شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
حوصله گوش دادن به همدیگر را نداریم
بهاره رهنما، سال ۱۳۸۷ در کنار الهام پاوهنژاد، بهنام تشکر و کاظم هژیرآزاد، در نمایش «خدای کشتار» که در تئاتر شهر اجرا میشد، بازی کرد. آن اجرا، اولین اجرای خدای کشتار در ایران بود که به کارگردانی «علیرضا کوشکجلالی» روی صحنه رفت...
حالا بعد از ۵ سال، رهنما به جمع بازیگران جدید نمایش خدای کشتار اضافه شده و با همان کارگردان بازی در آن را تجربه میکند. با او درباره زاویه نگاهش به متن خدای کشتار و نزدیکی آن به زندگی امروز خودمان حرف زدیم و برایمان تعریف کرد که جهان به شکل هولناکی شبیه دنیای خدای کشتار است و اجرای چنین نمایشی به قصد نشان دادن عمق فاجعه در ارتباطهای ما، میتواند اتفاق خوب و مثبتی باشد.
چه ویژگیای خدای کشتار را برای شما به عنوان بازیگر جذاب میکند؟
به نظرم بحث خشونت در دنیای معاصر همیشه وجود دارد و یکی از پیامدهای جهان مدرن، خشونت است. برای همین طی ۲۰ سال اخیر که مدام دنیای غرب و به تبع آن، کشورهای در حال توسعه یا جوانهایی که در کشورهای جهان سوم هستند و دوست دارند به روز زندگی کنند، طبق الگویی جلو میروند که خشونت را تشدید میکند و این اتفاق در عین پیشرفتهای علمی و اجتماعی میافتد. این موضوع، یک موضوع به روز و جهانشمول است. بحث مدرنیته مدام جلو میرود و خشونت هم بیشتر میشود. هسته اصلی «خدای کشتار» هم روابط انسانی در بستر این خشونتی است که همه ما آن را کتمان میکنیم اما وجود دارد و دقیقا به همین دلیل میتواند با هر مخاطبی ارتباط برقرار کند.
به نظرتان این نمایش روایت ترسناکی از آدمها نیست؟ نمایش روح عریان آدمها که تا این حد میتواند خشن و غیرانسانی باشد.
نه، به هر حال متفکران جهان معاصر، راهکارهای متفاوتی در جهان فلسفه، جهان ادبیات، جهان تئاتر و... ارائه دادهاند و اصل فکر هر متفکر امروزی و خیلی از آدمهای صلحطلب، مبارزه با این خشونت است. رفتارهای متفاوتی برای مبارزه با این خشونت میتوان نشان داد. گاهی همین سیاهنمایی و نشان دادن اصل آن اتفاق میتواند یک تلنگر جدی به جامعه باشد. به نظر من، نمایش مستقیم و هولناک این ماجرا، برای جامعه امروز ما لازم است. نیاز جامعه امروز تصویر کردن این آدمهاست و نه آن تصویر کشور گل و بلبل و... که وقتی پیچ رادیو را باز میکنی، میشنوی دربارهاش حرف میزنند. تصویر واقعی آن نیست و همین تصویر خدای کشتار است. برای همین معتقدم باید با آن روبرو شویم.
اصلا مشکل این آدمها چیست؟ زبان همدیگر را نمیفهمند یا حوصله هم را ندارند؟ اساسا خشونتطلب هستند یا...؟
فکر میکنم اصلیترین اتفاقی که در این نمایش میافتد، نداشتن زبان مشترک است. یعنی ما ظاهرا به زبان خاصی حرف میزنیم، مثلا فارسی اما در عمل شنونده حرفهای همدیگر نیستیم و حرفها واقعا برایمان ترجمه نمیشوند. این ۲-۱ ساعتی که دو زوج برای حل مشکل بچههایشان در کنار هم حضور دارند، عملا گفتوگوی بین آنها «شنیدن و گفتن» نیست، بلکه «گفتن و گفتن» است. هیچکس حرف هیچکس را گوش نمیدهد و این نشنیدن آنها را به نقطه انفجاری میرساند که در پایان میبینیم.
این ماجرا را بیرون از نمایش و در زندگی روزمره خودمان هم میبینید؟
خیلی زیاد. اگر مراقب نباشیم، همهمان در این روند سخت زندگی اجتماعی و اقتصادی به سمتی میرویم که فقط میخواهیم حرف بزنیم و وقتی تو حرفهای من را درست نمیشنوی، ارتباطمان طبعا قطع میشود و نمیتوانیم به یک نتیجه درست و منطقی برسیم. خود من مثلا در ارتباط با دخترم گاهی افسار خودم را میکشم و به خودم میگویم الان باید گوش بدهی و ببینی این دختر نوجوان چه میگوید. در حالی که من هم به عنوان یک مادر ۳۸-۳۷ ساله مایلم او را بنشانم و مدام حرف بزنم و مانیفست صادر کنم. این فشاری است که جامعه به من وارد میکند و باعث میشود در موقعیتهایی دوست داشته باشم متکلموحده باشم و فقط من بگویم. یعنی آنقدر بار روی دوش ما زیاد است که هر کس فکر میکند فقط او مشکل دارد و فقط او باید حرف بزند. برای همین این فرصت را به کسی نمیدهیم که حرف بزند و ما گوش بدهیم. این مساله در جاهایی خودش را بیرون میریزد که برای تکتک ما خطرناک است و باید مراقب باشیم.
اتفاقا یکی از بحثهای مهم خدای کشتار «خانواده» است. در این نمایش، واحد خانواده برای مطرح کردن داستان و مشکلات آن انتخاب شده و انگار این واحد هم به عنوان یکی از واحدهای مهم جامعه، به سمت فروپاشی میرود.
بله، به نظرم این خیلی مهم است. چون این خشونت در حال تسری پیدا کردن است و جهان به سمت نداشتن صلح پیش میرود. جنگ در نهادهای کوچکی مثل خانواده و آمار طلاق و جدایی و خشونتهای بین خواهر، برادر، پدر و دختر و... مدام بیشتر میشود. برای همین واحدی که یاسمینا رضا (نویسنده نمایشنامه) برای بیان خشونت انتخاب کرده، واحد خانواده است وخیلی واحد درستی است. چون کوچکترین واحدی است که همه اتفاقها از همان جا شروع میشود بعد تسری پیدا میکند و به جنگ جهانی میرسد که در خدای کشتار هم نمودی از آن را میبینیم.
همین زیر یک سقف رفتن و زندگی مشترک را در چنین شرایطی سخت میکند، اینطور نیست؟
نمیدانم چون هر کدام تبعاتی دارد. اما برخی جامعهشناسان معتقدند نهادی به نام خانواده در ۵۰ سال آینده یا ۲۵ سال آینده وجود نخواهدداشت و این اتفاق و جهانی که در خدای کشتار و اطراف خودمان شاهدیم، مقدمهای بر همین است. مثلا رویای دختر بچههای دهه ۴۰ و ۵۰ همه لباس عروس و تور و... بود اما الان رویای بچههای کوچک، ازدواج نیست. رویایشان فرنگ رفتن است و من در بازیهایشان این را میبینیم. اعتقاد به اینکه تشکیل خانواده میتواند راهی برای بقا باشد، به دلیل اشتباههای نسلهای قبل، در این نسل در حال از بین رفتن است.
بحث نقاب به چهره زدن هم وجود دارد. شما از تصور روبرویی و معاشرت با آدمهایی که در موقعیتهای مختلف نقاب به چهره دارند و اگر نقابهایشان را بردارند موجودات ترسناکی هستند، آزار نمیبینید؟
این یکی از معضلهایی است که من به شدت با آن روبرو هستم و اصلا یکی از مهمترین دلایلی است که کارم را کمتر کردهام. به طوری که در ۳-۲ سال اخیر آنقدر آسیب دیدهام که ترجیح دادم کمتر کار و معاشرت کنم. از تصوری که از آدمها داشتم و بعد به مخالف آن رسیدم، ضربه خوردم. نه قضاوت درباره آدمها بلکه تصور منطقی که از حضور آنها در زندگیام داشتم و خصوصا همکارهایم و واقعیتی که بعد ناگهان با آن روبرو شدم. این باعث شد تمام مدت احساس کنم یک گوسفند بدون تحرک وسط یک گله گرگ هستم و همین متاسفانه من را به مرز قضاوت میکشاند که آخی! من چقدر مظلوم هستم و چقدر همه آدمهای بدی هستند. اما به جایی رسیدم که ترجیح دادم به جای این قضاوتها، ارتباطهایم را کم و محدود کنم و معاشرتها و کارهایم خیلی خیلی کمتر از ۴-۳ سال پیش شده است. تمرکز من بیشتر روی تئاتر است و گاهی یک سریال و یک فیلم. چون این واقعا چیزی بود که آزارم داد و مرا به سمت این خلوت کشاند. نه اینکه بخواهم بگویم آدم خوبی هستم، اتفاقا آدمهای بینقاب گاهی برای اطرافیان شان آدمهای غیرقابل تحملی میشوند چون آدمها دوست دارند دروغ بشنوند. وقتی خودت نیستی و چیزی هستی که آنها دوست دارند، آرام?شان میکند ولی به هر علتی من سعی کردم در مورد خودم همانی باشم که واقعا هستم. نمیخواهم بگویم این ویژگی مثبتی است و اتفاقاخیلی وقتها اطرافیانم را آزار داده اما به هر حال چیزی است که برای زندگیام انتخاب کردم.
این ماجرا، ارتباط برقرار کردن با آدمهای جدید را سخت نمیکند؟
دقیقا همینطور است. ارتباط با آدمهای جدید خیلی برایم سخت است. مدتی است که فهرستی از آدمهای نزدیکم دارم که آن را برای خودم روی در یخچال چسباندهام و نگرانم که تعداد آدمهای فهرست زیاد نشوند از ارتباط برقرارکردن میترسم. در حالی که قبلا بین دوستان و آشنایان به انرژی زیاد و ارتباط اجتماعی زیاد معروف بودم. یعنی طوری بودم که برادر شوهرم میگفت: «بهار توی خیابان با یک نفر آشنا میشود و هفته دیگه با او مسافرت میرود.» این اعتماد قبلا وجود داشت اما جامعه اطرافم مرا رسانده به جایی که واقعا نمیتوانم با آدمهای جدید ارتباط برقرار کنم و در این ماجرا هم واقعا آسیب دیدم.
فکر میکنید جامعه امروز با ۴ سال پیش که شما جور دیگری زندگی میکردید، چه فرقی کرده است؟
بیاعتمادی به همدیگر بیشتر شده. همان خشونتی که باعث میشود سمت هر آدمی بروی، ضربه بخوری. احساس میکنی در این جامعه بازی تنیس نمیکنی که ضربهای بزنی و ضربهای بگیری. از جایی به بعد احساس میکنی داری اسکواشبازی میکنی یعنی با دیوار روبرو هستی و هر کاری میکنی یک چیزی برمیگردد و توی صورتت میخورد. برای همین آدمها به خلوت کشیده میشوند.
به نظرتان این کشیده شدن به سمت انزوا راهحل مناسبی است؟
نه، به این شکل جهان به سمت انزوا کشیده میشود. در میانسالی و ۳۸-۳۷ سالگی راه حل مطمئنی است تا بتوانم به چیزهایی که دوست دارم، بپردازم اما برای جوانها راهحل درستی نیست. من به جوانترها توصیه میکنم تجربههای ما را از سر بگذارنند و به دل رابطه با آدمها بروند ولی الان من به این خلوت نیاز دارم.
با این اوصاف، حتما برای آینده جهانی که دخترتان در آن زندگی میکند، نگران هستید.
صددرصد. من دیوانه وار عاشق بچه هستم و انرژیاش را داشتم که ۵ تا بچه داشته باشم اما یکی از مهمترین دلایلی که یک بچه دارم، این است که همیشه دل نگران این اتفاق بودم. اینکه قرار است در این جهان پر از خشونت این بچه به کجا برود؟ اما دختر من در ارتباطهای اجتماعی آدم جسوری است و فکر میکنم از من موفقتر باشد چون عاقلتر از من عمل میکند. تجزیه و تحلیل شرایط و سوار بودن منطق بر ارتباطهای آدم میتواند در این شرایط کمک کند. من آدم خیلی شهودی و احساساتی بودم و حرکتم در جهان اطرافم خیلی رها و بدون فکر بود. اما دخترم درونگراتر است و نیروی بازدارندهای در وجودش دارد. به هر حال واقعا نگران جهان پر از خشونتی هستم که با این شتاب در حال پیشروی است. بعد از ۵ سال، حضور دوباره در خدای کشتار، این بار به خاطر دخترم و به خاطر نسلی که میخواهد در آینده زندگی کند، برایم جذابتر است و فکر میکنم اجرای این نمایش کاری فرهنگی است که از آن خشونت تا حدی جلوگیری میکند.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
اسرائیل ایران اصفهان ایران و اسرائیل انفجار استان اصفهان حمله ایران به اسرائیل گشت ارشاد حجاب ارتش جمهوری اسلامی ایران وعده صادق جنگ ایران و اسرائیل
فراجا طرح نور سیل تهران زلزله هواشناسی قتل فضای مجازی قوه قضاییه سیلاب شهرداری تهران سازمان هواشناسی
بانک مرکزی قیمت خودرو قیمت طلا فرودگاه دولت بازار خودرو خودرو قیمت دلار ایران خودرو حقوق بازنشستگان قیمت سکه تورم
تلویزیون سینمای ایران احسان علیخانی کتاب دفاع مقدس موسیقی تئاتر
اینترنت
رژیم صهیونیستی فلسطین غزه آمریکا جنگ غزه سازمان ملل روسیه امیرعبداللهیان شورای امنیت حماس چین اسراییل
استقلال فوتبال شمس آذر قزوین پرسپولیس باشگاه استقلال لیگ برتر لیگ قهرمانان اروپا صنعت نفت آبادان رئال مادرید بازی بارسلونا لیگ برتر فوتبال ایران
هوش مصنوعی گوگل تلگرام ناسا فناوری سامسونگ ایلان ماسک اپل وزیر ارتباطات عیسی زارع پور
خواب گیاهان دارویی