چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

برگ هایی از دفتر یک بانوی شهید


برگ هایی از دفتر یک بانوی شهید

نگاهی به کتاب «قله های سپید دوردست» نوشته سمیرا اصلان پور

● نگاهی به کتاب «قله های سپید دوردست»نوشته: سمیرا اصلان پور

سمیرا اصلان پور فارغ التحصیل مهندسی پتروشیمی از دانشگاه صنعتی امیرکبیر نزدیک به بیست عنوان کتاب در زمینه ادبیات کودک و نوجوان، نقد ادبی و زندگی نامه داستانی شهدای انقلاب و جنگ تالیف کرده است.

کوه های آسمان، قلب نقره ای شهر، نیلوفر ستاره ها و سپیدار، چشم جبهه ها، تا ماه کامل شود، گزیده ادبیات معاصر- دفتر ،۱۸ پنجره من و حیاط شازده، انار و آیینه، قله های سپید در دوردست، نخلهای تشنه، کناره های سیراب از آثار اصلان پور است.

نخستین کنگره ملی و بین المللی شهدای زن به همت بنیاد شهید انقلاب اسلامی ایران در روز شنبه ۱۳ بهمن ماه سال جاری با حضور میهمانانی از کشورهای مسلمان فلسطین، لبنان، عراق، افغانستان و... در تهران برگزار می شود.

به این بهانه مرور سرگذشت تعدادی از شهدای زن خالی از لطف نیست. در این نوشتار سعی شده نگاهی گذرا به زندگی و رشادت های شهیده فهیمه سیاری در روزهای پرتلاطم دفاع مقدس داشته باشیم. برای این منظور با هم کتاب «قله های سپید دوردست» (زندگینامه داستانی شهید فهیمه ستاری) نوشته نویسنده معاصر سمیرا اصلان پور را مرور می کنیم.

در سال های اخیر نوشتن زندگینامه های داستانی به عنوان شاخه ای از سرفصل های ادبیات داستانی معاصر ایران همواره دغدغه بسیاری از نویسندگان بوده است. در این میان رویداد بزرگی چون انقلاب اسلامی و در ادامه آن دفاع مقدس باعث شد حضور ژانر نوپای زندگینامه داستانی روز به روز پررنگتر شود. کتاب های زیادی در این باره نوشته شده و نویسندگان بسیاری هم این روزها در این حوزه فعالند. بیشتر کتاب های نوشته شده در این زمینه اغلب درباره زندگی مبارزان و سرداران شهید دوران دفاع مقدس است و به شهدای زن در این بخش کمتر پرداخته شده که آن هم به لحاظ تعداد زیاد شهدای مرد تا حدودی طبیعی است.

در این میان بودند نویسندگانی که توجه پررنگی به زندگی و رشادت های شهدای زن در دوران دفاع مقدس داشته اند. سمیرا اصلان پور از این دست از نویسندگان است. «قله های سپید دوردست» یکی از کتاب های این نویسنده است که درباره زندگی شهیده فهیمه ستاری نوشته شده و در آن دوره های مختلف زندگی و سرانجام شهادت آن بانوی شهیده دوران دفاع مقدس به شکل داستانی ارایه شده است.این کتاب به سفارش اداره کل تحقیق و پژوهش بنیاد شهید انقلاب اسلامی و توسط نشر شاهد چاپ و منتشر شده است. نویسنده این کتاب را در ده فصل به هم پیوسته به مخاطبان ارایه کرده است.

فصل اول با عنوان «امروز هم با من باش» حکایت سفر نویسنده از تهران به سوی زادگاه شهیده (شهر زنجان) است. در این فصل فضای حاکم، روابط چند مسافر همسفر در یک کوپه قطار است. نویسنده، همسفر آدم هایی شده است که هر یک در دنیای شخصی خود سیر می کنند. حالت های رفتاری آن ها با آنچه که در ذهن نویسنده می گذرد به کلی متفاوت است. مسافران که تعدادی از آن ها دختران جوان دانشجو هستند که احتمالا در شهر زنجان تحصیل می کنند، هراز گاهی با رفتارهای خود نویسنده رااز دنیای ذهنی خود بیرون می آورند. او مدام به لحظه های خاص در زندگی شهیده فهیمه سیاری فکر می کند و هر بار با دیدن صحنه ای در بیرون از پنجره قطار به یاد یکی از خاطراتی که از آن شهیده شنیده می اندیشد. در این فصل که موقعیت زمانی آن اکنون است، مخاطب با بخشی از خصلت های اخلاقی شهیده سیاری آشنا می شود. در این بخش نویسنده با تدبیر و هوشمندی دوفضای کاملا متفاوت را در کنار هم قرار می دهد تا مخاطب ناخودآگاه مقایسه ای بین روحیات شخصیت شهیده داستان و شخصیت هایی که در زمانه اکنون زندگی می کنند و فضای زندگی شان به سمت دیگری می رود، آشنا شود: احساس عجیبی است که با ورود دو دختر پر سروصدا به کوپه، به سرعت زایل می شود... صورت و موهای آراسته، روسری تزیینی، کفش های تابستانی، پاهایی بدون جوراب در این سرمای دم عید و کوله پشتی هایی که روی شانه ها لق لق می خورد ...» (ص ،۱۵ ۱۶)

در فصل دوم با عنوان «آن تحفه که از کربلا رسید» نویسنده مستقیما به دوران کودکی، نوجوانی و جوانی شهیده سیاری می پردازد. در این فصل زاویه دید به کل دوم شخص مفرد (تو) است که مخاطب در می یابد منظور همان شهیده سیاری است. چگونگی روایت در این فصل بازهم نشان می دهد نویسنده از نظر ذهنی به فکر شخصیت اصلی (فهیمه سیاری) است و در اصل از منظر ذهنی او را مخاطب قرار داده و مواردی از زندگی او را به او یادآوری می کند. این فصل به تنهایی روایت تلخیص شده ای از کل زندگی و سرانجام شهادت فهیمه سیاری است. نویسنده تقریبا سرفصل های مهم زندگی شهیده را در بخش آورده تا مخاطب آشنایی ضمنی با رویدادهای بزرگ زندگی آن بانوی شهیده داشته باشد.

نویسنده احتمالا با تعمد این فصل را در بخش دوم آورده تا گره های لازم داستانی برای کشمکش ایجاد شود. یعنی وقتی مخاطب با شخصیت اصلی به طور ضمنی آشنا می شود دوست دارد بداند آن شخص بعد از طی چه مراحلی به آن مرتبه از موقعیت های معنوی و انسانی رسیده است: «حالا مادرت می داند که نام مناسبی برای تو انتخاب کرده؛ فهیمه. و چه بسا که در این نام ها رازی نهفته بود. که مادر بیش از همه به آن واقف بود و آن را در نگاه تو هنگام جست وجو در کوه و دشت می دید.... (ص ۲۱)

فصل سوم (از بانه تا کربلا) دوباره یادآوری خاطرات شهیده سیاری در درون کوپه است و این بار بخشی از صحبت های شهیده سیاری ملکه ذهن نویسنده می شود: «از بانه تا کربلا فقط چهار ساعت راه است، فقط چهار ساعت..» اصلان پور در این بخش سعی می کند از نگاه شخصیت اصلی (فهیمه) دنیای پیرامونش را ببیند: «سفر کربلا... به صدای تو گوش می کنم و باز تکرار می کنم که از بانه تا کربلا فقط چهار ساعت راه است.»

با سرعتی که برتر و سریع تر از تمام اینهاست ... و بدون این که به جوابی رسیده باشم به تو نگاه می کنم و گویا منتظر شنیدن جوابت هستم، با بلوز مردانه ای که خودت دوخته ای از پارچه ای که از کربلا آمده است، روسری بزرگ را روی پیشانی ات پایین آورده ای تا سایه ای بر چشم هایت بیندازد که به راهی دوخته شده که از بانه تا کربلا کشیده شده است...» (ص ۴۹)

در فصل بعدی با عنوان «آن آیینه کاری ها» شخصیت دیگری هم وارد داستان می شود که نویسنده ترجیح داده حضور شخصیت فهیمه این بار از منظر یکی از دوستان دوران طلبگی او (فتحیه) روایت شود.

این فصل بیشتر به زمان تحصیل علوم حوزوی در شهر قم می پردازد که در آن سخت کوشی و رفتارهای منحصر به فرد فهیمه بقیه شاگردان را تحت تاثیر قرار می دهد. در این میان فتحیه بیش از دیگران با فهیمه انس و الفت برقرار می کند که این دوستی تا لحظه شهادت فهیمه دوام می آورد و بعد از آن نیز مسیر زندگی فتحیه را تغییر می دهد. زاویه دید انتخابی نویسنده برای این فصل متفاوت تر از فصل های قبلی است و در آن از منظر سوم شخص جمع رفتارها و اعمال شاگردان مکتب توحید در شهر قم روایت می شود. مخاطب در این بخش از داستان با فضای حاکم بر دختران طلبه در شهر قم آشنا می شود؛ آن ها در بحبوحه قیام های مردمی علوم دینی را پیگیری می کنند. در فصل پنجم با عنوان «قله های سپید دوردست» زندگی خانواده فهیمه در زمان تحصیل او در مکتب توحید قم روایت می شود.

پدر و مادر نگران آینده فرزندشان هستند ولی ظاهرا دوران پرتلاطم زندگی فرزند تازه شروع شده است: «پدر گفت:... شما اتاق گرم و رختخواب نرم را ول کرده اید و آمده اید توی خرپشته خوابیده اید؟ آخر دختر کدام آدم عاقلی می آید در این سرما با این پتو نخ نما در راه پله می خوابد؟... دستش را گرفتی و گفتی: بابا، این قدر عصبانی چرا می شوید. خب من نمی توانم در آن اتاق گرم و آن رختخواب نرم بخوابم وقتی برادرهای من دارند در سنگرها، در سرما، در برف، بوران، نگهبانی می دهند، دستهایشان از سرما کرخ می شود و سوز پوست صورتشان را می سوزاند، نه روانداز گرمی دارند نه بخاری درست و حسابی که سنگرشان را گرم کند. وضع مرا چه جای مقایسه با آن ها...» (،۹۱ ۹۲)

فصل ششم با عنوان «رایحه گل های سرخ» حکایت دیدار مادر شهید با پیرمردی در سرمزار دخترش است که پیرمرد حکایت خوابش را برای او تعریف می کند. این فصل اثرات روحانی حضور شهیده در میان اطرافیانش را به خوبی نشان می دهد.

نویسنده در ادامه گریزی به دوران نوجوانی فهیمه دارد که در آن حضور دوستان دوران نوجوانی و جوانی فهیمه پررنگتر است. شور و حال آن دوران در این فصل مشهود است. اصلان پور در مقام نویسنده سعی کرده در این بخش به آن بخش زندگی شهید بپردازد که علاقه مندی فهیمه به زیبایی های زندگی را هم نشان دهد. به عبارت دیگر در این فصل او از دنیا بریده نیست که هیچ علاقه ای به پیرامونش نداشته باشد.

در فصل های پایانی باتوجه به شناخت مخاطب از زاویه های روحی و افکار و اندیشه های شخصیت اصلی (فهیمه) دیگر جزئیات علایق و روحیات او از دستور کار نویسنده خارج می شود و او به سمت مراحل عروج شهیده گام برمی دارد. مخاطب در این فصل ها تقریبا از فراز و فرودهای زندگی شهیده سیاری آگاه شده و حتی نحوه شهادت وی هم به صورت تلویحی به مخاطب یادآوری شده است. (با اصابت گلوله ای به چشم راست فهیمه در منطقه بانه او به شهادت می رسد). بنابراین بخش های پایانی روایت حزن انگیز این رویداد است که از زبان دوست دوران تحصیل فهیمه در قم (فتحیه) روایت می شود.

در مجموع کتاب «قله های سپید دوردست» مخاطبان را با یکی از شهدای زن در دوران پرتلاطم دفاع مقدس آشنا می کند، شهیده ای که سراسر زندگی اش می تواند درسی برای زنان در هر زمانه ای باشد.

علی الله سلیمی



همچنین مشاهده کنید