شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

کارخانه رویاسازی برتون


کارخانه رویاسازی برتون

نگاهی به دنیای فانتزی آثار تیم برتون به بهانه سالروز تولد این فیلمساز بزرگ سینما

تیم برتون بزرگ‌ترین فانتزی‌ساز عصر ماست. او در آثارش مضامینی مانند عشق و نفرت را با طنزی خاص و گزنده آمیخته و در قالب فیلم‌های مفرح وجذاب عرضه می‌کند. برتون ابعادی کاملا انسانی به ژانر فانتزی بخشیده است و با استادی حرف‌هایی جدی و گاهی اوقات حتی ترسناک را در قالب همین فیلم‌های فانتزی و به ظاهر کودکانه با مخاطبانش در میان می‌گذارد.

برتون تخیل فوق‌العاده‌ای دارد و فیلم‌هایش عموما ریشه در همین تخیلات ( که اغلب آنها از کودکی با او بوده‌اند) دارند. برتون با فیلم‌هایش جنبه متفاوتی از تخیل را عرضه می‌کند. او درآثارش سیری منطقی به تخیلات می‌بخشد و میزان باورپذیری آنها را افزایش می‌دهد. اتفاقی که در اکثر فانتزی‌های ناموفق نمی‌افتد. برتون در ساخت انواع و اقسام فانتزی در سال‌های اخیر موفق عمل کرده، به گونه‌ای که می‌توان او را احیاکننده این ژانر در دو دهه اخیر دانست. فانتزی‌های برتون گاهی ترسناک و جنایی‌اند ( مانند اسلیپی هالو)، گاهی موزیکال (سوئینی تاد)، گاهی عاشقانه (ادوارد دست قیچی)، گاهی کمدی (بیتل جویس)، گاهی ماجرایی ( چارلی و کارخانه شکلات‌سازی ) و حتی گاهی ابرقهرمانی و اکشن ( بتمن ) اما مهم‌تر از همه اینها مهارت برتون در داستانگویی و قصه‌سرایی است.

فیلم‌های او در اکثر موارد علاوه بر جنبه بصری فوق‌العاده‌شان داستان‌های بسیار جذابی دارند که به خوبی توسط برتون روایت می‌شوند و این را می‌توان مهم‌ترین عامل موفقیت فیلم‌های برتون دانست. اتفاقا با نگاه به چند تا از فیلم‌های کمتر موفق‌اش مثل «سیاره میمون‌ها» و «مریخ حمله می‌کند» ( که هجویه تلخی‌ است از فرهنگ عامه آمریکایی) متوجه خواهیم شد که این فیلم‌ها از لحاظ فرم و اجرا فیلم‌های قابل اعتنایی هستند و فقط در روایت سرراست و جذاب قصه‌هایش تا حدودی ناموفق عمل می‌کنند. در فیلم‌های برتون معمولا عناصر مشترکی وجود دارد که با کمک آنها می‌توان رد علایق فیلمساز را زد و با دنیایش بیشتر آشنا شد. عناصر مشترکی مثل «سفر» و اهمیت سفر کردن و رویارویی با جوامع و انسان‌های مختلف.

مانند ادوارد بلوم در «ماهی بزرگ» که بخش مهمی از جهان‌بینی یگانه‌اش را به وسیله همین سفر کردن‌ها و در جا نزدن‌ها به‌دست آورد.یا در فیلم آخرش «آلیس در سرزمین عجایب» که در پایان و بعد از اتفاقاتی که برای آلیس رخ می‌دهد. او به این نتیجه می‌رسد که باید تجربه‌های متفاوت را به‌دست آورد و پا به دنیا‌های متفاوتی گذاشت و به همین خاطر است که سوار کشتی شده و به سوی کشور غریب و پهناور چین رهسپار می‌شود. عنصر مشترک بعدی «تنهایی» و حس بیگانه بودن در دل جامعه است.

همین تنهایی و احساس آزار دهنده ناشی از آن بود که سبب شد دانشمند منزوی دست به خلق «ادوارد دست قیچی» بزند و بعد از آن این حس بیگانه بودن و عدم درک از سوی جامعه بود که ادوارد را دوباره به کنج عزلت فرستاد. سرنوشت «سوئینی تاد» هم به همین ترتیب رقم خورد. جامعه فاسد و خشن لندن بود که او را از آرایشگری شاد و مهربان به قاتلی بیرحم بدل کرد. او در واقع داشت انتفام همین تنها بودن را از جامعه می‌گرفت و به همین دلیل است که برتون «چارلی و کارخانه شکلات‌سازی» را در ستایش خانواده و با هم بودن می‌سازد.

اینکه انسان هر چه قدر هم که موفق باشد باز در کنار خانواده‌اش است که معنا پیدا می‌کند.«قصه گفتن» و اهمیت آن، که شاید مهم‌ترین عنصر مشترک فیلم‌های برتون باشد. علاوه بر «ماهی بزرگ» در فیلم‌های «ادوارد دست قیچی» و «چارلی و کارخانه شکلات سازی» هم اهمیت قصه گفتن را می‌توان جست‌وجو کرد. همین که این دو فیلم راوی دارند و در واقع تمام فیلم قصه‌ای است که دارد برایمان بازگو می‌شود خود دلیلی‌ است بر اینکه برتون علاقه خاصی به داستان تعریف کردن دارد و داستانگویی را در آثارش مقدم بر هر چیز می‌داند.

● «ماهی بزرگ» ادوارد بلوم و فلسفه فیلمسازی برتون

«ماهی بزرگ» را یکی از شاهکارهای دو دهه اخیر سینما و بهترین فیلم تیم برتون می‌دانم و به نظرم تمام آن چیزی که برتون در آثارش گفته یا دوست دارد بگوید را در این فیلم می‌توان یافت. اینجا ادوارد بلوم ( با بازی به یادماندنی و جذاب آلبرت فینی) همان تیم برتون خودمان است که با داستان‌های جذاب و قوه تخیل مهار ناشدنی‌اش ما را سرگرم می‌کند. فیلم سراسر ستایش است از تخیل، داستانگویی و ماجراجویی ( در شعار تبلیغاتی فیلم آمده که ماجراجویی به بزرگی خود زندگی است ). فیلم داستان ادوارد بلومی است که در داستان‌هایش واقعیت را با چاشنی تخیل در هم می‌آمیزد و به قول معروف «پیاز داغش را زیاد می‌کند» تا شنونده و در مورد ما مخاطبان فیلم بیننده را به هیجان آورد و سرگرم کند.

فرمولی که برتون برای فرار از واقعیت‌های آزاردهنده و دنیای ماشینی و بدون هیجان امروز پیشنهاد می‌دهد، تخیل و قصه‌گویی است. اینکه قصه شنیدن تنها برای دوران خردسالی نیست. چه بسا انسان‌های بالغ بیشتر به هیجان و تخیل نیاز داشته باشند. ادوارد بلوم در طول زندگی‌اش یا در رویاهایش ( مگر فرقی هم می‌کنند؟) دنیا را سخت نمی‌گیرد و هر آنچه را که دوست دارد ببیند و به‌دست آورد، با قوه تخیلش تجربه می‌کند.

در پایان هم می‌بینیم که چطور ویلیام بلوم هم تن به این بازی جذاب می‌دهد و ارزش داستانگویی را درک می‌کند. یکی از سکانس‌های پایانی فیلم که در آن ویلیام، ادوارد را در آغوش می‌گیرد تا به رودخانه ببرد و در راه همه کسانی که در داستان‌های ادوارد حاضر بودند را می‌بینیم یکی از تجربه‌های دلنشین فیلم دیدن، برای بسیاری از سینما دوستان و به‌ویژه طرفدارهای برتون و یکی از به‌ یادماندنی‌ترین جلوه‌های «مرگ» در تاریخ سینماست . خلاصه اینکه «ماهی بزرگ» را می‌توان به عنوان فیلم نمونه تیم برتون و ژانر فانتزی در نظر گرفت.

برتون در واقع با این فیلم دنیای ایده‌آلش را برای ما به تصویر می‌کشد. در پایان فیلم این دیالوگ را در وصف ادوارد بلوم می‌شنویم: « مردی که قصه‌های زیادی را تعریف کرده بود، خود به قصه‌هایش بدل شد و آن قصه‌ها بعد از او به زندگی خود ادامه دادند و او بدین وسیله جاودان شد ». همین جمله به نظرم فلسفه فیلمسازی تیم برتون است. کارگردانی که علاقه دارد در فیلم‌هایش داستان تعریف کند و به وسیله همین فیلم‌ها و داستان‌ها جاودان خواهد شد.

● آلیس در سرزمین عجایب

شاید هیچ‌کس مثل تیم برتون مناسب ساخت چنین فیلمی نبود. اصلا دلیل اینکه بعد از این همه فیلم یا انیمیشن، این اقتباس از رمان« آلیس در سرزمین عجایب» را بیهوده نمی‌دانستیم، حضور همین جناب آقای برتون در مقام کارگردان فیلم بود. اما فیلم با توجه به فروش غیرمنتظره‌اش (نزدیک به یک میلیارد دلار) و تبدیل شدن به پرفروش‌ترین فیلم برتون تا به امروز، انتظارات را برآورده نمی‌کند. به نظرم مشکل فیلم همان مشکل «بتمن»ها و «سیاره میمون‌ها»ی برتون است. اینکه بیش از اندازه فیلم فرم هستند. «آلیس در سرزمین عجایب» یک اوردوز در ژانر فانتزی است. مملو از جلوه‌های ویژه و موجودات عجیب و غریب و تهی از شخصیت‌های دوست‌داشتنی و خط روایی جذاب. این به آن معنی نیست که «آلیس در سرزمین عجایب» را فیلم بی‌ارزشی می‌دانم، اما توقع ما از برتون فراتر از این حرف‌ها بود. این فیلم شاید برای یک کارگردان دیگر که پیشینه برتون را در این ژانر ندارد فیلم موفقی به حساب آید اما ما از برتون انتظار شخصیت‌های جذاب‌تر از اینها را داشتیم. انگار برتون بیش از اینکه حواسش به داستان فیلم و شخصیت‌هایش باشد، به بامزه درآوردن قورباغه‌های قصر «رد کوئین»

( هلنا بونهم کارتر) است که انصافا هم جذاب و بامزه از کار درآمده‌اند. نتیجه این می‌شود که به‌جز «رد کوئین» و «مد هتر» (به لطف بازی همیشه جذاب جانی دپ) شخصیت‌های دیگر چنگی به دل نمی‌زنند و این مشکل مثلا در مورد آلیس به عنوان شخصیت اصلی ( که اصلا یک جورایی در فیلم در حاشیه است) و « وایت کوئین » به عنوان قطب خیر ماجرا، ضعف بزرگی برای فیلم به حساب می‌آید. به نظرم اگر برتون کمی از دوز اکشن فیلم کم می‌کرد و بیشتر به شخصیت‌ها و به خصوص داستان فیلمش می‌پرداخت «آلیس در سرزمین عجایب» هم می‌توانست در کنار «ماهی بزرگ»، «ادوارد درست قیچی» و «سوئینی تاد» جزو آثار درخشان کارگردانی‌اش قرار گیرد. اما حاصل، یک اکشن فانتزی خوش ساخت است که بیشتر توانایی جذب مخاطبان نوجوان را دارد تا بزرگسالان و طرفداران جدی فیلم‌های تیم برتون را.

آریان گلصورت



همچنین مشاهده کنید