پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

استحاله مبهم


استحاله مبهم

دیلماج به موضوع کلاسیک جامعه سری می پردازد یعنی مانند بسیاری از رمان های قرن نوزدهمی فراز و نشیب زندگی شخصیت اصلی مسیر داستان را به گونه ای پیش می برد که قسمت های زیرین یا مبهمی از اجتماع آشکار شود

● درباره رمان دیلماج نوشته حمید رضا شاه آبادی

دیلماج یک رمان تاریخی به مفهوم کلاسیک آن نیست. رمان تاریخی عمدتاً به کلیتی از تاریخ و شخصیت های آن پایبند می ماند و طرح و توطئه داستانی و تخیلی به نحوی بر وقایع تاریخی منطبق می شود. وانگهی رمان تاریخی عمدتاً به مخاطب عام نظر دارد و بنابراین بیشتر از شیوه های روایی آسان خوان در ژانر تاریخی استفاده می شود.

حوادث رمان های تاریخی عموماً در زمان های دور اتفاق می افتد تا نویسنده بتواند به راحتی عناصر تخیلی را در متن بگنجاند. دست کم در زبان فارسی رمان تاریخی از ورود به حیطه تاریخ معاصر حذر کرده و در معدود نمونه ها هم مقتضیات زیبایی شناسانه و مضمونی سبب شده اند که بستر حوادث داستان با وقایع مهم تاریخی معاصر ایران درآمیزد.

از زاویه ای دیگر به نظر می رسد که خوانندگان هم ترجیح می دهند از طریق گونه دیگر کتاب های عامه پسند، یعنی خاطرات شخصیت های تاریخی به سراغ تاریخ معاصر بروند. شاید از این رو که احساس می کنند سندیت این کتاب ها به ذات از رمان بیشتر است.

خاطره آنان از رمان های تاریخی هم به افسانه پردازی های سبک دوران شاهان شمشیر به دست و حرمسراهای پرزرق و برق محدود است. بنابراین «رمان» در اینجا در نقطه چالش برانگیزی قرار می گیرد که برای خوانندگان حرفه ای ادبیات داستانی با مفهوم حقیقت مانندی توجیه شده است. دیلماج را می توان پیشنهادی تازه برای سنت رمان نویسی فارسی دانست از این جهت که تجربه موفق، گونه رمان های شهری زنانه را در جلب مخاطبان تداعی می کند. نمی توان کتمان کرد که بخش قابل توجهی از مخاطبان رمان های شهری زنانه تا پیش از تولید این آثار رمان نمی خواندند.

آنها خوانندگان پیگیر کتاب های روانشناسی عامه پسند به حساب می آمدند و دیرزمانی سرگرم خواندن شیوه های متنوع موفقیت و سعادتمندی و شرح بحران های خانوادگی و عاطفی بودند. رمان شهری زنانه با ساختی منسجم، حقیقت مانندی و شخصیت هایی که همذات پنداری با آنان برای این جماعت کتابخوان دشوار نبود نظرشان را جلب کرد.

بازنمایی دقیق زندگی روزمره یک طبقه و بازتولید مفاهیم روانشناسانه خانواده در متن رمان باعث توفیق این آثار شد. دیلماج هم می تواند برای قشر نسبتاً بزرگ خوانندگان کتاب های خاطرات شخصیت های تاریخ معاصر همین کارکرد را داشته باشد. زیرا عملاً به بسیاری از پیش فرض های آنان وفادار است. هرچند که ساخت روایی کتاب ممکن است برای مخاطب مورد نظر نگارنده کمی غیرمنتظره باشد.

دیلماج بیوگرافی شخصیت خیالی به نام میرزایوسف خان مستوفی ملقب به دیلماج است که در اواخر دوره قاجار می زیسته. رمان با شرح دوران کودکی و تحصیل او آغاز می شود. میرزایوسف بر اثر تحصیل و معاشرت با چند نفر از اساتیدش تبدیل به مرد روشنفکر و آزادیخواهی می شود اما از اتفاق به زندان می افتد.

با همکاری یک انجمن فراماسونری از ایران می گریزد و چند سالی را نزد میرزا ملکم خان در لندن می گذراند سپس در بحبوحه انقلاب مشروطه به ایران می آید و از طرف همان انجمن فراماسونری که از او حمایت کرده بود جذب می شود. در این مرحله او به انسانی قسی القلب و ضدآزادیخواهی استحاله می یابد. این شمایی است از تنه اصلی داستان دیلماج که توسط تاریخ پژوهی نوشته شده و ناشر کتاب به بهانه داستانی بودن آن از چاپش طفره می رود.

دیلماج مثل هر اثر داستانی دیگر در ابتدا افقی را برای خواننده ترسیم می کند که مجموعه ای از پرسش هاست. متن داستانی همواره مدعی ارائه پاسخی قانع کننده برای پرسش هایی است که طرح می کند. پرسش در ساخت رمان دیلماج در دو سطح طرح می شود.

سطح اول علت و معلولی است و بیش از سطح دیگر رمان به آموزه های کارگاهی داستان نویسی وابسته است. پرسش این است؛ میرزا یوسف خان مستوفی چگونه استحاله پیدا می کند؟ متن عملاً در پاسخ به این سوال باز می ماند. ضرباهنگ رمان که با نظمی آشکار تا این صحنه ادامه پیدا کرده ناگهان با شتابی محسوس از این صحنه تاثیرگذار درمی گذرد. انگار متن از ماهیت مرموز انجمن فراماسونری هراسیده و می خواهد دوان دوان و با چشمانی بسته از مقابل این صحنه ترسناک بگذرد. این نقطه مبهم در سطح دیگر داستان نیز بازتاب می یابد.

در نامه ای که تاریخ پژوه برای ناشر می فرستد، آمده؛ «اگر در همان دوران جوانی بعد از چاپ یکی دو داستان کوتاه در مجله «ادبیات آینده» کار داستان نویسی را جدی گرفته بودم شاید حالا می توانستم زندگی میرزایوسف را در قالب یک رمان بنویسم. فقط زندگی میرزایوسف نیست، خیلی حرف ها هست که دلم می خواهد به شکل داستان بنویسم شان.» در ادامه اشاره می کند که دلش نمی خواهد درباره این شخصیت تاریخی کتابی خشک و بی روح بنویسد و سبک دیگر پژوهش های تاریخی بنویسد.

این میل به داستان نویسی ظاهراً از مطالعه شخصیت میرزایوسف خان به وجود آمده. همان شخصیتی که متن از توصیف انسانی ترین وجه شخصیتش که استحاله اوست سر باز می زند. از طرف دیگر طرح مضمون تفاوت رمان و تاریخ کاردکرد ارجاع تبلیغاتی به خود متن را می یابد. انگار نویسنده بخواهد جا و بیجا تذکر دهد که به ابعاد کار خویش آگاه است.

دیلماج به موضوع کلاسیک جامعه سری می پردازد. یعنی مانند بسیاری از رمان های قرن نوزدهمی فراز و نشیب زندگی شخصیت اصلی مسیر داستان را به گونه ای پیش می برد که قسمت های زیرین یا مبهمی از اجتماع آشکار شود. اما افشاگری رمان در حد توصیفی ساده و تکراری و شرح یک سخنرانی باقی می ماند و عمق نمی یابد.

شاید اگر ناشر داستان نویس هم مثل ناشر تاریخ پژوه سخت گیر بود نامه های دیگری هم به نامه نگاری موجود در متن اضافه می شد. نامه هایی که در آن هوشمندی و تلاش نویسنده برای یافتن بسترهای داستانی تازه تحسین می شد اما در عین حال به او یادآور می شدند که شتابزدگی و به عمل نرساندن پتانسیل های داستانی چقدر به دیلماج ضربه زده است.



همچنین مشاهده کنید