چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

تلقینات و تلقیات


تلقینات و تلقیات

جشنواره بیست و ششم فجر, آن گونه که هستیم

تلقی ما از احساس «رضایت» نسبت به آنچه به ما عرضه شده، چیست؟ حتماً این شگرد بازار عرضه محصولات غذایی را به یاد دارید که مثلاً وقتی عزم می کرد محصولی چون «کره» را به بهایی بسیار گران تر به مصرف کننده بفروشد، با جلوگیری موقت از توزیع آن، مردم را نسبت به میزان هر چند ناچیز کره، تشنه می کرد. بعد آن را با بهایی مثلاً حدود چهارده برابر بهای قبلی، به میزان بسیار محدود و معدودی به بازار می فرستاد. (تغییر بهای اینچنینی کره از پنجاه به هفتصد تومان، دقیقاً در میانه دهه هفتاد روی داد.) طبیعی است که در این مقطع واکنش عمومی با گله مندی از قحطی کره همراه می شود. اندکی بعدتر زمان مناسبی است که بازار، کره را به میزان کافی و انبوه اما با بهایی مثلاً نزدیک به هشت برابر بهای قبلی به یخچال سوپرمارکت ها سرریز کند.

(در مثال پیشین، دقیقاً بهای چهارصد تومان را به خاطر دارم.) به این ترتیب محصول عملاً به شکلی بی رحمانه و توام با تورمی غیرقابل تصور و تحمل به مصرف کننده عرضه شده، اما چون پیشتر به مدت کوتاهی از او دریغ شده، حس درونی و تعمیم پذیر مصرف کننده، با نوعی رضایت ناشی از «تلقین» همراه است؛ «آخیش، باز چهارصد خیلی بهتر از هفتصده»، ارتباط این مشی و منش تلقینی بازار بیمار ما با جشنواره بیست و ششم فجر، چندان دور و پرت نیست. اندکی به آن فکر کنید، دستگیرتان خواهد شد.

تلقی ما از جنس و کارکرد موسیقی فیلم در سینما چیست؟ کاری به تکنیک نوازندگی و ظرافت های تنظیم و کمپوزیسیون و حتی بداعت ملودی ها ندارم، فقط اگر زمینه و کیفیات «سینمایی» موسیقی را در نظر بگیریم، موسیقی متن همچنان یکی از ضعیف ترین عرصه های پساتولیدی فرآیند فیلمسازی در سینمای ایران است (حتی شاید «یکی از» را هم بابت رودربایستی اضافه کردم،). در هر فیلم خوب یا متوسطی هم می توانید مطمئن باشید که موسیقی از فرط حجم بالا، از فرط تاکید و اغراق در مورد حس جاری در صحنه و از فرط شیرفهم کردن تماشاگر با توصیف موقعیت آدم ها و اتفاق ها، به جای ارتقای سطح ظرافت های فیلم به آن لطمه می زند. غم ها را سوزناک و سخیف جلوه می دهد، مکالمات یا نگاه های عاشقانه را بیش از حد «رو» می کند و هر مضمون و احساس نهانی را چنان فریاد می زند که لوث و لوس می شود. منهای موسیقی محمدرضا علیقلی که فقط به تیتراژ پایانی «به همین سادگی» اختصاص یافته، همه کاندیداهای دیگر داوران جشنواره در این رشته، از جمله همین موارد لطمه زننده اند. در حالی که کار خفیف و ظریف حسین علیزاده باید در «تنها دوبار زندگی می کنیم» دیده می شد (که البته با نپذیرفتن فیلم در مسابقه اصلی، ممکن نبود)؛ نه با تعدد و تکرار قطعات شیرفهم کننده موزیک «آواز گنجشک ها».

● تلقی ما از القای یأس و پوچی در نظام معنایی یک اثر هنری چیست؟

آن نگاه سنتی دور از شناخت ادبی را هنوز از یاد نبرده ایم که پدران دلسوز نوجوانان اهل ادبیات و هنر اصرار داشتند آنها را از خواندن آثار صادق هدایت، فرانتس کافکا، آلبرکامو، آندره ژید، فروغ فرخزاد یا مثلاً ژان پل سارتر منع کنند، با این تلقین که آنها «پوچ گرا» هستند. تفاوت نحله فکری و دیدگاه جاری در آثار این بزرگان گاه برخی از آنها را در نقطه مقابل نگرش یکدیگر قرار می دهد، اما تلقی عمومی جماعت از تلخی آثار هر کدام و آنچه می خواهند به علاقه مندان آنان تلقین کنند، به شکلی ژنریک با نهیلیست انگاشتن یکایک شان توام است.

قرار نگرفتن فیلم باطراوت «تنها دو بار زندگی می کنیم» در بخش مسابقه اصلی جشنواره و تراشیدن قوانینی برای محدود شدن حضور آن به بخش «نگاه اول»، بیش از هر چیز حاصل همین تلقی است. بدون تردید فیلم در نگاهی که به سرنوشت و سرگذشت قهرمانش و همه رهگذران و مجاورانش در سال های زندگی و چند روز اول بعد از مرگ او دارد، تلخ است؛ اما اولاً به جهت خیالپردازی خاصی که محور روایت است یعنی زنده ماندن و پرسه زدن یک مرده در شهر و ثانیاً بابت نگرشی در فیلمنامه که به بازیابی خاطرات و امیدهای گذشته به عشق و سرزندگی و انگیزه و به بخشش و عزت نفس و احیای احساس های از یاد رفته مسیر زندگی سیامک (علیرضا آقاخانی) می انجامد، فیلم مطلقاً سیاه و یأس آور و متمایل به پوچ نگری نیست. ناکام ماندن «تنها دو بار...» حتی در دریافت جایزه بهترین فیلم اول می تواند کارگردان خلاق آن بهنام بهزادی را عمیقاً دلسرد کند، اما اگر او هم بپذیرد که این تصمیم و اهدای جایزه به فیلم شعاری احساساتی «در میان ابرها» با مایه های نخ نما شده باب طبع نگاه رسمی حاصل همین تلقی سطحی نسبت به «ظواهر» تلخی فضای فیلم اوست، دیگر جایی برای دلزدگی نمی ماند. سینمای ایران بارها بیش از مردم این کشور «عقلش به چشمش» است.

● تلقی ما از مفهوم بسیار گسترده و چندین وجهی «هویت ملی» چیست؟

موی بلند و دستار و ردا و سماع و کلام فاخر؟ پارچه چیت گل گلی و سماور نفتی و تار و سه تار و گلاب و گلیم و دیوار خشتی و کاهگلی؟ یا ضربان زندگی روزمره، روحیات و خلقیات عرفی مردم که قابل تقسیم بندی های اجتماعی در روانشناختی و غیره نیستند، رنج ها و دلتنگی های پنهان و گاه حتی بی دلیل مشخص و نگرانی هایی که در قبال درون و بیرون زندگی شان دارند؟ سال هاست که سینمای ایران و تلقیات موجود که حاصل از تلقینات نگاه رسمی در باب «سینمای ملی» است در گیر و دار آن نشانه های ظاهری هویت بومی و ملی متوقف مانده و به این دریافت نرسیده که «زیست» و نبض لحظه های جاری زندگی مردم حلقه گمشده سینمای ما در خلق تصاویری با رنگ و بوی ملی است؛ نه ظواهر آداب و سنن و پوشش ها و کلمات کهن ایرانی یا نشانه های سطحی و صوری فقر و محرومیت و زندگی در تنگنا.

دقیقاً اگر این دو تلقی کهنه را کنار هم بگذارید، ریشه کاندیداتوری چهار فیلم «آتش سبز»، «هامون و دریا»، «آواز گنجشک ها» و «فرزند خاک» در بخش «جایزه ویژه سینمای ایران به نگاه ملی» برایتان آشکار خواهد شد و فقط یک کاندیدای مرتبط با همان ضربان زندگی و روحیات و سرگشتگی های مردم باقی می ماند؛ «به همین سادگی» که طبعاً قافیه این بخش را به همان سر و ظاهر و دستار و ردای «آتش سبز» می بازد. غریب نیست که دوستان همواره از این اظهارنظر که «باشو غریبه کوچک» نمونه آرمانی سینمای ملی است حیرت و حتی احساس عصبانیت می کنند. این تلقیات باید هم به آن حیرت بینجامد.تلقی ما از «قضاوت معمول» در ارزیابی حاصل کار هیات داوری یک جشنواره دولتی چیست؟ روشن است که این هیات تنها می تواند در حوزه مشخص و بسته آثار راه یافته به بخش مسابقه، مسوول باشد و برگزیدگان را تعیین کند. پس اگر جوایز بهترین فیلم و فیلمنامه و بازیگر زن را به «به همین سادگی» اختصاص می دهد، اگر زورش نمی رسد که خطای همیشگی جشنواره فجر در اعطای جایزه بهترین «کارگردانی» به تاییدشده ترین «کارگردان» برگزارکنندگان رسمی جشنواره را اصلاح کند، اگر بازی ظریف امین حیایی با رعایت دقیق جزئیات رفتار و لهجه و غر زدن و ترسو بودن یک سرباز مازندرانی را می بیند، می توان کار و روند تصمیم گیری اش را پذیرفتنی و سنجیده قلمداد کرد.

اما این انتخاب از میان چه فیلم هایی صورت گرفته؟ یا دقیق تر بگویم چه فیلم هایی که قاعدتاً کار انتخاب برگزیدگان را هم رونق و هم حساسیت می بخشیدند در همان درگاه متوقف مانده اند و جلوه پذیرفتنی قضاوت فعلی تا چه حد به نبود آن فیلم ها و نمایندگان قطعی شان در شاخه های مختلف بازمی گردد؟ در صورت دچار نشدن سینمای ایران به این تنگنا و در صورت حضور فیلم های ممنوع یا راه نیافته به جشنواره یا پذیرفته نشده در مسابقه اصلی این اسم ها می توانستند کاندیدای رقابت در رشته های گوناگون باشند؛ بهمن فرمان آرا، محسن امیریوسفی، بهنام بهزادی، پریسا بخت آور، سامان مقدم، محمود کلاری، اصغر فرهادی، بایرام فضلی، مرتضی پورصمدی، هایده صفی یاری، فرهاد ویلیکجی، مهرداد میرکیانی، عباس گنجوی، پرویز پرستویی، رضا کیانیان، فاطمه معتمدآریا، باران کوثری، حمید فرخ نژاد، بی تا فرهی، بابک حمیدیان، رویا نونهالی، امید روحانی، صابر ابر، گوهر خیراندیش، علیرضا آقاخانی، بهمن اردلان و... و انبوهی دیگر.

با این اوصاف، تلقی شما از همانندی ماجرای تلقین رضایت نسبت به بهای کره و تلقین رضایت در قبال تصمیم های داوران جشنواره ۲۶ چیست؟،

امیر پوریا



همچنین مشاهده کنید