سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

خیال...


خیال...

هر شب میان چشم ها چشمی بود گریان تو
هر شب تمام ذهن مجنون وار من پرسان تو :

اقا ! ندیدی دختری گریان کنار کوچه ای ؟
خانم ! شدی عاشق که تا گریان شود چشمان تو ؟

هر شب خدایا می کنم تا بگذری …

هر شب میان چشم ها چشمی بود گریان تو

هر شب تمام ذهن مجنون وار من پرسان تو :

اقا ! ندیدی دختری گریان کنار کوچه ای ؟

خانم ! شدی عاشق که تا گریان شود چشمان تو ؟

هر شب خدایا می کنم تا بگذری بر کوی من

انگه شوم عازم که تا چنگی زنم بر جان تو :

با ساز و با مضراب خود آیم به جنگ دیده ات

اتش زند بر جان بی سامان من سامان تو

بر چشم ها یا گیسوان تا من نگاهی می کنم

بر من بفرما می زنی بی تعارف ست ایمان تو

هر شب نمی دانم چرا تا دیده بر هم می نهم

گویی به خوابم می کند دستان پر دستان تو

علی شیروی :: ali_bibisekineh@yahoo.com



همچنین مشاهده کنید