چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

اصلاحات رادیكالیسم آنارشیسم ۱


معمولاً این گونه است كه هرچه برای یك فرد فرصت سخن گفتن كمتر باشد, او بیشتر مجبور می شود دیدگاه های اساسی ترش را مطرح كند و دیدگاه كم اهمیت تر, خودبه خود فرصتی برای مطرح شدن نمی یابند آقای خاتمی در مجمع پرالتهاب دانشجویان در مراسم شانزدهم آذر دانشگاه تهران به طرح چند نكته اساسی پرداخت كه در عین حال مجبور شد به سادگی و به سرعت از آنها عبور كند, زیرا در فضای پر التهاب ناشی از حضور ویروس رادیكالیزم سیاسی توضیح بیشتر آنها ممكن نبود

مقاله ای كه از نظرتان می گذرد نگاهی است به اساسی ترین داعیه های فكری- تحلیلی خاتمی:

داعیه های فكری- تحلیلی خاتمی در مراسم ۱۶ آذر ۵ مورد است؛ مواردی كه از كلیت به جزئیت می رسند:

۱- «انقلاب اسلامی مرحله ای مهم در تاریخ كشور است و دفاع از آن برای آزادی، استقلال و نجات از سلطه بیگانگان فرض است.»

این داعیه یعنی داعیه اهمیت انقلاب اسلامی برای حفظ آزادی و استقلال اگر نیك بنگریم، در درون خود حاوی انتقادی بر تجربه های پیشین دموكراسی و آزادی در كشور است و یا به انتقاد از آنها منجر می شود. براساس تجربه های

پیشین است كه خاتمی ادعا می كند:

۲- «راه درست، حركت كردن در درون جمهوری اسلامی است و آن سوی جمهوری اسلامی مطمئناً یك نظام دموكراتیك نخواهد بود.»

به عبارت دیگر، جمهوری اسلامی اصلی ترین زمینه و عرصه برای تجربه كردن دموكراسی و آزادی در كشور است. همین حقیقت را اگر بخواهیم بصورت نظری تری بیان كنیم این می شود كه مردمسالاری در ایران جز از طریق سازگار شدن با دین ممكن نخواهد بود. دین در ایران در اندازه های یك تقدیر است و تقدیر را مشكل تلقی كردن و علیه آن برخاستن اگر ابلهانه نباشد، دست كم مسیر خطرناكی است:

۳- «آنها كه مشكل ما را دینداری می دانند- ضمن آن كه- حرف تازه ای نمی زنند، با این تز كشور را به مسیر خطرناكی می اندازند كه معلوم نیست آن سویش كجاست.»

در مسیر خطرناك افتادن را كشور ما حداقل ۳ بار در تاریخ مدرن خود تجربه كرده است. چه این كه در هر سه بار اصلاح طلبان از چرخشگاههایی مهم و كلیدی سرسری گذشته اند، از پیله نگرش های دكترینی بیرون نیامدند و دستخوش احساسات و عواطف، از مواجهت های بنیادین با وضعیتهای تازه بازمانده اند. از نظر خاتمی، در انقلاب اسلامی نیز برخی:

۴- «اصلاح طلبان... تجربه سه بار تكرار شده مشروطیت، پس از شهریور ۲۰ و جریانات سیاسی منتهی به كودتای ۲۸ مرداد را به خاطر جو زدگی تكرار كردند.»

این مورد چهارم، احتمالاً داعیه مركزی خاتمی در سطح فكری (و نه سیاسی كه مربوط به اختلافات او با جناح مخالف می باشد) است و تبلور نظریه او در خصوص تاریخ سیاسی معاصر ایران است. از این رو، ما این مقوله را در ادامه این نوشتار مورد توجه بیشتری قرار می دهیم. آنچه كه در این باره خاتمی می توانست بسط بیشتری بدهد برخورد سطحی اصلاح طلبان با فضاهای مساعد به وجود آمده است. برای این كه تجارب پیشین تكرار نشود، خاتمی ناچار است نصیحت گری را در تحلیل هایش راه دهد:

۵- «با مردمی ترین انقلاب روزگار كه بدون سلاح و با كلام... رخ داد، احساساتی برخورد نكنید... فریب رانده شدگان از انقلاب را نخورید كه می خواهند سوغات «آزادی و دموكراسی »بیاورند... آنها امتحان خود را پس داده اند...» [تأكید از ماست].چنان كه روشن است، به طور كلی سخنان ریاست جمهوری حاوی برخی انتقادات كلیدی نسبت به تصورات قدیمی از ارزشهای سیاسی مدرن، مشخصاً آزادی و دموكراسی است. از این رو در مقاله حاضر گذری شتابان بر جریان دو مفهوم آزادی و دموكراسی در یك دوره حساس از تاریخ معاصر ایران، یعنی سال های ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۸ خواهیم داشت. در نگرشی خلاصه و براساس همین دیدگاه مركزی خاتمی، می كوشیم طرح نظریه دموكراتیك و در كنار آن تصور آزادی از تحولات این دوران را مورد انتقاد قرار دهیم و همچنین بر اساسی و بی بدیل بودن فرصت كنونی (دوره جمهوری اسلامی) برای تحقق آزادی و مردمسالاری تأكید ورزیم.

***

در سال ۱۳۲۰ شمسی ایران به تصرف نیروهای متفقین درآمد و تسلط یك حكومت فاسد و ناتوان موقتاً از كشور برچیده شد. اغلب تحلیلگران، به سادگی، زوال دولت در ایران را همعنان با ظهور دموكراسی[ و آزادی ]فرض كرده اند و گاه آن را دومین دقیقه دموكراتیك در تاریخ ایران (دقیقه اول انقلاب مشروطه و دقیقه سوم انقلاب اسلامی) برشمرده اند. این در حالی است كه همه دانشجویان علوم اجتماعی می دانند كه دموكراسی های جدید مدیون دولت هایی كارآمد و مؤثر هستند... دموكراسی در دنیای جدید بدون قدرت تنظیم و هدایت گری دولت، در واقع دموكراسی نیست، موبوكراسی یا وضعیتی آنارشیك است و یا چیزی است كه هزاران سال پیش فلاسفه باستان از دموكراسی مراد می كرده اند. به علاوه، بسیاری می دانند كه «آزادی» نیز چیزی بسیار متمایز از «رهایی» ظرفیتی جمعی برای تأسیس نهادهایی است كه حقوق و حریم خصوصی فرد را در برابر الزامات زندگی جمعی تضمین نماید... این دو حقیقت اولیه را بسیاری از تحلیل گران ایرانی، احتمالاً فقط به دلیل شیفتگی ناپرسای خود به دو ارزش مركزی دنیای مدرن، آزادی و دموكراسی، مورد توجه قرار نداده اند آنها به بیان دقیق تر، به آگاهی خود وقعی ننهاده اند.

***

عمده ترین ویژگی دوران پس از اشغال ایران، آن گونه كه مشهور است ظهور وضعیتی ملتهب، نهاد نایافته و لاجرم كم دوام بود. دوران سال های ۱۳۲۰ تا ۱۳۴۰ و مخصوصاً دوازده ساله ۳۲-۱۳۲۰ و باز خاص تر از آن، سال های ۲۴-،۱۳۲۲ دومین دوره تندباد دگرگونی اجتماعی و تغییرات در ایران بود و از نظر دامنه و اهمیت، با رویدادهای انقلاب مشروطیت و سپس حاكمیت رضاشاه پهلو می زد. با اشغال ایران از سوی نیروهای متفقین و برچیده شدن رژیم پوشالی رضاشاه، نیروهای اجتماعی ایران كه تا آن زمان در منگنه فشار بودند، آزاد شدند. این نیروها كه به دنبال احیای مطبوعات آزاد و سازمان های سیاسی بودند، از نظر جامعه شناسی سیاسی، معروف به دومین دقیقه دموكراسی در تاریخ معاصر ایران شدند؛ چیزی كه محصول نتیجه ائتلاف پردامنه نیروهای مردمی و طبقات متعدد شهرنشین و آزاد شدن نیروهای اجتماعی بود. رهبری مصدق بر این جریان(كه بعدها صورت گرفت) تا اندازه محدودی بدان تشخص قانونی بخشید.در واقع پویش پیچیده نیروهای داخلی و خارجی و دیدگاه های ایدئولوژیك رقیب با خاستگاه های اجتماعی متفاوتشان، فقط در زمان مصدق، ماهیت كمابیش قابل دركی پیدا كرد و آن عبارت بودند از: اراده به گسستن از وابستگی ایران به بریتانیا.تا قبل از رهبری مصدق و در دوران بعد از رضاشاه سیاست ایران همانا بازگشت به الگوی مسلطی در آغاز قرن بیستم بود كه به موجب آن استقلال عمل دولت به مقدار فراوانی كاهش یافته و به دنبال آن كشمكش میان قدرتمندترین گروه های اجتماعی برای تسلط بر جنبه های بنیادین سیاست داخلی و خارجی پدیدار شده بود. كاهش قدرت دولت در آغاز از دخالت گسترده نیروهای خارجی و نبود یك رهبری نیرومند ناشی شده بود، اما د ر دوره پس از سقوط رضاشاه، طبقه متوسط نوین و طبقه كارگر صنعتی(كه هر دو در طی زمامداری رضاشاه به مقدار قابل ملاحظه ای رشد كرده بودند)، فعالیت روزافزونی را آغاز كردند. آنها به یك تعبیر با طبقه بالای سنتی درگیر شده و می كوشیدند خود را اثبات كنند. با از میان رفتن رژیم سركوبگر رضاشاه، فعالیت سیاسی چشمگیر دوباره به سرعت پدید آمد. عفو عمومی برای زندانیان سیاسی اعلام شد و بار دیگر و خیلی زود روزنامه ها و مجلات گوناگونی انتشار یافت. حزب های سیاسی و اتحادیه های كارگری اجازه فعالیت دریافت كردند و به سرعت ده ها حزب و اتحادیه تشكیل شد. اعتصابات و تظاهرات كه در دوره رضاشاه به ندرت اتفاق می افتاد، به طور فزاینده ای حادث شدند. عاملان شوروی، بریتانیا و آلمان در میان نیروهای سیاسی تازه به فعالیت پرداختند و مایه بالا گرفتن حرارت سیاسی آن زمان شدند.واقعیت آن است كه بسیاری از حزب های سیاسی این دوره صرفاً آلت دست افراد معینی از طبقه بالا و دولت های بیگانه بودند و از زمینه اجتماعی لازم برخوردار نبودند. با بی بهرگی از سائق های ریشه ای در اجتماع، لاجرم این احزاب و گروه ها در خلأ می زیستند و حیات آنان بستگی به روزمرگی ها در تحولات سیاست ایران داشت و مهم تر آن كه سمت و سوی نگرش آنان به نیروهای خارجی سوق می یافت. فقدان اخلاقیات، هنجارها و عرفیات ریشه دار در میان نخبگان سیاسی احتمالاً از زمره ریشه ای ترین علل پیدایش چنین وضعیتی بود كه بهار دموكراتیك كوتاه را موجب شد.



همچنین مشاهده کنید