شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

علما روشنفکری طراز دینی


علما روشنفکری طراز دینی

پس از انقلاب اسلامی بالاخص ۱۵ ۱۰ سال اخیر بر سر مقولات جا افتاده ای مانند روشنفکری دینی منازعاتی شکل گرفته است که این منازعات را به گونه های متفاوتی می توان فهم کرد مقولات و موضوعاتی که تا قبل از این مورد سؤال قرار نمی گرفتند, در این سال ها موضوع سؤال و مناقشه واقع شده اند که بیانگر آن است که ما با این مباحثات در حال سپری کردن دوره گذار هستیم

پس از انقلاب اسلامی بالاخص ۱۵ - ۱۰ سال اخیر بر سر مقولات جا افتاده ای مانند روشنفکری دینی منازعاتی شکل گرفته است که این منازعات را به گونه های متفاوتی می توان فهم کرد. مقولات و موضوعاتی که تا قبل از این مورد سؤال قرار نمی گرفتند، در این سال ها موضوع سؤال و مناقشه واقع شده اند که بیانگر آن است که ما با این مباحثات در حال سپری کردن دوره گذار هستیم.

البته مفهوم گذار به دو صورت قابل تفسیر است: گروهی این گذار را گذار به مدرنیته می دانند و گروه دیگر که معتقدند این گذار، گذار به شکل خاص هویتی یا « مدرنیته» خاص ماست.

بخش اعظم کسانی که در مورد مفهوم روشنفکری دینی مناقشه می کنند، گروهی هستند که با تکیه بر محتوای درونی روشنفکری سعی می کنند لفظ دینی را از مفهوم روشنفکری دینی بردارند و موضوع روشنفکری دینی را حذف شده یا تمام شده بدانند. ایشان معتقدند که در این دوره میانی (دوره گذار به مدرنیته) و به اقتضای ضرورت های تاریخی، میان روشنفکری و دین چنین التصاق یا التحاقی حاصل شده است و اکنون که ما در حال ورود به مدرنیته خالص هستیم و به دلیل تجربه دینی که به دست آورده ایم، زمینه های گذار از دین برای ما فراهم شده است.

گروه دیگر، گروهی هستند که روشنفکری را منتفی می دانند و به جای آن یک مدل دیگر از این تیپ فکری ارائه می دهند و گروهی هم هستند که همچنان بر سر مفهوم روشنفکری دینی پافشاری می کنند. به هر صورت برخلاف تصور برخی که این مناقشه را بی معنا می دانند، معتقدم که ما در مورد یک عنصر بسیار مهم سخن می گوییم. سطح مناقشات به یک سطح تاریخی و بالاتری منتقل شده است و بحث بر سر جامعه تاریخی است که این مفهوم می تواند عضو آن باشد یا نباشد. به عبارت دیگر، نوع جامعه ای که ما به سمت آن سوق می کنیم از دل این مناقشات و مباحث استخراج می شود. مناقشه بر سر یک لفظ، مفهوم یا یک تیپ فکری نیست بلکه بر سر پیدا کردن جایگاه این تیپ فکری در جامعه است و این که آیا این تیپ فکری در آن جامعه جا دارد یا خیر بسیار مهم است که بدانیم در جامعه ما، تیپ فکری ای به نام روشنفکری دینی وجود دارد یا خیر! چگونگی پاسخ به این سوال آینده جامعه را تغییر می دهد، چرا که باعث دگرگونی در ساخت روابط و ارتباطات میان نیروهای اجتماعی مختلف و حتی نهادها می شود.

پس مناقشه ما در باب روشنفکری، مناقشه بر سر یک لفظ یا یک عنوان عام نیست. از روشنفکری به معنای عام و صرفاً به عنوان یک لفظ (بدون پیشینه تاریخی و بستگی ها و ارتباط های ساختارهای اجتماعی) استفاده های زیادی می شود که این استفاده دقیق نیست و در صورت مبنا قرار دادن این فهم از روشنفکری هرگونه مناقشه ای بر سر آن منتفی می شود.

برای فهم این نکته که این لفظ و مفهوم چیزی فراتر از یک نامگذاری صرف است باید به این سؤال پاسخ داد که چه طور می شود بعضی از مفاهیم در حیات بشری ظاهر می شوند چرا ما این مفهوم را تا قبل از یک دورانی نداشتیم و مفاهیم و تیپ های اجتماعی دیگری به جای آن وجود داشته اند چرا مفهومی با این اسم ظاهر شده است و چرا تیپ اجتماعی جدیدی با این عنوان و لفظ ظاهر شده و نقش های خاصی را در تاریخ ایفا کرده است

نکته اصلی این است که مفاهیم اجتماعی مانند اسامی خاص نیستند که صرفاً یک تناسب ظاهری برای اسم گذاری کفایت کند. مفاهیم اجتماعی نظیر روشنفکری یا روشنفکری دینی، مبین یک تیپ اجتماعی هستند که ظهورشان مبین ظهور یک وضعیت تاریخی جدید و اوضاع و احوال متفاوت است. این موضوع با مسأله ذات انگاری نیز نباید خلط شود. خواه ذات انگار باشید، خواه نه وقتی اسم جدیدی در تاریخ ظاهر می شود، این ظهور به لحاظ پدیدارشناسانه مبین آگاهی به مقوله جدید است و از تجربه تازه ای از واقعیت سخن می گوید. یکی از دلایل ما برای این مسأله همین نکته است که با ظهور این شخصیت اجتماعی جدید و تجربه تازه عناوین دیگری که تا قبل از ظهور این تیپ اجتماعی خاص وجود داشته اند مانند علما، روحانیون و ... برای اشاره به این تیپ اجتماعی استفاده نمی شود و عنوان جدیدی به اسم روشنفکری برای آن جعل می شود.

لفظ روشنفکری یک وجه عام دارد که ناظر بر کارکردی است که این تیپ اجتماعی به عهده دارد. کارکرد این تیپ اجتماعی در جامعه، کارکرد فکری و یا ارشاد نظری است. به عبارت دیگر روشنفکر یک تیپ اجتماعی است که وجه تمایز آن از تیپ های اجتماعی دیگر کار فکری است. ولی باید توجه داشت که به لحاظ منطقی اگر روشنفکری را، صرفاً بر اساس این توانایی ذهنی تعریف کنیم، تعریف به اعم کرده ایم و این تعریف، کامل و دقیق نیست. مانند این که که در تعریف انسان بگوییم؛ انسان جسم است یا انسان حیوان است. این دو تعریف هرچند درست اند ولی فاقد دقت می باشند. تعریف درست آن است که بگوییم انسان حیوان ناطق است. یعنی آن وجه ناطق بودن یا توانایی تعقل است که انسان را به طور دقیق معرفی می کند. با توجه به مثال های ایراد شده می توان گفت که لفظ روشنفکری با تعریف عام و صرفاً بر اساس توانایی کار فکری، شامل هر نوع تیپ اجتماعی می شود که به نحوی ویژگی کار فکری در آن برجسته است. هرچند به لحاظ عمومی اطلاق روشنفکر به افرادی که کار فکری و نظری را عهده دار هستند عاری از اشکال است ولی به لحاظ بیان دقیق و در این سطح از مباحثاتی که مدنظر ماست، این اطلاق غلط است. این سطح از تعریف باعث عدم توجه به حقیقت این تیپ اجتماعی و در نتیجه نقش ها و کارکردهایی است که در جامعه ایفا کرده و می کنند. اگر این ویژگی عمومی را در نظر بگیریم و کارکردهای متناظر با این تعریف را به روشنفکران نسبت دهیم، دایره روشنفکری بسیار وسیع می شود. طبق این تعریف وسیع روشنفکران فرقی با ساحران، کاهنان و یا حتی پیامبران ندارند، چون همه اینها نقش و موقعیت یا کارکرد خود را از همین ویژگی یا خصیصه می گیرند، همگی به نوعی کار نظری یا ارشاد فکری انجام می دهند. این که مرحوم شریعتی، روشنفکران در جهان جدید را همان انبیا دانسته ناظر به همین ویژگی عمومی روشنفکری (کار ذهنی) و کارکردهای عمومی آن است. روشنفکری به معنای کار ذهنی و با کارکرد جهت دهی به رفتارهای اجتماعی و معنابخشی به جهان اجتماعی انسانها همان مفهومی است که در ساحروکاهن هم دیده می شود. به عبارت دیگر همان کاری را که روشنفکری در تاریخ مدرنیته انجام می هد (راهبری و هدایت جامعه بر اساس ظرفیت ذهنی) تیپ های اجتماعی ذکر شده در جوامع خودشان برعهده داشتند. ولی آیا این تیپ های اجتماعی روشنفکرند آیا ما می توانیم ساحر و روشنفکر را به دلیل شباهت در امر راهبری و هدایت جامعه - بر اساس توانایی ذهنی- به یک اسم بخوانیم همانطور که نمی توانیم روشنفکران جدید را ساحر و یا پیامبران را روشنفکر بخوانیم؛ نمی توانیم به هرکسی روشنفکر اطلاق کنیم.

روشنفکر یک تیپ اجتماعی خاص است که باید بر اساس ویژگی های تاریخی فهم شود و بعد مشخص شود که آیا ما روشنفکری دینی داریم یا نه و این که در جامعه و ساختار اجتماعی که مورد نظر ما است، ما به ازای این کار را چه کسانی باید انجام دهند یا چه کسانی انجام خواهند داد

روشنفکری بر اساس یک دگردیسی تاریخی بوجود آمد که بر اساس آن تمام تیپ های اجتماعی پیش گفته که کار روشنفکری را در جوامع قبلی انجام می دادند بلاموضوع و بی وجه شدند. روشنفکری در تاریخ غرب مقید بود که خود را با عناوین موجود در ساختارهای اجتماعی قبلی نخواند و عنوان خاص خود را داشته باشد و این به دلیل درک متفاوت از محتوا، کارکرد و نقش خود در جامعه بود.

به همین دلیل است که در کشورهای دیگر منجمله کشور ما استفاده از واژه روشنفکری با احتیاط صورت می گیرد و این مناقشات در مورد آن وجود دارد. چراکه روشنفکری یک تیپ اجتماعی خاص و متعلق به ساختار تاریخی _اجتماعی خاص می باشد که هم به لحاظ محتوا (ظرفیت) و هم به لحاظ نقش ها و کارکردها مختص به آن وجوه تاریخی است.

ما در ایران از ابتدا با روشنفکری مواجه بودیم و اساساً روشنفکری دینی نداشتیم. به عبارت بهتر روشنفکری در ایران، به اقتضای شرایط اجتماعی خاصی که در آن پرورش پیدا کرده بود به عرصه دین ورود پیدا می کند. این همان اتفاقی است که عیناً در غرب هم رخ داده است. از قرن نوزدهم تیپ اجتماعی جدیدی ایجاد شد که خود را در نظام دینی مسیحی و کلیساها تعریف نمی کرد. منابع، جهت گیری ها و اهداف آموزشی آن با نظام آموزشی مسیحی متفاوت بود. اما به دلیل شرایط خاص تاریخی که در آن گرفتار شده بود به ناچار وارد مباحث دینی می شد. وقتی ما به کارهای ماکیاولی، هابز، لاک و ... رجوع می کنیم، می بینیم که هرکدام به نوعی به مباحث الهیاتی ورود پیدا کرده اند و اگر بخواهیم برای آنها عنوانی انتخاب کنیم شاید لفظ روشنفکر متاله یا روشنفکر دینی لفظ مناسبی باشد.

اما آیا آنها متاله و دینی بودند اگر متاله نبودند به چه دلیلی مباحث آنها به نوعی با متون الهیاتی شباهت دارد اینها با یک منابع نظری جدید، جهت گیری های متفاوت و روش های نو وارد متون دینی می شدند چراکه برای سخن گفتن با جامعه ای دینی باید از ادبیات دینی استفاده کرد. آنها با استفاده از ذخیره دینی، جامعه دینی غرب را به سوی جامعه ای دیگر سوق دادند و پس از قرن نوزدهم این ارتباط به طور کامل قطع شد. به عبارت دیگر از این زمان به بعد است که ما به طور خالص با یک تیپ اجتماعی جدید به نام روشنفکران روبه رو هستیم که به لحاظ کار فکری و راهبری اجتماعی با تیپ های دیگر مشترک است اما به لحاظ هویت تاریخی از آنها متمایز است و اهداف، مقاصد و روشهای آن خاص این هویت تاریخی است. با این ویژگی عمومی یک سنخ اجتماعی تا پیش از این وجود داشت که معنا بخشی، راهبری و جهت دهی هایش معنابخشی و راهبری دینی است. یعنی در جهت ایجاد یک نظم دینی کار می کند و روش ها و ابزارهایش دینی است. یک تیپ اجتماعی دیگری هم ظاهر شد که کارکردهایش در جهت ایجاد یک نظام سکولاریستی بود و اهداف، مقاصد، جهت گیری ها و منابع و ابزارهایی که برای این کار استفاده می کرد سمت و سوی کاملاً متفاوتی داشت.

این تیپ اجتماعی مخصوص یک جامعه جدید است اما جدید به معنای یک جامعه متجدد؛ جامعه ای که قدسیاتش یا ارزش های آن کاملاً این دنیایی است و ابزارهای آن نیز این دنیایی است. روشنفکر آن تیپ اجتماعی است که همان کارکرد و نقش عالم دینی را به لحاظ اجتماعی دارد اما تمایز آن این است که هم اهداف و مقاصدش دنیایی است هم ابزارها و روش هایش. پس به همین دلیل است که شما یک روشنفکر پیدا نمی کنید که مردم را به آخرت دعوت کند یا نظیر پیامبران و علمای دین از گناه و معاد بترساند.

این اتفاقات عیناً در کشور ما اتفاق افتاد. یعنی جریان های منورالفکری که از ابتدا تا انتها دینی نبودند به اقتضای شرایط تاریخی وارد حوزه دین شدند. میان منورالفکران اولیه نزاع بود. بعضی ها رفت و برگشت داشتند مثل ملکم خان (در مرحله بعد وقتی شکست خورد به انگلیس رفت و در صحبت هایی گفت که اعتقاد دارم از مجرای دین باید در جامعه رفت). بعضی ها مثل آخوندزاده تند بودند و بعضی مانند مشیرالدوله معتدل بودند. به دلیل مشکلاتی که برای روشنفکری در جامعه ما بوجود آمد روشنفکری دائماً مجبور شد که خود را به دین نزدیک کند لذا بعضی از اینها سعی کردند در مکتوباتشان مشابهت هایی برقرار کنند. به طور مثال می گفتند: قانون همان شرع است، آزادی همان حریت است و...

اصلاً جریان تحول روشنفکری در ایران، جریان نزدیک شدن به دین به اقتضای ضرورت ها است. وقتی رضاخان بر سر کار آمد با تکیه بر منورالفکران اولیه سعی در اجرا کردن طرح آنها داشت اما وقتی جریان اول نهضت اجتماعی ایران شکست خورد کم کم می بینید که روشنفکران به سوی فکر دینی یا حوزه دین نزدیک می شوند. گذشته به ما نشان می دهد که روشنفکری از اول دینی نبوده است. دیندار بودن با دینی بودن متفاوت است. بحث بر سر محتوای فکر است. روشنفکری موجود ما از اول تا آخر دینی نبوده است و فقط به اضطرار وارد حوزه دین شده است. البته روشنفکری فعلی به طور مصرح این مطلب را بیان می کند که اضطراراً باید در قلمرو دین وارد شوند ولی قبلاً این صراحت وجود نداشته است. موضع شریعتی در اینجا دارای ابهام است که آیا شریعتی مدرن بود یا دیندار من معتقدم برای مرحوم شریعتی، منطق اصلی معنا کردن جهان جدید، منطق مدرن است. به عبارت دیگر شریعتی هم برهمان جهت گیری های دینی تکیه می کند که همه روشنفکران تکیه می کنند. اما این سخن به معنای نادیده انگاشتن نقش مهم شریعتی در تاریخ معاصر ما و یا اطلاق عنوان بی دینی به لحاظ شخصی برای او نباید تلقی شود. بحث بر سر ویژگی فکری است.

● ویژگی های روشنفکری چیست

یکی از ویژگی های روشنفکری، اهداف و مقاصد متفاوت آن است. روشنفکری و به تبع آن روشنفکری دینی به دنبال عمده کردن دنیاست و تمام تئوری پردازی هایش ناظر به این دنیاست و اساساً روشنفکر دینی وجود ندارد که در باب آخرت برای ما چیزی بگوید. تمام طرح روشنفکری ناظر بر آن است که امکان زندگی در جهان جدید را برای ما فراهم کند و چون فرهنگ ما دینی است لاجرم از این ابزار استفاده می کند. این نکته خیلی اساسی است. ما در روشنفکری دینی هیچ اهتمامی به آخرت پیدا نمی کنیم. نهایت حرفی که در این زمینه دارد این است که آخرتی هم وجود دارد. این مهمترین وجه قضیه است که نشان می دهد ارزش ها، معانی اصلی و جهت گیری های عمده روشنفکری کجاست

نکته دوم ابزار و روش های روشنفکری دینی است. هیچگاه روشنفکری دینی به طور ماهوی منازعه درون دینی نمی کند. یعنی مستند سخنش هیچ موقع نقل قرآن نیست. البته دائماً تلاش می کند که قرآن را نقل و حدیث را متناسب با جهت گیری های خودش توجیه کند و یا تحریف کند اما هیچگاه استنادش به درون دین نیست. ابزارهای روشنفکری دینی در مقاطع مختلف تاریخی متفاوت شده است اما همیشه برون دینی بوده است. این ابزارها در مقاطع مختلف تاریخی علوم طبیعی علوم اجتماعی و فلسفه و معرفت شناسی بوده است و همیشه از بیرون و نه بر اساس منطق دین کار خود را دنبال می کرده است. و حاصل این دو کار این بود که دیانت را نه برای زندگی در جهان جدید که برای انطباق با جهان جدید بازتعریف و در واقع تحریف کند. روشنفکری دینی، دین را در خدمت جهان جدید و ساختار اجتماعی جدید که محصول مدرنیته است قرار می دهد.

نتیجه آن که هیچ کدام از ابزارها؛ روش ها، جهت گیری ها و منابع ارزشی روشنفکری دینی، دینی نیستند. اما ویژگی به ظاهر دینی این مقوله مربوط به دوره گذاری بوده است که بر اساس روابط تاریخی ما با مدرنیته بوجود آمده است.

حال این سؤال مطرح می شود که در جامعه دینی و در یک ساختار اجتماعی دینی چه کسانی راهبری و جهت دهی جامعه را به عهده دارند و یا چه کسانی می توانند این امر را به عهده بگیرند

آیا اصولاً کسی که از خارج دین در مورد آن سخن می گوید، دین را در تطبیق با مقوله های خارجی مورد بررسی قرار می دهد و معیارهای بیرونی برای دین عرضه می کند، می تواند برای اهل دین حجیت پیدا کند که از او پیروی کنند آیا می توان برای او در جامعه دینی جایگاهی قائل شد آیا روشنفکر حجیت لازم برای خبرآوردن از درون دین را دارد از آنجایی که ابزارها و روش های روشنفکری و روشنفکری دینی، ابزار و روش دینی نیست، لذا از حجیت لازم برای اهل دین برخور دار نیست. به عنوان مثال مطالبی که در جامعه شناسی علم در مورد علم مطرح می شود نمی تواند برای علم فیزیک معتبر باشد. چرا که به زبان دیگری و با اهداف و مقاصد متفاوتی طرح شده است و یک فیزیکدان روش ها و ابزارهای خود را با توجه به آن تغییر نمی دهد. یک سخن زمانی برای علمای یک علم حجیت پیدا می کند که به زبان درونی آن علم و با اتکا به منابع مشروعیت بخش آن مطرح شود. این قضیه در مورد دین هم صادق است.

کسی نمی تواند با اتکا به روش ها و ابزارهای برون دینی در مورد دین اظهار نظر کند و اگر هم اظهار نظر کند برای اهل دین مبنای عمل نخواهد بود چون فاقد حجیت دینی است. تغییر احکام دین با توجه به تغییر جوامع، تنها از سوی علمای دینی قابل پذیرش است چرا که بر مبنای روش ها و ابزارهای دینی صورت می گیرد و از حجیت لازم برای اهل دین برخوردار است. عمر روشنفکری دینی نه تنها به آن دلیل که کسی نمی تواند این مفهوم متناقض را با خود حمل کند یا مصداق این تناقض باشد، بلکه به دلیل پایان یافتن نقش تاریخی آنها، تمام شده است.

تیپ اجتماعی روشنفکری دینی در جامعه ما به این دلیل توانست فعالیت کند که در ۱۵۰ سال اخیر علما در موضع خوبی قرار نداشتند (یا به دلیل شرایط تاریخی این دوره یا به دلیل ضعف هایی که از قبل از این دوره داشتند). همان طور که ما به لحاظ مسائل اجتماعی یا سیاسی یا... به تیپ های اجتماعی متناسب با این شئون رجوع می کنیم، در امر دین هم به گروهی مراجعه می کنیم که دارای حجیت دینی باشند و این گروه همان علما هستند. ما وارد دوره ای شده ایم که از زیر بار مدرنیته خارج و به سمت جامعه دینی در حال حرکتیم و در چنین جامعه ای؛ روشنفکران ابزار و امکان لازم را که به اعتبار آن جهت گیری های جامعه را مشخص کنند در دست ندارند. در واقع دلیل کارآمد نبودن روشنفکری دینی در جامعه ما همین نکته است که آنها ابزار لازم برای صورت بندی علائق جامعه دینی را در دست ندارند و همیشه علائقی را ارائه کرده اند که مأخوذ از منابع خارج از دین بوده است.

دکتر حسین کچویان



همچنین مشاهده کنید