پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

چگونه می توان به یک کارگردان درجه ۳ تبدیل شد


چگونه می توان به یک کارگردان درجه ۳ تبدیل شد

نگاهی به آثار ون دورنسمارک از «زندگی دیگران» تا «توریست»

● داستان «توریست»

پلیس به دنبال دستگیری کلاهبرداری حرفه‌ای به نام الکساندر پیرس است و تنها راه رسیدن به او را در تعقیب نامزد وی یعنی آلیس می‌داند. پیرس با نامه‌ای به آلیس اطلاع می‌دهد که از شهر فرار کند و سعی کند تا پلیس‌ها را سردرگم کند. وی نیز همین کار را می‌کند و در قطار کنار مردی می‌نشیند و طوری وانمود می‌کند که پلیس‌ها فکر کنند او پیرس است. همین ماجرا باعث ایجاد علاقه‌ آن مسافر ( با بازی جانی دپ ) به آلیس می‌شود که البته حسابی برایش گران تمام می‌شود.

«توریست» از فیلم‌های پرفروش سال گذشته با حضور دو ستاره مهم سینما جانی دپ و آنجلینا جولی بود که نوروز امسال هم از تلویزیون پخش شد. «توریست»آخرین اثر ون دورنسمارک است که پیش از این فیلم «زندگی دیگران» وی هم مورد توجه منتقدان قرار گرفته بود و هم در ایران طرفداران زیادی پیدا کرد و چندی پیش هم وارد شبکه نمایش خانگی شد.

میان انبوه فیلم‌های تولیدی هالیوود در هر سال، فیلم‌های زیادی وجود دارند که نه دیدنشان حسنی دارد و نه ندیدنشان فرصتی از دست رفته به حساب می‌آید. نمونه اخیرش فیلم «سالت» است که به شدت عقب مانده از زمان ( چه به لحاظ مضمون و داستان و چه به لحاظ تکنیک‌های قصه‌گویی‌ ) است. البته انتظارها هم از امثال فیلم «سالت» خیلی بالا نیست اما در حد یک فیلم اکشن جذاب و تماشاگرپسند نیز فیلمی کاملا از مد افتاده و تاریخ مصرف گذشته بود.

اما خبر ساخته شدن فیلم جدید فلورین هنکل ون دورنسمارک خبری نبود که بتوان به سادگی از آن عبور کرد. کارگردانی که با اولین فیلم بلندش، «زندگی دیگران»، نه تنها توانست اسکار بهترین فیلم خارجی زبان را از آن خود کند، که توانست فیلمش را حتی در لیست بهترین فیلم‌های هزاره سوم بسیاری از منتقدان جهان و از جمله کشور خودمان نیز بنگنجاند. «زندگی دیگران» جزو بهترین آثار دهه اول قرن بیست و یکم به حساب می‌آید و فیلمی است که بی‌شک در طول زمان از ارزش‌هایش کم نمی‌شود. بخصوص اینکه «زندگی دیگران» اولین فیلم بلند وی به حساب می‌آید و این هم تحسین برانگیز است و هم مرگبار. مرگبار از این جهت که انتظارها از وی آنقدر بالا رفته است که هر تجربه ناخوشایندی در ساخت فیلم دوم می‌تواند تمام محاسن فیلم قبلی‌اش را زیر سوال ببرد و همه آنها را یک اتفاق جلوه دهد.

حضور دو ستاره مطرح هالیوودی در «توریست» هم به اندازه حضور دورنسمارک در مقام کارگردان این فیلم جلب توجه نمی‌کرد. این دو ستاره در طول سال به اندازه کافی نقش ‌آفرینی می‌کنند که مشتاقان‌شان را خیلی منتظر نگذارند؛ این کارگردان بود که بیش از همه اشتیاق سینما دوستان را برای تماشای دومین اثر بلندش برمی‌انگیخت. اما حضور وی در هالیوود نه تنها نتیجه خوبی را به همراه نداشت که طرفداران فیلم اول وی را نیز ناامید کرد. فیلم شبیه یک معجونی است که در آن هر ژانری را می‌توان یافت و البته ژانرهایی ناقص و پر ایراد. ای‌کاش وی تمرکزش را صرف ژانری خاص می‌کرد تا اثری اینگونه دم دستی و شلخته تحویل مخاطبش ندهد.

● پرداخت‌های سطحی

فیلم در چند خط خلاصه‌ داستانی‌اش نیز پر است از ایراد و ضعف و در قالب فیلمنامه‌ ۱۰۳ دقیقه‌ای‌اش این ضعف‌ها به مراتب بیشتر و کلافه‌‌کننده‌تر هستند. در حقیقت مشکل اصلی توریست همین فیلمنامه ضعیفش است. فیلمنامه حتی از فیلمنامه‌های متوسط هالیوودی نیز ضعیف‌تر است و فقط رنگ و لعاب هالیوودی را به خود گرفته است.

دورنسمارک با ساخت توریست نشان داد که کلا به داستان‌های جاسوسی علاقه دارد. این بار دومی است که داستانی حول کاراکتر‌هایی که یا جاسوسند یا درگیر جاسوسی هستند می‌سازد. اما برخلاف بار اول یا پرداخت‌هایش سطحی‌اند یا اصلا در برخی موارد پرداختی صورت نداده است. به عنوان مثال در فیلم «توریست» اصلا شخصیتی وجود ندارد و همگی تیپ به معنای واقعی کلمه هستند و حالا مقایسه‌اش کنید با جاسوس فیلم «زندگی دیگران» که چقدر دقیق و روانشناسانه پرداخت و شخصیت پردازی شده بود. از انتخاب بازیگر گرفته تا گریم و دیالوگ‌ها و تغییر و تحولات درونی او همه و همه نشان از دقت کارگردان داشت. حتی دوربین با وسواس خاصی فقط صحنه‌هایی را از زندگی خصوصی این شخصیت نشان می‌داد که به پرداخت دقیق‌تر این شخصیت کمک کند. هیچگونه صحنه و حتی پلان اضافه‌ای وجود نداشت که در راستای شخصیت پردازی نباشد و ساز دیگری بزند.

این در حالی‌است که در توریست دوربین فقط و فقط رویکرد‌های گیشه‌ای دارد. به هرجایی که می‌رود دلیلی جز گیشه ندارد و حتی در برخی صحنه‌ها کاملا با اهداف صحنه مغایرت دارد. و آنجلینا جولی هرکاری که می‌خواهد می‌کند و هر ژستی که می‌خواهد می‌گیرد. حالا مقایسه‌اش کنید با بازی‌های زندگی دیگران. اگر این نوع رویکرد را کنار بگذاریم و با این پیش فرض به استقبال فیلم برویم که دلیلی وجود ندارد که میان این دو فیلم رابطه‌ای برقرار باشد و اساسا هر فیلم شخصیتی کاملا مستقل دارد، نمی‌توانیم تفاوت پرداخت و وسواس کارگردان را در هر دو اثر با یکدیگر مقایسه نکنیم. به هرحال اگر کاری به نظریه مولف و ارتباط ایدئولوژیک میان فیلم «زندگی دیگران» و «توریست» نداشته باشیم یا ارتباط مضمونی و محتوایی‌ میان دو اثر از یک کارگردان را یک حسن به شمار نیاوریم، نمی‌توانیم تفاوت پرداخت‌های زمین‌ تا آسمانی‌شان را یک ضعف بزرگ به حساب نیاوریم.

اینکه نگاه انسانی و منحصر به فرد جاری در زندگی دیگران به نگاه خام ظاهرا عاشقانه جاری در «توریست» تنزل می‌یابد را اگر بتوان با هر نظریه‌ای توجیه کرد تنزل پرداخت‌ها را به هیچ وجه نمی‌توان.

هرچند که فیلم قرار است یک فیلم هالیوودی باشد با تمام سازوکار‌های آن، ولی خب، در همین هالیوود نیز فیلم خوب پیدا می‌شود و انتظار داشتیم که کارگردان زندگی دیگران اگر به هر دلیلی ( چه قابل قبول و چه غیر قابل قبول ) فیلمی هالیوودی می‌سازد، فیلم خوب هالیوودی بسازد. فیلمی که بود و نبودش و دیدن و ندیدنش تفاوتی داشته باشد. فیلم از آن دست از فیلم‌هاست که بازیگرانش هرچقدر هم بد بازی کنند خیلی به اعتبارشان لطمه وارد نمی‌شود. اگرچه از جولی خیلی توقع بازی خوب نمی‌رود اما جانی دپ نیز با توجه به کارنامه تاحدودی درخشانش بازهم ضرر چندانی نمی کند. چرا که بازیگرها این فرهنگ را جا انداخته‌اند که میان فیلم‌های خوبی که بازی می‌کنند باید فیلم‌های تجاری و گیشه‌ای صرف نیز بازی کنند و اینگونه به حیاتشان ادامه دهند.

در این بین بیشترین ضرر را خود فلورین هنکل ون دورنسمارک میِ‌بیند چرا که این فرهنگ برای کارگردانان خیلی جا نیفتاده‌ است. رسیدن از زندگی دیگران به توریست با هیچ توجیهی پذیرفته نیست، حتی اگر توجیهش حفظ بقا و حیات کارگردان باشد یا تجدید قوای مالی برای ساخت اثری در حد «زندگی دیگران». به همین راحتی یک نقطه‌ سیاه در کارنامه وی ثبت شد و تنها راه اثبات استعداد سینمایی‌اش و اینکه ساخت زندگی دیگران یک اتفاق نبوده، ساخت اثری درخشان در سومین تجربه کارگردانی‌اش است.

● روزنه‌هایی از سینما

با این حال کارگردان در برخی مقاطع فیلم نشان داد که از سینما بیش از این‌ها می‌داند. هرچند این‌ موارد هیچ کمکی به فیلم نمی‌کند و نوعی خودنمایی سینمایی به شمار می‌آید اما به هرحال جزو مواردی است که می‌تواند جذاب باشد. یکی از این موارد ارجاعات سینمایی‌ است که وی به برخی فیلم‌های تاریخ سینما می‌دهد. البته خود فیلم اساسا یک بازسازی است. بازسازی فیلمی فرانسوی به همین نام اثر آنتونی زیمر که در سال ۲۰۰۵ ساخته شد. اما از ارجاعات ظریف‌تر فیلم می‌توان به فیلم «مرگ در ونیز» اثر لوکینو ویسکونتی اشاره کرد.

داستان در همان شهری می‌گذرد که داستان فیلم ویسکونتی و همانطور که می‌دانیم «مرگ در ونیز» فیلمی است که علاوه بر موضوع، داستان و جنبه‌های هنری‌اش، به استفاده بی‌شمار ( و البته منحصر به فرد ) از لنز زوم شهرت دارد و با توجه به اینکه استفاده از لنز زوم رواج چندانی ندارد و کاملا غیر حرفه‌ای به شمار می‌آید ( البته استفاده ویسکونتی از این لنز را در فیلمش استثنا بدانید ) کارگردان برای ادای احترام به فیلم ویسکونتی با جسارت تمام در برخی صحنه‌ها از آن استفاده می‌کند. هرچند که کارکردش در فیلم قابل توجیه نیست اما به هرحال می‌تواند نشان دهد که کارگردان فراتر از حد و اندازه‌های این فیلم است و با گنجاندن مواردی این‌چنینی خواسته تا نشان دهد این فیلم، فیلم او نیست و باید باز هم منتظر بمانیم.

حسین گودرزی



همچنین مشاهده کنید