سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
روایات بی جزئیات
● یک
«سفر عشق» ابوالفضل دربانیان در واقع یک «تذکره» است؛ تذکره ای به نثر و ادامه روند تذکره نویسی قدمایی که معمولاً به نویسندگان و شاعران اختصاص مییافت اما اینجا بدل به تذکره قهرمانان جنگ هشت ساله شده و مجموعه خاطرهای است گزیده از همه دلاوریها که مؤلف توانسته فراهم آورد و یحتمل میتوانست با تسلط بیشتر بر امر «روایت»، جذابتر از این باشد.
این کتاب، مجموعه ای از «خرده روایات» است که قرار است کلان روایتی به نام «دفاع مقدس» را شکل دهد و این «کلان روایت»، نباید مقهور «خرده روایات» هم باشد اما باید مجموعهای از تکههای یک «جورچین» به نظر آید که در نهایت تصویر اصلی را به مخاطب نشان دهد؛ و مخاطب، محتملاً نسل پس از جنگ است که آن حوادث را به چشم ندیده و پرسشها دارد و کتاب قرار است پاسخی باشد برای همه یا بخشی از آن پرسشها.
«در ارتفاعات شیخ حسن» مستقر بودیم و زمان عملیات طریقالقدس بود. تبادل آتش بین دو طرف متخاصم به کشته و زخمی شدن تعدادی از نیروهای هر دو طرف منجر میشد با یکی از رفقا در حال حرکت در مسیری بودم که دیدم ناخودآگاه میل باطنی شدیدی مرا به سویی میکشاند و چیزی از آن سو مرا صدا میکند. کمی که جلوتر رفتیم به انبوهی از جنازهها برخوردیم که اغلب مربوط به نیروهای دشمن بود ولی در بین آنها عده محدودی از پیکرهای شهدای ما نیز وجود داشت. بعد از دقایقی فهمیدم آن چیزی که مرا به سوی خودش میکشیده دستی است که از پیکر شهیدی به جا مانده و دیگر هیچ اثری از او نبود. در اثر شدت آتش دشمن، بدن یکی از رزمندگان ما از بین رفته و فقط دست و قسمتی از بدن و کتف او در آنجا افتاده بود. جلوتر رفتیم و دیدیم جیب لباس او همراه این دست باقی مانده است. وقتی جیبش را باز کردم قرآن کوچکی را دیدم که بر روی جلد آن نوشته شده بود شهرکرد خیابان شهید مفتح... ولی الآن نام او را در خاطر ندارم. اولین کاری که کردم بوسهای بر آن دست جدا از پیکر زدم و بعد آن را در داخل یک کیسه قرار داده و بعد از ظهر آن را تحویل قسمت شهدا دادم و گفتم این مربوط به دست شهیدی است که هیچ نشان و اثر دیگری از او باقی نمانده است. بچههای گروه شهدا حرفی به من زدند که مرا بسیار خوشحال کرد. آنها گفتند همین قدر که تو این دست را تحویل ما میدهی، مادری را از چشم بهراهی فرزندش درآوردهای و او دیگر تا آخر عمر منتظر فرزندش نخواهد ماند. آن شب در خواب دیدم که دارم از ارتفاعی میافتم ولی دستی آمد و مرا نجات داد. [برادر رزمنده «محمد دانش راد»]
حالا ببینیم همین روایت کوتاه را چقدر میشد کوتاهتر کرد و همچنین از حشوهایی مستقر در «در آنجا»، «به جا مانده»، «در داخل» و... پیشگیری کرد. روایت این واقعه این طور میتوانست باشد: ارتفاعات شیخ حسن، طریقالقدس. تبادل آتش تمام شده بود با کشتهها و زخمیهایی از هر دو طرف. با یکی از بچهها در مسیری بودیم که دیدم بیهیچ انگیزه مشخصی، راهم را کج کردهام سمتی دیگر که انبوهی از جنازههای دشمن آن طرف بود و البته بینشان عده ای هم از شهدای خودمان بودند. بعد از چند دقیقه «دست» را دیدم جدا از بدن. یعنی فقط دست و قسمتی از بدن و کتف و البته، جیب شهید که سالم مانده بود و داخلش قرآن کوچکی بود که روی جلدش نوشته شده بود شهرکرد خیابان شهید مفتح... اسمش را به خاطر ندارم حالا اما به خاطر دارم که دست را بوسیدم و توی کیسهای گذاشتم و تحویل بچههای گروه شهدا دادم که گفتند مادری را از چشم انتظاری درآوردهام و همان شب خواب دیدم دارم از جایی بلند پرت میشوم و دستی میآید و نجاتم میدهد. دستی که صاحبش را نمیدیدم.
● دو
وقتی نویسندهای میخواهد تذکره بنویسد بهتر است تذکرهاش پر از جزئیات باشد یعنی ما آن واقعه و آن شخصیت مورد بحث را در قاب زمانی و مکانی خودش، پیش چشم مجسم کنیم به عنوان مخاطب. دربانیان کمتر به این سمت میل کرده و روایات پر از «کلیات» است. ما در این خرده روایات، قادر به تجسم «مکان» واقعه نیستیم و «زمان» هم تنها در همان اندازههای غیرخلاقانه نثر مرسوم نامهنگارانه شخصی [و نه حتی نامهنگارانه اداری که جدا از خشکی آن، به جزئیات توجه ویژه دارد] در متن، «حضور» مییابد. «خرده روایات» همچنین باید حاوی تجسم «شخصیت»، «اهمیت بخشی» به «عملکرد» او و «عینیت بخشی» به «وضعیت» در حد خلق موقعیت «همذاتپنداری» برای مخاطب باشد، وگرنه چه فرقی میان «خرده روایات» با «کلان روایت» خواهد بود. نویسنده «سفر عشق» کاش پیش از آغاز این کتاب، گذر و نظر دقیقی میداشت به مرثیهها و روضههای واقعه کربلا تا ببیند این توجه به جزئیات، چقدر در تأثیر این روایت «تاریخی مذهبی» بر مخاطب ایرانی، دخیل بوده. طبیعتاً مشکل از اصل روایات نیست چرا که راویان این خاطرات، بخشی از خلق «فضا» و «حال و هوا» را به دوش نوع روایت شفاهی خود گذاشتهاند که در نثر، غایب مانده و البته، بدل کردنش به نثر کتابت، دشوار است و محتاج عرقریزی بسیار در این حوزه؛ وگرنه، همه میتوانستند نویسنده شوند! یک نویسنده لااقل باید بتواند در حد یک مرثیهگوی واقعه کربلا، در بازنمایی واقعیت موفق باشد و مخاطب را تحت تأثیر کلام خود قرار دهد.
در اینجا، یکی از روایات «سفر عشق» را که قصد انطباق وقایع جنگ هشت ساله با واقعه کربلا را داشته میآورم تا مشخص شود ضعف روایت و فقدان جزئیات لازم، چطور از تأثیرگذاری چنین واقعهای بر ذهن مخاطب کاسته: «شهید حقیقی پیاهو در وصیتنامهاش از خدا خواسته بود که بعد از شهادت، سر در بدن نداشته باشد و همانند آقا امام حسین(ع) و یاران باوفایش با بدن و سری مجروح به دیدار پروردگار مشرف شود. در سه راهی شهادت که در منطقه شلمچه واقع شده و بسیاری از رزمندگان مخلص در همین مکان به شهادت رسیدهاند، او هم به این مقام نائل شد. جریان شهادت او هم از این قرار بود که در اثر برخورد یک گلوله آرپیجی سر از بدنش جدا میشود و این در حالی بود که چفیه مشکی رنگی که بر گردنش بود روی شانهاش باقی ماند تا از این طریق به راحتی شناسایی شود و دستهای او نیز در اثر اصابت ترکشهای متعدد تقریباً به طور کامل جدا شده بود و اینگونه بود که او همان طور که از خدا خواسته بود چون مولا و ارباب بیکفنش با بدنی مجروح به خیل شهیدان پیوست و حسینی شد.» [برادر رزمنده «عزیزقلی نیک پور»].
ببینید که همین سطور کوتاه چطور لبریز حشوهای قابل اجتناباند! «تقریباً به طور کامل جدا شده بود»، «سر در بدن نداشته باشد»، «به دیدار پروردگار مشرف شود» و... واقعاً ما این طور، به فارسی حرف میزنیم یا مینویسیم؟ سر بر بدن یا «سر در بدن»؟ «تقریباً» چه نسبتی دارد با «به طور کامل» والخ... بگذارید ببینیم با همین میزان اطلاعات محدود این روایت، میشود بهترش کرد یا نه: چفیه مشکیاش روی شانههایش باقی ماند اما سرش را گلوله آرپیجی برد. ترکشها، دستهایش را هم بردند. در وصیتنامهاش از خدا خواسته بود که عین آقایش امام حسین(ع) شهید شود بیسر و شد در شلمچه در سه راهی شهادت. از همان چفیه شناختیمش بعداً و توانستیم روی کاغذی که معمولاً روی کفن شهدا میگذاشتیم بنویسیم: شهید حقیقی پیاهو.
در متن فوق، چندان زحمتی به خودم ندادم و جزئیات هم آنقدر موجود نبود تا تأثیرگذارتر شود اما محتملاً، خیلی پاکیزهتر و شسته رفتهتر از متن دربانیان درآمد!
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران پاکستان مجلس شورای اسلامی رئیسی ایران و پاکستان سید ابراهیم رئیسی حجاب دولت رئیس جمهور مجلس دولت سیزدهم رهبر انقلاب
تهران هواشناسی سیل بارش باران شهرداری تهران پلیس فضای مجازی سلامت آتش سوزی وزارت بهداشت سازمان هواشناسی قتل
بانک مرکزی قیمت دلار ایران خودرو خودرو قیمت خودرو بازار خودرو قیمت طلا سایپا دلار بورس مالیات تورم
کتاب ترانه علیدوستی رادیو سینمای ایران تلویزیون سریال حج سینما نمایشگاه کتاب تئاتر فیلم سینمایی معماری
سازمان سنجش دانش بنیان دانشجویان کنکور ۱۴۰۳ دانشگاه آزاد اسلامی بنیاد ملی نخبگان
رژیم صهیونیستی اسرائیل فلسطین غزه روسیه آمریکا جنگ غزه چین ترکیه عملیات وعده صادق اوکراین حماس
فوتبال پرسپولیس استقلال فوتسال باشگاه پرسپولیس تیم ملی فوتسال ایران رئال مادرید بارسلونا بازی باشگاه استقلال سپاهان لیگ برتر
هوش مصنوعی ایلان ماسک ژاپن همراه اول تبلیغات اپل تلگرام فناوری سامسونگ گوگل
پیری یبوست صبحانه فشار خون