جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

اصول گرایی جمهوری اسلامی مبانی, تحلیلها و چالشها


اصول گرایی جمهوری اسلامی مبانی, تحلیلها و چالشها

از آنجا که انقلاب اسلامی در حقیقت بازگشت به اصول اسلام است یعنی زنده کردن اسلام یا در حقیقت به مرحله اجرا درآوردن فرامین الهی که در قرآن مجید و سیره پیامبر اکرم و ائمه اطهار طرح شده است, بنابراین می توان گفت که انقلاب اسلامی انقلابی اصول گراست به معنی اینکه به اصول خود و آنچه در مدینه در زمان پیامبر و حضرت علی ع مطرح بوده بازگشته است

ـ گفت‌وگو با دکتر محمود دهقان طرزجانی

طرح مفاهیم مختلف، بازتابهای متفاوتی را نزد نخبگان و افکار عمومی ایجاد می‌کند. در این شماره بحث اصول‌گرایی را نزد جناب آقای دکتر محمود دهقان طرزجانی، عضو هیات علمی دانشکده صداوسیما، طرح نموده‌‌ایم. معنا و مصداق اصول‌گرایی و نسبت آن با انقلاب اسلامی، نگرش دینی و چالشهای ناشی از آن در سیاست خارجی اصول‌گرایانه و تفاوتهای اصول‌گرایی و بنیادگرایی از جمله سوالات مطرح در این نشست هستند. نکته جالب در این گفت‌وگو شیوه بحث جناب دکتر دهقان و نحوه طرح موضوع اصول‌گرایی می‌باشد.

▪ جناب دکتر دهقان، از نظر شما اصول‌گرایی چه معنا و مصادیقی دارد؟ و رابطه آن با انقلاب اسلامی چگونه است؟

از آنجا که انقلاب اسلامی در حقیقت بازگشت به اصول اسلام است؛ یعنی زنده کردن اسلام یا در حقیقت به مرحله اجرا درآوردن فرامین الهی که در قرآن مجید و سیره پیامبر اکرم و ائمه اطهار طرح شده است، بنابراین می‌توان گفت که انقلاب اسلامی انقلابی اصول‌گراست؛ به معنی اینکه به اصول خود و آنچه در مدینه‌ در زمان پیامبر و حضرت علی‌(ع) مطرح بوده بازگشته است. پس بنابراین از این جهت انقلاب اسلامی، اصول‌گراست. اما رابطه‌اش با انقلاب اسلامی بدان جهت است که انقلاب اسلامی ماهیت اصول‌گرایی دارد.

▪ از لحاظ مصادیق هم انقلاب اسلامی اصول‌گراست؟

یکی از شعارهای اصلی انقلاب، مساله امام‌حسین(ع) و عاشورا و نیز الگو گرفتن از مسائل مربوط به زمان حضرت علی(ع) و شعار معروف «ما اهل کوفه نیستیم» می‌باشد، همچنین وقتی شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» مطرح می‌گردد، ما می‌بینیم که از مفاهیم و چارچوبهای اندیشه اسلامی استفاده می‌شود. بنابراین به لحاظ این مسائل، انقلاب هم در حوزه نظری و هم در مفاهیم و هم در اجرا عملا نوعی بازگشت به زمان پیامبر و اصول اسلام است.

▪ نیاز جمهوری اسلامی به اصول‌گرایی چگونه توجیه می‌شود؟ این نیاز، مقطعی است یا دائمی؟

به نظرم تکلیف جمهوری اسلامی مشخص است: یا اصولی را که به عنوان اصول شیعه پذیرفته شده است (قرآن کریم، سیره پیامبر، شیوه ائمه اطهار، اجماع و عقل و ...) سرلوحه و مبنای کار خود قرار می‌دهد یا اینکه از این فضا خارج می‌شود، در این صورت به هر فضایی که برود ــ هرچه می‌خواهد باشد ــ دیگر آنی نیست که مصادیق اصول‌گرایی زمان پیامبر تلقی می‌شود. بنابراین جمهوری اسلامی ماهیتا نظامی اصول‌گراست. اگر قرار باشد این نظام در رفتارهای خودش، از اصول خودش کوتاه بیاید؛ یعنی آنجایی که مثلا فرض کنید که پیامبر و ائمه می‌ایستادند، نایستد، آنجایی که آنها احساس می‌کردند که باید به گونه‌ای آرام با آن مواجه شوند، با خشونت رفتار نماید؛ یعنی رفتاری میان لیبرالیسم و طالبانیسم، در آن صورت دیگر این نظام، جمهوری اسلامی نخواهد بود. نمونه‌ای از این گونه رفتارهای تفریط‌آمیز یا افراطی، اقدامات جمهوری اسلامی پاکستان می‌باشد که ظاهراً حکومتی اسلامی است، اما با غرب مماشات دارد، و نیز طالبان افراط‌گرا و سلفی‌هایی که از اسلام چهره‌ای خشن و جنگ‌طلب نشان می‌دهند. برخلاف این گروهها و این‌گونه رفتارهای افراطی و تفریطی، یکی از ویژگی‌های جمهوری اسلامی ایران گزینش تعادل است.

▪ تعامل ویژگیهای اصول‌گرایی و تنش‌زدایی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی در چه چارچوبی ممکن‌ و ‌شدنی است؟ و آیا میان آنها مغایرتی وجود دارد؟

به نظرم میان این دو مغایرتی نیست، برای اینکه هر نظام چارچوبی برای خودش دارد: نظامهای لیبرالیستی برای خودشان چارچوب سیاسی، فرهنگی و اقتصادی مشخص دارند و به آن به‌شدت وفادارند؛ یعنی نظامهای لیبرالیستی هم اصول‌گرا هستند و از اصول لیبرالیستی خودشان ذره‌ای کوتاه نمی‌آیند. به عنوان نمونه دختر محجبه در فرانسه نمی‌تواند به مدرسه برود. نظام فرانسه به سکولاریسم کاملا پای‌بند است و ذره‌ای هم از آن کوتاه نمی‌آید. آلمانی‌ها هم به همین شکل اصول‌گرایند. جمهوری اسلامی هم اصول مذهبی را دنبال می‌کند، بنابراین هیچ ایرادی بر آن وارد نیست. اگر ایراد به اصول‌گرایی است؛ یعنی پای‌بندی به اصول فکری نظام، این ایراد به خود غربیها هم وارد است.

▪ با توجه به تفاوت اصول‌گرایی جمهوری اسلامی با اصول‌گرایی در معنایی که به آن اشاره کردید، فعالیت تنش‌‌زدایی در فضای محیطی مغایر با اصول‌گرایی جمهوری اسلامی چگونه امکان‌پذیر است؟

تنش‌زدایی به معنای نبود درگیری است. در زمان پیامبر نیز ما می‌توانیم به شیوه‌ تعامل آن حضرت با یهودیان بنی‌قریضه در مدینه اشاره کنیم که درواقع نوعی تنش‌زدایی بود؛ یعنی اگر رفتار خلافی انجام می‌دادند، مثل قضایای جنگهای پیغمبر، با آنها می‌جنگید، اما زمانی که عهدنامه‌ای میان آنان منعقد می‌گشت، به آن وفادار بودند. آنها همچنان یهودی بودند و با تفکرات خودشان زندگی می‌کردند و پیامبر و مسلمانان هم نظام مخصوص به خودشان را داشتند. نمونه دیگر صلح حدیبیه می‌باشد؛ پیامبر با کفار قرارداد امضا کرد و تا زمانی که آنها به مفاد عهدنامه وفادار بودند این صلح برقرار بود. بنابراین جمهوری اسلامی، مادامی‌که به چارچوب نظام فکری و مملکتی آن تجاوز نشده باشد، به قراردادها وفادار می‌باشد و اعلام نموده است، تا هنگامی ‌که قوانین و مقررات بین‌المللی به تمامیت ارضی و موجودیت نظام خدشه وارد نکند، جمهوری اسلامی ایران به آنها احترام می‌گذارد. اما اگر قرار باشد کشوری موجودیت و تمامیت ارضی ایران را خدشه‌دار کند، طبیعی است جمهوری اسلامی با او وارد تنش می‌شود.

▪ آقای دکتر دهقان، خطوط قرمز تنش‌زدایی جمهوری اسلامی کدام‌اند؟

اول موجودیت نظام اسلامی است، دوم تمامیت ارضی، و سوم منافع ملی. برای دولتهای دیگر هم همین است. اگر در منطقه منافعی وجود دارد، منافع جمهوری اسلامی هم هست، منافع آنها نیز می‌باشد و نمی‌شود که منافع آنها باشد، اما منافع جمهوری اسلامی نباشد. در این صورت تنش‌زدایی به سلطه بیگانگان و از دست رفتن منافع ملی می‌انجامد.

▪ نگاه فراملی که در اصول‌گرایی اسلامی وجود دارد، با فعالیت در سطح یک کشور و نه فراتر از آن چگونه قابل جمع است؟

ببینید ما مکتبی فراملی داریم، و سرزمینی ملی. جوانان بسیجی ما، که از نظر تفکر بسیار هم فراملی بوده‌اند، برای یک وجب خاک جمهوری اسلامی جانشان را، که بهترین هدیه خداوند بوده است، تقدیم کردند و این مصداق همان فرمایش پیامبر اسلام است که فرمود: «حب الوطن من‌الایمان». اتفاقا در جنگ تحمیلی ملی‌گراها بودند که فرار کردند و به عراق رفتند و به این کشور اطلاعات می‌دادند و دشمن را تجهیز می‌کردند. بنابراین ما مکتبی فراملی داریم که چارچوب فکری ماست و سرزمینی که این چارچوب فکری در آن تجلی یافته است؛ در زمان جنگ هشت‌ساله، بسیجی برای کربلای امام‌حسین(ع) شعار می‌داد، اما از خاک خودش دفاع می‌کرد. در جهان حدود شصت و چند کشور اسلامی وجود دارد که اکثر آنها بالای ۵۰ درصد جمعیت اسلامی دارند، اما نظام اسلامی ندارند. نظام اسلامی در جمهوری اسلامی و در محدوده جغرافیایی ایران برقرار شده و اینجاست که همان فکر فراملی اجازه می‌دهد که مردم ایران از وطنشان دفاع کنند.

▪ این وضعیت چطور به ما اجازه می‌دهد که اصول‌گرایی را در جهان گسترش دهیم؟

نمونه‌ای که ما در ایران و نظام جمهوری اسلامی داریم و الگوی مکتبی ما، در عراق، لبنان و فلسطین تکرار شده است و فلسطینی‌ها و لبنانی‌ها راه مبارزه را از شهید فهمیده‌ها یاد گرفته‌اند. آنها برای خودشان هم تشکیلات درست می‌کنند، عوامل و وسایل دارند، اگرچه ممکن است دولتهای مستقل نداشته باشند. به‌هرحال آنها از مکتب ما الگو گرفته‌اند؛ و صدور انقلاب به این معنی است نه اینکه حاکم ایران در آنجا حکومت کند. فلسطین برای خودش سرزمین و حکومتی جدا دارد، لبنانی‌ها هم همین‌طور؛ فرهنگشان هم جداست، ولی مکتب آنها از جمهوری اسلامی الگو می‌گیرد.

▪ نظام‌سازی در کشورهای دیگر براساس این مکتب چگونه خواهد شد؟

اگر در آینده براساس این مکتب نظام جمهوری اسلامی بر فلسطین حاکم گردد و تفکرات مذهبی مبنا قرار گیرد، یا در لبنان یا عراق چنین اتفاقی روی دهد، باز این مساله به معنای ادغام این نظامها در جمهوری اسلامی ایران نیست، بلکه جمهوری اسلامی ایران می‌تواند با آنها همکاری بیشتری داشته باشد، همان‌طور که در حال حاضر جمهوری اسلامی ایران با دولت عراق تعامل بیشتری دارد تا با دولت صدام حسین، برای اینکه دولت صدام حسین مکتبی نبود، در صورتی که دولت فعلی دولتی نسبتا مکتب‌گراست. بنابراین در این موارد اصول‌گرایی اجازه همکاری می‌دهد، ولی این همکاری به معنای این نیست که عراق خاکش را به ایران بدهد یا بالعکس ایران خاکش را به عراق بدهد. ما یک ظرف داریم و یک مظروف؛ ظرف ما در ایران، سرزمین مرزی ماست و مظروف ایدئولوژی است که در داخل، حاکمیت دارد؛ یعنی انقلاب اسلامی ایران. طبیعی است که اگر انقلاب اسلامی با همین چارچوب در کشور دیگری ایدئولوژی حاکم بر نظام سیاسی گردد، چنین نظامهایی با هم تفاوتهایی دارند که البته این تفاوتها در روشهاست نه در اصول که این مساله هم هیچ ایرادی ندارد.

▪ اگر بپذیریم که بخشی از تهاجم فرهنگی غرب از طریق مفهوم‌سازی است، تفاوتهای اصول‌گرایی با بنیادگرایی را بیان نمایید.

به نظر من تفاوتی بین اصول‌گرایی و بنیادگرایی وجود ندارد. اگر بنیادگرایی به معنای بازگشت به بنیادهای نهاده‌شده در زمان پیامبر و ائمه اطهار است، ما بنیادگرا هستیم. اگر اصول به معنی برگشت به این مساله است، اصول‌گرایی و بنیادگرایی بر هم منطبق‌اند. اما در غرب بنیادگرایی یا اصول‌گرایی را به این دلیل استفاده می‌کنند که می‌خواهند بگویند اینها مدرن نیستند و در حال تلاش‌اند که به نظام کهنه ۱۴۰۰ سال قبل باز‌گردند، آنها درواقع بنیادگرایی و اصول‌گرایی را در مقابل مدرنیسم قرار می‌دهند. اما از نظر ما مدرنیسم به معنی بی‌دینی نیست و ما تضادی بین آن و دین نمی‌بینیم؛ ما می‌توانیم اصول‌گرا و بنیادگرا باشیم و از تکنولوژی مدرن جهان هم استفاده بکنیم.

▪ ویژگیهایی که برای بنیادگرایی مطرح می‌کنند و نمونه‌هایی که به عنوان بنیادگرایی اسلامی معرفی می‌شوند با آن آرمانهای انقلاب اسلامی و بحث آینده‌نگری و نگاه به آینده قابل جمع نیستند.

در تفکر غربی بحث مدرنیته و سنت و مدرنیسم وجود دارد و تضاد میان مدرنیته و سنت‌گرایی در آن به عنوان یک فلسفه مطرح است، برای اینکه بتوانند گذشته و سنت را بکوبند. البته از دید من میان مدرنیته و سنت‌گرایی تضاد و تفاوتی وجود ندارد. اگر مدرنیته به معنی ابزار است، با اصول‌گرایی و بنیادگرایی مخالفتی ندارد، اما اگر به معنای فرهنگ است، میان آنها اختلاف و تضاد وجود دارد. ابزارهایی که ناشی از دستاوردهای بشر بوده است به فرهنگ خاصی تعلق ندارد؛ مثل کشف الکل و جبر که زمانی از آن جهان اسلام بوده، دسته‌ای از دستاوردها هم از آن جهان غرب است و اینها با هم مبادله می‌شود. من به تفکر آقای مک‌لوهان اعتقادی ندارم که تکنولوژی خود فرهنگ است؛ یعنی به عقیده من فردی اصول‌گرا و سنت‌گرا می‌تواند از تلفن، اینترنت، و وسایل ارتباط‌جمعی، تکنولوژی مدرن حمل و نقل هوایی، زمینی، دریایی و ماهواره‌ای استفاده بکند و این مساله با اصول‌گرایی او منافاتی ندارد. درواقع ما آن را ابزار می‌بینیم و فرهنگ اسلامی را از طریق آن منتقل می‌کنیم. در حال حاضر جمهوری اسلامی رادیو و تلویزیونهای متعدد و وسایل مختلف دارد و از این طریق فرهنگ‌سازی می‌کند. اما اگر استفاده از تکنولوژی به معنی قبول فرهنگ مدرنیسم هم می‌باشد، پذیرفتنی نیست.

▪ اما بنیادگرایی به معنای گذشته‌گرایی فرهنگی در رفتارهای بنیادگرایان جلوه‌گر شده است.

غربی‌ها وقتی می‌گویند بنیادگرایی، در حقیقت می‌خواهند بگویند انقلابی‌ها در قرن بیست‌ویکم می‌خواهند قرن هفتم را زنده کنند؛ یعنی ۱۴۰۰ سال پیش. این اتهامی بیش نیست، برای اینکه ما می‌گوییم اسلام فرهنگی است که با الهام از وحی به صورت یک مکتب درآمده و در همه زمانها جاری است و محدوده زمانی ندارد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید