پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

توانش و خودبودگی در جند شعر کوتاه از جمال بیگ


توانش و خودبودگی در جند شعر کوتاه از جمال بیگ

با نگره ای پایه ای به تکثر گرایی pluralism نوع یا گونه های شعری genre که در دایره ی مفهومی مقوله ای به نام شعر وجود دارد , می توان جنین پنداشت که دونوع شعر به عنوان پایه های بنیادی و فرآرونده درازمنه های تاریخ شناخته شده اند

با نگره ای پایه ای به تکثر گرایی (pluralism) نوع یا گونه های شعری (genre) که در دایره ی مفهومی مقوله ای به نام شعر وجود دارد ، می توان جنین پنداشت که دونوع شعر به عنوان پایه های بنیادی و فرآرونده درازمنه های تاریخ شناخته شده اند و تقریبا" اغلب شاکله ها و شاخک ها ی دیگر شعری از این دو گونه ی شعری تزریق و تبعیت می کنند که این دو نوع یا گونه را می توان شعر مینی مالیزم و شعر ماکسی مالیزم برشمرد .

بنابراین با التفات به دنیای امروز که با تشبثِ به دو موًلفه ی سرعت و دقت در جاده ی معرفتی شعر طی طریق می کند ، بی گمان در می یابیم که اشعار کوتاه بیشتر از اشعار بلند مدنظر مخاطب قرار می گیرند و می توان گفت دردنیای امروز توجه و تاًمل به مدلول شعرِ کوتاه البته با حفظ و صیانت از شاخصه های دال گون و درقالبی فرمیکال بیشتر از دنیای دیروز مدنظر می باشد . اما سوای از این مفاهیم که ذکر آن رفت ،بدیهی است که بگوئیم ،امروزه شعر کوتاه فارسی کمتر مورد التفات قرار گرفته است و اگر نشانه هایی پیداست کافی و وافی نیست ، چه این که ، با تلنگری به باکره ی تاریخی شعر کوتاه پارسی در می یابیم که نمونه های شعر قدیم فارسی را شعرهای کوتاه تشکیل داده اند . ولی در ایران باستان چون سنت شفاهی بیش از سنت کتبی اهمیت و رواج داشته ، لذا اندکی از اشعار پارسی کهن، به دست ما رسیده است . با این وصف، می توان به نمونه هایی کوتاه از اشعار قدیم در متون فارسی و عربی اشاره نمود و سپس این سنت را در فهلویات و اشعار عامیانه ی فارسی و بعدتر در اشعار کوتاه ِ «دری» و قالب های کلاسیکی چون: تک بیت ، رباعی ، دوبیتی ،چهار پاره و قطعات کوتاه مشاهده نمود . دیگر این که ، با استناد به آثارتفضلی و اسماعیل پور در می یابیم که یک قسم از سروده های مانوی _که بخش عمده ای از اشعار ایران پیش از اسلام ( دوره ی میانه ) را تشکیل می دهند به سروده های کوتاه اختصاص داشته است و این سروده های کوتاه در پارسی میانه را مهر (mahr) و در پارتی باشا (basah) نامیده اند . با این تعابیر شعر کوتاه فارسی تا به امروز و با اقتباس از گونه ی شعری هایکو(شعری که دارای ۱۷مورا یا هجا می باشد) که به عنوان کوتاه ترین ژانر شعری جهان شناخته شده است ، در حال پوست اندازی است و امروزه با این که با تکثر ژانر از حیث شعر کوتاه مواجه هستیم ولی اغلب این سروده ها نه دارای پارامتر های شعر هایکو ژاپن هستند و نه دارای پارامترهایی ایجاز گون که در زبان و ادبیات ما متداول است (رویکردی مفهومی به شعر هایکو و شعر کوتاه فارسی در کتاب گفتاورد قلم از نگارنده ) با این حال، به نظر می آید که ماهیّت و تاریخیّت یک اثر کوتاه را تواًمانگی دال و مدلول یک اثر تشکیل می دهند ، ولی مدلول که همان مفاهیم و مصادیق در شعر هستند و شعر را از حیث تِم ( درون مایه ) مستحکم می کنند ، بر دال که اغلب با نشانه ها و روساخت های شعر سر و کار دارد ، چربش بیشتری را به نمایش می گذارد . بنابراین مهارت در بافتار یک شعر کوتاه بستگی به گزینش و چینش کلماتی کوتاه در محتوا و معنایی بلند را می طلبد . لذا علاوه بر این که زبان ایجاز در شعر نوبا قالب ها و ژانر های مختلفی صورت می پذیرد ، در شعر کلاسیک نیز زبان ایجاز جایگاهی قابل توجه دارد زیرا که ، انتخاب کلمات در شعر کلاسیک برای شاعر محدودتر از انتخاب کلمات در شعر نو با توجه به قواعد عروضی می باشد و این نشان می دهد که زبان و ادبیات فارسی ما دارای پارامترهایی اساسی در ارتباط با شعر کوتاه بوده و می باشد اما چون دیرینه شناسی اساسی در این زمینه نشده است طبعن اصالت شعری خود را از آن خودبودگی به سمت دیگر بودگی و اغیار بودگی هدایت کرده ایم !

با این تفاسیر با نمونه هایی بشرح ذیل از جمال بیک همراه می شویم :

- بعد از بیست قرن/ تورا از دورها / کم کردم / چقدر از تو / نزدیکترم .

گزینش حرف تو دربدنه متن و ایجاد یک تضاد بین دو واژه ی دور و نزدیک شعررا پارادکسیکال می کند و شاعر کلماتی را درمتن استخدام می کند که این کلمات بتوانند میدان دار طنازی در میدان شعر باشند به گونه ای که بار معنایی شعر را با آن سنگینی بر دوش بکشند . دیگر حرکت زبان در شعر که تعمدا" توسط شاعر تصویر می شود ، حرکتی است معمارگون که شاعر با رویکردی واژه ابزار ، ساختمان شعر را به عمد و آگاهانه بر پایه ی ایجاز بنا می نهد . دیگر آشنازدایی ساختاری شاعر است که در تقابل با شبیه سازی های رایج قد علم می کند و مخاطب را با پدیداری نو مواجه می سازد که حروف چقدر می توانند به شعر از حیث معنا کمک کنند و شاعر این کار را با حرف تو درکُنه شعر به نمایش می گذارد . شعری کوتاه در قالبی نوستالژیک اما شاعر با لحن روایی _ گفتاری هسته ی شعر را به دایره امروز می کشاند . شاید این دیالوگ شاعر اعتراف و اعتراضی است به این که می توان نگاهی نو هم به سنت کرد و در قالبی مدرنیته آن را بیان داشت . شاید بتوان در خرابه های کاسپی ، کاسیت و پاسارگاد طرحی نو را در انداخت .

دست های قرمز ی دارد / به سرم که می زند / آژیر می کشم . شعر از سه فصل آشنازدایانه تشکیل شده است و زبان ایجاز شاعر به زیبایی تصویر می شود به شیوه ای که شاعر در دو سطر آخر دست به نوعی ایهام چند وجهی می زند و التفات شاعر درمتن این است که ذهنیت مخاطب را با تقابل هایی چند گانه مواحه سازد و شاعر برخورد با واژه ها را به شیوه ای به تصویر می آورد تا که زبان شعر ازآن حالت خطی به حالتی اجتماعی تبدیل شود . شاعر رفتار و بافتاری متفاوت را نسبت به فرم و محتوا در شعر به نمایش می گذارد تا که زبان به عنوان یک عینیت مبنایی ، مورد تاًمل قرار گیرد. دو گانگی زبان که یکی به شاعر یا گوینده ی در متن تعلق دارد و آن دیگر به عموم و اجتماع از دیگر کارکترهای مشخص در این شعر محسوب می شوند زیرا که : « به سرم که می زند / آژیر می کشم » پدید ه هایی محسوس است که ارجاعات زیر ساختی شعر را درجهت نیل به زبانی واحد نشان می دهد .

دماغ قرمز دلقکم / پشت یک چهارراه خجالتی / در جامعه ای که هرکدام / تیکه تیکه شده ایم / یک شهر هم گریه کند / کافی ست / دلقک بخندیم.

در این شعر از جمال بیگ نوعی خود ارجاعی و دیگر ارجاعی وجود دارد که این دو با قالب بندی خاصی در متن ظاهر می شوند و جغرافیای زیست بوم شاعر در شکل گیری این خود ارجاعی و دیگر ارجاعی نقش سازنده ای دارند به گونه ای که شاعر در سطر اول با ایجاد قرینه ی جزئیه با خود با شمایلی آشنازدایانه برخورد می کند ولی خود را در سطر های بعدی به درون جامعه می کشاند و شعر را با یک پایان بندی چند وجهی به اتمام می رساند . این دیالوک آشنازدایانه نگاه اعتراضی شاعر را نسبت به شرایط موجود نشان می دهد که با زبانی ساده و سلیس تصویر می شود . کنش های زبانی شاعر خود مسببی است در جهت تحریک و به جنبش در آوردن واکنش هایی اجتماعی . شاعر با دو دید واقعی و ذهنی در صدد بر می آید تا که واقعیات اجتماعی را در قالبی هنری بیان دارد و این کاررا با ساختار شکنی هایی دو سویه به انجام می رساند . گزارش و گرایش شاعر از رنگ و لعا بی واقعی حکایت می کند که همواره به گفتمانی غیر واقعی تبدیل شده است و تلاش برای رسیدن به فهمی سازنده بی معناست . زبان شاعر ، ، این توانش های خطر آفرین که در کنه جامعه نضج و بارور شده اند را روایت می کند و چیزی جز تصویر کردن شاکله ها یی را که به عینه تجربه کرده است، مد نظر ندارد. درد و دردمند همیشه دو روی یک سکه اند که درهر جامعه ای وجود دارند بنابراین تصویر کردن مفاهیم درد توسط دردمند که شاعر می باشد خود بیانگر نمادی از دغدغه ها و انومی های اجتماعی است .

عابدین پاپی



همچنین مشاهده کنید