پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

فقط پلک بزن


فقط پلک بزن

پراکنده نویسی درباره یک ذهن زیبا

۱) مورینیو چیزهای ساده یی را اجرا می کند که خیلی ها می فهمند اما جدی شان نمی گیرند. ژوزه مورینیو به جادوی ذهن پی برده؛«من یک جاه طلب با سقف باز آرزوها هستم.» می داند اگر خودش را محدود کند، سقفش کوتاه می شود. نخستین روز حضور در تمرین چلسی به بازیکنانش می گوید؛«من بهترین مربی جهان هستم. شک نکنید.» و پیش از اولین تجربه تمرین دادن اینتر جملات دیگری را به زبان می آورد؛«همه باید مثل من فکر کنید؛ جاه طلب، با سقف باز آرزوها. قبول دارم که کار کردن با من سخت است، اما از آن طرف که نگاه کنید، همکاری با مورینیو خیلی هم آسان است چون من منظورم را خیلی ساده و مستقیم به شما می رسانم. » مربی ذهن گرا، هر جا می رود، اول روی ذهن بازیکنانش کار می کند و ذهن شان را تسخیر می کند.

۲) بعضی سادگی ها دست یافتنی اند. آنقدر یک چیز ساده است که دستت را چند سانتی متر دراز کنی، آن را در آغوش می گیری. بعضی چیزها اما ظاهر ساده و باطن پیچیده دارند. فکر می کنی راحت می توانی بغلش کنی، اما دستت بهش نمی رسد؛ پدیده ساده یی است که از یک ذهن پیچیده متولد شده است. فوتبال مورینیو، سادگی جنس دوم را دارد. سادگی اول، بوی ترس می دهد. مثل سادگی فیلم های سطحی. مثل سادگی فوتبال کوین کیگان. سادگی فوتبال مورینیو اما از دل اطمینان بیرون می آید؛ از دل یک فلسفه عمیق که بیرون خودش را ساده می کند.

۳) ژانرهای مربیگری فوتبال؛«تاکتیکی، روانی، قدرتی، تکنیکی.» این چهار ژانر، از اینجا می آیند که چهار اصل کلی فوتبال تاکتیک، روانشناسی، قدرت بدنی و تکنیک هستند. مربی که در دو ژانر مولف باشد، عمق و عمر مفید بیشتری پیدا می کند. مورینیو در ژانر مربیان قدرتی و روانی قرار می گیرد. ادبیات رسانه یی مورینیو به همه ثابت می کند که با یک روانشناس بزرگ طرفند. او عاشق بازیکنان قدرتی و کم استهلاک است و فوتبال را قدرتی بازی می کند. پس مورینیو در دو ژانر کلی، صاحب رنگ و اثر فردی است. ما در فوتبال تیم مورینیو، سادگی تاکتیکی می بینیم. این سادگی استاندارد اما با پیچیدگی فکری همراه می شود تا با یک اثر «ساده پیچیده» مواجه شویم.

۴) مورینیو وقتی ۳-۴-۴ را هم اجرا می کند، به فرم کلاسیک و هلندی این آرایش وفادار نمی ماند و ۳-۴-۴ فشرده را نمایش می دهد. مورینیو در ایتالیا از نظر فرم راحت تر است؛ چه اینکه کالچو مهد فوتبال ساندویچی است. در انگلیس چالش و رقابت رسانه یی همانی است که مورینیو می خواهد اما فرم فوتبال در لیگ جزیره با تخصص مورینیو تناقض دارد. آرسنال و یونایتد آنقدر جذابیت را به مرغوبیت نزدیک کرده اند که مورینیو پس از دومین قهرمانی چلسی می گوید؛«به تیم من، مثل هوو نگاه می کنند. انگار چلسی ۱۰ تا قهرمانی هم بیاورد، هیچ کس دوستش ندارد.» در ایتالیا اما قهرمانی، برای عاشق شدن و عاشق کردن مردم کافی است.

۵) ماسیمو موراتی مبتلا به نوعی حماقت دوست داشتنی است؛ حماقتی که چهار مهاجم مرکزی را در اینتر جمع کرده است. چلسی و یونایتد و آرسنال و یوونتوس و میلان، حداکثر دو مهاجم مرکزی دارند اما کرسپو، خولیو کروز، زلاتان و آدریانو همه در اینتر جمع شده اند. موراتی فوتبال را سبز و هجومی می بیند و فکر می کند تنها شرط لازم و کافی برای موفقیت، جذب مهاجمان شماره ۹ است. موراتی اصولاً عاشق خرید کردن است و از این زاویه شباهت زیادی به آبراموویچ دارد. البته آبراموویچ چهار سال پیش. مالک چلسی پس از جذب مورینیو، شهوت خریدش تعدیل شد. یعنی مورینیو تعدیلش کرد. حماقت شیرین موراتی را هم مورینیو باید کمرنگ کند. شاید اگر خوزه بیش از دو فصل در اینتر بماند، موراتی تازه بفهمد فوتبال در شماره ۹ خلاصه نمی شود و تنها خرید کردن نیست که یک مدیر را ارضا می کند.

۶) «زیبایی در پیروزی است.» زیباشناسی ایتالیایی ها این جوری است؛ نگاهی ماکیاولیستی که تا ابد مخالفان زیادی دارد. خوزه مورینیو غیر از مخالف، همیشه کسانی را هم دور و برش می بیند که ازش متنفر هستند. چرا؟ چون تنفر، حول قدرت به وجود می آید. چرا هیچ کس از آرسن ونگر متنفر نیست. شما روی کره خاکی کمتر آدمی را پیدا می کنید که از ونگر متنفر باشد، چون او «قدرتمند» نیست. قدرت فردی فرگوسن و مورینیو اما تولید عشق و تنفر می کند؛ اگر با او نیستی، علیه اش می شوی و اگر طرفدارش نباشی، ازش متنفری.

۷) مورینیو یک روانشناس بزرگ است و به این نتیجه رسیده که فوتبالش جذاب نیست. پس چهره رسانه یی خودش و تیمش را با حرف ها و مصاحبه ها و چالش های فنی و حاشیه یی آنقدر جذاب می کند که کسالت باری فوتبال چلسی، کمرنگ شود یا دیده نشود. چلسی مورینیو همان قدر کسل کننده بود که لیورپول بنیتس، اما چهره رسانه یی مورینیو در مقایسه با رافا آنقدر جذاب بود که چهره چلسی را بزک شده و قیافه لیورپول را سیاه، سفید می دیدیم.

۸) در اینتر دیگر مجبور به این کارها نیست؛ مجبور نیست حرف های قلمبه سلمبه بزند تا تیمش را در مرکز نگاه ها قرار بدهد. شما وقتی با ونگر و فرگوسن رقابت می کنید، مجبورید جذاب باشید و اگر جذاب نیستید، باید یک شناسنامه برای خودتان پیدا کنید. رقابت با آنچلوتی و رانیری و اسپالتی اما نیاز به اهرم های بیرونی ندارد. نه فوتبال میلان و یووه جذاب تر از اینتر است و نه ادبیات کارلتو و رانیری، همه را میخکوب می کند. مورینیو به ایتالیا رفته است؛ جایی که تنها با دم و بازدم و پلک زدن، جذاب تر از همه همکارانش است.

۹) ذهن پیچیده مورینیو و قلب مهربان موراتی، موفقیت ساز است.

۱۰) مورینیو چیزهای ساده یی را اجرا می کند که خیلی ها می فهمند، اما جدی شان نمی گیرند؛«یک دفتر یادداشت داشتم که هر کار درستی بابی رابسون می کرد، توی آن دفتر می نوشتم. هر تصمیم اشتباهش را هم با رنگ دیگری می نوشتم تا خودم آنها را انجام ندهم. این جوری مربی شدم.»

فرزاد حبیب اللهی



همچنین مشاهده کنید