پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

تریلر در گفت وگو, شوخی در کنش


تریلر در گفت وگو, شوخی در کنش

نگاهی به فیلم «روابط» ساخته ایرج کریمی

● یک : مرز اضطراب و خنده

خب، آدم سر شوق می‌آید وقتی می‌بیند فیلمسازی ایرانی می‌خواهد «تریلر» بسازد. نه این که دیگران نساخته باشند از قدیم‌الایام مرحوم خاچیکیان می‌ساخت بعد مرحوم قویدل می‌ساخت بعد فخیم‌زاده هم ساخت بعد خیلی‌ها ساختند اما خدمت‌تان عرض شود هیچ کدامشان «تریلر» نشدند. چرا؟ چون «تریلر» که فقط «یک مرد، یک چاقو، یک مرگ» نیست. گیرم که تنها «تریلر» موفقی که طی همه این سال‌ها دیدم از سینمای ایران این سه عنصر را هم داشت منظورم «قرمز» فریدون جیرانی است که اتفاقاً مثل همین فیلم «روابط»، محمدرضا فروتن توی آن بازی می‌کرد. ببینید! بگذارید همین اول قصه، با شما، با خودم، با ایرج کریمی صادق باشم. «روابط» یک «تریلر» نیست یک شوخی پست مدرنیستی است که در سینما، بگیرنگیر دارد حتی اگر فیلمی باشد که «روابط» ـ لااقل از لحاظ منطق روایی ـ براساسش بنا شده یعنی «روانی امریکایی»؛ باور کنید که این فیلم هم با وجود «شدیداً تریلر» بودنش با آن پایان به ارث برده از «آلن پو»، آش دهن‌سوزی نیست چون شوخی پست مدرنیستی‌اش، یخ‌اش نگرفته! با این همه فراموش نکنیم حتی در آن فیلم هم نشانه‌های توهم، آنقدر خوب در فیلم جاسازی شده که آخرش نگوییم:«ای بابا! یعنی ما سر کار بودیم؟» یک نمونه‌اش آنجاست که «کریستین بل» آدمی را که کشته توی کیسه انداخته و در حالی که از کیسه خون بیرون زده، از جلوی نگهبان آپارتمان ردش می‌کند تا توی صندوق عقب اتومبیلش بگذارد.

بالاخره هر چقدر هم کشور محل وقوع قصه، کشور خر تو خری باشد که نگهبان آپارتمان خیلی ساده از این صحنه نمی‌گذرد، می‌گذرد؟! اما «روابط» در متن خود که نوشته ایرج کریمی هم هست دنبال این قضایا نیست و شدیداً به دنبال معنادار کردن نشانه‌هاست و این نشانه‌ها هم باید توسط مخاطب خاص و حتی می‌توان گفت منتقدان سینما کشف شود! مثلاً آن صحنه که فروتن به بیمار زندانی شده می‌گوید: «احمق جون! نکنه فکر کردی که می‌خوام پیشنهاد بدم زن منو بکشی؟!» و از این اشاره ما باید بفهمیم که «کارگردان ـ نویسنده» اشاره‌ای دارد به «بیگانگان در ترن» هیچکاک. خیلی خب! ما فهمیدیم، خب که چی؟ این فهم چه کمکی به فهم یا پیشرفت قصه می‌کند. اینکه یک بار ما فکر کنیم شاهد بازسازی سینمایی اثری از چندلر هستیم، یک بار فکر کنیم که فیلم به یکی از قصه‌های کوتاه «همت» نظر دارد و بعد هم از تناظر «نویسنده- روانپزشک» با «کارآگاه پلیس- نقاش» نتیجه بگیریم که با نسخه‌ای ایرانی از «جنایات و مکافات» روبه‌روییم و آخرش هم نویسنده با یک «چنگال» [تصور بفرمایید یک چنگال فرو برود توی شکم یک آقای نسبتاً جوان با هیکل ورزشکاری و این آقا هم، در کمتر از پنج دقیقه از دنیا برود!] کشته شود بدون هیچ «اضطرابی »، «تعلیقی» یا حتی کنشی که فیلم را دچار حرکت کند که از این رخوت بیرون آورد. آن پایان پست‌مدرنیستی نچسب که در فیلم‌های دوسه دهه قبل جهان، می‌توانست یک ایده نو باشد اما حالا فقط تقلیدی از روی دست فیلمسازان مورد اقبال جشنواره‌هاست، چه معنایی دارد؟ بد می گویم بگویید بد می گویی! من خوشحالم که فیلم روی پرده سینماها نرفت و یک راست راهی صفحه‌های نمایش خانگی شد. تحمل کردن این فیلم روی این صفحه سخت است چه برسد به...؟ خب، چرا؟ یکی بپرسد: چرا؟

● دو: غیاب «مکان» یا بیرون راندن دکتر کالیگاری!

«روابط» فیلم خوبی نیست نه به این دلیل که ایرج کریمی فیلمساز خوبی نیست یا نویسنده خوبی نیست؛ یک نمونه‌اش «ما از کنار هم می‌گذریم»، یک فیلم قابل قبول و به یادماندنی از سینمای پست‌مدرن ایران که برای تعریف کردن قصه‌های چندگانه‌اش نیازی به التماس دعا از همینگوی و چندلر و همت و داستایوفسکی نداشت؛ «متن» کار خودش را می‌کرد و به خودش هم پاسخگو بود. هیچ اشکالی ندارد که شخصیت‌های یک اثر- آن هم اثری که محورش یک نویسنده است- هی درگیر ارجاعات فرامتنی باشند خیلی هم خوب است به این شرط که این ارجاعات در جریان روایت، باری را به دوش بکشند. خب، نویسنده فیلمنامه ممکن است معترض باشد به این حرف؛ مدعی شودکه این ارجاعات نه برای کمک به تعریف یا پیشبرد «وضعیت» که برای تعریف «شخصیت‌»ها در متن آمده. این هم البته دلیلی است اما دلیل خوبی نیست. به گمانم ایرج کریمی با آن درک نظریه‌پردازانه‌ای که از دیرباز با خود داشته بهتر از من می‌داند که چنین دلیلی در دورانی پیش از «ساختارگرایان» شاید پذیرفتنی بود اما حالا...!بگذارید از اول شروع کنیم: در نماهای نخست، بازیگری را می‌بینیم که شدیداً دچار خوددرگیری پست در نماهای بسته دائم می‌خواهد «کالین فارول» فیلم «اتاقک تلفن» باشد؛ لابد ما از این نشانه باید به این نتیجه برسیم که قرار است جایی در قصه، او به دام یک روانی زنجیری بیفتد که از سر اتفاق خیلی هم باهوش است اما او واقعاً یا بهتر بگویم دقیقاً دچار چنین مشکلی نمی‌شود او به مطب یک روانپزشک می‌رود تا برای او مشخص کند که اختیار دست‌هایش را ندارد و می‌خواهد زنش را بکشد. مطب روانپزشک، متأسفانه نه ما را یاد مطب دکتر کالیگاری می‌اندازد نه به یاد مراسم هیپتونیزم دکتر مابوزه می‌افتیم و نه «دکتر لکتر» را وارد قصه می‌کند.

شما می‌توانید بگویید چه اهمیتی دارد؟ اما اهمیت دارد چرا که نه نویسنده متن نه کارگردان [که از سر اتفاق هر دو یک نفرند] اهمیتی به «مکان»، به «تشخص مکان»، به جایگاه «مکان» در روایت نمی‌دهند. پس ایرج کریمی چرا این همه از فاکنر و همینگوی، نقل قول می‌‌آورد؟ اگر «مکان» را از قصه‌های این دو بگیرید که فقط یک راوی دیوانه، یک سرباز فراری بی اهمیت یا یک پیرمرد به آخر خط رسیده می‌ماند! بله! «اهمیت مکان»! هیچ یک از «مکان»های این روایت، کمکی به فیلم نمی‌کنند حتی همان گورستانی که «کارآگاه – نقاش» می‌رود آنجا بالای قبر زنش تا تصویری ذهنی از جوانی‌اش را نقاشی کند. آن میخی که روی یکی از درخت‌های گورستان خورده و روانپزشک پیدایش می‌کند احتمالاً بدترین «ارجاع نشانه‌ای» است که تا به حال در سینمای ایران دیده‌ایم. خب، آن میخ نقل قول شده از «پیکاسو» جایی در قصه گم شده و آن میخ روی درخت هم نمی‌تواند جایش را پرکند. نویسنده فیلمنامه «روابط» در واقع همه عناصر لازم برای رسیدن به تریلر را در دست دارد اما از خیلی‌ها استفاده نمی‌کند و خیلی‌ها را هم، دست به عصا به متن می‌کشاند مثلاً آن حضور «خواهرزاده- منشی یا هرچی» که ما را باید به یاد فیلم «شیطان صفتان» بیندازد که نمی‌اندازد. کریمی خودش بهتر می‌داند که یک نشانه لااقل دوبار باید وارد متن شود تا در شکل گیری معنای اولیه خود دچار شکست نشود؛ و آخرش... ما فقط در گفت‌وگوها با «تریلر» مواجهیم اما در عمق صحنه، کنش، وضعیت و... همه این قضایا شوخی است!



همچنین مشاهده کنید