پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

انقلاب مشروطیت و تمرین دموكراسی


انقلاب مشروطیت و تمرین دموكراسی

۱ـ واقعیت این است كه ما فاقد روحیه جمع گرایی هستیم و تجربه و سابقه حزبی نیز نداریم. تاریخ ما و تفكر ما چنان تمرین و تجربه ای را منعكس نمی كند، در حالی كه دموكراسی در غرب محصول قرن …

۱ـ واقعیت این است كه ما فاقد روحیه جمع گرایی هستیم و تجربه و سابقه حزبی نیز نداریم. تاریخ ما و تفكر ما چنان تمرین و تجربه ای را منعكس نمی كند، در حالی كه دموكراسی در غرب محصول قرن ها تكامل تدریجی و تجربه های اجتماعی است. مسئله این است كه ما خو كرده استبداد هستیم و جامعه ایرانی از همان آغاز روابطی را تنظیم كرده كه به قول مختاری از آن به عنوان «شبان -رمگی» می توان یاد كرد.

انسان پراكنده جایی به بها و بهانه امنیت اختیار به كف سلطان قاهر داده است. همان پدر، رهبر، حاكم و سلطان و مرادی كه مقدس هم به شمار می رود. اربابان فكری اش نیز غزالی ها و ابن سیناها بودند كه رنگ الهی به حاكمان دادند و حسابشان را از خلایق جدا ساختند. طبعاً كهنگی روابط و ارزش ها نگذاشت تحول تازه ای كه زاده مشروطیت بود سرعت بگیرد، سهل است، راه انحراف هم رفت و به سنت های پدرسالارانه - تمرین شده- پیشین بازگشت. نظام كهنه البته فرو ریخت. قانون اساسی هم تدوین شد، اما جانشین نظام كهنه دوباره همان ساخت دیرینه ای بود كه جان نه، لباس در رضاشاه نو كرد. یعنی مشروطه برای ما خواب یك شبه ای بود كه تعبیر خوش نداشت. قدرت در تمركز قاهره خود اصرار می ورزید و تقلید بی حساب و ظهور دموكراسی خلق الساعه ما را نمی توانست به جایی برساند.

در واقع اینجا نظام های سیاسی نیز حاضر نبوده اند به تجربه های تازه ای از دموكراسی دست بزنند و به فضای عمومی و جامعه مدنی مجال بر بالیدن بدهند تا طبقات مختلف اجتماعی ناتوان، توان بازیابند و تقسیم و تعدیل قدرت را عملی كنند. تعدیل قدرت اگرچه در مشروطیت خواسته می شود اما دولت های ایرانی هر تجربه معطوف به تقسیم قدرت را حتی به قهر و حذف رد می كنند. از این رو حزب نیز كه به ساماندهی افكار عمومی، عقاید اجتماعی و روابط اقتصادی و اجتماعی می پردازد تا طبقه ای را و افكار آنها را به قدرت برساند نادیده گرفته می شود، چرا كه حزب هم وجودی مستقل از نهاد دولت است و هم بر جامعه و قدرت اثر می گذارد. لذا آنچه شكل می گیرد نیز به تدریج به مناسبت همان فقر روحیه و تجربه و سابقه رنگ می بازد یا از فعالیت بازمی ماند و یا به سازمانی دولتی تبدیل می شود كه مظهر تمایلات و نیازهای ملت نیست.

۲ـ در فقدان روحیه و سابقه ای كه اشاره اش رفت، تجربه نهضت ملی بسیار گویا است. مصدق كه از همان آغاز كار رسالت خود و جبهه ملی را «بسط دموكراسی» و تامین آزادی دانست و متاسفانه نهضت را عرصه جاه طلبی، برتری جویی، رقابت های ناسالم و منفعت طلبی می دید، نتوانست راهی برای خروج از خودمداری باز كند تا ملتی خسته باقی بماند. توده بی شكلی سرگردان كه با امواج مصنوعی ایجاد شده توسط براندازان می رفت و در اوج هیجانی كور، صدا در صدای تماشائیان بر صحنه آمده می انداخت و با قافله غوغا همراه می شد. پاداش طلبان نخبه اینجا هم توفیقی در جمع گرایی نداشتند. جمعیت های هوادار دولت مانند حزب ایران، نیروی سوم، جمعیت آزادی و حزب ملت ایران بر بنیاد پان ایرانیسم حتی قادر نبودند به جز بر محور شخصیت مصدق ملت را جمع كنند. جبهه ملی نیز حزبی نبود كه بتواند قدرت و توانایی هر فرد را از همان یك رای كه موقع رفراندوم به دولت می داد فراتر ببرد و طرحی بریزد تا برنامه و اهداف نهضت را به تصویر بكشد، مگر در زمان تنگی و تشویش مسئولیتی بپذیرند و از نهضت ملی خود دفاع كنند. جبهه نتوانست ملت را به آگاهی اجتماعی و فهم سیاسی مسلح كند تا در دوراهه آزادی یا امنیت، خسته و افسرده از آشوب و هرج و مرج به استبداد سلطان جائر گردن نگذارد. مصدق حتی در هنگامه ای كه هر كس راه خود می رفت و تفرقه صحنه سیاسی كشور را آشفته كرده بود ایران را نیازمند «حزبی منضبط با برنامه دقیق» ندانست و تنها ائتلاف سازمان ها را در همان جبهه ملی می پسندید. او نمی خواست «یك حزب سیاسی درست» كند و بیشتر به حمایت افرادی چون فاطمی و شایگان دل خوش داشت تا با تشتت و نفاق و ندانم كاری ابتكار كار به دست توطئه چینان اندازد و نهضت ملی را درهم شكند. اگرچه یكی چون شایگان بر لزوم تشكیل حزب تاكید می كرد و از تكمیل مشروطیت ایران و از پایان دغل بازی ها و توطئه ها سخن می راند تا مگر برنامه اصلاحی جامعی تدارك ببینند، اما مصدق به تشكیل حزب علاقه نشان نداد و اثری از مشاركت ملت در حیات سیاسی و اجتماعی كشور باقی نماند و به مجراهای جدید مشاركت سیاسی اجازه رشد داده نشد و دوباره خودمداری جا باز كرد.

حسین فرخی



همچنین مشاهده کنید