سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

هدایت ِ یك صد ساله


هدایت ِ یك صد ساله

برای دوستداران هدایت انتشار كتاب «هشتاد و دو نامه به حسن شهید نورائی » رویدادی مهم است كه از سال ها قبل انتظار آن می رفت در واقع ردّپای مبهمی ازده ها نامهٔ منتشر نشدهٔ هدایت به حسن شهیدنورائی در اغلب مأخذ مهم به چشم می خورد

● (‌تصویر هدایت‌ در آینهٔ‌ آخرین‌ نامه‌هایش‌)

... زان‌ دیر سفر كه‌ رفت‌ از من‌

غمزه‌زن‌ و عشوه‌ساز داده‌

دارم‌ به‌ بهانه‌های مأنوس‌

تصویری از او به‌ برگشاده‌

لیكن‌ چه‌ گریستن‌، چه‌ توفان‌؟

خاموش‌ شبی‌ است‌ هر چه‌ تنهاست‌

مردی در راه‌ می‌زند نی‌

و آواش‌ فسرده‌ برمی‌آید

تنهای دگر منم‌ كه‌ چشمم‌ توفان‌ سرشك‌ می‌گشاید...(نیما یوشیج‌)

برای دوستداران‌ هدایت‌ انتشار كتاب‌ «هشتاد و دو نامه‌ به‌ حسن‌ شهید نورائی‌» رویدادی مهم است‌‌ كه‌ از سال‌ها قبل‌ انتظار آن‌ می‌رفت‌. در واقع‌ ردّپای مبهمی‌ ازده‌ها نامهٔ‌ منتشر نشدهٔ‌ هدایت‌ به‌ حسن‌ شهیدنورائی‌ در اغلب‌ مأخذ مهم‌ به‌چشم‌می‌خورد. از آن‌چه‌ دیگران‌ نوشته‌ بودند چنین‌ برمی‌آمد كه‌ این‌ نامه‌ها بنابه ‌وصیت‌ شهید نورایی‌ در ابتدا به‌ دكتر مسعود ملكی‌ واگذار شد. دكتر ملكی‌ این‌ نامه‌ها را به ‌خانلری سپرد و او نیز دوازده‌ نامه‌ از این‌ مجموعه‌ را در اردیبهشت‌ ۱۳۳۴ در مجلهٔ‌سخن‌ منتشر كرد.

ظاهراً آن‌چه‌ مانع‌ از انتشار كامل‌ این‌ نامه‌ها شد قلم‌ صریح‌ و بی‌پروای نگارنده‌ بود كه‌ بسیاری ازمعاصران‌ آن‌ را برنمی‌تابیدند. به‌هرحال‌ پس‌ ازچاپ‌ چند نامهٔ‌ دست‌ و پا شكسته‌ و ناكامل‌، انتشار نامه‌ها متوقف‌ شد. تقدیر چنین‌حكم‌ كرد كه‌ این‌ نامه‌ها كه‌ در حقیقت‌، مرده‌ ریگ‌ِ عزیزترین‌ دوست‌ِ هدایت‌ محسوب ‌می‌شدند. در انبار خانگی‌ متروكی‌ در حومهٔ‌ پاریس‌ باقی‌ بمانند تا ۴۶ سال‌ بعدبه‌همت‌ ناصر پاكدامن‌ و بهزاد نوئل‌ شهیدنورائی‌ (فرزند حسن‌ شهیدنورائی‌) امكان‌انتشار كامل‌ آن‌ها فراهم‌ شود.

● دلائلی‌ چند این‌ ۸۲ نامه‌ را از سایر نامه‌های هدایت‌ متمایز می‌كند و به‌ آن‌هاشخصیت‌ جداگانه‌یی‌ می‌بخشد:

۱. این ۸۲ نامه‌ در آخرین‌ سال‌های زندگی‌ هدایت‌ نوشته‌ شده‌ است‌ و هدایت‌ِهشتادودونامه‌، تلخ‌ترین‌ و دلمرده‌ترین‌ هدایتی‌ است‌ كه‌ می‌شناسیم‌.

۲. برخی‌ از مهم‌ترین‌ وقایع‌ تاریخ‌ سیاسی‌ ایران‌ در طول‌ سال‌های نگارش‌ این‌ نامه‌ رخ‌می‌دهد.

۳. با فرونشستن‌ غبار غائله‌ آذربایجان‌ و ماجرای پیشه‌وری‌، چهرهٔ‌ حزب‌ توده‌ آشكارمی‌شود و هدایت‌ را به‌ قضاوتی‌ دردناك‌ در مورد برخی‌ از نزدیك‌ترین‌ یارانش‌ناگزیر می‌سازد.

۴. عشق‌ عمیقی‌ كه‌ از لابه‌لای خطوط‌ این‌ نامه‌ها هنوز پس‌ از گذشت‌ قریب‌ به‌ پنجاه‌سال‌ به‌ مشام‌ می‌رسد ما را متقاعد می‌سازد كه‌ بدون‌ شك‌ شهیدنورائی‌نزدیك‌ترین‌ دوست‌ و دوستدار هدایت‌ محسوب‌ می‌شود. عمق‌ این‌ دوستی‌، به‌رغم‌آن‌چه‌ به‌نظر می‌رسید، روابط‌ دوستانهٔ‌ هدایت‌ را با دیگرانی‌ چون‌ قائمیان‌، فرزاد،مینوی‌، خانلری و انجوی تحت‌الشعاع‌ قرار می‌دهد و كمرنگ‌ می‌كند.

۵. این‌ نامه‌ها در سال‌های پختگی‌ هدایت‌ و در سنین‌ ۴۸ـ۴۳ سالگی‌ نوشته‌ شده‌اند ودریچه‌یی‌ مطمئن‌ بر آخرین‌ دگرگونی‌های روح‌ هدایت‌ می‌گشایند.

از تاریخ‌ نخستین‌ نامه‌ (دوشنبه‌ ۱۷ دی ۱۳۲۴) تا آخرین‌ نامه‌ (شنبه‌ ۲ آذر ۱۳۲۹) ایران‌ درگیر مهم‌ترین‌ حوادث‌ تاریخی‌ است‌: در سوم‌ شهریور ۱۳۲۰ یعنی‌ چهار سال ‌قبل‌ از نگارش‌ اولین‌ نامه‌، ارتش‌ ایران‌ به‌دنبال‌ مقاومتی‌ بی‌حاصل‌ تسلیم‌ قوای ‌متفقین‌ می‌شود. نیروهای شوروی و انگلیس‌ از شمال‌ و جنوب‌ وارد كشور می‌شوند و به‌ بهانهٔ‌ حضور مستشاران‌ و كارشناسان‌ آلمانی‌ عملاً بی‌طرفی‌ ایران‌ را نقض‌ می‌كنند وموجبات‌ استعفای حكومت‌ وقت‌ را فراهم‌ می‌سازند. ایران‌ در اشغال‌ قوای بیگانه ‌است‌. در ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ رضاشاه‌ رسماً استعفا می‌دهد و راهی‌ تبعید می‌شود. حكومت‌ بعدی در اولین‌ سال‌های پس‌ از سقوط‌ِ دیكتاتوری به‌ آزادی نسبی ‌مطبوعات‌ و جراید گردن‌ می‌نهد.

آخرین‌ بخش‌ فعالیت‌های ادبی‌ هدایت‌ نیز مصادف ‌با همین‌ دوران‌ است‌. جنگ‌ دوم‌ جهانی‌ در اردیبهشت‌ ۱۳۲۴ خاتمه‌ می‌یابد ونیروهای متفقین‌ متعهد می‌شوند تا اسفندماه‌ همان‌ سال‌ خاك‌ ایران‌ را ترك‌ كنند. نیروهای انگلیس‌ و امریكا به‌ وعدهٔ‌ خودعمل‌ می‌كنند اما نیروهای شوروی كه‌ خاك‌ آذربایجان‌ را در اشغال‌ خود دارند به‌ طمعی‌ هراس‌انگیز در ایران‌ باقی‌ می‌مانند. این‌نیروها به‌ اقامت‌ ناخواندهٔ‌ خود بسنده‌ نمی‌كنند و با حمایت‌ از فرقهٔ‌ دموكرات‌ به ‌رهبری پیشه‌وری به‌منظور تشكیل‌ جمهوری آذربایجان‌ اولین‌ گام‌ را برای نقض ‌تمامیت‌ ارضی‌ ایران‌ برمی‌دارند.

هدایت‌ كه‌ پیش‌ از این‌ روابط‌ صمیمانه‌ای‌ با بسیاری از اعضای حزب‌ توده‌ به‌ویژه ‌نوشین‌ و طبری و علوی دارد در انتظار واكنش‌ وطن‌دوستانهٔ‌ حزب‌ توده‌ در برابرتوسعه‌طلبی‌ غیرموجه‌ همسایهٔ‌ شمالی‌ می‌ماند.

در برابرِ چشمان‌ِ حیرت‌زدهٔ‌ نیروهای ‌ملی‌ و وطن‌پرست‌، حزب‌ توده‌ از توسعه‌طلبی‌ِ آشكارِ شوروی حمایت‌ می‌كند. ایران‌ به ‌شورای امنیت‌ شكایت‌ می‌برد.

سال‌های۲۴-۱۳۲۰ سال‌های اوج‌ فعالیت‌های آزادی‌خواهانه‌ و دموكراتیك‌ درایران‌ است‌. حزب‌ توده‌ در این‌ سال‌ها موفق‌ می‌شود یكی‌ از متشكل‌ترین‌ احزاب‌ِ تاریخ‌ ایران‌ را فعال‌ و كارآمد كند.

هدایت‌ در این‌ سال‌ها حضور فعالی‌ دارد و از همیشه‌ سرزنده‌تر است‌. اگرچه‌رسماً عضویت‌ هیچ‌ حزبی‌ را نمی‌پذیرد اما حمایت‌ خود را از جریان‌های روشنفكری ‌آزادی‌خواهانه‌ هیچ‌گاه‌ دریغ‌ نمی‌كند. این‌ حمایت‌ گاهی‌ تا آن‌جا پیش‌ می‌رود كه‌ بعضی‌از جلسات‌ِ جناحی‌ از رهبری حزب‌ توده‌ در خانهٔ‌ او تشكیل‌ می‌شود. ایران‌ِ این‌ سال‌ها سرشار از حوادث‌ شگفت‌آور است‌: قتل‌ كسروی‌، ترور شاه‌، غائله‌ آذربایجان‌ و جنبش‌ملی‌ شدن‌ نفت‌ گوشه‌ای‌ از این‌ بی‌ثباتی‌ را منعكس‌ می‌كند. انعكاس‌ این‌ جوّ پرتنش‌ وسرشار از بیم‌ و امید در سراسر نامه‌های هدایت‌ به‌چشم‌ می‌خورد. از طرف‌ دیگر با پایان‌ جنگ‌ دوم‌ جهانی‌، د‌شواری‌های اقتصادی رخ‌ می‌نماید و سراسر اروپا در آن سال‌ها با تورم‌، گرانی‌ و جیره‌بندی روبه‌رو است‌.

با همهٔ‌ این‌ها آن‌چه‌ بیش‌ از همه‌ روح‌ ظریف‌ و حساس‌ هدایت‌ را می‌آزارد، داستان‌ دردناك‌ غائله‌ آذربایجان‌ و برملا شدن‌ چهرهٔ‌ ضد ملی‌ حزب‌ توده‌ است‌. اما هدایت‌ در قضاوت‌ نهایی‌ خود دربارهٔ‌ حزب‌ پرده‌پوشی‌ و اغماض‌ ندارد. به‌ فرازهایی‌ ازدو نامه‌ در این‌باره‌ نگاه‌ می‌كنیم‌:

«قضایا را آن‌طوری كه‌ شرح‌ داده‌ بودم‌ متأسفانه‌ راست‌ است‌ و در نتیجه‌ هیچ‌گونه ‌شك‌ و شبهه‌ای‌ باقی‌ نمی‌ماند. ما با خودمان‌ گمان‌ می‌كردیم‌ كه‌ قصاص‌ قبل‌ ازجنایت‌ نباید كرد و در دنیا تغییرات‌ و تحولاتی‌ رخ‌ داده‌ كه‌ ممكن‌ است‌ قضایای‌ دورهٔ‌ میرزاكوچك‌خان‌ و شومیاتسكی‌ دوباره‌ تكرار نشود. از گند و كثافت‌ چشم‌ می‌پوشیدیم‌ به‌ امید این‌كه‌ تغییرات‌ اساسی‌ رخ‌ خواهد داد و بارها با موجودات‌آزادی‌خواه‌ مباحثه‌ كرده‌ بودم‌ كه‌ اگر كفه‌ منافع‌ به‌ طرف‌ دیگر چربید چه‌ می‌شود؟ آن‌ها اطمینان‌ می‌دادند و با ۱۹۹۹ دلیل‌ ثابت‌ می‌كردند كه‌ این‌جا محور ومركزثقل‌ و چشم‌ و چراغ‌ آزادیخواهان‌ خاورمیانه‌ است‌ و چنین‌ شكی‌ جایزنیست‌. متأسفانه‌ عروس‌ تعریفی‌ گوزو از آب‌ درآمد و آن‌ها را به‌ كثیف‌ترین‌ وضعی‌دم‌چك‌ داد و مچ‌شان‌ را باز كرد [...] همچنین‌ من‌ معتقدم‌ كه‌ سران‌ حزب‌ هم‌ كم‌وبیش‌ از جریان‌ مطلع‌ بوده‌اند و تقریباً به‌دست‌ آن‌ها این‌ جنغولك‌بازی ‌درآمد. در صورتی‌ كه‌ غافلگیر هم‌ نشده‌ باشند ببینید مسئولیت‌ چقدر بزرگ ‌بوده‌! من‌ دیگر از دیالكتیك‌ سردرنمی‌آورم‌.

شریك‌ دزد و رفیق‌ قافله‌! باوجودی ‌كه‌ تكذیب‌ كرده‌اند شنیده‌ام‌ كه‌ اسكندری به‌ خارجه‌ رفته‌ است‌. قضایاروشن‌ است‌. من‌ از همان‌ روز به‌ بعد دیگر در وُكس‌ حاضر نشدم‌ [...] مطلبی‌ كه ‌مهم‌ است‌ جریان‌ وقایع‌ تاكنون‌ از این‌ لحاظ‌ مطالعه‌ نشده‌ و حزب‌ توده‌ هم‌ به‌ گه‌گیجه‌ افتاده‌ است‌ و نمی‌داند چه‌جور ماستمالی‌ بكند. یك‌ دسته‌ Servitude) بندگی‌) را به‌جایی‌ رسانده‌اند كه‌ همهٔ‌ گناه‌ها را به‌ گردن‌ خودشان‌ می‌گذارند تا اصل‌ موضوع‌ پایمالی‌ بشود. دسته‌ای‌ خوش‌حالند كه‌ در هر حال‌ به ‌نفع‌ ارباب‌شان‌ تمام‌ شده‌ و انتظار كنفرانس‌ مسكو را می‌كشند. جمعی‌ كناره‌گیری اختیاركرده‌اند و دستگاه‌ چرس‌ و بنگ‌ و وافور و اشعار صوفیانه‌ را دوباره‌ پیش ‌كشیده‌اند و جماعتی‌ هم‌ پی‌كار و كاسبی‌ خودشان‌ رفته‌اند». از نامهٔ‌ ۱۷ مورخ‌۵/۱۱/۱۳۲۵

«قطعاً در جریان‌ وقایع‌ اخیر هستی‌ ... مثل‌ همیشه‌... و گند سرود پیروزی خود راسرداده‌ است‌... این‌ هم‌ یك‌ فكری‌: اگر دانشمندی‌، روانشناسی‌ بخواهد دربارهٔ ‌زشت‌ترین‌ اشكال‌ بی‌حیایی‌، بلاهت‌، حقارت‌، هرزگی‌، رذالت‌ و خودگنده‌بینی‌ مطالعه‌ای‌ جدی بكند باید بیاید و در این‌جا [ایران] مستقر شود تا محیرالعقول‌ترین‌ پدیده‌ها را ثبت‌ كند.

خلاصه‌ بازی بدی سرِ ما درآوردند. حق‌مان‌ هم‌ همین‌ بود: همهٔ‌ این‌ جنبش‌های سوسیالیست‌ ـ لیبرالیست‌ ـماركسیست‌ ـ افیونی‌ و ابن‌الوقتی‌ به‌شكل‌ اسفناكی‌ شكست‌ خوردند و سكهٔ‌ قلب ‌توده‌ایسم‌ از طرف‌ آقا و اربابش‌ دربازار بین‌المللی‌ سیاسی‌ ـ اقتصادی ـ كاپیتالیستی‌ ـ به‌من‌چه‌ مسلكی‌ ـ موضوع‌ بده‌ بستان‌های تجارتی‌ قرار گرفت‌! گاوها، خوك‌ها و جوجه‌ها خداحافظ‌! چه‌ بهتر! لااقل‌ دیگر توهمی‌ نمانده‌! همه‌چیز مثل‌ روز روشن‌ است‌: باید... را مزمزه‌ كرد»

از نامه‌ای‌ به‌ یك‌ دوست‌ فرانسوی ۱۹۴۶

در همین‌ چند سطر عمق‌ نفرت‌ نویسنده‌ از گردانندگان‌ حزب‌ و فضای اجتماعی‌ِ وقت‌ِایران‌ آشكار است‌.

عصبی‌ترین‌ و هیجان‌زده‌ترین‌ موضع‌گیری هدایت‌ در میان‌ همهٔ‌ نامه‌ها همین‌یك‌ مورد است‌. با كمی‌ تخیل‌، تجسم‌ سیمای شریف‌ِ او، سرشار از خشم‌ و هیجان‌ درهنگام‌ نوشتن‌ِ این‌ سطور دشوار نیست‌. چهره‌ای‌ كه‌ اكنون‌ در این‌ سال‌ها به‌ همه‌ چیزبی ‌تفاوت‌ است‌ و هیچ‌ رخدادی در «گندستان‌» او را به‌ وجد نمی‌آورد. از دو استثناء چشم‌ نمی‌پوشد: اول‌ عزت‌نفس‌ خود و نبردن‌ «آبروی فقر» آن‌چنان‌كه‌ در نامهٔ‌ ۴۲مورخ ۲۰/۴/۱۳۲۷ در پاسخ‌ به‌ فرستادن‌ پارچهٔ‌ اهدایی‌ از طرف‌ شیهدنورائی‌ می‌گوید:

«... نوشته‌ بودید كه‌ پارچه‌ فرستاده‌اید نمی‌دانم‌ به‌عنوان‌ خمس‌ بود یا زكوهٔ‌. به‌هرحال‌ اندام‌ رعنایم‌ كه‌ عجالتاً كمردرد گرفته‌، تمام‌ قد با زبان‌ بی‌زبانی‌ تشكرمی‌كند. از من‌ به‌ شما نصیحت‌ از این‌ ولخرجی‌ها نكنید، می‌ترسم‌ كلاه‌مان ‌درهم‌ برود. ما یك‌ بابایی‌ هستیم‌ كه‌ با فقر و مسكنّت‌ خودمان‌ ساخته‌ایم‌ و ازبهبودی در اوضاع‌ هم‌ به‌ كلی‌ چشم‌ پوشیده‌ایم...»

و دوم‌ حفظ‌ استقلال‌ فكری و سیاسی‌ خود آن‌چنان‌كه‌ در نامه‌های فوق‌ بارها دیدیم‌.

مهرداد سلیمی‌


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید