شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

سنگ محکی برای سنجش عیار خیلی چیزها


سنگ محکی برای سنجش عیار خیلی چیزها

پرویز شهبازی و فیلم هایش, به بهانه تجلیل از او در دومین جشن کارگردانان سینمای ایران

حکایت پایان نامه دانشجویی پرویز شهبازی می تواند کلید ورود به کارنامه حرفه یی او و مسیرش در فیلمسازی باشد و خط و ربط این نوشته را هم تا حد زیادی روشن می کند. شهبازی به عنوان پایان نامه عملی دانشگاهی اش یک سکانس از فیلم «طناب» (آلفرد هیچکاک) را بازسازی کرد، منتها ایده اصیل و (برای زمان ساخت فیلم) بدیع و غیرمنتظره فیلم هیچکاک را تغییر داد. «طناب» فیلمی بدون قطع بود (سال های سال پیش از ظهور پدیده دیجیتال و با حلقه های نگاتیوی که حدود ده دقیقه امکان فیلمبرداری داشت) و شهبازی یکی از سکانس های فیلم را با دکوپاژ مجدد، به شکل عادی و مرسوم و کلاسیک تقطیع کرد تا حرفی، نکته یی و موضوعی را روشن کند؛ اینکه هیچکاک کبیر بی دلیل و صرفاً به قصد مرعوب کردن یا به رخ کشیدن قدرت فوق العاده اش در میزانسن نبوده که «طناب» را با این ساختار و بدون قطع ساخته است.

کار شهبازی (بدون هیچ گونه دلیل یا قصدی برای مقایسه) شبیه کاری است که سال ها بعد، گاس ون سنت فیلمساز مستقل و مبتکر امریکایی با فیلم دیگری از هیچکاک کرد. گاس ون سنت هم فیلم «روانی» هیچکاک را بدون کوچک ترین تغییری در میزانسن و دکوپاژ (مو به مو مطابق نسخه اصلی) و فقط با بازیگران تازه، رنگی و اضافه کردن یک صحنه نامربوط بازسازی کرد. هر دو فیلمساز، بی اطلاع از کار هم در دو سوی دنیا و در دو زمان مختلف، قصد اثبات یک نکته مهم را داشتند؛ «اصل با بدلش و چیز واقعی با قلابی زمین تا آسمان فرق دارد.» هر دو با شروع کاری که شکست محتومش از پیش واضح بود، خواستند نشان دهند که اصالت و غنای دنیای سینماگر بزرگی مثل هیچکاک را فقط لایه های ظاهری صناعت و تکنیک خلق نکرده است. هیچکاک به عنوان یکی از معدود فیلمسازان تاریخ که به معنای واقعی کلمه صاحب دنیایی مستقل و منحصر به فرد و قائم به ذات است(مثل دنیای روبر برسون، یاسوجیرو اوزو یا تیم برتون و... )، سینماگری غیرقابل تقلید است و شهبازی و گاس ون سنت هر کدام به شکلی این موضوع را با خودً سینما اثبات کردند.

با این مقدمه حالا راحت تر می شود درباره دو تجربه اول سینمایی شهبازی و خصوصاً فیلم «نجوا» حرف زد و توصیف شان کرد. «نجوا» براساس مولفه ها و ظواهر رو و قابل تقلید سینمای عباس کیارستمی ساخته شد و عملاً به نتیجه یی رسید که پایان نامه شهبازی یا بازسازی «روانی» توسط گاس ون سنت اثباتش کرده بودند. به عنوان یکی از معدود کسانی که «نجوا» را دیده، می گویم که ردپای پوسته ظاهری آثار کیارستمی در فیلم تابلوتر و (به تعبیر خود کیارستمی) گل درشت تر از آن است که فیلمساز یا هر تماشاگر فرضی فیلم بخواهد انکارش کند یا این تاثیر مستقیم و سرراست را خفیف جلوه دهد. اگر بخواهم صریح تر بگویم و مستقیم بروم سر اصل مطلب، قضیه این است که شهبازی با ساختن «نجوا» نشان داد، می شود «اصل جنس» را کپی کرد و اتفاقاً درست و با شناخت دقیق و ریزبینانه و هوشمندانه یی به سرانجام رساند. فهرست حضورهای بین المللی و جوایز و اعتبارهای جهانی دو فیلم اول شهبازی، عملاً حاصل تلاش او برای نشان دادن این موضوع بود که دیگرانی هم هستند که اصل را از بدل تشخیص نمی دهند و فقط با کشف همان المان های ظاهری، فیلم را منتسب به مکتب یا سبک و جنسی از فیلمسازی می کنند که قطعاً قابل تقلید نیست و نخواهد بود.

اینکه «مسافر جنوب» را - با وجود ارتباط مشخص و مستقیمش به این بحث - کنار گذاشتم، دلیلی دارد که در ادامه این نوشته به آن خواهم رسید. شهبازی جوان به هر دلیلی که برای خودش داشته، با این دو فیلم روی موج جریان تقلبی فیلم های «کیارستمی وار» سوار شد و چون سینما را خوب می شناسد و هوش و درک درستی از آن دارد، در مقطعی که دنیا اغلب رونوشت های برابر اصل کیارستمی را می پذیرفت و مقبول می دانست، توانست هم جهانگردی رایگانی را تجربه کند و هم اعتبار و نام و نشانی برای خودش دست و پا کرد که حالا با خیالی آسوده تر و امکانات و فارغ تر بیشتر از محدوده حقیر و محلی سینمای داخلی فیلم هایی بسازد که تصور و تصویر نزدیک تری از سینماست، یا لااقل سینمایی است که خودش دوست داشته و دارد. به همین دلیل است که اولین گام مستقلش برای دور شدن از این فضای کپی کاری را (که بیشتر شیوه مرسومی در هنر نقاشی است تا سینما،) آنقدر هوشمندانه برداشت که خیلی ها را به غلط به صرافت انداخت که دارد همان مسیر را ادامه می دهد.

«نفس عمیق» بی تردید فیلمی مستقل از سبک و سیاق و مهم تر از آن نگاه کیارستمی است و کسانی که این فیلم را هم براساس نسبتش با سینمای کیارستمی سنجیدند و آن را دنباله روی این قبیل فیلم ها دانستند، تماشاگران و گاهی منتقدانی بوده و هستند که تصور درست و دقیقی از تفاوت «دنیای سینماگر» یا عمق و بطن راه و روش فیلمسازی و محصولات سینمایی کیارستمی ندارند. «نفس عمیق»، برخلاف این تصور، فیلمی ارژینال و صاحب دیدگاه و از آن مهم تر واجد ساختمان و اجرایی مستقل، متفاوت و خلاقانه است، و طبعاً همه در این نکته اتفاق نظر داریم که خلاقیت ارتباطی با تقلید صرف یا کپی برداری ندارد.

«نفس عمیق» فیلمی ا ست که از سینماگری می شود انتظار ساختنش را داشت که بین فیلم های محبوبش «لورنس عربستان» (دیوید لین) و حتی «عمر مختار» (مصطفی عقاد) هم جایگاه ویژه یی دارد و لابد در این نکته هم اتفاق نظر داریم که کیارستمی و اغلب مقلدانش علاقه و تحمل تماشای هیچ کدام از این دو فیلم و مشابه هایش را ندارند، این نکته در مورد «مسافر جنوب» هم تا حدودی صدق می کند و آن فیلم هم برخلاف ظاهر غلط اندازش فیلمی داستانگو با ریتمی قابل تامل و ساختاری طراحی شده است که ایرادهایش را در دو مسیر متفاوت می شود دنبال کرد و به نتیجه رسید؛ یکی دوگانگی آشکار بین سینمای کیارستمی وار که معلوم است موقع ساختنش در ذهن و اجرای فیلمساز هم با عث اختلالاتی شده و دیگری خام دستی و بی تجربگی های فیلم اول که تجربه هایش در «نفس عمیق» حسابی به کار شهبازی آمده و (امیدوارم) در «عیار ۱۴» (یا هر اسم دیگری که قرار است برایش انتخاب شود) هم آمده باشد.

با وجودی که خیلی علاقه یی به پیگیری حضورهای بین المللی سینمای ایران (به جز موارد معدودی مثل حضورهای بخش مسابقه جشنواره های جهانی الف) ندارم، بعد از لذت تماشا و کشف کیفیت ویژه «نفس عمیق»، از حضورش در جشنواره معتبری مثل کن خوشحال شدم. این بار فکر کردم علاوه بر اعتبار بین المللی شهبازی به خاطر ساختن دو فیلم اول، آن چیزهای خاص و ویژه یی که «نفس عمیق» را به فیلم ممتازی در سینمای ایران تبدیل کرده به چشم آن دیگران هم آمده، گیرم این نگرانی هم وجود داشته باشد که آنها باز هم فیلم را با چشم «کیارستمی بینانه» دیده و پسندیده باشند.

به نظرم برخلاف دو فیلم اول و دوم، شهبازی «نفس عمیق» را به قصد و نیت جشنواره های خارجی نساخت، چون آنقدر باهوش هست که ممکن است مدتی قبل از اینکه تق این ماجرا در جوامع بین المللی دربیاید، پیش بینی اش کرده و قیدش را زده بود. «نفس عمیق» جای خوبی در میانه سینمای داستانی کلاسیک و فیلم های مستقل غیرکلیشه یی و ساختارشکن ایستاد و (با کمی احتیاط برای محک دشوار و تعیین کننده زمان) ماندگار شد. خبرهایی که از داستان و سر و شکل و فضاهای «عیار ۱۴» به گوش می رسد، نشان می دهد شهبازی با اعتماد به نفس بیشتر و استفاده از تجربه های قبلی که دارد به سمت سینمایی می رود که جایش این سال ها به شدت در میان تولیدات بی ارزش و فراموش شدنی سینمای ایران خالی است. طبیعی است که قضاوت در ا ین باره فقط با تماشای فیلم امکان پذیر است، اما کمی بعید است که حتی اگر در قیاس با فیلم قبلی تجربه یی کامل تر یا قدمی رو به جلو نباشد، فیلمی دور از علایق و سلایق شهبازی یا فیلمی قلابی و ناشیانه از کار درآمده باشد.

این پیش بینی قبل از تماشای فیلم به این دلیل است که شهبازی ذاتاً آدم فرصت طلبی است؛ صفتی که برای هر کسی در عالم سینما از واجبات است. بعد از چند سال دوری از فیلمسازی و وسواسی که به دلیل توقع مخاطب پس از تماشای «نفس عمیق» برای ساخت فیلم بعدی گریبان شهبازی را گرفت، با احتیاط زیادی جلو رفت. یک جور نگرانی بابت همین چیزها در وجودش بود و در دیدارهای گاه و بی گاه مان به دلیل پیچیدگی ها و حسابگری های شخصیتی اش سعی می کرد بروزش ندهد، اما معلوم بود که دارد برای قدم بعدی اش خیلی با محاسبه و فکر و ایده جلو می رود. قبول دارم که سینمای ایران جزء غیرقابل پیش بینی ترین چیزهای این زمانه است، اما خیلی مشتاق و امیدوار دیدن محصول چند سال صبر و کنار گذاشتن چند طرح و قصه مختلف و البته قریحه سینمایی قابل توجه شهبازی هستم که کشفش با دیدن «نفس عمیق» کار چنان مشکلی نیست.

پرویز شهبازی با نوشتن و کارگردانی همین سه فیلم، خصوصاً «نفس عمیق»، و طرح ها و فیلمنامه هایی که این سال ها نوشته و کنار گذاشته یا کارگردانی اش را به شخص دیگری سپرده، از استعدادهای غیرقابل انکار سینمای ایران است. می شود حدس زد اگر وسواس بی دلیلی را که درباره اش نوشتم کنار بگذارد و بعد از این سال های کم کاری وارد گود فیلمسازی شود، از فیلمسازان شاخص نسل خودش خواهد بود. او ویژگی های لازم برای این تشخص را دارد، چه از نظر حرفه یی و سینمایی و چه از جنبه شخصیتی که اصلاً فکر نمی کنم بشود از محصولاتش تفکیک شان کرد یا آنها را بی ارتباط با هم دانست. پرویز شهبازی صرف نظر از فیلم هایی که می سازد یا خواهد ساخت، آدم خاص و پیچیده یی است؛ در عین جسارت به شدت محافظه کار است و با وجود ظاهر و رفتار غلط اندازش پشت هر حرف و حرکتش حساب خیلی چیزها را کرده و می کند.

گاهی در برخوردهای شخصی چنان هوش و فهم طرف مقابلش را دست کم می گیرد که احساس ناخوشایندی به طرف دست می دهد و زمانی هم- برعکس - چنان به این هوش و حس و درک متقابل اعتماد می کند که از کمتر کسی در این روز و زمانه انتظارش می رود. شاید به همین دلیل است که سخت می شود او را شناخت و فهمید. در هر مواجهه یی به عنوان یک دوست امین و معتمد با تو طرف می شود یا غریبه یی که آمده تا چیزهایی را به هم بریزد و یک وضعیت عادی روزمره را به ماجرایی پیچیده تبدیل کند؛ اگر اشتباه نکرده باشم، داستان آخرین فیلمی هم که ساخته چیزی در همین مایه هاست؛ قصه دوست یا آشنایی که بعد از مدتی سر و کله اش پیدا شده و ظاهراً می خواهد بساط زندگی شخصیت مقابلش را به هم بریزد، در حالی که این آشنای تازه بازگشته چیزهای دیگری در سر دارد...

نیما حسنی نسب



همچنین مشاهده کنید