشابه‌ با ژاپن، افتخارات‌ پنتاگون‌ را ضایع‌ كند، اما این‌ موارد كاملا عاری‌ از اشتباه‌ نیستند. نمونه‌ واقعی‌ برای‌ مقایسه‌ در این‌ منطقه، دوران‌ حاكمیت‌ بر عراق‌ به‌ هنگام‌ قیمومیت‌ انگلستان‌ بر این‌ كشور (۱۹۳۲ ----- ۱۹۱۴) است. در نوامبر ۱۹۱۴، نیروهای‌ انگلیسی‌ وارد بصره‌ شدند، بغداد و موصل‌ را به‌ اشغال‌ خود درآوردند و كشور جدید عراق‌ را با این‌ سه‌ استان‌ امپراتوری‌ عثمانی‌ تشكیل‌ دادند. انگلستان‌ با ترس‌ از مجتهدین‌ شیعه، راهزنان‌ و یاغیان‌ كُرد و همچنین‌ اقلیت‌های‌ بزرگ‌ بازرگانان‌ منطقه‌ (آشوری‌ها، یهودی‌ها، اهالی‌ سرزمین‌ صبا و دیگران) به‌ نخبگان‌ قدیمی‌ امپراتوری‌ عثمانی‌ --- به‌ خاطر هم‌پیمانانی‌ كه‌ داشتند ----- رو آورد. خاندان‌ شریف‌ عمدتا از اشراف‌ و نجیب‌زادگان‌ سُنی‌ ساكن‌ در اطراف‌ استان‌های‌ بغداد بودند. در سال‌ ۱۹۲۰، توده‌های‌ مردم‌ عراق‌ كه‌ به‌ خاطر ظلم‌ و ستم‌ طغیان‌ كرده‌ بودند، توسط‌ نیروهای‌ انگلیسی‌ سركوب‌ شدند (بیش‌ از شش‌ هزار عراقی‌ و تنها پانصد سرباز انگلیسی‌ و هندی‌ در این‌ نزاع‌ كشته‌ شدند.)

۱- برای‌ آشنایی‌ با مبانی‌ پایه‌ در مورد مبحث‌ اشغالگری‌ رجوع‌ كنید به‌ فصل‌های‌ اولیه‌ كتاب‌ پذیرش‌ شكست: ژاپن‌ پس‌ از جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ اثر جان‌ داور، ۱۹۹۹

‌ترجمه: علی‌ گل‌محمدی‌


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید