سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
تاریخ نه آنکه روایت می کند
«تاریخهای سینما» ژان لوک گدار حتما یکی از خلاقانهترین تاریخسراییهای سینمایی است. تاریخ سینما به روایت گدار یا تاریخ قرن بیستم به روایت سینما و گدار؛ و چه تاریخسرایی بهتر از سینما برای قرن بیستم و چه تاریخسرایی بهتر از گدار برای سینما؟ مدتهاست، از زمان ونسان گیگونو و کریستن دلاژ، که ارزش تاریخی بالقوه سینما در مقام امری مشخصا «هنری» پذیرفته شده، امری که هم قابلیت بیانی کاملا ذهنی و انتزاعی دارد و هم مجهز به ابزار قدرتمندی به نام «دوربین» است که وقایع خارجی را ثبت و نگهداری میکند. گدار از سال ۱۹۸۹تا یک دهه هشت فیلم میسازد و تکهتکههایی از فیلمها (یا شاید بهتر باشد بگوییم آثار هنری) را کنار هم قرار میدهد، تکهتکههایی که گواهی بر زمان و دوران ساخته شدنشان هستند و کلیت آن هشت فیلم خود گواهی بر آن ۱۰ سال ساخته شدنشان و گواهی برای گدار تاریخسرایی که حالا جزئی از همان تاریخ است. در این هشت فیلم ابزار صدا ـ تصویر مستندات و مدارکی میشوند برای پیگیری و ساختن روایتی تاریخی از آنچه «قرن بیستم» نامیده میشود و در نگاهی جزئیتر از آنچه فرانسه پیش از جنگ جهانی دوم آن را تجربه میکند. این آثار هنری که مستندانی برای پیگیری تاریخ هستند باید موثق و قابل اطمینان بودن خود را ثابت کنند، یعنی از آن حالت انتزاعی به حالتی کاملا عینی بدل شوند، و خب این ماجرا برای هنرمندی چون گدار که به هر ذهنیتی همانقدر مشکوک است که به مثلا نامهای از ناپلئون به ژوزفین، چقدر امکانپذیر یا اصلا جدی است؟ دوران پس از جنگ در فرانسه دوران عجیبی است، دوران تغییرات سیاسی سریع و افراطی، هرچه که در دوران پیش از جنگ ساخته شده و الگوی اخلاقی، رفتاری و اجتماعی تلقی میشد، دود شده و به هوا رفته بود.
گسترش مارکسیسم و فلسفه برمبنای روانکاوی تمام معانی آشکار و مشترک را به طور خودکار بین انسانها از بین برده بود و نسل پیش از جنگ و نسل پس از جنگ شبیه دو گونه انسان از دو مثلا سیاره مختلف بودند. خیلی ساده و تکراری است، اما غالب آثار هنری پس از جنگ همین غرابت و از هم بیگانگی انسانها در فاصله ۱۰ سال را نشان میدهد و آثار گدار نیز از «از نفس افتاده» تا «دو یا سه چیزی که از او میدانم» همگی به همین ماجرا پرداختهاند، حتی در فیلمهای سیاسیاش چون «زن چینی» یا «همهچیز روبهراهه»، پرداخت گدار به این مسئله بیشتر از هر جای دیگری دیده میشود و اگر چندین سال بعد گدار به شیوه ویدئویی «تاریخهای سینما» را میسازد، نباید آن را به بافتی سمبلیک بکشانیم و جدا از بستر تاریخیای که گدار تجربهاش کرده آن را بررسی کنیم. گدار در این سری فیلم و در فیلمهای متاخرش به فضای سمبلیک و متافیزیکی نزدیک شده اما همچنان رابطه تاریخی خود را حفظ میکند. «تاریخهای سینما» تکههایی از فیلمها و صداها و دیالوگهایی است که اتفاقا از متن اصلیشان ایزوله شدهاند و به شکلی کاملا بیهدف و رها در «زمان» و نه «فضا» به تاریخهای گدار آمدهاند و حاصل اثری تاریخی است که یک چشم به گذشته دارد و یک چشم به آینده و تنها کاری که میکند تخطئه حال است، تصویر بر تصویرهایی که مشخصترین کارکردشان، آنطور که «یوسف اسحاقپور» میگوید از بین بردن زمان حال است.
فرانسه بیشترین تحولات خود را در نیمه دوم قرن بیستم متحمل شده و گدار فرزند این دوره است، پس نخستین و کمترین حقی که میتوانیم برای او قائل باشیم این است که او را شاهد خوبی برای روایت این تاریخ بدانیم و اینگونه است که او هرچیزی بسازد تاریخ راه خود را به آن پیدا میکند. جایگاه گدار در تاریخ نیز برای همه روشن است، درباره کمتر کارگردانی به زبانهای مختلف این تعداد مقاله نوشته شده، پس رابطه تاریخ در آثار گدار و گدار در تاریخ رابطهای دوطرفه و غنی است و بدون نگاه کردن و درک کردن آن بهتر است به سمت «تاریخها» نرویم. گدار سینما را ارجحترین روش برای فهم و درک تکههای زمان میداند. او روایت داستانها و تاریخهای سینما را برعهده میگیرد، چراکه میخواهد ثابت کند سینما تا چه حد در روایت و ثبت وقایع حیاتی گذشته نه چندان دور نقش اساسی و غیرقابل انکاری برعهده داشته است.
گدار معتقد است «دوربین» بهتر از «قلم» است و سینما باید راهی پیدا کند تا بهتر از کتاب تاریخ را ثبت کند، اما در این گفته هیچ بیاحترامی به متن مکتوب نیست، گدار در جایجای تاریخهایش کتابی در دست گرفته و میخواند و اینگونه احترام خود را به کلمات نوشته شده نشان میدهد و البته چیز دیگری هم در کار است و آن هم اینکه گدار از این طریق رسانه مکتوب را بهگونهای در اختیار میآورد که نمیتواند مقابله به مثل کند، سینما از کتاب بهرهای میبرد که کتاب نمیتواند مشابه آن را تجربه کند. گدار در تاریخهایش کار دیگری هم میکند و آن نمایش جملاتی روی تصاویر است، چیزی که بیننده را گیج میکند، اینکه بخواند یا ببیند. و این شاید از حسدی ناشی میشود که گدار به رمان و مکتوبات میبرد: اینکه خواننده رمان، هم میخواند و هم میبیند و این در سینما ممکن نیست. اما اینجا اتفاق جالبی میافتد. تمام منظور ما از نوشتن این یادداشت معرفی کتاب «باستانشناسی سینما و خاطره یک قرن» دیالوگ یوسف اسحاقپور و ژان لوک گدار ترجمه مازیار اسلامی است. کتابی که چندیپیش توسط انتشارات «حرفه نویسنده» منتشر شد و از جهاتی میتوان آن را درباره «تاریخهای سینما» خواند و از جهاتی هم نمیتوان آن را تنها محدود به یک معنا و مفهوم کرد چراکه کتاب بحثهای جذاب و کلی دارد که در برخی مواقع از «تاریخهای سینما» پیش میافتد.
در این کتاب اسحاقپور درباره تاریخهای سینمای گدار و احساسات شخصیاش به این سری فیلم با گدار صحبت میکند و باور کنید که حرفهای اسحاقپور خیلی شنیدنیتر از حرفهای گدار هستند. انگار این کتاب، کتاب اسحاقپور است، نه گدار و نکته جالب اینکه لطف خواندن این کتاب با دیدن این سری فیلمها صدچندان میشود. نکته جالب که در بالا صحبتاش بود همین جاست. یعنی باز هم کتابی و نوشتهای هست که به کمک گدار بیاید، شاید گدار چیزی خلق کرده که از نظر بصری کامل است و دیدنش بسیار لذتبخش، اما وقتی کتاب «اسحاقپور» کنار این فیلمها خوانده شود، فیلمها معنای دیگری میگیرند و احساس میکنید کاش حجم کتاب بیشتر بود و این دیالوگ طولانیتر و نکات نامفهوم بیشتری برایتان باز میشد.
با خواندن این کتاب فرآیند جالبی طی میشود. گدار در بخش «تاریخهای سینما: فیلمها و کتابها» صفحه ۴۸ میگوید: «کتابها عمر بیشتری دارند. جدا از آن این فیلم مخاطب اندکی دارد، با چاپ اندکی از یک کتاب آدم احساس شرمندگی نمیکند، اما در سینما چرا، و واقعا هم تماشاگر کمی میآمد، کتابفروشیهای دست دوم وجود دارند، اما سینماهای دست دوم وجود ندارند...»
این کتاب توضیحی است بر فیلمی که خود در جاهایی سعی میکند با آوردن متن و تصویر کنار هم مانند یک کتاب عمل کند و جالب آنکه موفق هم نمیشود، چون خواننده میخواهد ببیند، او فیلم را میبیند، نمیخواند و بعد با این کتاب تمام صحنههای فیلم چون عکسی ظاهر شده، حتی جاهایی که فیلم نظیر یک کتاب عمل میکرد و با متن دیالوگ اسحاقپور، گدار بسیاری نکات حتی نوشتههای فیلم معنا و مفهوم بیشتری مییابند. پس خیلی ساده باید گفت «باستانشناسی سینما و خاطره یک قرن» کتابی است که بهتر است به همراه فیلم خوانده شود یا اینکه سراغ «تاریخها» نروید مگر آنکه پس از دیدن آنها این کتاب را بخوانید.
«تاریخهای سینما» مثالهایی از فیلمهای فراتر از خود آنهاست، از هژمونی سودجوی هالیوودی گرفته تا پروپاگاندای نازیها و موج نو و سینما حقیقت و عجیب اینکه اینها تمامی یک ایده را به ذهن میآوردند: سینما ققنوس است و همواره میتواند از میان خاکسترهایش برخیزد و دوباره بر امپراتوریاش حکمفرمایی کند. گدار با کند و کاو در گذشته به ماهیت تکهتکه زمان حال معنا میبخشد. گدار به «مرگ سوژه» هیچ اعتقادی ندارد، او یکتنه و با امید هم در فیلمهایش و هم در کتابش از «تاریخی مشتمل بر چیزهای تمام نشده، کامل نشده و جملات ناگهانی قطع شده» میگوید و همچنان به سینمایی اعتقاد دارد که پل رابط بین فرد و جهان پیرامونش است و چقدر خواندن و دیدن این نکات امروز میتوان دلگرمکننده باشد.
«تاریخهای سینما» تاریخ یا فرعی بر تاریخ هستند. هرچه هستند تا حد بسیاری برداشت و تلقی معمول ما از تاریخ را بر هم میزنند. تاریخی که با زمزمهها و تکرار جملات، دو یا سه تصویر بر هم و در وسط تصویری بر نگاتیو، دیالوگهایی ایزوله از متن اصلیشان، عکسهایی که یکراست حسی قوی و عمیق از نوستالژی را در بیننده بیدار میکنند و خود گدار که گاهبهگاه بر تصویر ظاهر میشود چیزهایی را چندبار میگوید و بعد پژواک همان گفتهها روایت میشود. اینها شاید هیچ ربطی به ثبت تاریخ نداشته باشند، اما در کلیت خودشان چیزی جز تاریخ نمیتوانند باشند، چراکه تنها یک ابزار برای ثبت تاریخ کافی است و آن هم دوربین است، باقی عرضه آن است و واقعا قرن بیستم را جز هذیانی که گدار عرضه کرده، میتوان نشان داد؟
ساختار کتاب «باستانشناسی سینما و خاطره یک قرن» نیز مشابه فیلم ساختاری تکهتکه است. بنا نیست با صحبتهای اسحاقپور چیزی آغاز شود و فصل با صحبتهای گدار به پایان برسد، بسیاری جاها خلاف این اتفاق میافتد. سوال و جواب چندانی در کار نیست و قرار نیست اسحاقپور از دریای گدار قاشققاشق آب بردارد و به گودالی بریزد. و شاید یکی دیگر از خصوصیات این کتاب برای ما شناخت بهتر اسحاقپور و آشنا شدن با ایدهها و نظریات او باشد. ایرانیای که در این سالها مایه شگفتی فرانسویان بوده و در سال ۲۰۰۱ به خاطر کتاب «اورسون ولز سینماگر، یک دوربین مرئی» جایزه «کتاب هنری و جستار آنری ژینه» از آن خود کرد و در همان سال و برای همین کتاب جایزه بهترین کتاب فرانسوی را از سندیکای ملی منتقدان سینمایی فرانسه دریافت کرد. اسحاقپور سالهاست که استاد دانشگاه رنه دکارت، پاریس ۵، است و کتابهایی در زمینه فلسفه، نقاشی و ادبیات دارد که به بیش از شش زبان دنیا ترجمه شدهاند. نخستین کتاب اسحاقپور در سال ۱۹۸۲ با نام «از یک تصویر به تصویر دیگر: مدرنیته جدید سینما» توسط انتشارات دونوئل منتشر شد و آخرین کتابهای او همین کتاب «باستانشناسی سینما» و یک کتاب درباره سینمای عباس کیارستمی و یک کتاب با نام «موراندی، نور و خاطره» (ترجمه مریم موسوی انتشارات دیگر، ۱۳۸۴) است. «باستانشناسی سینما و خاطره یک قرن» تصویر دقیقی از نظریات اسحاقپور درباره سینما، فلسفه، نقاشی و حوادث قرن بیستم به دست میدهد.
مازیار اسلامی ترجمه این کتاب را از متن انگلیسی انجام داده و البته در مقدمه کتاب آمده که برخی از فصول کتاب با متن فرانسه مطابقت داده شده است. مازیار اسلامی، دانشآموخته زبان انگلیسی، سالهاست که در زمینه تئوری و نقد سینما فعالیت میکند و با توجه به علاقه شخصیاش به گدار، این ترجمه از بهترین ترجمههایی است که تا به حال از او خواندهایم.
سمیرا قرایی
باستانشناسی سینما و خاطره یک قرن
دیالوگ یوسف اسحاقپور و ژان لوک گدار
ترجمه: مازیار اسلامی
انتشارات حرفهنویسنده
چاپ اول ۱۳۸۷
شمارگان: ۲۲۰۰ نسخه
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران پاکستان مجلس شورای اسلامی رئیسی دولت عملیات وعده صادق سید ابراهیم رئیسی حجاب ایران و پاکستان مجلس دولت سیزدهم رئیس جمهور
تهران بارش باران سیل پلیس قتل شهرداری تهران فضای مجازی آتش سوزی قوه قضاییه سلامت وزارت بهداشت سازمان هواشناسی
بانک مرکزی خودرو قیمت خودرو ایران خودرو قیمت دلار قیمت طلا بازار خودرو دلار سایپا بورس تورم مالیات
ترانه علیدوستی کتاب رادیو سریال تلویزیون انقلاب اسلامی سینمای ایران نمایشگاه کتاب فیلم سینما تئاتر معماری
سازمان سنجش کنکور ۱۴۰۳ دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی دانش بنیان بنیاد ملی نخبگان
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه فلسطین روسیه جنگ غزه چین ترکیه اتحادیه اروپا اوکراین حماس طوفان الاقصی
فوتبال پرسپولیس استقلال باشگاه پرسپولیس اوسمار ویرا سردار آزمون رئال مادرید بارسلونا بازی سپاهان باشگاه استقلال فوتسال
گوگل همراه اول ایلان ماسک موبایل اپل شیائومی هوش مصنوعی تبلیغات فناوری تلگرام سامسونگ ناسا
یبوست پیری صبحانه