پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

آیا اخلاق قابل تغییر است


آیا اخلاق قابل تغییر است

اعتقاد به عدم امکان تغییر اخلاق سر از اعتقاد به جبر در می آورد زیرا مفهومش این است که صاحبان اخلاق بد و خوب قادر به تغییر آن نیستند و چون اعمال آنها بازتاب اخلاق آنها است, پس در انجام کار خوب یا بد مجبورند, و در عین حال مکلف به انجام خوبیها و ترک بدیها هستند

سرنوشت علم اخلاق و تمام بحثهای اخلاقی و تربیتی به این مساله بستگی دارد، زیرا اگر اخلاق قابل تغییر نباشد نه تنها علم اخلاق بیهوده خواهد بود، بلکه تمام برنامه‏های تربیتی انبیا و کتابهای آسمانی لغو خواهد شد؛ تعزیرات و تمام مجازاتهای بازدارنده نیز بی‏معنی خواهد بود.

بنابراین، وجود آنهمه برنامه‏های اخلاقی و تربیتی در تعالیم انبیاء و کتب آسمانی و نیز وجود برنامه‏های تربیتی در تمام جهان بشریت، و همچنین مجازاتهای بازدارنده در همه مکاتب جزائی، بهترین دلیل بر این است که قابلیت تغییر اخلاق، و روشهای اخلاقی، نه تنها از سوی تمام پیامبران که از سوی همه عقلای جهان پذیرفته شده است.

اما با این همه، عجیب است که فلاسفه و علمای اخلاق بحثهای فراوانی درباره این که «آیا اخلاق قابل تغییر است‏یا نه؟» مطرح کرده‏اند!

بعضی می‏گویند: اخلاق قابل تغییر نیست! و آنها که بدگوهرند و طینتی ناپاک دارند عوض نمی‏شوند، و به فرض که تغییر یابند، سطحی و ناپایدار است و بزودی به حال اول باز می‏گردند!

آنها برای خود دلائلی دارند از جمله این که ساختمان جسم و جان رابطه نزدیکی با اخلاق دارد، و در واقع اخلاق هر کس تابع چگونگی آفرینش روح و جسم اوست، و چون روح و جسم آدمی عوض نمی‏شود، اخلاق او نیز قابل تغییر نیست.

جمعی از شعرا که پیرو این طرز تفکر بوده‏اند نیز در اشعار خود بطور گسترده به این مطلب اشاره کرده‏اند (هر چند ممکن است اشعار آنها را بر نوعی مبالغه در این امر حمل کرد).

نمونه‏ای از اشعار شعرای معروف را در این زمینه در ذیل می‏خوانید:

پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است شمشیر نیک زآهن بد چون کند کسی؟ ناکس به تربیت نشود ای حکیم کس! باران که در لطافت طبعش خلاف نیست در باغ لاله روید و در شوره‏زار خس!

برسیه دل چه سود خواندن وعظ نرود میخ آهنین در سنگ آهنی را که موریانه بخورد نتوان برد از آن به صیقل زنگ!

چون بود اصل گوهری قابل تربیت را در او اثر باشد هیچ صیقل نکو نداند کرد آهنی را که بدگهر باشد. سگ به دریای هفتگانه مشوی که چو تر شد پلیدتر باشد! خر عیسی گرش به مکه برند چون بیاید هنوز خر باشد!

دلیل دیگری که برای این امر ذکر کرده‏اند این است که دگرگون شدن اخلاق به واسطه عوامل خارجی، از قبیل تادیب و نصیحت و اندرز است، و هنگامی که این عوامل زایل گردد، انسان به اخلاق اصلی خود باز خواهد گشت، درست مانند سردی آب که به وسیله عوامل حرارت‏زا از بین می‏رود و هنگامی که آن عوامل از بین برود، حرارت را پس داده، به حال اول باز می‏گردد!

این طرز فکر و این‏گونه استدلالات همه مایه تاسف و سبب انحطاط جوامع بشری است!

طرفداران «قابلیت تغییر» در امور اخلاقی، از دو دلیل فوق چنین پاسخ می‏گویند:

۱) ارتباط اخلاق با ساختمان روح و جسم انسان قابل انکار نیست، ولی این ارتباط به اصطلاح در حد «مقتضی» است نه «علت تامه»، یعنی می‏تواند زمینه‏ساز باشد نه این که الزاما و اجبارا تاثیر قطعی بگذارد، همان‏گونه که بسیاری از افرادی که از پدران و مادران مبتلا به پاره‏ای از بیماریها متولد می‏شوند زمینه آلودگی به آن بیماریها را دارند، ولی با این حال می‏توان با پیشگیریهای مخصوص جلو تاثیر عامل وراثت را گرفت.

افراد ضعیف البنیه از نظر جسمانی با استفاده از بهداشت و ورزش، افراد نیرومندی می‏شوند و بعکس، افراد قوی البنیه بر اثر ترک این دو، ضعیف و ناتوان خواهند شد.

افزون‏براین، روح و جسم انسان نیز قابل‏تغییر است تاچه رسدبه‏اخلاق زاییده‏ازآن!

می‏دانیم تمام «حیوانات اهلی امروز» یک روز در زمره حیوانات وحشی بودند، انسان آنها را گرفت و رام کرد، و به صورت حیوانات اهلی در آورد؛ بسیاری از گیاهان و درختان میوه نیز چنین بوده‏اند. جایی که با تربیت‏بتوان خلق و خوی یک حیوان و ویژگیهای یک گیاه یا درخت را تغییر داد چگونه نمی‏توان اخلاق انسان را به فرض که اخلاق ذاتی باشد تغییر داد؟

هم اکنون نیز بسیاری از حیوانات را برای کارهایی که بر خلاف طبیعت آنها است تربیت می‏کنند و آنها این کارها را بخوبی انجام می‏دهند.

۲) از آنچه در بالا گفته شد پاسخ استدلال دیگر آنان نیز روشن می‏شود زیرا گاه عوامل بیرونی آنقدر تاثیر قوی دارد که ویژگیهای ذاتی را بکلی دگرگون می‏سازد، و حتی ویژگیهای جدید به وراثت‏به نسلهای آینده نیز می‏رسد همان‏گونه که در حیوانات اهلی مثال زده شد.

تاریخ، انسانهای بسیاری را نشان می‏دهد که بر اثر تربیت‏بکلی خلق و خوی خود را تغییر دادند، و به اصطلاح یکصد و هشتاد درجه چرخش کردند، افرادی که یک روز مثلا در صف دزدان قهار جای داشتند به زاهدان و عابدان مشهوری مبدل گشتند.

توجه به طرز به وجود آمدن یک ملکه اخلاقی به ما این قدرت را می‏دهد که راه از میان بردن آن را نیز پیدا کنیم؛ مساله چنین است که هر عمل خوب یا بد اثر موافق خود را در روح انسان باقی می‏گذارد، و روح را تدریجا به سوی خود جلب می‏کند، تکرار این عمل آن اثر را بیشتر و قویتر می‏سازد، و کم کم کیفیتی به نام «عادت» حاصل می‏شود، و هر گاه عادت استمرار یابد به صورت «ملکه» در می‏آید.

بنابراین، همان‏گونه که عادات و ملکات اخلاقی زشت در سایه تکرار عمل تشکیل می‏گردد، از همین طریق قابل زوال است؛ البته، اثر تلقین، تفکر، تعلیمات صحیح و محیط سالم در فراهم کردن زمینه‏های روحی برای پذیرش و تشکیل ملکات خوب را نمی‏توان نادیده گرفت.

در اینجا قول سومی نیز وجود دارد و آن این‏که بعضی از صفات اخلاقی قابل تغییر است، و بعضی غیر قابل تغییر، آن صفاتی که طبیعی و فطری است، قابل تغییر نمی‏باشد، ولی آن صفاتی که عوامل خارجی دارد قابل تغییر است. [۲]

این قول نیز فاقد هرگونه دلیل است، زیرا این تفصیل و تفاوت گذاری، بین صفات فرع، بر قبول اخلاق طبیعی و فطری است، در حالی که چنین چیزی ثابت نیست؛ و به فرض که چنین باشد چه کسی می‏تواند ادعا کند که صفات فطری قابل تغییر نیست؟ مگر حیوانات وحشی را نمی‏توان اهلی کرد؟ مگر تعلیم و تربیت نمی‏تواند آنقدر ریشه‏دار شود که اعماق وجود انسان را دگرگون سازد؟

آیات و روایات دلیل بر قابلیت تغییر اخلاق است.

آنچه را در بالا گفتیم از نظر دلائل عقلی و تاریخی بود، هنگامی که به دلائل نقلی یعنی آنچه از مبدا وحی و سخنان معصومین(ع) به دست آمده مراجعه کنیم مساله از این هم روشنتر است؛ زیرا:

۱) نفس مساله بعثت انبیا و ارسال رسل و انزال کتب آسمانی و بطور کلی ماموریتی که آنها برای هدایت و تربیت همه انسانها داشتند، محکمترین دلیل بر امکان تربیت و پرورش فضائل اخلاقی در تمام افراد بشر است.

آیاتی مانند: هو الذی بعث فی‏الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته ویزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمهٔ وان کانوا من قبل لفی ضلال مبین (سوره جمعه، آیه‏۲) [۳] و آیات مشابه آن بخوبی نشان می‏دهد که هدف از ماموریت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله هدایت و تربیت و تعلیم و تزکیه همه کسانی بود که در «ضلال مبین» و گمراهی آشکار بودند.

۲) تمام آیاتی که خطاب به همه انسانها به عنوان «یا بنی‏آدم» و «یاایها الناس» و «یاایها الانسان»، و «یا عبادی» می‏باشد و مشتمل بر اوامر و نواهی و مسائل مربوط به تهذیب نفوس و کسب فضائل اخلاقی است، بهترین دلیل بر امکان تغییر «اخلاق رذیله» و اصلاح صفات ناپسند است، در غیر این صورت، عمومیت این خطابها لغو و بیهوده خواهد بود.

ممکن است گفته شود: این آیات غالبا مشتمل بر احکام است، و احکام مربوط به جنبه‏های عملی است، در حالی که اخلاق ناظر به صفات درونی است.

ولی نباید فراموش کرد که «اخلاق» و «عمل» لازم و ملزوم یکدیگر و به منزله علت و معلولند، و در یکدیگر تاثیر متقابل دارند؛ هر اخلاق خوبی سرچشمه اعمال خوب است، همان‏گونه که اخلاق رذیله، اعمال زشت را به دنبال دارد؛ و در مقابل، اعمال نیک و بد نیز اگر تکرار شود تدریجا تبدیل به خلق و خوی خوب و بد می‏شود.

آیت الله مکارم شیرازی

پاورقی‏ها

[۱]. اخلاق در قرآن جلد اول صفحه ۳۰ .

[۲]. محقق نراقی در جامع السعادات این نظریه را برگزیده است (جامع السعادات جلد ۱، ص ۲۴).

[۳]. آیه ۱۶۴ آل عمران نیز همین مضمون را در بردارد.

[۴]. به اصول کافی، جلد ۱، ص ۱۵۵ و کشف‏المراد، بحث قضا و قدر درباره مفاسد و مذهب جبر مراجعه شود.

[۵]. سفینهٔ البحار، (ماده خلق).

[۶]. بحار، جلد ۱۰، ص ۳۶۹.

[۷]. بحار، ج ۷۱، ص ۳۸۵.

[۸]. غررالحکم، ۱۲۸۰ - ۱۲۸۱.

[۹]. مهجهٔ البیضاء، ج ۵، ص‏۹۳.

[۱۰]. مرحوم کلینی در جلد دوم اصول کافی، در باب حسن الخلق(ص ۹۹) هیجده روایت در این زمینه نقل‏کرده است.

[۱۱]. سفینهٔ البحار، ماده خلق.

[۱۲]. به جلد دوم اصول کافی و روضه کافی، و جلد سوم میزان الحکمهٔ و جلد اول سفینهٔ البحار، در ابواب مناسب مراجعه فرمایید.

[۱۳]. غرر الحکم.

[۱۴]. جامع السعاده، جلد اول، صفحه ۲۴.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید