پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

بلوغ و دولت


بلوغ و دولت

شاید مهمترین مشخصه یك موجود زنده توانایی آن برای رشد است و در این میان رشد انسان را انتهایی نیست زمانی انسان برهنه در جنگل ها پرسه می زد و حالا اینجا ایستاده و معلوم نیست دو هزار سال دیگر كجا باشد و این حاصل رشد اندیشه و عاطفه بشر است

در هر جامعه ای هدف رشد است. به همین گونه ایرانی می خواهد ببالد و رشد كند. انسان در جامعه در یك شبكه درهم تنیده از سیستم ها قرار می گیرد. سیستم خانواده، سیستم های اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی و سیستم سیاسی و حكومتی. رشد روانی هر فرد روی رشد سیستم اثر می گذارد و سیستم های مناسب باعث رشد روانی فرد می شوند. این تعامل چنان تنگاتنگ است كه نمی توان مشخص كرد كدام علت است و كدام معلول. بنابراین برای رشد جامعه هم می توان روی فرد كار كرد تا با رشد و بلوغ سبب رشد سیستم ها و جامعه شود و هم می توان روی سیستم عمل كرد تا بستر مناسب رشد برای هر فرد و در نهایت جامعه شود. در این نوشتار حركت از سوی سیستم به فرد است و تمركز بر یك نوع سیستم است، سیستم حكومتی. در واقع پاسخ به یك سئوال ساده: «چه ساختار دولتی مناسب ترین بستر رشد روانی را برای هر ایرانی فراهم می كند؟»برای رسیدن به پاسخ مناسب ابتدا باید رشد روانی را تعریف كرد و سپس چند عنصر تعیین كننده در ایجاد دولت مناسب برای ایران بررسی شود و سپس نتیجه گیری نهایی انجام شود. حركت بشر از كودكی به بزرگسالی است. به بلوغ. در واقع رشد، فاصله گرفتن از كودكی و بالغ شدن است. همین مسیر در رشد روانی وجود دارد. یعنی فاصله گرفتن از مشخصه های روانی كودك و رسیدن به خصوصیات روانی بالغ، ابتدا به این مشخصه ها و خصوصیات بسیار ساده و خلاصه اشاره می شود. كودك وابسته است، وابسته به یك قدرت بزرگ تر از خودش، قوام من او وابسته به من دیگری است. آن دیگری والد است. پس خودمختار و مستقل نیست. كودك نمی تواند خودانگیخته عمل كند و مسئولیت بپذیرد. كودك اعمالش براساس عواطف و غرایز او است، عواطفی كه لزوماً ربطی به واقعیت ندارد. یعنی كودك فاقد منطق و عقل واقعیت سنج است. كودك به دلیل وابستگی اعتمادبه نفس ندارد. كودك هدفمندی، دوراندیشی، قدرت تصمیم گیری مستقل، نظم و ثبات و تداوم ندارد. كودك به دلیل ترس های زیادی كه از جهان بیرون دارد (به علت ناتوانی در اداره كردن واقعیت های بیرون از خودش) تمایل به امنیت مطلق دارد و ناامنی را نمی تواند تحمل كند. تمایل شدید به آغوش پناه دهنده و گاهواره دارد. باری خصوصیات كودك بیش از اینها است اما نویسنده به همین چند مورد بسیار مهم بسنده می كند. رشد، حركت به سمت و سوی بلوغ است. بلوغ به دست آوردن هر آنچه است كه كودك ندارد و از دست دادن هرآنچه كه كودك دارد. با این تعاریف خواننده خود می تواند درك كند كه بالغ كیست. البته لازم به توضیح است كه برخی خصوصیات كودك در هر بالغی می ماند و حتی برای حیات لازم است. اما در یك بالغ تمامی خصوصیاتی كه از كودكی مانده تحت كنترل او است تا بتواند در موارد لزوم (براساس واقعیت) از آنها استفاده كند. براساس این تعاریف به خلاصه ترین روش مشخص شد كه رشد روانی یعنی چه. این تعاریف ساده از كودكی و بلوغ در مورد هر انسانی در هر كجای دنیا صدق می كند. حال نظری سطحی به فرهنگ ایران انداخته شود. فرهنگ در گسترده ترین معنای آن هر آن چیزی است كه غیرطبیعی است یعنی ساخته بشر است. فرهنگ نحوه زیستن است. ساده یا پیچیده. در ایران به علت ازدیاد ساختارهای قومی و مذهبی، فرهنگ های گوناگون وجود دارد كه در این نوشتار به آن پرداخته نمی شود، اما در تمام فرهنگ های متفاوت ایران یك وجه مشترك وجود دارد كه آن فرهنگ پدرسالاری است. ایران فرهنگ پدرسالار داشته و دارد. عنصر فرهنگی دوم سنت است. ایران كهن سرزمینی سنتی است. این دو عنصر فرهنگی یعنی پدرسالاری و سنت نقش مهمی در رشد ایرانی دارند بنابراین حكومت مناسب بدون توجه به این دو عنصر ایجاد شدنی نیست. در این نوشتار دولت ها بر مبنای پدرسالاری، برمبنای سنت و بر مبنای یك ایدئولوژی خاص بحث می شود تا بتوان در نهایت نتیجه گرفت كه دولت مطلوب برای ایرانی ها كدام است. می توان از فرهنگ پدرسالار و دولت بر مبنای چنین فرهنگی آغاز كرد. پدرسالاری یعنی نیاز به وجود یك والد قدرتمند، همه توان (omnipotent)، ایده آلیزه و صاحب فره (Carizmatic) این نیاز عمیق عاطفی در طول تاریخ ایران و در اغلب روابط ایرانی ها چه در درون خانواده، چه در روابط دوستانه یا عشقی، چه در سطوح مختلف اجتماعی و چه در دولت دیده می شود. برای بررسی بیشتر این عنصر فرهنگی می توان از رشد كودك در درون خانواده آغاز كرد. در ابتدای كودكی به دلیل ناامنی و كمبود قدرت در اداره كردن واقعیت های زندگی، والد دارای چنین جایگاهی در روان كودك می شود و من او كه هنوز بسیار ضعیف است با ایجاد پیوند وابستگی با چنین والد آرمانی امنیت و قدرت می گیرد. در سیر رشد به خصوص از اوایل دوران بلوغ كه مرحله نیاز به استقلال و خودمختاری در نوجوان بهنجار ایجاد می شود، نیاز به وجود چنین والدی كه مانند اهرم قدرتی خارج از وجود كودك برای او عمل می كرد به تدریج در وجود او كم می شود و نوجوان و جوان احساس می كند كه می تواند قائم به وجود خویش باشد یعنی خودمختار و بالغانه احساس كند، فكر كند و مسئولیت اعمالش را بپذیرد و بدون وابستگی و داشتن یك واسطه جهان را با روش آزمایش و خطا تجربه كند و به سمت كمال انسانی پیش برود. اگر به هر دلیلی این سیر رشدی با مشكل روبه رو شود، انسان وابسته به قدرتی بیرون از خود باقی می ماند و به رشد و استقلال نهایی نخواهد رسید. این قدرت می تواند كماكان همان والد باشد یا همسر یا رئیس و استاد یا در نهایت رئیس دولت. زمانی كه به تاریخ ایران نظرافكنده می شود نیاز به این والد همه توان و ایده آلیزه همیشه وجود داشته است. این والدها می توانند عقاید مختلف داشته باشند اما ماهیت رابطه با مردم در همه شان یكی است و همه نوع روابط به یك نقطه ختم می شود، به وابستگی مطلق كه اولین دشمن رشد و استقلال است. چرا تاریخ ایران چنین رقم خورده است؟ مجالی برای مرور تاریخ نیست اما هر چه بر ایرانی در طول تاریخ كهن خود گذشته نتیجه احساس تهدید و ناامنی شدید بوده كه چنین ساختار رابطه ای را الزام وجود و هویت او ساخته و تا چنین روابطی وجود دارد رشد میسر نیست زیرا كه ماهیت رابطه، سلطه و زیرسلطه خواهد بود یعنی رابطه كودك با والد. به فردی كه سلطه می ورزد با هر نحوه تفكری كه باشد سلطان می گویند. سلطان در فرهنگ ایرانی به معنای قدرت، تسلط و فرمانروایی است كه در واقع به دیگری اعمال می شود. این یك انحراف در مسیر رشدی است كه ماهیت جبرانی دارد. فردی كه كودكی را پشت سر می گذارد و به بلوغ می رسد در واقع سلطان وجود خویش می گردد یعنی تسلط و قدرت بخش من واقعیت سنج انسان بر روی بخش های دیگر وجود. انسان بالغ سلطان می شود اما سلطان خودش. منی پیدا می كند با ساختاری محكم و قوی كه بر بخش دیگر وجودش مثل بخش غرایز و وجدان اخلاقی تسلط می یابد. فردی كه سلطان وجود خویش گردد نه نیازی به سلطانی بیرون از خودش دارد برای آویزان شدن و امنیت گرفتن و نه نیازی به سلطان دیگری شدن تا از من او تغذیه كند و قدرت بگیرد. در این نقطه است كه دموكراسی در روابط انسانی انجام پذیر است یعنی اصل روابط سلطه و زیرسلطه از بین خواهد رفت. نتیجه اینكه اولین عنصر تسهیل كننده رشد برای جامعه ایران از بین بردن فرهنگ پدرسالاری است در هر رابطه ای از درون خانواده تا دولت. ایرانی جایی و زمانی باید بپذیرد كه خود عمل كند و خود مسئولیت اعمالش را بپذیرد و با پذیرش احتمال شكست و اشتباه به روش بالغانه آزمایش و خطا خود و جامعه اش را بسازد و در نهایت هر ایرانی رشد یافته بتواند سلطان وجود خویش شود. عنصر فرهنگی مهم دیگر سنت است، كه ریشه ای عمیق در فرهنگ ایران دارد. سنت بحثی پیچیده تر دارد. قبل از ورود به این صحبت لازم است مطالبی روانشناختی گفته شود.انسان دوگونه باور دارد. یكی باورهایی كه از تجربیات دوران كودكی به خصوص در رابطه با والد به وجود می آید. این باورها ریشه در عواطف بشر دارند یعنی لزوماً ربطی به واقعیت بیرون از او ندارند. به این دسته باورها، باورهای عاطفی گفته می شود. این باورها در واقع تبدیل به باید، نبایدهایی می شود كه لزوماً براساس واقعیت نیست یعنی قوانینی كه بنیان آن بر پایه عواطف و تجربیات عاطفی دوران كودكی انسان است. چون بر پایه عواطف بشر است بسیار محكم است و شاید واقعیت عقلایی نتواند آن را تغییر دهد یا تعدیل كند. چرا واقعیت عقلایی نمی توان آن را تغییر دهد؟ به این علت كه این باید نبایدهای عاطفی چارچوب هایی در روان ناخودآگاه انسان ایجاد می كنند كه بشر از وجود این چارچوب ها امنیت فراوان می گیرد. در كل چارچوب به انسان امنیت می دهد و هر چه روان انسان كودك تر باشد و احساس ناامنی بیشتری كند به استحكام این چارچوب ها برای تولید امنیت بیشتر نیاز دارد و در مقابل تغییر یا تعدیل این چارچوب ها مقاومت خودآگاه و ناخودآگاه بیشتری از خود نشان می دهد. واقعیت وجودی بشر این است كه همه كمابیش به این باورهای عاطفی كه چارچوب های امنیت دهنده را تشكیل می دهند، نیاز دارند چون بشر كامل نیست و كامل تنها یك اسطوره است و انسان به امنیت نیاز دارد، اما مشكل كجا ایجاد می شود؟


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید