چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

اوباما تغییرات تاکتیکی یا استراتژیکی


اوباما تغییرات تاکتیکی یا استراتژیکی

باراک حسین اوبامای ۴۷ ساله آفریقایی الا صل فارغ التحصیل رشته دکترای حقوق دانشگاه هاروارد, سردبیر نشریه این دانشگاه و نماینده سابق مجلس سنای آمریکا به عنوان چهل و چهارمین رئیس جمهور ایالا ت متحده آمریکا در حالی چند ماه پیش پست ریاست جمهوری را از جرج بوش تحویل گرفت و در کاخ سفید مستقر شد که نظام ریاست جمهوری آمریکا و کاخ سفید برای نخستین بار شاهد حضور یک سیاه پوست با رویکردهایی به ظاهر متفاوت و برنامه هایی متنوع که همگی در شعار انتخاباتی«Change» تبلور یافته بود

باراک حسین اوبامای ۴۷ ساله آفریقایی الا صل فارغ التحصیل رشته دکترای حقوق دانشگاه هاروارد، سردبیر نشریه این دانشگاه و نماینده سابق مجلس سنای آمریکا به عنوان چهل و چهارمین رئیس جمهور ایالا ت متحده آمریکا در حالی چند ماه پیش پست ریاست جمهوری را از جرج بوش تحویل گرفت و در کاخ سفید مستقر شد که نظام ریاست جمهوری آمریکا و کاخ سفید برای نخستین بار شاهد حضور یک سیاه پوست با رویکردهایی به ظاهر متفاوت و برنامه هایی متنوع که همگی در شعار انتخاباتی«Change» تبلور یافته بود. شاید به باور بسیاری اوبامای سیاه پوست با مدیریت قوی و برنامه ریزی صحیح خواهد توانست طی ماهها یا سال های آتی تغییراتی شگرف درنظام سیاست گذاری آمریکا به وجود آورد. در حالی که چنین تصوری شاید جای تامل فراوان داشته باشد. نگاهی هر چند کوتاه و مختصر به پویش سیاستگذاری و شکل گیری آن در آمریکا موجب شفافیت بیشتر موضوع خواهد شد.

از همان آغازین سال های تشکیل ایالا ت متحده آمریکا(۱۷۷۶) در خصوص ماهیت استراتژی این کشور دو اردوگاه فکری کلا ن در صحنه حضور داشتند که در هر دوره تاریخی یکی از این دو تفکر چشم اندازهای حاکم بر سیاست خارجی را بر اساس محوریت خود شکل داده اند. هر دو قالب فکری خواهان متمایز نمودن آمریکا به عنوان یک قدرت بزرگ به مانند کشورهای برتر اروپایی به خصوص بریتانیا بودند. همسویی و هماهنگی در هدف، وجه مشترک هر دوقالب فکری و تمایز در چگونگی تحقق تبدیل آمریکا به عنوان یک قدرت بزرگ بود.

پس دو نحله فکری با قالب هایی متفاوت و متمایز و محتوایی هماهنگ پا به عرصه سیاست گذاری می گذارند. انزواگرایی و بین الملل گرایی با عناوین امروزی دموکرات و جمهوری خواه ریشه در تاریخ سیاسی آمریکا می دوانند. دموکراتها بر این اعتقادند که منافع می بایستی تعهدات را تعیین کند پس توجه را باید بیشتر معطوف به داخل داشت و جمهوری خواهان با این طرز اندیشه که تعهدات هستند که تعیین کننده منافع ملی خواهند بود، پس منافع ملی ایالا ت متحده حکم می کند که حضور فعال در صحنه جهانی داشت. آمریکا باید سرمشق و الگوی توسعه جهانیان قرار گرفته و نقطه اتکای منافع حاکمیت های مختلف بشری باشد. برای رسیدن به این منظور در بیش از دو سده گذشته آمریکا در صدد تحقق «مثلث امنیت» متشکل از«مصونیت فیزیکی»،«سلا مت اقتصادی» و «اشاعه ارزش های آمریکایی» بوده است. این سه مقوله استراتژی کلا ن آمریکا را که منتهی به حفظ منافع ایالا ت متحده می شود تشکیل می دهد که هر نوع طرز تفکری تحت هر عنوان و با هر قالبی باید در صدد تحقق این اهداف بلند مدت بوده باشد. برنامه ریزی شروع می شود و قرن نوزدهم که مبتنی بر حاکمیت نگاه«ژئوپولیتیک» بوده استراتژی خاص خود را طلب کرده و مصونیت فیزیکی یعنی تضمین امنیت مرزی و جغرافیایی را برای ایالا ت متحده رقم می زند.

قرن بیستم که تجلی گر عصر ایدئولوژیک و رقابت دنیای سرمایه داری و سوسیالیسم- کمونیسم است به ضرورت و بالا جبار استراتژی متفاوت از قرن قبلی یعنی «سلا مت اقتصادی» و به عبارتی تجارت آزاد بر مبنای اقتصاد بازار یا سرمایه داری با تشکیل سازمانها و نهادهای پولی و مالی بین المللی با محوریت آمریکا تجربه شده و ماحصلی مطلوب را برای آمریکا به ارمغان می آورد و اما امروز که آمریکا عصر تفوق را پیش روی دارد و در پی تقویت پایه های هژمونی و برتری خود است استراتژی متناسب و منطبق بر آن یعنی اشاعه ارزش های لیبرال آمریکایی را عرضه داده است. بدین خاطر در عصر حاضر آمریکا به عنوان ابر قدرتی چهار بعدی ( نظامی، علمی، فنی، اقتصادی) که در آغاز هزاره سوم میلا د بر اساس آمارهای رسمی منتشره شده هنوز ۲۵ درصد تولیدات صنعتی جهان، تامین ۲۲/۵ درصد از بودجه سازمان ملل متحد، ۶۳ درصد از ظرفیت نیروی دریایی کشورهای صنعتی، ۴۶ درصد از هواپیماهای نظامی مستقر در خشکی، ۹۱ درصد جنگنده های مستقر در پایگاه های دریایی و ۳۹ درصد از نیروی زمینی مجموع کشورهای صنعتی را دارا بوده و توان نظامی وی اساس ناتو و اتحاد نظامی با ژاپن و استرالیا را تشکیل می دهد. امروز یک چهارم نیروهای نظامی آمریکا یعنی حدود نیم میلیون نفر مستقر در ۴۰۰ پایگاه نظامی در اروپا، آفریقا، خاورمیانه، اقیانوس هند، ژاپن ، کره جنوبی، جزایر اقیانوس آرام، پاناما، پرتوریکو و گوانتانامو با تمام توان قدرت خود در پی ترسیم جهانی است که مبنای وجودی آن را اصول اقتصاد آزاد و در هم تنیدگی اقتصادی و رو بنا را ارزش ها و هنجارها و فرهنگ لیبرال آمریکایی تشکیل دهد. دو گفتمان مسلط و دو طرز تفکر غالب یعنی جمهوری خواه و دمکرات به صورت هماهنگ و همسوی درصدد تحقق این اهداف هستند. هر چند که در مقام مقایسه تفاوت هایی را بین جمهوری خواهان و دموکرات ها شاهد هستیم ولی این تمایزات سطحی است و به ظاهر قضایا مربوط می شود.

جمهوری خواهان اکثرا از طیف وابسته به مکتب رئالیسم و واقع گرا هستند. کیسینجر در حال حاضر برجسته ترین نظریه پرداز این طیف فکری در آمریکاست. امنیت، منافع ملی و نیروی نظامی سه مولفه اقتصادی جمهوری خواهان است. جمهوری خواهان تاکید بیش از اندازه به خشونت طلبی و نظامی گری و فروش حداکثر تسلیحات جنگی و تقویت رژیم های دست نشان ده و اختصاص بودجه های نظامی دارند. همچنین به حضور فعال تر و پررنگ تر آمریکا در تمامی صحنه های جهانی اعتقاد داشته و معتقدند که نهادها و سازمان های بین المللی در سرتاسر دنیا باید با محوریت و مرکزیت آمریکا شکل گیرد. طبقات سرمایه دار وایالا ت ثروتمندنشین آمریکا بیشتر به جمهوری خواهان گرایش دارند تا دموکرات ها. به همین سبب هم جمهوری خواهان طبقات متوسط به بالا به دموکرات ها طبقات متوسط به پایین را شامل می شوند.

در مقابل جمهوری خواهان دموکرات ها قرار دارند که بیشتر به نحله فکری ایده آلیسم و آرمانگرایی گرایش دارند. برژیسنکی بزرگترین تئوریسین دموکرات ها بوده است. اعتقاد به حقوق بشر، وابستگی پیچیده اقتصادی، لیبرالیسم، صلح گرایی، دموکراسی، کاستن از هزینه های نظامی و این قبیل مقولا ت اساس تفکرات دموکرات ها را تشکیل می دهد. پس جمهوری خواه رئالیست جنگجو و معتقد به نظامی گری و آشوب زدگی در دنیا در مقابل دموکرات صلح محور، بشر دوست، ارزش محور و آرمانگرا قرار می گیرد، نتیجه ای که از ظاهر قضیه چنین بر میآید . اما کنه و اصل مطلب رنگ و بویی متفاوت از این ها دارد. شرط اساسی و اصل بنیادین و فلسفه وجودی آمریکا منافعی است که حول محور آنها ایالا ت متحده به وجود آمده است وآن آمریکایی بودن وآمریکایی شدن و آمریکایی کردن جهانیان وافزایش هژمونی آمریکاست از هر طریقی و تحت هر شرایطی با استفاده از هر وسیله و ابزاری. سیاست هویج و چماق یا تطمیع و تهدید و در نهایت سرکوب، روندی است که بیشتر سیاستگذاران ایالا ت متحده اتخاذ می کنند. این منافع ملی و بین المللی آمریکاست که ایجاب می کند سیاست گذاری باید به چه نحوی انجام پذیرد. فرآیند تصمیم گیری در آمریکا قائم به شخص نیست بلکه قائم به سیستم است و سیستم همان مرکزیت و محوریت حفظ و حراست از منافع آمریکاست. هر شخصی از هر گروه و دار و دسته ای و با هر نوع طرز تفکر و دیدگاهی باید در راستای حفظ این منافع قدم بردارد.

اگر منافع آمریکا ایجاب کند دموکرات باید به یک باره تغییر جهت داده و از حقوق بشرگرایی به جنگ طلبی روی آورد چنان که رئیس جمهور ویلسون دموکرات وارد جنگ جهانی اول می شود، روزولت دموکرات از جنگ جهانی دوم سر بر میآورد، نیکسون دموکرات جنگ ویتنام را راه انداخته و کندی و ترومن هر دو متعلق به حزب دموکرات جنگ کره رامدیریت می کنند.

کسب قدرت، حفظ قدرت، افزایش قدرت و مهمتر از آنها نمایش قدرت (قدرت تسلیحاتی و نظامی) باید عاملی برای پیشبرد سیاست های آمریکا باشد. پس آنچه خط مشی سیاست خارجی ایالات متحده را تعیین می کند منافع آمریکاست نه سیاست های حزبی و گروهی و عقاید و ایده های شخصی.

آمریکا می خواهد بریتانیای کبیر چند قرن پیش باشد البته بارها با ماندگاری بیشتر و طرز فکری متفاوت که توانایی توجیه ارزش های لیبرال ساختاری آمریکا را داشته باشد.

اصول اساسی دیپلماسی آمریکایی با این جمله پالمرستون نخست وزیر اسبق بریتانیا گره خورده که همواره می گفت: «منافع ما دوست ابدی ماست و اصل و معیار منافع است. اگر منافعمان ایجاب کند با دوستانمان دشمن و با دشمنانمان دوست می شویم». بوش جمهوری خواه جای خود را به اوبامای دموکرات داد. همچنان که در سال های قبل نیز نظاره گر بوده ایم و در سال های آتی نیز مشاهده خواهیم کرد تغییر و تحول در استراتژی های کلان آمریکا هرگز صورت نخواهد پذیرفت. حفظ و حراست از منافع آمریکا اگر به بهای از دست دادن جان میلیون ها انسان در سرتاسر دنیا صورت گیرد همواره سررشته امور سیاست های خارجی آمریکا خواهد بود. آنچه تغییر «change» خواهد یافت طرق رسیدن به استراتژی های کلان است نه خود استراتژی ها. تاکتیک ها تغییر خواهد یافت نه استراتژی ها. تقویت و حمایت از صهیونیسم طبق روال سال های قبلی قسمتی از سیاست های اوباما را شامل خواهد شد و پشتیبانی از رژیم صهیونیستی از دغدغه های اصلی اوباما خواهد بود. چنان که در ترکیب کابینه دولت اوباما نیز دیدیم طرفداران صهیونیسم پست های مهم را تحویل گرفتند.

منطقه خاورمیانه به مانند سال های گذشته موقعیت حیاط خلوتی منافع آمریکا را حفظ خواهد کرد.

اگر منظور نظر باراک اوباما از «تغییر» تغییر در قواعد پایه ای و اصول بنیادین سیاست های آمریکا بوده باشد سرابی بیش نیست که اوباما خود آگاه تر از هرکس به این امر واقف است. اشاعه ارزش های دموکراسی لیبرال آمریکایی چارچوب فکری سیاست خارجی آمریکا را از ابتدای قرن بیست و یکم تشکیل داده است. برای اجرای این سیاست نیز برنامه هایی بسیار زیرکانه و با مهارت دقیق طراحی کرده اند. عملیات ۱۱ سپتامبر و شروع لشگر کشی ها به مانند امپراتوری های دوران تاریخ باستان البته با توپ و تفنگ و سلاح های مدرن و همان عملکرد و شیوه های کهن یعنی قتل و غارت و چپاول و تجاوز تا مسیر تحقق اهداف آمریکا هموار گردد. امروزه بیش از ۲۵ هزار کلاهک هسته ای به همراه هزاران موشک دور برد و بالستیک هم چنین زرادخانه های هسته ای فعال در کالیفرنیا، فلوراید و نیومکزیکو با قدرت انفجار حجم وسیعی به اندازه دو برابر وسعت کره زمین همچنان پا بر جا خواهند ماند تا ارزش های آمریکایی بدون مانع و به راحتی اشاعه یافته و در مغز و استخوان انسان ها رخنه و نفوذ کند و در نهایت امروز می بینیم که دگرگونی در الگوهای قدرت در صحنه بین المللی آمریکا را به سوی درک نوین از منافع ملی و خطراتی که متوجه این منافع است و چگونگی مبارزه با این خطرات سوق داده است بنابراین توجه بیشتر به واقعیات حاکم بین المللی و داخلی، مبارزه با تروریسم، دموکراسی زایی و دموکراتیزه کردن، مشروعیت زدایی از رژیم های ایدئولوژیکی، توسعه سرمایه داری آمریکایی، توجه بیش از پیش به خاورمیانه و مهم تر از همه اشاعه ارزش های لیبرال آمریکایی از جمله سیاست هایی است که توسط آمریکا طراحی و اتخاذ شده است و اوباما نیز به عنوان یک رئیس جمهور همانند پیشینیان خود مجری این سیاست ها خواهد بود البته با تاکتیک هایی که برازنده دنیای مدرن قرن بیست و یکم باشد.

نویسنده : حمید خوش آیند دولت آباد



همچنین مشاهده کنید