پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

امنیت و امت از منظر اسلام و امام خمینی


امنیت و امت از منظر اسلام و امام خمینی

از یونان تا روم باستان گرفته تا ایران که مردم آنها نیز مردم دولت شهرها بودند و همچنین امپراتوریهای عظیم که تاریخ جولانگاه آنها بوده است, با تلاقی و همبستگی بیشتر هویتی و ارزشی که پیدا کردند امنیت را برای خود به گونه ای مشترک تعریف می کردند و غالباً وجود دشمن خارجی را عامل ایجاد اتحاد خود که همان اتحاد امنیتی محسوب می شد قلمداد میکردند

از یونان تا روم باستان گرفته تا ایران که مردم آنها نیز مردم دولت - شهرها بودند و همچنین امپراتوریهای عظیم که تاریخ جولانگاه آنها بوده است، با تلاقی و همبستگی بیشتر هویتی و ارزشی که پیدا کردند امنیت را برای خود به گونه ای مشترک تعریف می کردند و غالباً وجود دشمن خارجی را عامل ایجاد اتحاد خود که همان اتحاد امنیتی محسوب می شد قلمداد میکردند. مثلاً دولت - شهر آتن در برابر دولت - شهر اسپارت امنیت را در درون خود برای مقابله با اسپارت (عامل ایجاد ناامنی و یا حتی ناامنی) تلقی می کرد (۱) یا امپراتوری ایران در برابر امپراتوری روم تمام مردم را تحت یک لوای خاص (امنیتی) و مشترک قرار می داد.

ادیان الهی و آسمانی نیز در برهه های تاریخ تعریف هویتی از امنیت را برای خود در نظر می گرفتند و علیه خود را غیرهویت به شمار می آوردند. ظهور دین اسلام و رسیدن حضرت ختمی مرتبت به نبوت در این دین آسمانی نیز از این مقوله جدا نیست. اسلام معرفی شده توسط نبی اکرم (ص) مجموعه ای ارزشی تلقی می شد که جامعه اسلام را تحت پوشش خود قرار می داد و با عنوان امت اسلام از غیر امت جدا می کرد. با وفات حضرت رسول و انشقاق میان امت اسلام این مجموعه امنیتی نیز از بین رفت و طی قرون متمادی هیچ تلاشی برای احیای آن صورت نگرفت.

اصطلاح امت که در اینجا اشاره می شود، یک اصطلاح کلیدی اسلامی و قرآنی است. مؤلفه اصلی و محوری در اصطلاح امت به جماعتی اطلاق می شود که بر آنها رسالتی نازل شده باشد، لذا به جامعه دینی امت گفته می شود و دین، شکل دهنده و هویت بخش اجتماع نوینی می شود. در شکل گیری جامعه ای به نام امت، ویژگی ها و خصوصیات دینی اصالت دارند و این بدین دلیل است که اسلام رسالت و وظایفی برای خود متصور است که تحقق آنها صرفآً در جامعه ای به نام امت متصور می بیند.(۲)

همان طور که مشاهده می شود، مرزهای محدوده امت مرزهای سیاسی - اجتماعی - فرهنگی - اقتصادی و حتی امنیتی نیست بلکه مرزهای عقیدتی است و آن چه این مرزهای عقیدتی را به وجود آورده است، دین (در اینجا اسلام) و خدا است. به عبارت دیگر تمام کسانی که ایمان می آورند و مسلم می شوند زیر پرچم یک امت با هم زندگی می کنند. نگاه امت محورانه، از مردم جاوه در اندونزی گرفته تا کالیفرنیا در آمریکا، کانادا، سوئیس، عربستان، ایران، روسیه و... را در بر می گیرد. محدوده ای فیزیکی برای آن متصور نیست. همچنین امت یک جامعه انسانی است که همه افراد آن در یک هدف مشترکند و بر خلاف ملت، اساس مفهوم خود را از دین می گیرد، ولی ملت به مفهوم نوین سیاسی - حقوقی آن با فاصله گرفتن از دین در چارچوب ملی گرایی جای گرفته است. امت فراتر و وسیع تر از ملت بوده، و بر پایه دین استوار است.

اصطلاح ملت در مفهوم نوین آن این گونه بیان می شود: «هرگاه جمعیتی حتی با اختلاف در عادات، زبان و باورهای مذهبی در چارچوب جغرافیایی معلوم و مشخص با یکدیگر همزیستی مسالمت آمیزی داشته باشند و برای اعتلای جامعه خود کوشا باشند از نظر حقوق بین الملل تشکیل یک ملت را داده اند. طبیعی است که چنین ملتی با داشتن مرزهای جغرافیایی معین، زمانی تبدیل به یک ملت می شود که حکومتی از هر دست با دولتی مقتدر در رأس جامعه خویش داشته باشد (۳)

در مسیر تاریخی مفهوم ملت از دین و آئین به صاحبان دین و دین داران و سپس توده مردم که دارای یک هدف مشترک هستند، تغییر می یابد. با پیدایش واحدهای سیاسی نوین و محدوده سرزمینی و نظام دولت - ملت در دوران جدید حیات سیاسی از قرن ۱۶ به بعد واژه ملت با مفهوم کشور و ساکنان آن مترادف گردید و در طی زمان، ملت به گروهی از انسان ها گفته شده که در سرزمین و محدوده جغرافیایی واحدی زندگی می کنند، از ویژگی های قومی و نژادی و آداب و سنت های واحد برخوردار بوده، تحت یک رابطه حقوقی و سیاسی اداره شوند. (۴) بدین ترتیب چنان که نمایان است واژه ملت کم کم بار سیاسی به خود می گیرد و در طول تاریخ دگرگشت مفهومی می یابد و به توده مردم یا گروه خاصی اطلاق می شود که به نوعی مرتبط با قدرت حاکم هستند. به عبارت دیگر ملت در ارتباط با حکومت قرار می گیرد و قدرت سیاسی عامل مهمی در تعریف جدید ملت است. مثلاً درباره ایران زایش و پیدایش ملت در قالب قدرت سیاسی، به زمان صفویه و زندیه برمی گردد. تشکیل دولت مقتدر شیعی توسط صفویان و تلقی از حاکم سیاسی به عنوان وکیل مردم در دوره زندیه مؤیّ د این امر است. (۵))

امنیت از ریشه «امن» به معنای «درامان بودن» و «مصون بودن» از هرگونه تعرض و در«آرامش» و «آسودگی» بودن (۶) از هر گونه«تهدید» و «ترس» (۱۲) می باشد. امنیت در یک تعریف عام و مقدماتی نیز عبارت است از؛ کیفیت تأمین بودن به معنای احساس آسودگی از ترس و عدم اطمینان است.

از این زاویه امنیت مربوط به عقیده و باور مسلمانان می باشد و چون باور همه مسلمانان در اسلام خدامحوری یا توحید است حول این هسته گرد هم می آیند. همان طور که گفته شد این مسلمانان، امت اسلام هستند، پس امنیت برای این امت تعریف می شود و این امت و عقیده و باورشان را در برابر دیگران حفظ می کنند یعنی به عبارت دیگر امنیت مفهومی امت محور است و ایندو با هم تعریف می شوند (امنیت و امت). امنیت مرز سیاسی ندارد بلکه مبنای عقیدتی برای مردمانی که بهره مند از باورهای اسلامی اند، دارد.

ادیان الهی به عنوان راهنمون های بزرگی که هدایت بشریت را برعهده دارند، از این حیث که داعیه به سرمنزل رساندن جهان در صورت رعایت اصول خاص را دارند، واجد اصول معرفت شناسانه خاصّ خود هستند که آنها را از گونه های بشربنیاد هدایت و مقصودگرایی جدا می کند. دین اسلام به عنوان آخرین ادیان و کامل ترین آن ها به طریق اولی می بایست برنامه خاصّ خود را برای رساندن انسان به سرمنزل مقصود داشته باشد، چنان که خداوند رحیم در قرآن می فرمایند این قرآن «ت بیانً ل کل شی» یعنی، بیان کننده همه چیز است. برنامه و یا مرامنامه اسلام برای تحلیل امور را قرآن توضیح داده است.

الف) خداگرایی؛ منشاء دین خداست، یعنی مبداء فاعلی دین خدا و مبداء قابلی دین انسان است و مبداء غایی آن دیدار انسان با خداوند است، و نیز ساختار داخلی دین، معصومانه تنظیم شده است تا انسانها در پرتو آن ساختار به لقای الهی بار یابند.(۷) خداگرایی مکتبی ا ست فکری که بر پایه آن خدا قادر به انجام هر کاری است و اصل و ریشه هر چیزی به خدا بر می گردد. خداگرایی خدا را مالک و آفریننده همه هستی می داند و خاستگاه و فرجام همه چیز معرفی می کند. در برخی از موارد خداگرایی در برابر انسان گرایی قرار داده شده است.(۸) به باور خداگرایی جهان از تنها ماده ساخته نشده است و چیزی فراتر از جسم و ماده نیز وجود دارد. جهانی فراطبیعی وجود دارد. در خداگرایی باور بر این است که روح وجود دارد.(۹))

ب) انسان محوری؛ انسان محوری نه آن گونه است که در اندیشه های فیلسوفانی چون اگوست کنت (پدر علوم اجتماعی مدرن) که انسان را محور و مرکز همه هستی می داند و نه آنگونه که حتی انسان محوری را رد خدامحوری، که اساس تمامی بینش های مکتب اسلام می دانند، نیست بلکه مقصود این است که انسان اساس هر گونه روابط اجتماعی تلقی می شود. در بینش اسلامی انسان آن گونه که هست و آن گونه که آفریده شده است در نظر گرفته می شود؛ یعنی ترکیبی از نیروهای خیر و شر که در یک جدال تکاملی، آزادی و مسئولیت انسان را در بوته سخت ترین آزمایش ها قرار می دهد. وظیفه انسان به عنوان نگهبان خویش، تقویت نیروهای خیر و پس راندن نیروهای شر است. از این رو، نه خوش بینی افراطی رواقیون در مورد انسان پذیرفته است و نه بدبینی افراطی مسیحیان و فرضیه گناه ذاتی که نظریه مکتب رئالیسم آمریکایی بر آن بنا شده است. انسان بسته به پرورشی که پیدا می کند ممکن است گاه از فرشتگان برتر شود و گاه از ابلیس بدتر. بنابراین آن چه به انسان هویت می دهد نه نگاه تجربه گرایانه خداناباورانه، بلکه موجودیتی مستقل از اثباتی گرایی، به عنوان موجودی فراتجربی است (بدین معنا که ضمن استمداد از مضامین تجربی و استفاده از گزاره های تجربی، در آن محدود نمی شود و آن را یکی از سطوح نگرش خود و نه تنها سطح می داند)

ج) زمان و مکان زدایی؛ بینش اسلامی در میان نظریاتی که در زمینه سیاسی مطرح شده اند تنها بینشی است که از زمان و مکان فارغ است. همین امر سبب میشود که این نظریه هیچ گاه در مسیر زمان رنگ نبازد و به هیچ وادی هم تعلق نداشته باشد. قابلیّت طرح این نظر در هر زمان، مشروط به آن است که جامعه از عقلانیّت برخوردار و از هر آنچه رنگ تعصب و تعلق دارد آزاد باشد. در این جا در پیوند مستقیم با عقیده گرایی (یعنی مبنای زدوندن مرزهای زمانی ومکانی) قرار می گیرد. .

د) عقیده محوری؛ در اسلام ملاک جدایی انسان ها از هم عقاید آن ها است به عبارت دیگر آن چه افراد را از هم جدا می کند مسلمان بودن آنها است. مسلمانان در لوای یک دین امّت محسوب می شوند و غیر مسلمانان کافران روابط این دو بر پایه همین روابط عقیدتی است. جغرافیا نیز بین ایندو حکم فرماست. ولی به این دلیل که از زمان رحلت پیامبر اسلام بین مسلمانان جدایی و تفرقه ایجاد شده است مرزهای جغرافیای آن ها را از هم جدا کرده است. ولی آن چه مهم است این است که آنچه باید باشد، اهمیت دارد و نه آن چه هست.

با استفاده از متون اسلامی می توان چنین نتیجه گرفت که جهان اسلام در صورت عدم احساس خطر می تواند با بعضی از غیرمسلمانان براساس تعهدات طرفین، رابطه صلح آمیزی برقرار سازد که در آن صورت به این قسمت از جهان کفر که با جهان اسلام رابطه مسالمت آمیزی برقرار کرده است «دارالصلح» می گویند. این تقسیم بندی در ابعاد سیاسی نیز مصداق پیدا می کند. جهان غیرمسلمان را می توان به دو قسمت تقسیم کرد: یکی غیرمسلمانانی که با اسلام سر ستیز ندارند و قصد از بین بردن آن را در سر نمی پرورند و دیگر غیرمسلمانانی که قصد دارند به کیان اسلام ضربه زنند و به محو آثار و اصول آن بپردازند. رابطه جهان اسلام با غیرمسلمانان دسته اول می تواند بر مبنای همزیستی مسالمت آمیز باشد و بین آن ها دادوستد و مراودات سیاسی و اجتماعی برقرار بماند. چنان که این گونه غیرمسلمانان در داخل جامعه اسلامی به سر برند اصول و آزادی های مذهبی آن ها رعایت می شود. خداوند هم در قرآن می فرماید: از مؤمنان و یهودیان و مسیحیان و صایبین و هر کس به خداوند و روز واپسین ایمان آورده و نیکوکاری کرده باشد پاداشش نزد خداوند محفوظ است، نه بیمی بر آن هاست و نه اندوهگین می شوند. (۱۰) بر همین اساس، در جهان امروز، رابطه بین کشورهای اسلامی و غیراسلامی که قصد محو بنیان اسلام را ندارند می توان حسنه و مبتنی بر همزیستی مسالمت آمیز باشد و این همان «دارالصلح» است.

در مورد جهاد هم بایستی اشاره کرد که: اولاً جهاد، مؤسس نوعی استراتژی نظامی و دفاعی اسلامی است و نه نظریه ای جنگ:محور. ثانیاً موازین آن به گونه ای است که آن را مشروط به شروط ویژه ای می سازد که ثابت می کند جهان اسلام پیوسته در جنگی علنی با تمامی جهان کفر قرار ندارد و در نتیجه نمی توان آن را مبنای این ادعا قرار داد که در بینش اسلامی، جنگ اساس روابط بین الملل تلقی می شود. آیات ذکر شده نیز ما را در تشخیص این امر یاری می کنند. آیه شریفه «قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم»، چنین ادامه می یابد: لکن ستم کار نباشید که خدا ستم کاران را دوست ندارد. هر جا مشرکین را یافتید به قتل رسانید و برانید چنان که آنان شما را راندند و فتنه بدتر از قتل است و در مسجدالحرام با آن ها قتال نکنید مگر آنها پیش دستی کنند، در آن صورت آن ها را بکشید و این است کیفر کافران. (۱۱) در واقع، دستور قرآن کریم دایر بر مجازات و معامله به مثل با کفار است. آیات ۸۹ و ۹۰ سوره مبارکه نساء نیز قتل کفار را مشروط به رفتار خصمانه آنها می کند: چنان چه دست از جنگ برداشتند، تسلیم شدند، پناه آوردند، از قتل آنها درگذرید.

● نگاه پیامبر و امام خمینی به امنیت

ظهور دین اسلام و رسیدن حضرت محمد (ص) به نبوت در این دین آسمانی، اسلام را به عنوان معرّ ف همه مسائل مسلمانان قلمداد کرد. اسلام معرفی شده توسط نبی اکرم مجموعه ای ارزشی تلقی می شد که جامعه اسلامی را تحت پوشش خود قرار میداد و با عنوان امت اسلام از غیر امت جدا می کرد و در چارچوب امنیتی مشترک ارزش های اسلام دفاع از هر فرد مسلمان توسط حکومت اسلامی صورت می گرفت، حکومت کارگزار ایفای نقش مدیریت در توزیع ارزش ها و قابلیت ها در جامعه بود. این مجموعه یک مجموعه متحد بود. تمام امت تحت لوای حضرت نبی یعنی مدیر و حاکم جامعه بودند. مفهوم امنیت در عصر پیامبر برای مسلمانان از سطوح مختلف، با هدف های متفاوت و موضوعات گوناگون تشکیل شده بود. این تنوع و گستردگی چنین بوده است؛ از نظر سطح، به امنیت گروهی و امنیت امت تقسیم میشد. از نظر قلمرو، به دو دسته امنیت داخلی و امنیت خارجی تقسیم شده و از نظر موضوع، حداقل شامل امنیت در حوزه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی، محیط زیستی و منابع می شده است. (۱۲)

علامه طباطبایی معتقد است آنچه در اسلام اصالت دارد عقیده و ایمان است و مرز مملکت اسلامی، عقیده و ایمان و نه مرزهای جغرافیایی و سیاسی است، در اسلام تنها مرز حقیقی عقیده و ایمان است و هیچ عامل دیگری همچون وزن، نژاد، زبان و ... نمی تواند عامل برتری و امتیاز به حساب آید. مسأله عقیده آن قدر مورد توجه اسلام قرار گرفته است که حتی در مسائلی چون ارث و بهره برداری جنسی نیز ملاک عقیده قرار داده شده است. و عقیده است که مرز حقیقی انسان ها از یکدیگر را مشخص می کند.(۱۳)

متأثر از کنه تفکر اسلامی رویه پیامبر نیز بر همین امر بنا شده بود، یعنی حضرت رسول به دنبال مفهومی فراتر از سرزمین برای امنیت بودند و آنرا عقیده محورانه قلمداد می کردند و بر آن بودند که امنیت را با کل مسلمانان در نظر گیرند، به عبارت بهتر آن چه برای ایشان از اهمیت والایی برخوردار بود، امنیت مجموع مسلمانان بود. آرمان ایشان مصون نگه داشتن عقاید مسلمانان از هرگونه تعرض بود.

آن چه پیامبر اعظم (ص) توانستند به آن جامه عمل بپوشانند، آن را در محدوده بایدها قرار دهند، مصداق عینی برای آرمان ها پیدا کنند و ...، همان هست های حضرت رسول (ص) بودند. هست ها، مصداق خارجی بایدها بودند، پیامبر توانستند امنیت امت محور خود را عملیاتی کرده و مدینه بعد از هجرت را به مدنیتی تحت لوای حکومت اسلامی در خود تبدیل کنند. و لباس واقعیت به رهیافت ها و رویکردهای مندرج در قرآن بپوشانند. امت ورای سرزمین در زمان ایشان محقق شد و ایشان امنیت عقیدتی حول آن را ترسیم کردند. تمام مسلمانان زیر لوای واحدی قرار گرفتند که خود ایشان پرچم دار آن بودند.

بعد از رحلت حضرت رسول و ایجاد انشقاق در جامعه اسلامی (بعد از ماجرای سقیفه)، ارزش ها نیز بنا به وجود قرائت های متفاوت از هم تفکیک شد و جامعه دچار چندپارگی شد، به همین ترتیب امنیت نیز برای هر دسته متعاقب شکل گیری ارزش های مختلف، متفاوت شد، با انشقاق در مجموعه امت دیگر مبنای اتحاد و شکل گیری مجموعه امنیتی، خود امت نبود و به طوایف، اقوام، قبایل، و نهایتاً امپراطوری ها مبدّل شد. این امر با افزایش شکاف ها تداوم یافته و منجر به تغییر اساسی مفاهیم شد، تا به وجود آمدن مفاهیم جدید در قرن ۲۰ با نام دولت، دولت - ملت، ملت، کشور (با بار حقوقی) و ... که در این مجموعه جایگزین مفاهیم قبلی شدند.

در ایران،از اواخر دوران قاجار، دولت کم کم از دین و توده مردم فاصله می گیرد و نوعی تقابل بین آنها به وجود می آید. در این فاصله زمانی که شکاف بین دولت و ملت بیشتر می شود شاهد کاربرد کلماتی همچون «مصالح عام»، بازپروری کلمه «ملت»، و «ملت ایران» از سوی علمای بزرگ دینی هم چون میرزای شیرازی هستیم.

با تداوم این وضع در شرایط کشور و شرایط نظام بین الملل، به وجود آمدن انشقاق در امت اسلامی، پیدا شدن مفهوم دولت - ملت در تفکر و اندیشه غرب، ایجاد فضای ملت محوری به جای عقیده محوری کم کم مفهوم امت معنای اصیل خود را از دست داده و بار معنایی جدیدی به خود گرفت، آن چه در این جا حائز اهمیّت فراوانی است مفهوم امنیّت مادی و فیزیکی و ایمنی حصارهای سرزمینی است تا امنیت عقیدتی و باورهای مردمی، آن چه اهمیت پیدا می کند توان نظامی - دفاعی کشورها برای حفظ خود است تا توان عقیدتی آن ها، آنچه محور واقع می شود جنگ است و دولتی با ذات شرور و ... (۱۴)

به این ترتیب انقلاب اسلامی و ظهور اندیشه های امام در این برهه زمانی به وقوع می پیوندد. اندیشه هایی که منشاء آن را همان مفاهیمی که در زمان حضرت رسول (ص) تکوین یافته بودند شکل داده است.

امام خمینی بر طبق اندیشه های اسلامی مفهوم ملت به معنای مدرن آن به معنی آب و خاک صرف و مردم و قلمروی خاص ایران، که برتر از دیگر ملت ها اعم از اسلام یا غیر اسلام باشد را مردود شمرده و آنرا مغایر با تعالیم اسلام و آموزه های دینی می دانستند. (۱۵)

ایشان قائل به برتری عقیده بر سرزمین بودند، (در نگاه ایشان) آن چه اهمیت داشت همان عقیده، ایمان، باورها و ... بود.

ولی به دلیل محدودیت های بیرونی که در شرایط فعلی حاکم بر نظم بین المللی فائق است، امکان اجرای بایدهای حضرت امام فراهم نبود. از اینرو امام دو وطن عقیدتی و سرزمینی را قابل شناسایی و جدایی می دانند. وطن عقیدتی همان دارالسلام یا امت اسلامی است که اصالت دارد، اما وطن سرزمینی به دلایل مقتضیات زمانی و مکانی تنها در سایه اسلام مورد قبول است؛ لذا هنگامی که در برابر اسلام قرار می گیرد اصالت خود را از دست می دهد. بر همین اساس ایشان برای وطن عقیدتی - امت - ارزش و اعتبار بالاتری نسبت به وطن سرزمینی - ملت - قائل اند، مشروعیت مطابق با منافع اسلامی اختصاص یافته و اندیشه ملی با آن تنظیم می گردد. ایشان همواره منافع ملی - ملت - را ذیل منافع اسلامی - امت - تعریف نموده و برای منافع اسلام حساب ویژه ای قائل هستند. به اعتقاد امام منافع ملی در طول منافع اسلامی قرار دارد، لذا رابطه منافع ملی و اسلامی از نظر ایشان رابطه جزء به کل است و منافع ملی در برابر دیگر مسلمانان بر خلاف دستور صریح اسلام است. مطابق اندیشه امام باید منافع اسلامی - منافع جهان اسلام با همه کشورهای اسلامی - را بر منافع ملی - منافع یک واحد سیاسی خاص - ترجیح داد و این امر تنها در حکومت اسلامی جهان اسلام قابل تصور است. (۱۶)

امام خمینی برای ملت ایران دو بعد ایرانیت و اسلامیت قائل بوده و معتقدند، که بعد اسلامیت آن پایدارتر است، لذا ملت ایران مفهومی دینی است، ملت به معنی مدرن آن نیز تا آنجا معتبر است که در مقابل اسلام قرار نگیرد. (۱۷)

می توان گفت که رابطه ملت و امت در اندیشه ایشان عموم و خصوص مطلق است. بدین گونه که ملت به عنوان یک جزء در زیر مجموعه واحد کلی امت قرار می گیرد. و مجموعه واحدهای ملی تحت واحد جهانی امت یک جامعه واحد را به وجود می آورند. بنابراین در اندیشه امام ملت جزئی از امت بوده و هم راستا با آن می باشد و هیچ گاه در تقابل با امت قرار نمی گیرد. (۱۸)

پی نوشت: منابع در دفتر روزنامه موجود است.

رضا رحمتی



همچنین مشاهده کنید