جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

مرگ تسخیرگر عطوفت زنده گی


مرگ تسخیرگر عطوفت زنده گی

به یاد اینگمار برگمن كه به تازه گی در هشتاد و نه ساله گی درگذشت

بعد از شصت سال یا نویسنده‌گی یا كارگردانی و اغلب هر دو كار با هم، اینگمار برگمن، فیلم‌ساز سوئدی، كه سی ژوئیه ۲۰۰۷ درگذشت، مجموعه آثاری خلق كرد كه در تصویر كردن تقلای درونی روح بشر یگانه و منحصر به فرد هستند. با استفاده از واسطه‌یی كه رونما را ثبت می‌كند، وی وحشت‌های عمیق و شكننده‌ی خصوصی، بنیادی و بازناگفته‌یی را به تصرف در آورد كه تعریف تجربه‌ی واقعی زنده‌گی در این سیاره بر آن‌ها مبتنی‌ست. او این كار را با بیش‌ترین خلوص حقیقت در مقایسه با فیلم‌سازان قبل و بعدش انجام داد.

برگمن، كه در هشتادونه ساله‌گی در خانه‌اش در فاروِ سوئد درگذشت، چهره‌یی بلندمرتبه و دست‌نایافتنی در سینمای جهان و یكی از هنرمندان اثرگذار و شاخص قرن بیستم بود. جست‌وجوی او برای حقیقت بی‌وقفه و مادام العمر بود. از اولین فیلم‌اش تا آخرین، او به زنده‌گی هم‌چون دنباله‌یی از موقعیت‌های مرموز نگریست و هیچ تلاش ساده‌انگارانه‌یی را برای تعریف آن تاب نیاورد. در عوض، او دوربین‌اش را به كار گرفت تا طبیعت این راز و رمز را، با نقب زدن در توشه‌یی از امید، اضطراب و ضمیر درون به خاطر لمس كردن زنده‌گی آن‌گونه كه هست، ثبت كند.

تعلق خاطر وی، به قول خودش، «تمامیت درون هر وجود انسانی» و مضامین مد نظرش عشق، مرگ، خدا، شهوت، خودباخته‌گی عاطفی و خشونت بود – عواطف و مسائلی بنیادی كه چنین جای‌گاهی برای تأثیر فراگیر برگمن به عنوان یك فیلم‌ساز جدی و اندیشه‌مند فراهم آوردند.

او در چهارده ژوئیه‌ی ۱۹۱۸ به دنیا آمد، از مادری مرفه و پدری كه لوتران بود و در دادگاه سوئد منصبی داشت. مشاهدات برگمن از گیر و دارها و بی‌وفایی‌های زنده‌گی زناشویی پدر و مادرش تأثیری مادام العمر بر او گذاشت و بنیان بسیاری از روابطی شد كه او در فیلم‌هایش تصویر كرد.

گرچه او اصرار داشت كه خوره‌ی كتاب نبوده، اما در دانش‌گاه استكهلم هنر و ادبیات خواند. در پی این بود تا كارگردان صحنه شود و در سال ۱۹۴۴ مدیر تآتر شهر هالسینگ‌بورگ شد. با گذشت بیست سال، هرچند فیلم در زنده‌گی‌اش بیش‌تر فراگیر می‌شد، اما همواره ارتباط‌اش را با صحنه حفظ كرد و در تآترهای سراسر سوئد به فعالیت پرداخت. از همین كار صحنه بود كه او بازی‌گران برجسته‌یی را كه دار و دسته‌ی سینمایی‌اش را شكل دادند، پیدا كرد: ارلند یوزفسون، هریت آندرسون، اینگرید تولین، ماكس فون سیدو، لیو اولمن، گونار بیورنستراند، بی‌بی آندرسون و دیگران.

در سال ۱۹۴۶، برای اولین بار فیلمی را به نام «بحران» كارگردانی كرد. طی هفت سال بعد از آن، او مهارت‌های فیلم‌سازی‌اش را با كارگدانی نه فیلم و نوشتن چند فیلم‌نامه تكمیل كرد و سر و شكل داد. در سال ۱۹۵۳، او با بازی هریت آندرسونِ بی‌پروا، فیلم «تابستان با مونیكا» را با موضوع پیچیده‌گی‌های متعاقب عشق دو جوان و حامله‌گی دختر كارگردانی كرد. تصویر آندرسون بر یك سراشیبی در طبیعت، در حالی كه از پایین دیده می‌شد و نیمی از پیراهن‌اش را در آورده بود، تبدیل به یك تصویر نمادین در سینمای نوین اروپا شد.

اما این كمدی عاشقانه‌ی «لب‌خندهای یك شب تابستانی» (۱۹۵۵) بود كه توجه جهانی را معطوف به برگمن كرد. دو سال بعد، «مهر هفتم» (۱۹۵۷)، كه در آن یك شوالیه‌ی قرون وسطایی (با بازی فون سیدو) هم‌آورد شطرنج با مرگ شد، فیلم‌سازی را با بیانی عمیقا پرسش‌گرانه و نگاهی تاریك معرفی كرد و در عین حال، بدل به یكی از نشانه‌های كلاسیك در میان تمامی آثار برگمن شد. «توت‌فرنگی‌های وحشی» بعدتر و در همان سال آماده و از آن ستایش فراوانی شد. داستان فیلم حكایت مكاشفه‌ی درونی پیرمردی (با بازی ویكتور سیوستروم) بود كه در آستانه‌ی مرگ، به خاطر عدم توفیق‌های شخصی به بن‌بست می‌رسید.

در اوائل دهه‌ی شصت، برگمن سه فیلم شاخص ساخت كه همه‌گی با موضوع ایمان سر و كار داشتند و در هر یك به اجراهای درون‌گرای عاطفی و عمیقی نیاز بود. در «از پس شیشه‌ی تاریك» (۱۹۶۱)، كه برنده‌ی اسكار به‌ترین فیلم خارجی شد، برگمن روند ابتلای یك زن جوان سرزنده (با بازی هریت آندرسون) را به بیماری روانی روایت می‌كند. لحظات تنهایی كه در آن‌ها آندرسون درون اتاقی به ارتباط با ارواح انباشته در ذهن‌اش مشغول می‌شود، در دل بی‌پرده‌گی حسی و عاطفی‌شان نفس‌گیرند. در «نور زمستانی» (۱۹۶۲)، برگمن داستان یك كشیش لوتران (با بازی بیورنستراند) را باز می‌گوید كه بدون هیچ توفیقی می‌كوشد تا مرد ناامیدی (با بازی فون سیدو) را از خودكشی باز دارد. آخرین جزء سه گانه‌ی ایمان، «سكوت» (۱۹۶۳) به خاطر استفاده‌اش از برهنه‌گی و نمایش بی‌واسطه‌ی احساسات سر و صدا به پا كرد.

خشونت برگمن تنها در سطح جاری بود. فیلم‌های او در باره‌ی مسائلی فقط كمی آن سوی عواطف بود، و اشارات مؤكد او بر تصویر كردن عواطف، فیلم‌هایش را حتا بسیار تأثیرگذارتر ازآثار فیلینی، فیلم‌ساز ایتالیایی هم‌عصرش، كرد.

"هیچ هنری در مقایسه با فیلم، فراتز از آگاهی‌های معمول نمی‌رود، درست به سمت احساسات ما، درست در عمق نور وجود ما." این سخنی‌ست كه یك بار او نوشته است. در آغاز با سه گانه‌ی ایمان و بعد در سراسر دوران فیلم‌سازی‌اش، برگمن برای خلق سینمایی كه كاملا معطوف به چنین لحظاتی عمیق از نقب زدن‌های روان‌شناسانه بود، كوشید.

دیگر كارگردان‌ها چه بسا با كم‌تر از این قانع شوند. دیگر فیلم‌سازها چه بسا مخاطب و بیننده را سرگرم یك داستان كنند تا به یك لحظه‌ی خاص باشكوه برسند. برگمن چنین دست‌آوردهایی را كم‌تر از حد مهارت‌اش می‌دانست. دیگر كارگردان‌ها شاید مخاطب را مشغول طرح و داستانی كنند تا به یك لحظه‌ی طلایی بامعنی وارد شوند.

برگمن تلاش كرد تا فیلم‌هایش سرتاسر معنا باشند، كه خودشان به توضیح مداوم خود برمی‌خاستند، و لایه‌یی را از پس لایه‌یی عیان می‌كردند تا به حقیقتی عمیق‌تر دست یابند. از این منظر، «فریادها و نجواها» (۱۹۷۲)، حكایت دو خواهر كه در كنار بستر مرگ سومین خواهر گرد آمده‌اند، را می‌توان اوج كار برگمن دانست.

با گذر از متافیزیك با سه گانه‌ی ایمان، برگمن با «پرسونا» وارد دوران بزرگ خود شد. «پرسونا» در باره‌ی هنرپیشه‌یی‌ست كه دیگر نمی‌تواند حرف بزند (با بازی لیو اولمن) و پرستاری پرحرف (با بازی بی‌بی آندرسون) كه بین آن‌ها ارتباط شدید و عذاب‌آوری شكل می‌گیرد. فیلم به خون‌آشامی عاطفی و هویت می‌پردازد و تصاویری مشهور از سینمای قرن بیستم را در خود دارد: آندرسون و اولمن به طور مستقیم به دوربین می‌نگرند و تصویرشان در هم فرو می‌رود. «ساعت گرگ و میش» (۱۹۶۸) این نحوه‌ی بیان روان‌شناختی را، با بازی فون سیدو در نقش مردی كه با خود درگیری ذهنی داشت، پی گرفت.

«شرم» (۱۹۶۸)، در باره‌ی اثرات جنگ داخلی بر دو هنرمند (با بازی‌گری فون سیدو و اولمن) پاسخ هنرمندانه‌ی برگمن به جنگ ویتنام بود. روی‌كرد او ساده اما هوش‌مندانه بود؛ او غربیانی را تصویر كرد كه قاطبه‌ی اهالی ویتنام تجربه می‌كردند: وحشت، نگرانی، فلاكت و سرگردانی.

«فریادها و نجواها» به عنوان به‌ترین فیلم نام‌زد جایزه‌ی اسكار شد، كه البته این فرصت را به «نیش» باخت. در سال بعد از آن، برگمن یكی از محبوب‌ترین كارهایش را با ایفای نقش اولمن و یوزفسون ساخت: «صحنه‌هایی از یك ازدواج» (۱۹۷۴). فیلم در باره‌ی یك زوج حومه‌نشین بود كه احساسات عذاب‌آور درونی‌شان آتش زیر خاكستر بود.

در سال ۱۹۷۶، به خاطر كلاه‌برداری در مالیات بر درآمد توسط دولت سوئد بازداشت شد و در نتیجه‌اش به لحاظ عصبی فرو شكسته شد. او سوئد را ترك كرد و به مونیخ رفت و در‌آن‌جا هم به كارگردانی صحنه مشغول شد هم فیلم ساخت. فیلم «سونات پاییزی» (۱۹۷۸) را با بازی اینگرید برگمن (در آخرین نقش‌آفرینی‌اش) و لیو اولمن، كه شاه‌كاری در باره‌ی ارتباط مادر و دختر است، كارگردانی كرد.

مجازات‌های برگمن ملغا شد و او در سال ۱۹۸۱ به سوئد بازگشت تا شبه‌زنده‌گی‌نامه‌ی «فانی و الكساندر» (۱۹۸۳) را بسازد. این فیلم بدل به بزرگ‌ترین اثر جهانی‌اش شد. بعد از تمام كردن آن، كارگردان شصت و پنج ساله اعلام بازنشسته‌گی كرد و آن را آخرین فیلم خود خواند. اما او هم مثل دیگر بازنشسته‌ی بزرگ، فرانك سیناترا، از طول عمر خود شگفت‌زده شد، و در بیست سال بعد از آن هم به كار ادامه داد. هم كارگدانی تأتر كرد هم فیلم‌نامه نوشت، و مهم‌ترین‌شان «بی‌ایمان» (۲۰۰۰) بود كه اولمن آن را كارگردانی كرد و در باره‌ی كهن‌سالی‌ست و نگاهی به زنده‌گی خود او دارد.

دیدگاه برگمن، كه مخاطب را با نمایش مصائب نهفته در زیر رونمای تعلیق مبهوت می‌كرد، اینك به نظر می‌رسید كه دست‌كم از یك زاویه به او اطمینان را باز می‌گرداند. هم‌چون نوادری از هنرمدان قرن بیسست و یكم، برگمن كماكان به پیچیده‌گی و ارزش بشری باور داشت. او عقیده داشت كه اعمال آدمیان حائز اهمیت است. بالاخره، در سال ۲۰۰۳، برگمن كه هنوز سرحال بود، به كاری كه اجتناب‌ناپذیر بود پرداخت: به كارگردانی بازگشت و «ساراباند» را ساخت. اولمن و یوزفسون در این فیلم درخشیدند. آن‌ها همان شخصیت‌های فیلم «صحنه‌هایی از یك ازدواج» را داشتند كه حكایت سی سال بعدِ آن‌ها روایت می‌شد. ذره‌یی از شور استاد كاسته نشده بود.

مثل ویرجینیا وولف و جیمز جویس در ادبیات، اینگمار برگمن با تمركز بر آگاهی‌های فردی و لحظات بنیادی زنده‌گی كوشید تا رمز، شور و كمال زنده‌گی را تسخیر كند و بر آن نور بیفكند. دست‌آوردهای او به ساده‌گی تحصیل نخواهند شد و او از معدود فیلم‌سازانی‌ست كه می‌توان در باره‌شان با همان شأن و منزلت ادیبان نام‌برده و غول‌هایی از دیگر عرصه‌ها سخن گفت.

برگمن در قله است. او به پانتئون ابدی پا گذاشته است. بی هیچ پرسشی، برگمن یكی از بزرگ‌ترین هنرمندان قرن بیستم بود.

این نوشته در عصر همان روزی كه برگمن درگذشت، در سان‌فرانسیسكو كرونیكل منتشر شد.

نوشته‌ی میك لاسال

ترجمه‌ی شهاب مباشری



همچنین مشاهده کنید