چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

جهان متشتت نشانه ها


جهان متشتت نشانه ها

پینوکیو بعد از آفرینش وارد جهانی بزرگ و فانتزی می شود فانتزی از آن رو که این جهان قواعدی دارد که برای «عروسکی» مانند او غیرقابل فهم است, چرا که جهانی انسانی است پینوکیو در ادامه سفر خود درمی یابد که برای فهم این جهان «انسانی» باید به موجودی بدل شود که شبیه آن جهان باشد

● یادداشتی درباره نمایش پینوکیو

تئاتر جایگاه نشانه هاست. جهان استعاری تئاتر بدون نشانه ها به واقعیتی عریان می ماند که رویایش را از دست داده باشد. رابطه دال و مدلولی که در هر اثر تعریف می شود به مثابه قراردادی است برای ورود به آن جهان.

از این رو این قرارداد باید در همان جهان معنا داشته باشد وگرنه دلالت اثر دچار نقصان می شود. داستان پینوکیو داستانی آشنا و مبتنی بر ساختار سفر است. سفری مانند آلیس در سرزمین عجایب یا سفر ارداویراف به جهان زیرین.

پینوکیو بعد از آفرینش وارد جهانی بزرگ و فانتزی می شود. فانتزی از آن رو که این جهان قواعدی دارد که برای «عروسکی» مانند او غیرقابل فهم است، چرا که جهانی انسانی است. پینوکیو در ادامه سفر خود درمی یابد که برای فهم این جهان «انسانی» باید به موجودی بدل شود که شبیه آن جهان باشد. او باید برای فهم آن جهان هرچه بیشتر به آن شبیه شود.

تامل بر این نکته که او میان جهان «عروسکی- فانتزی» و جهان «انسانی» کدام یک را باید انتخاب کند به یکی از گرانیگاه های فکری پینوکیو بدل می شود. این پرسش تامل برانگیزی است که دراماتورژ اثر حتماً با آن روبه رو بوده است.

در بخش پرداخت جهان فانتزی اثر کارگردانان خوب عمل می کنند. جهانی که با شیوه اجرایی که انتخاب کرده اند به سوی همان ایده ای می رود که آنان مدنظر دارند. در این جهان فانتزی شخص (فردیت) به معنای واقعی وجود ندارد بلکه مانند آثار ابزورد به طرح واره ای از انسان بسنده می شود. این طرح وارگی از عدم اهمیت انسان به عنوان یک انتخاب گر می آید.

انسانی که توسط سیستم های مختلف و در درون چرخه نظام های تمامیت خواه به «عروسک» یا «ابزاری» تقلیل می یابد تا بدنه آن سیستم را فربه تر کند. هر سیستمی با چنین رویکردی این قدرت را دارد تا از طریق صنعتش هر پدیده ای را به ابزاری مفید بدل کند. ابزاری فکر شده و طراحی شده که از خودبیگانه و تهی شده است.

رویکرد کارگردانان به پینوکیو برجسته کردن صنعت انسان سازی هر سیستم است. شکلی از انسان که مبتنی بر ایدئولوژی آن سیستم است. صنعتی که در عصر حاضر به دور فردیت و حیات انسان امروزی چنبره زده است. این صنعت هر پدیده و آدمی را به مانند شیء قابل مذاب در نظر می گیرد که باید در چنبره ایدئولوژی اش ذوب شود و به شکلی خودکار در بدنه آن صنعت قرار گیرد.

شیء وارگی انسان در میانه این صنعت آمال این شیوه و نگاه صنعتی است. برجسته کردن تکنیک «تکرار» در کنش ها و رفتارها و میزانسن ها به سمت همین تاکید و تکنیکی می رود که در اثر مدام با آن روبه رو می شویم. کارگردانان از این تکنیک استفاده های مناسبی می برند. از سوی دیگر تاکید بر پاره پاره بودن هر پدیده - که به شکل دایره هایی در صحنه خود را عیان می کنند- از دل همین تکنیک بیرون می آید. اما به نظرم تماشاگر با نمایش پینوکیو مدام احساس فاصله می کند. این فاصله گاه باعث می شود که رابطه تماشاگر و اثر از هم گسیخته شود. باید دید که چرا و چه زمانی این گسست به وجود می آید؟

هر رفتار و تصویری که در اثر می بینیم، به مانند یک نشانه خود را به ما نشان می دهد. اما این نشانه ها مرجعی ندارند. این عدم ارجاع باعث می شود هر تصویر را به صرف تصویری منفرد در نظر آوریم که رابطه ای با عناصر و نشانه های دیگر ندارد.

به معنای دیگر در رابطه دال و مدلول که باعث می شود نشانه ای شکل بگیرد، در این اجرا، دال ها وجود دارد، اما مدلول این دال ها پنهانند. تماشاگر هر بار باید با ذهنی گسیخته با آنها روبه رو شود. البته کارگردانان با تماشاگر بر سر این نقطه مشترک کوچک اما مهم توافقی ایجاد نمی کنند که؛ تماشاگر مدام باید با دال هایی سر و کار داشته باشد بی آنکه مدلول آنها روشن باشد. دلیل این امر تاکید بر این نکته است که هر نشانه باید مرجعی داشته باشد و این از طرف کارگردانان مدام به تماشاگر نشان داده می شود. مثلاً در همان صحنه آغازین کار تماشاگر دو نفر را می بیند که صحنه «آفرینش» را بازی می کنند.

در این صحنه، کارکرد هر دالی این است که به مدلولی منتج شود و نشانه ای را بسازند. در اینجا کنش های آنها منتج به عمل «خلق عروسک» می شود و از دل آن پینوکیو «زاده» می شود. پس قرارداد کارگردانان به این شکل خواهد بود؛ ۳=۲«۱ (دال« مدلول= نشانه). اما در ادامه اثر این قرارداد یا این مکانیسم که در ابتدا با آن روبه روییم، ادامه نمی یابد. چرا که هر نشانه با نشانه های دیگر رابطه ای برقرار نمی کنند و به شکل منفرد دیده می شوند.

عدم رابطه در بیشتر جاهای اجرا به سبب این است که تماشاگر بخشی از نشانه ای را دارد و بخش دیگر وجود ندارد. فقدان این رابطه ها باعث می شود که در صحنه هر دال و مدلول، نشانه ای را نسازند و بسیار بی ارتباط با یکدیگر به نظر بیایند. از این رو به جای اینکه نشانه ها به هم کمک کنند تا همدیگر را تکمیل کنند به ضد هم بدل می شوند.

این سبب می شود که در بخش وسیعی از اجرا این مکانیسم، انسجام اثر را بر هم زند. سرگردانی نشانه بنیان روابط مستحکم اثر را متزلزل کرده و شکاف عمیقی بین تماشاگر و اجرا ایجاد کرده است؛ شکافی که در کلیت اجرا به پاشنه آشیل کار بدل شده است.

نمایش پینوکیو اگر نتواند این شکاف ها و نقصان ها را برطرف کند در ارتباط با تماشاگر (یکی از ارکان اصلی تئاتر)به وادی سرگردانی می افتد که بازگشت ناپذیر خواهد بود و اجرا را به کاری شخصی بدل می کند که در آن تماشاگر اهمیتش را از دست می دهد. تئاتر بدون تماشاگر به واقعیتی می ماند که تهی از رویاست. همان رویایی که پینوکیو را بدل به انسان می کند.

فارس باقری



همچنین مشاهده کنید