پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

تاملی در موضع وزارت خارجه


تاملی در موضع وزارت خارجه

موضع وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران در ارتباط با تحولات اخیر منطقه قفقازجنوبی آنقدر کلی و مبهم بود که هیچکس نمی توانست دریابد که نظر ایران درخصوص این تحولات چیست

موضع وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران در ارتباط با تحولات اخیر منطقه قفقازجنوبی آنقدر کلی و مبهم بود که هیچکس نمی توانست دریابد که نظر ایران درخصوص این تحولات چیست؟ ارزش اظهارات سخنگوی محترم وزارت خارجه ما به اندازه سکوت او بود! این نحوه برخورد برای کشوری که در منطقه بعنوان یک «قدرت منطقه ای» مطرح است و بسیاری از ملت ها و دولت های منطقه به نوع مواجهه آن اهمیت ویژه ای می دهند، یک نقص بسیار مهم به حساب می آید.

از سوی دیگر تحولات منطقه قفقاز آنقدر مبهم نبود که دستگاه دیپلماسی ما نتواند مسایل مختلف را از هم تمیز داده و «ترجیح ایران» را بیان کند. این نحوه موضعگیری می تواند به «بی خبری» یا «محافظه کاری» ایران تعبیر شود و به وجهه ایران بعنوان یک قدرت منطقه ای آسیب برساند.

نکته دیگر این است که تحولات هفته گذشته منطقه قفقاز «کم اهمیت» هم نبود که دستگاه سیاست خارجی ایران از کنار آن به سادگی بگذرد و در یک میزگرد خبری، تنها به بیان عبارتی بسیار کوتاه و بی خاصیت بسنده کند و بعد به برجسته سازی مواردی مشغول شود که به هیچ وجه در پایه اهمیت به تحولات قفقاز جنوبی نزدیک نیز نباشد!

جالب این است که اکثریت مردم در منطقه قفقاز خود را «ایرونی» می دانند و با همین عنوان نژاد و سابقه خود را بیان می کنند، گرجستان، اوستیای جنوبی و حتی شمالی، آبخازستان و آجارستان بیش از سایر مردم در منطقه قفقاز جنوبی، نژاد، تاریخ و فرهنگ خود را به ایران عطف می کنند و به آن بعنوان «مام میهن» می نگرند.

البته به میزانی که «ایرونی» وجه مشترک ملت های این منطقه است، تعلق سیاسی این منطقه به فدراسیون روسیه در دوره حکومت طولانی تزارها، حاکمیت ۷۰ ساله شوروی و دوره جمهوری های مشترک المنافع-پس از فروپاشی شوروی- قابل ملاحظه است. درست به همین دلایل- یعنی ایرونی بودن و سابقه تعلق به روسیه- غربی ها در دوره جدید از یک سو با توسعه سلطه ناتو به شرق اروپا و غرب آسیا و از سوی دیگر با هدایت شورش های داخلی- تحت عنوان انقلاب های نارنجی- تلاش زیادی کردند تا این منطقه را در نقطه مقابل روسیه و ایران قرار دهند و این در واقع تلاشی علیه منافع و مصالح ملی ملت های این منطقه نیز به حساب می آید چرا که قطع ارتباط یک ملت با سابقه فرهنگی، تاریخی و سیاسی خود، مقابله با آن ملت نیز تلقی می شود.

در ماجرای اخیر حرکت غرب با همکاری دولت دست نشانده «میخائیل ساکاشویلی» در گرجستان برای تسلط بر اوستیا و آبخازستان و از این طریق هموار کردن راه پیوستن گرجستان به ناتو کاملاً مشخص بود. گفتنی است که براساس اساسنامه ناتو کشوری که در درون مرزهای ادعایی خود دچار نقص حاکمیت باشد نمی تواند به عضویت ناتو درآید از همین رو «جفری مانکوف» عضو شورای روابط خارجی آمریکا دو هفته پیش اظهار داشت: «تلاش گرجستان برای پیوستن به ناتو با تاخیر روبرو می شود، زیرا اعضای ناتو باید بر همه سرزمین خود حاکمیت مستقل داشته باشند.»

اگر بخواهیم اولین استارت درگیری های اخیر گرجستان-اوستیا از یک سو و گرجستان- روسیه از سوی دیگر را در یابیم باید به اظهارات رایس وزیر خارجه آمریکا در گرجستان که یک ماه پیش از آغاز این درگیری ها بیان شد، توجه کنیم. وی در حالیکه در کنار ساکاشویلی ایستاده بود به نحو معناداری اعلام کرد: «واشنگتن همواره از دوستان خود «دفاع» خواهد کرد.» البته بعداً که ساکاشویلی با این پشتگرمی قاطع جنگ را علیه اوستیای جنوبی آغاز کرد و با واکنش نظامیان اوستیا و روسیه دچار مشکل اساسی و حتی با بحران بقا مواجه شد و طبعاً از آمریکایی ها برای خارج کردن دولت تفلیس از بحران کاری ساخته نبود، یک مقام آمریکایی (پال ساندرز) اعلام کرد که منظور وزیر خارجه آمریکا پیوستن گرجستان به ناتو بوده است، نه کمک به ساکاشویلی در درگیری با اوستیا. «جفری مانکوف» عضو شورای روابط خارجی آمریکا نیز برای پوشاندن ضعف آمریکا در بحران گرجستان گفت: «ساکاشویلی تصمیمی بسیار عجولانه گرفت، زیرا گمان نمی کنم غرب قصد داشته باشد او را نجات دهد یا برای او بجنگد بویژه در برابر روسیه.»

در واقع در غروب پنجشنبه ۱۷مردادماه، ۲۰۰۰نظامی گرجستان وارد اوستیای جنوبی شدند و علاوه بر نیروهای دفاعی این ایالت خودمختار، صلح بانان روسی- که از سوی شورای امنیت سازمان ملل ماموریت داشتند- را نیز هدف قرار دادند که در این بین صدها شهروند اوستیایی به همراه ۹۰ نظامی روسیه کشته شدند. گرجستان به گمان آن که رایس برای او از طریق دریای سیاه نیروی نظامی- در قالب نیروهای آمریکایی مستقر در ترکیه- اعزام می کند و مواجهه نظامی آمریکا- روسیه به توافق این دو کشور بر سیطره گرجستان بر دو ایالت خودمختار اوستیای جنوبی و آبخازستان می انجامد، جنگ را آغاز کرد. در این جنگ آمریکایی ها، جمهوری آذربایجان را واداشتند تا از اقدامات گرجستان حمایت کند ولی تلاش آنان برای هماهنگی میان تفلیس- آنکارا به جایی نرسید و در عمل همگرایی منطقه ای علیه روسیه و به نفع گرجستان شکل نگرفت.

روند جنگ نشان داد که موازنه قوا کاملا به ضرر جبهه آمریکا پیش می رود و مقامات کاخ سفید دچار استیصال و حتی افتضاح سیاسی شده اند. این استیضاح در مواضع بوش نمایان شد و ساکاشویلی را واداشت که از عدم وعده آمریکا به تفلیس اظهار تاسف نماید. وقتی روند درگیری با شکست ساکاشویلی و حتی احتمال سقوط وی مواجه گردید، بوش علیرغم آن که همواره به مهندسی آمریکا در تغییرات سوم آذر۱۳۸۲ (۲۳ نوامبر ۲۰۰۳) گرجستان که به روی کار آمدن یک دولت آمریکایی در تفلیس منجر شد، افتخار می کرد، تنها به «ابراز نگرانی»، «لزوم احترام گذاشتن روسیه به حاکمیت ارضی گرجستان»، «جدی تلقی کردن رویداد اوستیا از سوی آمریکا»، «تهدیدآمیز بودن اقدام روسیه برای صلح منطقه ای» و «درخواست پایان دادن به درگیری ها» بسنده کرد و حتی نتوانست با صراحت از دولت دست نشانده ساکاشویلی حمایت کند چرا که آن را در معرض «سقوط حتمی» می دانست.

با این وصف سخنگوی محترم وزارت خارجه به جای آن که به محکوم کردن نقش غرب و دولت غرب گرای تفلیس در بحران اوستیا اشاره کند- همانگونه که در یادداشت روز کیهان ۲۲مرداد آمده بود- و به جای آن که خواستار پایان یافتن این نوع دخالت ها شود به اتخاذ مواضعی ضعیف پرداخت و صرفاً از طرفین منازعه- روسیه و گرجستان- خواست که خویشتنداری کرده و از طریق گفت وگو به حل و فصل موضوعات بپردازند! این موضع به نفع چه کسی و به ضرر چه کسی است؟ سکوت و انفعال ما قطعاً به نفع جبهه ای است که مایل است مخالفان منطقه ای آمریکا در این بحران سکوت درپیش گیرند و موافقان منطقه ای آمریکا در کنار ساکاشویلی قرار گیرند!

سعدالله زارعی



همچنین مشاهده کنید