شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

پوچی رؤیای آمریکایی


پوچی رؤیای آمریکایی

نگاهی به فیلم «جاده انقلابی»

«جاده انقلابی» یک بلندپروازی دیگر از کارگردانی است که یک دهه پیش با «زیبای آمریکایی» نامش را بر سر زبان‌ها انداخت.

سام مندس به نوعی همان کاری را می‌کند که زوج جوان فیلمش انجام می‌دهند؛ یعنی مسیری به ظاهر موفق را ادامه نمی‌دهد و خود را در ورطه‌ای قرار می‌دهد که مشخص نیست سرانجامش چه خواهد شد. این‌گونه است که چهار فیلم این کارگردان هر یک به نظر فتح‌ بابی می‌رسند که فارغ از میزان موفقیت‌شان، در آنها آشنایی‌زدایی از فرمول‌های قدیمی هالیوود اهمیت دارد.

«زیبای آمریکایی» با تمام آنچه سال‌ها هالیوود از عشق در میانسالی به تصویر کشیده بود تفاوت داشت؛ همچنان که «جاده‌ای به سوی تباهی» ورای ظاهرش، قواعد ژانر نوآر را عینا رعایت نمی‌کرد. حالا «جاده انقلابی» با آنکه آمریکای تب‌زده دهه۵۰ را با سندهای تصویری ملموس و باورپذیر همراه می‌کند، ربطی به فیلم‌های سیاه آن دوران ندارد. مندس در «جاده انقلابی» طیف‌های مختلف روابط انسانی را به نمایش می‌گذارد؛ خرده‌جنایت‌های زن و شوهری که حاصل جاه‌طلبی فرانک و آپریل است؛ زوجی که در اندیشه پروازند ولی در جاده تباهی گام برمی‌دارند... .

آنها با درک این مفهوم که فقط یک‌بار می‌توانند زندگی کنند، می‌کوشند تا حسرت‌هایشان را به فرصت‌ تبدیل کنند. استفاده از زوج دی‌کاپریو- وینسلت (که بازی در خشان‌شان از مهم‌ترین امتیازات فیلم است) خالی از کنایه هم نیست. زوج عاشق تایتانیک، گویی راه درازی را طی کرده و خیلی عوض شده‌اند. در میانه رویاهایی که فرانک و آپریل آرزوی تحقق‌شان را دارند، اخلاق به چالش کشیده می‌شود اما از انسان‌بودن گریزی نیست؛ چنانکه ژان‌پیر ملویل می‌گفت: «همه انسان‌ها بی‌گناه به دنیا می‌آیند اما طولی نمی‌کشد...».

«جاده انقلابی» کالبد‌شکافی پیکره بی‌جان و بی‌روح یک ازدواج به‌ بن‌بست رسیده در آزمایشگاه یک کارگردان تئاتری است. سام مندس در تشریح لحظه‌به لحظه این اوقات دردناک و عذاب‌آور، با لحنی تند و انتقادی دردهای یک نسل خاموش را فریاد می‌زند و رویای آمریکایی را به اتهام به مسلخ‌کشاندن آمال و آرزوهای چند نسل به محکمه می‌کشاند. این فیلم با اقتباس از رمان پرفروش ریچارد یتس در سال ۱۹۶۱ شکست آرمان‌های یک زوج با انگیزه و «متفاوت» در متن جامعه دهه ۱۹۵۰ آمریکا را در محوریت قصه قرار می‌دهد و ایده‌آل‌های غلط و نظام فکری حاکم بر آن دوران را به چالش می‌کشد؛ تفکر غالبی که پس از گذشت نیم‌قرن هنوز در گوشه و کنار جهان قرن بیست‌ویکم حضور قاطعی دارد.

● خرده جنایت‌های زن و شوهری

فرانک و آپریل ویلر به تبع سنتی که پس از جنگ میان مردم جاافتاده است، زندگی در شهر را رها کرده و تصمیم می‌گیرند فرزندانشان را در فضایی آرام و بی‌دغدغه و به‌‌دور از شلوغی دیوانه‌کننده منهتن بزرگ کنند. آنها آرامش و طبیعت زیبای «تپه‌های انقلابی»‌را در ایالت کانکتیکات برمی‌گزینند اما با دیدگاهی متفاوت از مردمان ساده آن منطقه، سعی می‌کنند زندگی متفاوتی داشته باشند.

میل به خاص بودن را از همان لحظات نخست آشنایی با هم درمیان گذاشته بودند؛‌ زمانی که بلند‌پروازانه از رویاهایشان گفتند و در تصویر زیبایی که از آینده ایده‌آلشان ساخته بودند نقاط مشترک زیادی یافتند.

اما گذشت زمان و تجربه زندگی مشترک نشان داد که تعبیر مشابه آنها از خاص بودن مفهومی متفاوت داشته است!

خو گرفتن واقعیت تلخ زندگی فرانک و آپریل با رویای آمریکایی، آنها را به وقوع فاجعه‌ای زودهنگام هشدار می‌دهد که البته فرد حساس‌تر را متوجه خود می‌سازد. آپریل که سابقاً هنرجوی سینما بوده و آرزوی هنرپیشه‌شدن را در چهاردیواری خانه مدفون کرده، روح لطیف‌تر و حساس‌تر و شاخک‌های احساسی قوی‌تری دارد. او خیلی زود متوجه تله‌ای می‌شود که خانواده‌اش را گرفتار کرده و می‌کوشد برای بازگشت به یک زندگی شاداب و پرطراوت چاره‌ای بیندیشد... راه‌حل پیشنهادی او اقامت در پاریس است.

زندگی در این شهر او را از فضای یأس‌آور خانه و یکنواختی روزمرگی‌ها نجات می‌دهد و برای فرانک این فرصت را فراهم می‌کند که فارغ از کار کسل‌کننده روزانه خودش را پیدا کند!

فرانک در وهله اول از ایده همسرش استقبال می‌کند اما ظرف چند روز با یک پیشنهاد کاری خوب کاملا از این تصمیم صرف‌نظر می‌کند. او به جامعه تعلق دارد و سعی می‌کند خودش را با شرایط وفق دهد تا نظر مساعد آن را جلب کند او فکر می‌کند که با موقعیت جدید قطعا می‌تواند با شرایط جدید کنار بیاید. او می‌خواهد تفاوتش را به رخ اطرافیان بکشد تا حس حسادتشان را برانگیزد اما واقعیت آن است که این «متفاوت بودن» را در ترفیع مقام اجتماعی و تبدیل‌شدن به یک چهره متمول و بانفوذ می‌بیند.

درحالی‌که همسرش نقطه مقابل اوست؛ جز به او و فرزندانش تعلق‌خاطری ندارد و «تفاوت» را در داشتن یک زندگی بی‌دغدغه و رسیدن به آرزوهایش می‌داند. این‌گونه است که عاشق‌پیشگی آنها به دوری و فراموشی می‌انجامد و امیدشان به یأس و احساس پوچی! تلاش و تقلای آنها برای نجات از این مهلکه به مشاجرات و درگیری‌هایشان دامن می‌زند تا جایی که سرخوردگی، عنان شخصیت هر کدام از آنها را به دست می‌گیرد. برای فرانک زندگی یعنی محکومیت ابد به کار‌کردن بی‌مزد و مواجب و برای آپریل یعنی محکومیت ابد در سلول انفرادی خانه! و برای هر دو نفر زندگی دوباره یعنی خداحافظ تا به آرزوهایمان برسیم! این خداحافظی برای جدایی بر زبان هیچ‌کدام از آنها جاری نمی‌شود، اما عملاً زمانی اتفاق می‌افتد که هر کدام برای رهایی از بار فشارهای زندگی و پر کردن خلأ عاطفی‌شان محبت و توجه را خارج از خانه جست‌وجو می‌کنند؛ اتفاقی که پاییز حز‌ن‌انگیز روابط این زوج را در پی دارد. هر چند آنها می‌کوشند تا با غرق‌شدن در گرداب توهمات، خود را از این واقعیت دردناک خلاص کنند و با شادی‌های صوری تظاهر به خوشبختی کنند.

● فراتر از واقعیت

بدیهی است که چنین فضایی حساسیت‌های دراماتیک سام‌مندس را به‌عنوان یک کارگردان خوب تئاتری تحت‌تاثیر قرار می‌دهد. هر چند او امروز نامی شناخته شده در حوزه سینماست اما سبک ذاتی صحنه‌پردازی‌اش در عالم تئاتر را همچنان با خود یدک می‌کشد. به‌همین خاطر است که در فیلم او همه چیز بزرگ‌تر و پررنگ‌تر از واقعیت روی پرده آورده می‌شود. حتی کلیدی‌ترین دیالوگ سناریو را در اختیار یک نقش فرعی قرار می‌دهد تا دانای کل قصه‌اش یک بیمار روانی خارج از جریان یکنواختی زندگی در تپه انقلابی باشد؛ جان پسر یکی از دلالان معاملات ملکی، تنها کسی است که می‌تواند از پس ظاهر آرام و لبخند یخ‌زده بر لبانشان به غلیان احساس دوری و ناامیدی از یکدیگر پی ببرد.

آخرین ساخته مندس همه آنچه که مردم برای معنابخشیدن به زندگی در هجوم شلوغی‌ها و نابسامانی‌های اخلاقی و اجتماعی جست‌وجو می‌کنند را تصویر کرده و نتیجه مطالعات جامع و اندیشمندانه یتس نه‌فقط به‌عنوان نویسنده که در مقام یک محقق اجتماعی را به یک فیلم خوب و برجسته تبدیل می‌کند. دو سوم «جاده انقلابی» سریال «مردان دیوانه» است و یک سومش «زیبایی آمریکایی»! این فیلم هم افراطی‌گری کاراکترها را در سیگار کشیدن و دائم‌الخمری مردان دیوانه دارد و هم نگاه انتقادی اما تئاترگونه مندس را به رویای آمریکایی در «زیبایی آمریکایی». نه کابوس‌های وحشتناک شبانگاهی شخصیت را رها کرده‌اند و نه بیماری همه‌گیر یکنواختی و ناامیدی! فیلمنامه قابل‌قبول جاستین هیث در اقتباس زیرکانه‌ای از داستان یتس با نگاهی دقیق موضوعش را می‌شکافد اما همواره به ساختار اصلی قصه، شخصیت‌پردازی‌ها، زاویه دید راوی و بیشتر دیالوگ‌های رمان او وفادار مانده است.

هیث و مندس نکات مهم احساسی و تماتیک کتاب یتس را یافته و کوشیده‌اند تا بهترین روش سینمایی را برای تصویر آن انتخاب کنند. نمایش نوسانات روحی و تغییرات لحظه‌به‌لحظه رفتاری کاراکترها، خصوصاً آپریل، نیازمند مهارت زیاد بازیگر است اما دستور کار اصلی آن باید از متن اصلی استخراج می‌شد، لذا هیث و مندس سعی کردند نکات مهم احساسی و تماتیک رمان اصلی را بیابند و راهنمایی‌های لازم را برای بیان احساسات و ویژگی‌های شخصیت‌ها از لابه‌لای سطور منثور یتس پیدا کنند و بهترین روش سینمایی را برای تصویر آن انتخاب کنند، در این موقعیت حساس عکسل‌العمل فرانک چه خواهد بود؟ آپریل چه احساسی دارد و باید در پاسخ دیالوگ او چه بگوید؟ در یک لحظه مشابه ۲نفر از موضع متفاوت چه واکنشی نشان خواهند داد؟

وقتی تب دراماتیک قصه بالا می‌گیرد شالوده رمان اصلی در بخش‌هایی از داستان متزلزل می‌شود تا جایی‌که تماشاگر با خود می‌گوید چرا جزئیات دراماتیک بیش از رویدادهای اصلی با کتاب یتس می‌خواند؟ این سؤال پاسخ روشنی دارد: نباید از مندس انتظار داشت که تمام ویژگی‌ها و ریزه‌کاری‌های یک کار برجسته ادبی را با همان کیفیت در مدیوم سینما بیاورد. چنین کاری شاید تنها از عهده پیتر برمی‌آمد، آن هم در روزهای اوجش! به‌عنوان مثال کاراکتر فرانک در فیلم مندس یک شهروند عادی با تحصیلات متوسطه و بی‌توجه به آداب اجتماعی و اخلاقیات توصیف شده؛ جوان بازیگوشی که گاهی اوقات هرز می‌پرد!

درحالی که یتس دغلکاری‌های او را در رفتارهای ضد و نقیض او و فراز و فرود احساسات زودگذر و مبهم روح سرکشش نشان می‌دهد. شخصیت او در رمان دچار چندگانگی است؛ گاهی با جسارت، سرخوشی و شادی به استقبال خطر می‌رود و گاهی با تردید و دریغ و پشیمانی بازمی‌گردد تا به عذاب وجدانش پاسخ دهد و اعتراف کند. هیث به نکات اصلی و ظریف مدنظر نویسنده توجه کافی داشته و به‌خوبی ایده‌های آن را پرورانده است، اما نمی‌تواند از تله زبان خاص دوره‌اش بگریزد. همین امر سبب می‌شود که دغدغه‌ها و دلواپسی‌های فیلم را منسوخ و متعلق به زمان خاص خودش جلوه دهد.

اما از آنجا که جوهر فیلم «جاده انقلابی» متأثر از سبک طبیعی‌گرایی کارگردان است در تمام طول فیلم و درخلال موقعیت‌های مختلف به بیننده هشدار می‌دهد که اطرافش را دقیق‌تر بنگرد و شاهد مبارزه کسانی باشد که پس از گذشت چند دهه هنوز از این معضل اجتماعی رنج می‌برند.

● در دل تاریکی

«جاده انقلابی»‌در عین تأثیرگذار بودن به جای آنکه احساسات مخاطب را نشانه بگیرد سعی در خودنمایی دارد و از آن جایی که نمی‌تواند خود را در قصه رها و همراه با شخصیت‌ها احساس کند از بیرون به آن نگاه می‌کند و یک گام از احتضار آنها عقب‌تر است. «جاده انقلابی» بیشتر شبیه به یک کلاسیک متعهدانه است که با تمرکز بر فضای تاریک و سیاه زندان دهه۱۹۵۰ باورهای غلطی را که منشأ اختلافات خانوادگی و تناقض‌های شخصیتی افراد بوده و آرامش کانون خانواده را به مخاطره می‌انداخته زیر سؤال می‌برد.

قربانیان رویای آمریکایی دهه ۵۰ که این سال‌ها هشتمین دهه از زندگی‌شان را سپری می‌کنند، از پوچی دوران جوانی و عدم‌رضایت از سیره زندگی‌ای می‌گویند که جامعه‌ برایشان تجویز می‌کرده است. به عقیده آنها مارکرهای فرهنگی نظیر تلویزیون، سینما و آگهی‌ها سعی داشتند زنان جوان را به این باور برسانند که باید در بندگی روزمرگی‌ها شاد باشند و اگر نیستند خود را شاد جلوه دهند. این رسانه‌های مسلط بر افکار عمومی چنان افرادجامعه را مسخ کرده بودند که اگر درونشان احساسی جز رضایتمندی داشتند، خود را سرزنش می‌کردند.

این نسخه عملاً موجبات ریاکاری، خودفریبی و سرخوردگی این افراد را فراهم می‌کرد. بایدهای زندگی در این دوران در دنباله‌روی از شیوه زندگی طبقه متوسط اجتماع و تظاهر در رفتار و گفتار اجتماعی خلاصه می‌شد و نبایدهایش در اعتراض به وضع موجود! در چنین شرایطی تبعیض جنسی و خودبرتر پنداری مردان خانواده را در مسیر خو گرفتن به بیهودگی، یکنواختی و مرگ احساسات قرار می‌دهد و همین امر سبب می‌شود که جوان آگاه‌تری چون آپریل در مقابل هنجارهای ناهنجار اجتماعی بایستد و چون یارای مقابله با نیروی غالب را در خود نمی‌بیند ترجیح می‌دهد که «خود»‌ و دیگری که وجودش وابسته به حضور اوست را از صورت مسئله این معادله نابرابر پاک کند!

● انتخاب‌های هوشمندانه

وینسلت و دی‌کاپریو بی‌آنکه سعی در تعریف رابطه و موقعیت جدیدشان داشته باشند خود را در منطقه زیبا و سرسبز تپه انقلابی می‌یابند، حتی یک لحظه هم در سایه تایتانیک قرار نمی‌گیرند. انتخاب دی‌کاپریو برای نقش فرانک با توجه به نقاط ضعف و قوت شخصیت او بسیار آگاهانه است. زیبایی ظاهری، لبخند پیروزمندانه و چرب‌زبانی او برای جوانی که سهمش را از زندگی بیشتر می‌داند بسیار مناسب است. شانه‌های افتاده و چشمان خواب‌آلودش درست به ظاهر کاراکتری که اسیر یکنواختی و بی‌تفاوتی است می‌خورد.

طراحی تولید کریستی زیا با مناظر زیبا در لوکیشن‌های کانکتیکات و گاتام تلفیق می‌شود، تا تصویر روشنی از فضای جامعه آمریکا در سال۱۹۵۵ را بدهد. فیلم‌پردازی عالی راجر دیکنز سبب شده که کار همه- طراحان، هنرپیشگان، کارگردان، گریمور و حتی باغبان- بهتر از آنچه که هست به‌نظر بیاید.

ناهید پیشور



همچنین مشاهده کنید